دهم پند جان پســــر، گوش کن!
غــم و درد و رنجت فرامـوش کن
چو خواهی شوی با خوشی یار و جفت
نگر تا که اســــــتاد دانا چه گفت
که بی خود ز فقر و نداری منال !
بچسبان خودت را به اهل "منال"
تـوانا بـود هـر کـــه "دارا" بـــــود
و الـباقیـش، حرف بی جــا بود !
نداری اگـــــر پول و مــال درست،
و یا پارتی یه صاحب جاه و پست،
گر از علم "پولتیک" بی بهره ای،
و گر آدمی بی غش و ساده ای،
نبـاشـــــد نجاتت از این مهلـکه،
کـلاهت بود در پس معـــــــرکـه!
چو هستی اگر عاقل و هوشیار
بیا آنچه را گویمت، گـــوش دار...
***
کنم قصــه ای پر ز اعجــاز و راز
ز "شـهرام" نامی برای تو سـاز
نبود اهل کاری که مزدش دهند
و یا بار سنگین به دوشش نهند
جوان بود و همچون تو بی پول بود
به"شلغم فروشی"ش مشغول بود
شبی "ماکیاول" به خوابش رسید
ورا گوش بگرفت و محکم کشــید
که ای خفــته ی غافل از روزگـار
زجا خــیز و بشـــتاب از بهــر کار
یخ و شــــلغم و بسـتنی را ولش!
تو این شغل پست و دنی را ولش!
ره و رسم سـرمایه در پیش گیر
فراهــــم نما دســـتمالی حریـر!
سپس رو سـوی اهل قدرت نما
بکن پـاک، خاک کف کفشـــــها
ببوس از پیش دست و پنجولشان
که بخشــند بر تو بسی پولشـان
ز ناموس و غیــرت، ز نام و زننگ،
مزن دم! که چیزی نیاید به چنگ
زبان باز می باش و فرصت طلب
دروغ و کلک سـاز کن روز و شب
بــرو راه رجٌالگــــی پیشـــه کن!
ز حق و حقیقت، کم اندیشه کن
کلاهی گرت هست؟ محکم بدار
ســر دیگران هم، کلاهــی گذار!
به هر گام باید حســـاب و کتاب
مخــور آب هرگز بدون حســـاب!
"هدف"چون تو را هست بالاشدن
"وســـــیله" بباید مهــیا شـــدن!
"وسیله"به هر راه و رسمی رواست.
چه با حقه بازی، چه از ره راست
به پیش "نقی" لابـه و نالـه کن
طلب صدقه و وام صد ساله کن
به پیش"تقی" بذل و بخشش نما
شـود سهل بهر تو دشـــوار ها
بریز اشگ تمسـاح پیش کسان
بخور لیک اندر خفا حقشــــــان!
کسی سد ره شد بکش درخفا
طلب کن ز مردم سپس خون بها
"دروغ" اصل و مبناست، هان ای پسر
اگر گـــنده تر بــود، ارزنده تــــر!
***
چو برخاست از خواب مرد جوان،
همی بست بر جهد و همت میان
نیـوشـــید فـرمایش اوســـــتاد
کمر بر میان بست و بازو گشاد
قضـا را شـد از گـردش روزگـار
شـــــــرایط فراهم در آغاز کار
هرآن حیله کاو بست، درجا گرفت
به ســـــرعت ورا کار بالا گرفت
شد آن "یخ" فروشنده ی کاردان
خـــریدار"کابینــه" و "پارلــمان"!
ز شلغم فروشی به شاهی رسید
وزغ بود و تا شاه ماهی رسـید!
***
کنون ای پسـر، نیک اندیشه کن
ره و رسم "شهرام" را پیشه کن
چه گویی ز انصاف و از حق و عدل!؟
زمــــردم، زتاریخ، کم کن تو نقل!
چه گویی تو ازحب خلق و وطن!؟
ز بیگانه و خویش، کم گو سخن!
کسی نفت را برد، ما را چه باک!
اگر کارگــــر مـرد، ما را چـه باک!
تو آزاد باش و دگـــــر ، گو مباد!
اگر حزب خواهی؟ فقط حزب باد!
کسی را که زور است، تو یار باش
هرآنکس که خر شد، تو افسار باش
به فکر خودت باش ! ای هوشمند.
نیــابی از این راه، هــــرگـز گــزنـد
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید