در گرما گرم کارزار انتخاباتی ایران که روز انسان را ناغافل به شب و حتی شب را در میان فکر و خیال به روز باز می گرداند و انسان می بیند که هنوز خیلی فکرهاست که به آن نیندیشیده و بسیاری اقدام ها که انجام نداده است و این وقت تنگی می تواند احمدی نژاد را برای چهار سال دیگر به زندگی ما و مردم تحمیل کند و فاجعه ای عظیم تر به ابعاد نابودی کشور بیافریند، غروبی بیماری زمین گیرم کرد و فرصت بیشتری فراهم آمد برای نشستن به تماشای برنامه های تلویزیونی؛ البته از نوع سیاسی و انتخاباتی.
در صدای آمریکا- وی. او. ای- دوست دانشجویی که سال ها پیش - زیر فشارهای سیاسی و پرونده سازی های قضایی و بازداشت ها و زندان های پی در پی - تاب زندگی در ایران نیاورد و در پی ادامه ی تحصیل و زندگی بهتر و راحت تر راهی خارج شد، داشت در مورد انتخابات ریاست جمهوری دهم صحبت می کرد. عمده حرف هایش حول این بحث دور می زد که تداوم حضور احمدی نژاد در مسند قدرت فاجعه زاست و در این شرایط باید راحت و ساکت ننشست و کاری انجام داد. در تلویزیون فارسی بی بی سی هم یک استاد ایرانی دانشگاه و پژوهشگر علوم اجتماعی در خصوص انتخابات ریاست جمهوری حرف می زد و باز همین استدلال که برای "نجات کشور" باید کاری کرد و این بار پیگیری سیاست "تحریم" چاره ی درد نیست. اما وقتی مجری های دو برنامه ی گوناگون یک پرسش مشابه را با این دوستان مطرح کردند و پرسیدند که خود شما به عنوان یک ایرانی که صاحب حق و رای هستید در این میان چه می کنید، واکنش شان درخور توجه بود. آن ها برخلاف دقایق قبل که با اطمینان خاطر سخن می راندند، تحلیل و تفسیر می کردند و راه حل ارائه می دادند، این بار تن صدای شان پائین آمد و "تردید" و "بلاتکلیفی" در سخنان شان موج می زد و به آرامی این بحث را در مورد خود مطرح می کردند که هنوز نمی دانند در انتخابات شرکت می کنند یا نه و در روز 22 خرداد باید رای داد یا نداد. در نهایت هم این سخن مطرح شد که نمی خواهند از موضع یک خارج نشین برای ایرانیان مقیم کشور نسخه بپیچند.
هنوز ذهنم درگیر علت "تردید" و "دو دلی " این عزیزان که بحث های مقدماتی و صغرا و کبرای موضوع را چون فعالان سیاسی و کنشگران اجتماعی داخل ایران که دوش به دوش هم در حال بسیج مردم اند برای رای دادن به این نامزد یا آن نامزد اصلاح طلب مطرح می کردند، اما نتیجه ای از دل آن مباحث بیرون نمی آورند بود که دوستی که او نیز به ناچار جلای وطن کرده است زنگ زد و باز بحث انتخابات گل انداخت و این پرسش مطرح شد که به راستی در این موقعیت حساس چه باید کرد و وظیفه ی ایرانیان خارج از کشور چیست؟ آیا این بار باید به راه دیگر رفت و در انتخابات شرکت کرد و با سربلندی مردم را به مشارکت گسترده در انتخابات دعوت کرد؟ اگر آری، به این نامزد اصلاح طلب رای داد یا آن- حتی با آن پیشینه ها و عملکردها؟
بحث که جدی شد باز با تمام اختلاف نظرها و تفاوت دیدگاه ها، یک موضع مشترک کاملا روشن بود؛ برای "نجات کشور" باید کاری کرد و در این میان چاره ای جز تلاش همه جانبه برای شکست دادن و حذف کردن احمدی نژاد وجود ندارد. اما باز در بخش نتیجه گیری که خواه ناخواه به موضع روز رای گیری و رای دادن منتهی می شد اختلاف نظر و تفاوت راه مشخص می شد. حرف زیادی برای اقناع این دوست نداشتم و برگ جدیدی که رو کنم. چون هر آن چه به عقلم می رسید و در توانم بود حرف در گفت و گوهای حضوری یا تلفنی با دوستان، به ویژه جوانان و دانشجویان، گفته یا در یادداشت ها و مقاله ها نوشته م، یا در مصاحبه ها و سخنرانی های مختلف گفته بودم که نیازی به تکرار آن نمی دیدم.
اما تلفن که قطع شد مبحث جدیدی به ذهنم آمد. نمی دانم چرا تماس این دوست که هویتی مذهبی دارد و هنوز معتقد به نقش باورهای دینی در گفتار و کردار سیاسی، یا آن مصاحبه ها و مناظره های روشنفکرانه که برآمده از دیدگاه لائیک است فکر مرا ناخوآگاه برد به مبحث "ظلم و ستم" و ضرورت "مبارزه با "ظالم و ستمگر"، به خصوص که حاکم ناوارد و ناکارا و ناتوان هم باشد. از یک سو، مباحث قرآنی، احادیث و ادعیه ذهنم را به خود مشغول کرد و نکته های فراوانی که در آن ها در خصوص عواقب سکوت در برابر ستمگران و مستبدان مطرح شده است؛ مجازات و حتی لعن و نفرینی که گاه برابر و هم سنگ مجرمان است. از سوی دیگر، مباحث سیاسی و اجتماعی و حتی ادبی - چه به صراحت، چه در غالب کنایه و استعاره- در مورد ضرورت حضور فعال در صحنه، برای تغییر سیاسی و رفع "ظلم و ستم" و ایستادن در برابر "ستمگران و مستبدان".
ناخودآگاه شعر نیما در ذهنم به ترنم درآمد، و این فریاد که "آی آدم ها...".
یادم آمد که در دوران جوانی و حکومت پهلوی وقتی که این شعر را زمزمه می کردیم، دریا، دریای مواج انسان ها بود و سکوت و سکون آن ها در برابر غریق استمداد طلب؛ میهن. میهنی که چون غریق دست یاری به سوی مردم دراز می کند و فریادرس و یاوری می جوید و کمتر می یابد. البته انقلاب ۲۲ بهمن ۵۷ نشان داد که اگر روشنفکران و دیگر نیروهای مرجع و معتمد مردم ساکت ننشینند، عافیت جویی و تنزه طلبی نکنند و به وظیفه ی اصلی خویش که "آگاهی بخشی" و نشان دادن "راه درست" است بپردازند، انسان های به ظاهر رام و آرام چندان هم بی تفاوت و بی تحرک نمی مانند و در زمان لازم خود موج می شوند و موج انسانی می آفرینند.
شاید انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ نیز به آن شور و شعور، آن حرکت و جوشش، آن شعر و حماسه نیاز دارد و حتی آن فریاد از سر دلسوزی انسان هایی چون نیمای بزرگ. شاید این بار لازم است که همه بدون شرمندگی و سرافکندگی و بدون عافیت جویی و تنزه طلبی زمزمه کنیم:
آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
یک نفر در آب دارد می سپارد جان.
یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید.
.....
آی آدم ها!
او ز راه دور، این کهنه جهان را باز می پاید
می زند فریاد و امید کمک دارد
- "آی آدم ها که روی ساحل آرام، در کار تماشائید".
موج می کوبد به روی ساحل خاموش
پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده، بس مدهوش
می رود نعره زنان، وین بانگ باز از دور می آید:
-"آی آدم ها!"
....
جمعه 8/3/1388
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید