رفتن به محتوای اصلی

فرهنگِ دینی پنج پَرِ «امتناع»؟

فرهنگِ دینی پنج پَرِ «امتناع»؟

هگل فرهنگ را «صورت اندیشه» می داند و «هستی آن را مدیون توانایی انسان برای فرمانروایی بر خویشتن» می نامد: «فرهنگ به معنای ساده عبارت است از این که انسان به محتوای (اندیشه) خود خصلت کلی ببخشد.»1 و انسان با فرهنگ کسی است که « می تواند بر همه کنش های خود مهر کلیت زند و از جزئیت رو برتابد و از روی اصول کلی رفتار کند.»2 نادیده نگرفتن جزئیات و تجرید از جزئیات برای ساختن یک کلیت برای هگل خط فارق فرهنگ از بی فرهنگی است. بااین همه، فرهنگ از نظر هگل «مقوله صوری» است و «محتوای اساسی روح قومی را نمی سازد»3 در نگاه هگل این دین است که نخستین محتوای اساسی روح قومی را تشکیل می دهد و همواست که دین را به مثابه نخستین صورت آگاهی یگانگی عینیت و ذهنیت در روح تبیین می کند. هنر و فلسفه (دانش) صورت های دوم و سوم هستند.

از نظر او دین عبارت است از «نخستین گونه خودآگاهی، آگاهی معنوی خود روح قومی، آگاهی از روح کلی بدانگونه در خود و برای خود و به صورت متعین در مقام روح قومی وجود دارد و آگاهی از حقیقت در پاک ترین و تام ترین وجه آن است.»4 به همین جهت هگل بر آن است که «دین، ملاک تعریف هر چیز، قانون (حاکم بر آن چیز)، هر آن چه را به ذات آن چیز مربوط می شود، در بر می گیرد و مبین ماهیت آن چیز به طور کلی است...»5. نتیجه ای که می توان از این عبارات هگل گرفت - اسنتنتاجی که خود هگل نیز به آن اشاره کرده است- این است که «تصور هر قوم از خدا به همان گونه است که تصورش از خویشتن و رابطه اش با خدا.»6 و «خدا» در تعریف هگل عبارت است از «جامع کلی و جزئی»7 البته باید خاطرنشان ساخت که تعریف هگل از دین و خدا دربست در افق فهم فرهنگی مسیحیت پدید آمده است.

خصلت تناظری فرهنگ و دین در اندیشه هگل مولود همذات پنداری عین و ذهن است و حاکی از اینهمانی دین و فرهنگ. این اینهمانی است که سبب می گردد آسیب شناسی «دین» در جامعه ما، یا به زبان هگل، در قوم ما، توامان گردد با آسیب شناسی «فرهنگ». البته این همذات پنداری در اندیشه هگلی ناظر بر رهیافت «تثلیث» است که از «روح» می آغازد و چون «روح، فردی واحد است؛ دین، هستی ذاتی آن را به عنوان هستی خدایی یا خدا نمایش می دهد و بزرگ می دارد.»8 و این «روح» در دین و هنر (فرهنگ) و فلسفه (دانش) یگانه و همگن است زیرا میان دین و هنر (فرهنگ) و فلسفه (دانش) «هم گوهری اساسی»9 برقرار است، «به نحوی که هر نوع خاصی از کشور تنها با دین خاصی می تواند وجود داشته باشد یا در هر نوع معینی (از نظام سیاسی) فقط هنر (فرهنگ) و فلسفه (دانش) معینی می تواند پایدار بماند.»10.

از همین روی هگل برآشفته و دلنگران بود که این تلقی از همذات پنداری، همگنی و همسانی میان دین و فرهنگ به چالش کشیده شود و از حیز اعتبار ساقط گردد. زیرا آن چه گذار ما را به سکولاریسم و عرفی گرائی هموار می سازد فراهم کردن تمهیدات نظری و عملی پایان دادن به همذات پنداری میان دین وفرهنگ است. نیکلاس لومان در دو مقاله که در باب سکولاریسم نگاشته است از جمله تصریح می کند که سکولاریسم بدون تفکیک میان «دین» و «فرهنگ» شدنی نیست. اما هگل این نگرش لومان را قطعا «کوشش هایی بیخردانه برای طرح ریزی و آفرینش نظام های سیاسی مستقل از دین»11 لقب می داد.

اما آن چه که در باب نگرش هگل در مورد همگونی دین و فرهنگ و نظام های سیاسی مستقل از دین در فوق آمد، درآمدی است بر این موضوع که با توجه به این مقدمات؛ به نظریات یک اندیشمند دیگر بپردازم که از شاخصهای فرهنگ دینی سخن گفته است. آرامش دوستدار در مقاله ای تحت عنوان «شاخص های فرهنگ دینی» نخست تعریف خود را از فرهنگ ارائه می کند و سپس به ذکر و تبیین و تفصیل این شاخص ها می پردازد. تعریف او از فرهنگ همخوان است با تعریف هگل از فرهنگ به مثابه یک کلیت، و از فراگیری، هخوانی و هماهنگی جلوه های فردی، جمعی و قومی سخن می گوید: «فرهنگ به معنای اعمش آن تمامیت بنیادی یا آن کلیتی است که در بخش های گوناگون اما همخوان و هماهنگش جلوه های فردی، جمعی و قومی یک جامعه را متعین می کند و آن ها را در برابر همین گونه نمودهای فرهنگی جامعه دیگر مشخص می نماید، خواه در جنبه های متعارف خواه در جنبه های متعالی.»12

فرهنگ هم جنبه همذات سازنده دارد و هم جنبه متمایزکننده. با ایجاد کلیت، نمود می سازد و با ساختن نمود، فرق و تفاوت ایجاد می کند. هم بر خصلت «شمولیت» فرهنگ ناظر است و هم بر خصلت «خاص بودن» آن. بر مبنای این تعریف از «فرهنگ»، سپس، شاخصه های فرهنگ دینی نام برده می شوند که درمقابل فرهنگ غیردینی، در پنج بُعد و سه لایه، قابل تعین تشخیص داده می شوند این پنج بُعد فرهنگ دینی عبارتند از:

1- به جای پرسش، تحلیل و استدلال منحصرا مرجع بی چون و چرا دارد برای هدایت جمع و فرد هر دو. استخبار که عبارت از خبرگرفتن و خبرخواستن است، جای پرسیدن می نشیند.13

2- هر مرجعی فقط خودش را قبول دارد و به رسمیت می شناسد، نه مراجع فرهنگ دینی یا غیردینی دیگر را، مگر آن که مراجع در یک فرهنگ دینی واحد هم مرام باشند. 14

3- برتری «خبر» بر «دلیل». در فرهنگ دینی هیچ مسئله ای اصلا وجود ندارد که از پیش حل نشده باشد.15

4- متناسب با فرابشری و آسمانی بودن دین، منشاء اِخبار نهایتا و لااقل نیمه بشری- نیمه انسانی است. مساله مرجعیت و نقدناپذیری16

5- تمام خواهی فرهنگ دینی. فرهنگ «سرپرستخواه و سرپرستجو»17

بی تردید این شاخصه گذاری بر اساس یک رهیافت نظری به دین صورت می گیرد. در این رهیافت «دین عبارت است از مواجهه درونی انسان با واقعیت قدسی و واکنش انسانی که در این مواجهه به نحوی از حیث وجودی از جانب قدسی متعین می گردد.»18 زیست دینی معطوف بر این خبرگرفتن از عالم غیب یا امر قدسی است. و چون بینش دینی وابسته به کلام قدسی است، «قدسیت کلام قدسی بیش از هر چیز به این است که کلام همه چیز را از پیش می داند.»19 و سپس نتیجه گیری می شود که بینش دینی «در وابستگی خود به قدسی، معطوف او و معطوف کلام اوست و نه عاطف بر امور.»20 درحقیقت چنین می نماید که «پرسش» در بینش دینی «در ماهیتش معدوم»21 است زیرا ناظر بر آن است که «پاسخ این پرسش از پیش در کلام قدسی نهفته است و کلام است که می تواند وی را بر پاسخ این پرسش واقف سازد.»22 وقتی علم نیز به یک پرسش پاسخ می دهد، پرسش را معدوم می کند اما میان این دو شیوه معدوم ساختن تفاوت وجود دارد. تفاوت این دو رویه، به زعم دوستدار، در آن است که بینش دینی این کار را پیشاپیش انجام می دهد و دید علمی، سپس. چون «دین جهان را همیشه از پیش میشناسد و علم جهان را همیشه از پس خواهد شناخت.»23 به همین جهت دین به «کلام» و مرجعیت کلام می رسد و علم به قضایا و احکام. دین مبتنی بر بینش است و علم، مبتنی بر «دید». «بینش آن است که امری را عیان بیابیم، امری را بیواسطه دریابیم. بیواسطگی بینش در این است که خود دلیل و مدلول هر دو با هم است.... به این معنی خاص، بینش هیچگاه تغییر نمی کند.»24 و «دید ...، برخلاف بینش، نحوه ای را مشخص می نماید که علم برای ملاحظه و مشاهده امور اتخاذ می کند.»25 و بیواسطه نیست و بسته به ضرورت تحقیق علمی تغییر می کند. و بینش دینی هر چه می شناسد مبتنی بر کلام است که «نفی ذاتی پرسش است».26 گویی این گونه تلقین می گردد که چون خدا بر همه چیز آگاه است و چون کلام امر قدسی ناظر بر همین دانائی است که آن روی دیگرش نادانی بندگان است، نطفه پرسش در بینش دینی شکل نمی بندد. زیرا پرسش از جایی شکل می بندد که پاسخ دانسته نباشد. به همین جهت استنتاج می شود که «در حدی که دین همه چیز را از پیش می داند، شناسایی اش پیششناسی و ... یکجاست..»27 و آن چه که از پیش شناخته است پرسش برنتابد، زیرا دین جهان را همیشه از پیش می شناسد و «بینش دینی هر چه میافریند از پیش میشناسد یا هر چه میشناسد مطلقا از پیش میافریند» 28

چون در پروای ارائه جامع و کامل نظریات نویسنده نیستم، فکر می کنم همین مقدار هم می تواند به خواننده نشان دهد که نویسنده مقاله «شاخص های فرهنگ دینی» بر اساس چه مبانی نظری به این جمعبندی رسیده است. خلاصه این که فرهنگ دینی، فرهنگ بدون پرسش است زیرا «متن محور» و «مرجعیت گرا» است. مرجعیت متن مبنای اقتدار است و اقتدار در گروی این مشروعیت که گویی سقف «نقل» بر «عقل» سوار است. فقدان پرسش صفت ممیزه فرهنگ بی چون و چرا است؛ فرهنگی که همه چیز در آن بدیهی و طبیعی است زیرا پاسخ همه چیز روشن است. خواه در «کلام» دینی خواه در ایدئولوژی زمینی.

از هگل آغاز کردیم و در پرتوی نگرش او به «شاخص های فرهنگ دینی» نظر افکندیم. در پایان نیز شاید به جا باشد به هگل بازگردیم. او بر این باور بود که در بخش بندی تاریخ جهانی «بنیاد شرق بر آگاهی بی میانجی و روحانیت گوهری است؛ دانش در اینجا دیگر خصلت تحکم فردی ندارد بلکه (در حکم اشراق) و برآمدن آفتاب است.»29 و «خواست ذهنی رابطه ای آمیخته به ایمان و اعتماد و فرمانبرداری دارد.»30 تاریخ جهانی، به قول هگل، «پیشرفت آگاهی (انسان) از آزادی است.»31 از همین روی «شرقیان تنها می دانستند که یک تن آزاد است، و سپس یونانیان و رومیان پی بردند که برخی از آدمیزادگان آزاداند، و سرانجام ما می دانیم که همه انسانها آزاداند و انسان به حکم طبیعت خود آزاد است.» 32 اما مراد هگل از «ما» «دین مسیح و روزگار مسیحی» است. زیرا هگل به «برتری دین مسیح بر ادیان دیگر» 33 به دلیل آموزه «تثلیث» باور داشت. و بر این اعتقاد بود که «تثلیث، جنبه نظری دین مسیح است و از راه آن است که فلسفه در آن مفهوم عقل را نیز می یابد.»34

همین نگرش است که مایه پرسشی می گردد که آغاز و انجام متن را به هم پیوند می زند. آن پرسش هم این است که چگونه میسر گشت که در فرهنگ و روزگار مسیحی، که فرهنگ دینی بوده، و به زعم برخی هنوز هم هست، «روح خدایی به جهان خاکی فرود آمده و در فرد انسان، که اینک یکسره رها و از آزادی گوهری برخوردار گشته جایگزین شده است»، 35 اما «روح شرقی» گویی فقط در «شاخصه های فرهنگ دینی» پدیدار گشته است؟

نگرش اروپایی مدار هگل که اروپای معاصر خود را شایسته حکمروائی بر جهان می انگاشت چراکه نماد رشد عقل می بود، و «روح» متجسم در انسان «غربی» را تبلور روح خدا می دانست که گوهرش «آزادی» می بود، «روح» متجسم در انسان «شرقی» گویی تبلور روح خدایی است که گوهرش «استبداد» است. به همین جهت، تاریخ «شرق» ماندِ آگاهی (انسان) از استبداد می باشد. این نگاه جزم گرایانه که از برساخته هایی حرکت می کرد که شاخصه دوران هگل بود یعنی «روح قومی» که گویی کلیت واحد و تجزیه ناپذیر و جوهری است؛ نقطه عزیمت «مدرنیت در فاز نخست» بود که «مدرنیت همگن ساز» بود. سوای این موضوع، تفکیک «دین» از «فرهنگ» مانند تفکیک سایر حوزه های اجتماعی از «دین» و پیش زمینه سایه افکندن درکِ استبدادی و تاویل خودکامه از «خدا» که از موانع گذار به «آگاهی از آزادی» است، هم فرآورده و هم سازنده یِ استبداد تاریخی بود که دستکم از یک سوی حاصل قرارداد دو عنصر عمده یعنی دین و شهریاری بود.

ادامه دارد

________________________________________

پانوشت ها:

1- عقل در تاریخ، گ. و. هگل، ترجمه حمید عنایت، صفحه 69

2- همان جا، صفحه 69

3- همان جا، صفحه 69

4- همان جا، صفحه 130

5- همان جا، صفحه 131-130

6- همان جا، صفحه 131

7- همان جا، صفحه 131

8- همان جا، صفحه 128

9- همان جا، صفحه 128

10- همان جا، صفحه 128

11- همان جا، صفحه 128

12- خویشاوندی پنهان، آرامش دوستدار، صفحه 100

13- همان جا، صفحات 103-102

14- همان جا، صفحه 104

15- همان جا، صفحه 105

16- همان جا، صفحه 106

17- همان جا، صفحه 107

18- ملاحظات فلسفی در دین و علم (بینش دینی و دید علمی)، آرامش دوستدار، صفحه 22

19- همان جا، صفحه 16

20- همان جا، صفحه 16

21- همان جا، صفحه 16

22- همان جا، صفحه 16

23- همان جا، صفحه 15

24- همان جا، صفحه 47

25- همان جا، صفحه 47

26- همان جا، صفحه 48

27- همان جا، صفحه 48

28- همان جا، صفحه 19

29- عقل در تاریخ، گ. و. هگل، ترجمه حمید عنایت، صفحه 268

30- همان جا، صفحه 268

31- همان جا، صفحه 66

32- همان جا، صفحه 66

33- همان جا، صفحه 62

34- همان جا، صفحه 62

35- همان جا، صفحه 173

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید