متاسفانه هنوز هم اقتصاد دانان حتی کسانی که خود را منتسب به دیدگاههای سوسیالیستی می دانند کماکان همان درک عقب مانده از سوسیالیسم را معیار نقد اقتصاد سیاسی می دانند . زیرا زمانی که انقلابات بورژوائی بساط فئودالیسم را به هم ریخته بود موجی از دهقانان بیکار شده به سمت شهرها هجوم می بردند و توسعه ی اقتصادی قادر به جذب آنها برای کار مزدوری نبود . به همین دلیل هنوز تفکرات عقب مانده برای تطهیر سرمایه بیکاری را ذات این شیوه ی تولید نمی شناسند . و به همین دلیل است که آقای رئیس دانا تنها عامل توزیع نابرابر را نشانه ی بیکاری و فقر معرفی می کند .
شاید این گفتار در کشورهای متعارف سرمایه داری درست باشد اما دلیل بیکاری در سرمایه داری چیز دیگری ست . . آن هم ابزار تولید است که با رشد آن کار اجتماعا لازم در تولید را کاهش می دهد و هر چه کشورها از رشد صنعتی بالاتری برخوردار شوند این نسبت باز هم کاهش می یابد که تنها با تقسیم کار جدید و حرکت سرمایه های جدید است که حوزه های کارآفرین ایجاد می شود به همین دلیل ذات سرمایه بیکار کردن است از سوئی و افزایش تولید است که انبار شده و در انحصار سرمایه دار ها باقی مانده است از سوی دیگر . لذا بیکار شدن برابر است با نداشتن قدرت خرید و برابر است با فقر .
اما در ایران مکانیزم دیگری و به نوعی دیگر در طی این سی سال عمل کرده است و آن هم به دلیل شعار استقلال و خودکفائی ست که رژیم جمهوری اسلامی را بر آن داشته است تا دست به مونتاژ ابزار تولید تاریخ گذشته بزند . مثلا در بررسی ای که برای تولید دیسک کلاچ سواری پیکان شده بود در حدود بیست سال قبل اینگونه بود که مخارج تولید آن در ایران ٧٠٠ تومان تمام می شد ولی همان دیسک کلاچ انگلیسی از انگلستان در دست پخش کننده قرار می گرفت با کیفیت بالاتر٣٥٠ تومان که ٤٠٠ تومان خرده فروشی می شد . یعنی سرمایه دار ایرانی با تکنولوژی عقب مانده نمی توانست وارد رقابت شود . این به چه دلیل است ؟ ارزش اضافه توسط کارگر تولید می شود و قیمت هر کالا بر اساس نرخ عمومی سود تعیین می شود یعنی اینگونه محاسبه می شود که مقدار نیروی کار اجتماعا لازم برای تولید هر کالائی بر اساس آخرین تکنولوژی موجود مورد محاسبه قرار می گیرد یعنی اگر برای تولید یک پیکان سواری سی سال پیش با تکنولوژی روز نیاز به ١٠٠٠ ساعت کار نیروی انسانی داشت امروز این زمان کار به ٣٠٠ ساعت کاهش یافته است بدین طریق کار اجتماعا لازم برای تولید با رشد ابزار تولید کاهش می یابد و در نتیجه ابتدا باید ٧٠٠ ساعت کارگر را بیکار کرد و سپس نرخ سود را و همینطور دستمزد را بر مبنای ٣٠٠ ساعت مورد محاسبه قرار داد . یعنی با تکنولوژی پیش رفته کارگر انگلیسی می تواند بیش از سه برابر کارگر ایرانی دستمزد بگیرد و همینطور سرمایه دار ایرانی نیز نه قادر است با سرمایه ی انگلیسی رقابت کند و نه قادر است خود را به نرخ عمومی سود نزدیک کند و برای جلو گیری از این تنزل سود به نیروی کار بیش از پیش کار عیر مفید تحمیل می کند و از سوئی به سمت استفاده از رانت های حکومتی هم می رود . لذا با سیاست استقلال و خود کفائی هیچگاه سرمایه داری ایران قادر به روز کردن تکنولوژی خود و همینطور رقابت با سرمایه های سایر کشورها نیست و فقط همه ی این فشار ها را به نیروی کار انتقال می دهد یعنی کار شاق با دستمزد کمتر . بدین طریق فقر از سوئی و بیکاری به دلیل آنکه از سوئی کل سرمایه داری قادر به مانور با سرمایه های خارجی نیست و از سوئی بیکاری ناشی از عقب ماندگی و فرسودگی ابزار تولید که کارگر ؛کار غیر مفید انجام می دهد از سوی دیگر فقر و فلاکت را بر طبقه ی کارگر ایران تحمیل کرده است . و اگر این فرض غیر محال را هم در نظر بگیریم ( به جز صنعت نفت که تابع سیاست انحصاری ست ) که توزیع هم در ایران حتی سوسیالیستی استقرار یابد باز هم قدرت خرید کارگر ایرانی با کارگر کشورهای صنعتی مدرن یکسان نمی شود و چند برابر کمتر خواهد بود . بدین طریق نقش تاریخی تکنولوژی برای رسیدن به سوسیالیسم علمی از درجه ی اهمیت ویژه ای برخوردار است . فقر با برابر کردن توزیع از بین نمی رود . فرض کنیم که ما در یک کارخانه ای زندگی می کنیم که ١٠٠٠ کارگر دارد و می تواند ١٠٠٠ کیلو غذا تولید کند و توزیع را برابر می کنیم حتی برای بازتولید هم چیزی در نظر نمی گیریم و به هر کارگری هم یک کیلو عذا می دهیم و در کنار همین کارخانه کارخانه ی دیگری ست که با تکنولوژی پیش رفته و با همان تعداد کارگر و همان ساعت کار به جای ١٠٠٠ کیلو غذا ٣٠٠٠ کیلو غذا تولید می کند و در توزیع هم از نابرابری استفاده می کند و به هر کارگری فقط دو کیلو نه سه کیلو غذا می دهد و ١٠٠٠ کیلپ هم برای مالک کارخانه برمی دارد حال آن سوسیالیسم از درجه ی تکاملی بالاتری برخوردار است و امکانات بهتری در توزیع برابر به کارگر می دهد یا این سرمایه داری ؟ این در واقع فقط برابری نیست که هدف تولید است و یا مانند حزب توده و سوسیالیسم غیر علمی هدف مبارزه ی ضدامپریالیستی نیست بلکه هدف سوسیالیسم علمی ست . لذا در صورت حتی توزیع برابر هم می توان فقر داشت و نمی توان فقط با تحلیل از این زاویه به نقد و تغییر پدیده های اقتصادی نگریست . و به همین دلیل است که مارکس از سوسیالیسم فئودالی ؛ خرده بورژوائی و بورژوائی نام می برد و آن انواع برابری طلبی ها را غیر علمی دانسته و عقب مانده و آنان را در برابر سوسیالیسم علمی قرار می دهد .
ما تاکید داریم که برابری طلبی یکی از خطرناکترین و عقب مانده ترین دیدگاههائی ست که در جنبش کمونیستی ایران وجود دارد و درک علمی سوسیالیسم علمی را تا حد برابری اقتصادی کاهش داده و از مختوای علمی اش تهی کرده است و این یکی از دلائل مهمی ست که جنبش های برابری طلب با آرمانهای سوسیالیسم غیر علمی به دیکتاتوری های فاشیستی کشانده شده اند و بارزنرین نمونه ی آن را سوسیالیسم پولپوت در کامبوج که یکی از وحشتناکترین حکومتهای قرن بیستم بود . و یا کشورهای دیگری که مدعی سوسیالیسم بودند و برخی هنوز وجود دارند . بدین طریق تنها معیاری که ما را می تواند در مسیر سوسیالیسم علمی به جلو ببرد ماتریالیسم تاریخی و ارزیابی درست از موتور محرکه ی تاریخ یعنی ابزار تولید و نیروهای مولده است . خارج از این زاویه هر جنبشی مانع حرکت تاریخ بوده و ارتجاعی ست و در نهایت شکست پذیر . شاید دو آتشه ترین سوسیالیستها که مدافع شوروی بودند و خود را انقلابی و امپریالیسم را ارتجاع محض می خواندند و روزی صد بار هم نابودی آنرا تحلیل می کردند خود نمی دانستند که نسبت به ارتجاع امپریالیسم خود عملا مانع رشد و تکامل تاریخ و در نتیجه مبلغ بدترین نوع ارتجاع بودند . هنوز هم ما آثار این پدیده ی شوم و عقب مانده را در ذهن مدعیان سوسیالیسم علمی شاهد هستیم . شاید گفتن این حرفها ما را به صفتهای شیطانی منتسب کنند چه باک ! اما باز هم تکرار می کنم این اساس تفاوت سوسیالیسم علمی با سایر جنبشهای برابری طلب و انواع دیگر سوسیالیسم در دوران حاضر است .
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید