رفتن به محتوای اصلی

انكار كودتا وبقيه« داستان»

انكار كودتا وبقيه« داستان»

علي سالاري

G_alisalari@hotmail.com

انقلاب اسلامی و کارنامه ردی روشنفکری

فکر مي کنم که بررسي آقاي کشگر هم سطحي و هم جانبدارانه است. روياي رسيدن به حاکميت در شيعه از زمان خلفاي راشدين، بويژه بعد از حضرت علي وجود داشته است. ايدهً حکومت اسلامي و اجراي احکام اسلام هم بويژه از دوران سلجوقيان که خواجه نظام الملک مدارس را به آموختن تنها دروس مذهبي واداشت، در ميان علماي مذهبي رواج يافت و بويژه در دوران خلافت عثماني پي گرفته شد. اينکه در ايران تا زمان انقلاب اسلامي حکومت ديني و شرعي و فقهي روي کار نيامد، عاملش تجدد نبود، بلکه سنت هاي تاريخي ايراني بود که در آن مذهب واسط بين شاه و مردم محسوب مي شده است.

بنابراين، خميني، که بعد از وفات آيت الله بروجردي، از طرف شاه به چيزي گرفته نشد، با اشراف به جايگاه روحانيت در بسيج توده ها، توانست از فرصت بدست آمده استفاده کند، و سخنگوي آن آمال و آرزوهاي ديرينهً شيعه و علماي مذهبي شد تابا بسيج مردم ايدهً حکومت اسلامي خود را به حاکميت برساند.

پس عامل اصلي داخلي انقلاب اسلامي و روي کارآمدن خميني را بايد در استبداد، وابستگي و بي لياقتي شاه دانست. چرا که در فضاي سرکوب مطلق که شاه فراهم کرده بود امکان فعاليت آزادانهً سياسي و يا حتا تنوير افکار عمومي وجود نداشت که جريان روشنفکري در آن نقشي ايفا کند.

دوماً، تمامي جنبش هاي روشنفکري دوران جنگ سرد متأثر از جنبش چپ بودند. در ايران ما بدليل اشتباهات حزب توده در وابستگي به شوروي، دامن زدن به تجزيهً قومي کشور، و تمرکز بر مبارزات ضد امپرياليستي و ضد آمريکايي بجاي طلب آزادي و دموکراسي و حقوق بشر، اين جنبش چپ، منبعث و يا متأثر از حزب توده اعتبار خود را نزد افکار عمومي بويژه قشر متوسط و نمايندگان فکري آن، از دست داده بود.

جريانات چريکي چپ نيز پيش از اينکه به لحاظ سياسي بالغ شوند و جاي پايي در جامعه پيدا کنند اول توسط شاه و بعدهم توسط خميني سرکوب شدند.

جبههً ملي و نهضت آزادي هم در خميني بيش از آنکه بدنبال آزادي باشند، بدنبال کوتاه کردن دست استعمار از کشور بودند.

آنچه که روشنفکران چپ و مليون و نهضت آزادي را به حمايت از خميني واداشت ديکتاتوري و وابستگي مفرط شاه بود. آنها بدرستي فکر مي کردند که بجز قدرت بسيج روحانيت، هيچکس قادر نبود دست استعمار و ديکتاتور هاي وابستهً آنرا از ايران کوتاه کند. خميني هم بيش از آنکه مخالف وجه استبدادي شاه باشد، مخالف وجه استعماري و وابستگي او بود. در چنين فضايي، عمدهً روشنفکران آنروزگار، بين بد و بدتر، به خيال خود بد را انتخاب کردند.

آنروز هيچ کس گمان نمي کرد که خميني وقتي به قدرت برسد، در قساوت و بي رحمي و کشتار و شکنجه و مخالفت با آزادي ها از شاه سبقت خواهد گرفت. در ايران،اگرچه برخي از آخوندها در زمان صفويان، در جريان جنگ ايران و روس، و در انقلاب مشروطيت اشتباه کرده بودند ولي حکومت نکرده بودند که ايران و مردم ايران حکومت اسلامي مدّ نظر آنان را تجربه کرده باشند.

اينست که فکر مي کنم، اگر کوتاه کردن دست استعمار از مطالبات ملت ايران بود، روي کار آمدن روحانيت شيعه نيز در تقدير اين ملت بوده است. بياد بياوريم که استعمار انگليس براي انتقام گيري از نهضت استقلال طلبي مردم ايران، در فاصلهً دو جنگ جهاني با ايجاد قحطي مصنوعي چند ميليون از ايرانيان را از ميان بردند. براي ناکام گذاردن انقلاب مشروطه، در توافقي با روسها ايران را از شمال و جنوب اشغال کردند. و بعد با کودتا رضاشاه و محمد رضا شاه را به تخت نشاندند. در يک نگاه کلي تر اين استعمار و ديکتاتوري وابسته اش بود که با بستن همهً راههاي ممکن مردم ايران را به بيراهه کشاند.

نکتهً ديگري که حائز اهميت است و روشنفکران سرسپرده به ايدئولوژي هاي وارداتي مدرن از درک آن عاجزند، درک ميزان هويت طلبي ملي و ميهن پرستي ايرانيان است. ايرانيان، در پيشينهً تاريخي خود، در يونانيان، در اعراب، و در مغولان حل و ذوب نشدند. بلکه بر عکس، اين آنها بودند که از کياست و سياست و هنر و صنعت و تجارت و خرد مداري ايرانيان بهره مي جستند. بقول آن خليفهً عباسي که گفته بود، "ايرانيان بيش از هزار سال سابقهً حکومت دارند و براي يک روز هم بما محتاج نيستند، حال آنکه ما قريب دو قرن است بر آنها حکومت مي کنيم و يک لحظه هم بدون آنها قادر به ادارهً حکومت نيستيم". (از ژورنال "The Muslim World" شمارهً اول سال 1960، مقاله the Age of Chaliphs صفحهً 29) آنها براي برقراري حاکميت ملي از وجه ناسيوناليستي حکومت پهلوي دفاع کردند و با همين انگيزه در جنگ ايران و عراق، هرچند خميني براي رسيدن به اهداف مذهبي، بر ادامهً آن اصرار ورزيد، بين خميني و صدام خميني را حمايت کردند. يعني که ايرانيان، برخلاف تصورات و معيارهاي روشنفکران متأثر از ايدئولوژي هاي وارداتي، براي حفظ مام ميهن، تن به هر خاري و ذلتي داده، استبداد داخلي را بر استعمار خارجي ترجيح داده اند. بنابراين فکر مي کنم، روشنفکران رفوزه آنهايي بوده اند که مدينهً فاضلهً خود را در مسکو، و پکن و لندن و واشنگتن مي جسته اند و از شناخت تاريخ، هويت و آمال و مطالبات مردم ايران بي خبر بوده اند.

ديگر اينکه فکر مي کنم، بعد از کوتاه کردن دست استعمار از ايران، ملت ايران براي روي پاي خود ايستادن و لايق آزادي و دموکراسي شدن بايد بها مي پرداخت. بهاي پرداخته شده ما فوق تصور و سنگين، و بهاي بي خردي همهً ما، بوده است، بنابراين درسهايي که از اين تجربهً نا بخردي هاي خودمان مي گيريم بايد متقابلاً گرانبها و کارآمد باشند. رويکردهاي جانبدارانه و سطحي از نوع تحليل آقاي کشگر بدرد حتا خودشان هم نمي خورد، هيچ فرد آگاهي را متنبه نمي کند و بنابراين مشکلي را از جامعهً روشنفکري و مردم ايران حل نمي کند.

علي كبيري

alikabiri@aol.com

تا افکار مردم عوض نشود، درب بر همان پاشنه می چرخد!

آقاي فرهاد اشاره به تاريخ نگاري علي ميرفطروس كرده است!!!! همانطور كه در مقاله «علي مير فطروس، انكار كودتا وبقيه داستان» نشان دادم، ايشان كوشش بسياري در جعل ومخدوش كردن يكي از مهمترين برهه هاي تاريخ معاصر ايران، دارد. چرا چنين ميكند؟ پاي پول وشهرت درميان است. در دنباله نوشتار فوق، « علي ميرفطروس، محق يا مخدش تاريخ، بخش نخست» هم منتشر شده است. باز هم اينجانب جعليات ايشان را با مقايسه با اسناد كودتا، نشان داده ام. در بخشهاي آتي اسناد بيشتري رو خواهند شد تا همگان پي ببرند كه با چه نوع تاريخداني سروكار دارند. شك نيست كه آقاي ميرفطروس به خاطر دستمالي حاضر است تا قيصريه اي را به آتش بكشد. بهتر است آقاي فرهاد ودوستانشان در قضاوت عجله نكرده وحوصله بخرج دهند كه «شب درازست وقلندر هم بيدار» گواينكه روي آقاي مير فطروس وهم قطارانش از سنگ پاي قزوين هم سفت تراست. مملكتي كه تاريخدانش علي ميرفطروس باشد ورئيس جمهورش احمدي نژاد ورهبرش خامنه اي، حال و روز مردمش از اين بهتر نميشود

ناصر مستشار

انقلاب اسلامی و کارنامه ردی روشنفکری

بای ردی روشنفکران در این سیاست اتخاذ شده غلط نهفته است که آنهامی خواستند از روحانیون در بسیج مردم علیه شاه به شکل ابزاری بهره ببرند اما خود به ابزار روحانیون برای رسیدن به قدرت سیاسی تبدیل گردیدند.روحانیون بدون همکاری روشنفکران هرگز نمی توانستند قدرت سیاسی را تسخیر نمایند.در همین رابطه ،روشنفکران مدتهاست که به یک بدهکاری تاریخی به مردم ایران مدیون شده اند و بخش آگاه و شرافتمند این قشر واقعا از کرده خویش پشیمان است ودر صدد جبران بر آمده اند اما بخشی که هنوز از خود جان سختی نشان ونمی خواهد گناه خود را بپذیرد همچنان انقلاب مقدس اما صاحبان آنرا دزد خطاب می کندد بپذیریم که ما ایرانی ها سالها تلاش می ورزیدیم تا یک کار نشدنی وبی همتا وناب را به جهان ارائه دهیم که بنظر من وقوع انقلاب اسلامی در سال 57 ـ محصول همه آن تلاش ها بود.

در حال حاضر بسیاری از نیروهای سیاسی سعی می کنند تا ثابت نمایند که فاجعه کنونی از اسلام وعرب ها آمده است ودر این مورد ما ایرانی ها استاد هستیم که خرابکاری های خود را به گردن دیگران بیندازیم اما در پاسخ آنها باید گفت تا کنون در هیچ یک از کشورهای اسلامی و عربی ـ نظام ولایت فقیه وجود نداشته و ندارد. اما این در حالیست که نظریه ولایت فقیه که قرائتی است از شیعه ایرانی از قرن 17 تا18 میلادی که در ایران نضج گرفته است . روحانیون همواره در صدد بودند ابتدا تا کنار قدرت شاه سهمی داشته باشند در غیر اینصورت طالب قدرت سیاسی میشدند. ردی روشنفکران در این سیاست اتخاذ شده غلط نهفته است که آنهامی خواستند از روحانیون در بسیج مردم علیه شاه به شکل ابزاری بهره ببرند اما خود به ابزار روحانیون برای رسیدن به قدرت سیاسی تبدیل گردیدند.روحانیون بدون همکاری روشنفکران هرگز نمی توانستند قدرت سیاسی را تسخیر نمایند.در همین رابطه ،روشنفکران مدتهاست که به یک بدهکاری تاریخی به مردم ایران مدیون شده اند و بخش آگاه و شرافتمند این قشر واقعا از کرده خویش پشیمان است ودر صدد جبران بر آمده اند اما بخشی که هنوز از خود جان سختی نشان ونمی خواهد گناه خود را بپذیرد همچنان انقلاب مقدس اما صاحبان آنرا دزد خطاب می کند که هنوز می خواهند دن کیشوت گونه رهبری انقلاب را از دست ربایندگان بیرون بیاورند که این داستان آنچنان مضحک شده است که کسی بدان وقعی نمی گذارد.بخش دیگری از روشنفکران شرمنده آنهائی هستند که هنوز و همچنان می خواهند از یاوران صدیق خمینی در همه انتخابات یا نمایشات اسلامی حمایت نمایند و فکر می کنند چاره کار ،ایجاد یک روزنه امید در میان انتخاب یکی از صدیق ترین افراد معتقد به انقلاب راستین 57 است که همچنان می خواهند به خلوص نیت خود به انقلاب و بازماندگان رهبری خمینی وفاودار بمانند که برای آنها هیچ شانسی وجود ندارد تاشاید در حاکمیت اسلامی جایگاهی بیابند چرا که شکست اتحاد جمهوری خواهان گواه این منطق است.آنها تنها بی آنکه مزدی از حکومت اسلامی بگیرند مشغول تلطیف رژیم ارتجاعی و اسلامی هستند.

فرهاد

shirinlove@yahoo.com

اقای توکلی واقعا متاسفم که شما هيچ اشاره ای به حادثه تلخ کشته شدن نزديک به 60 نفر از زائرين ايرانی در استان بعقوبه عراق نکرديد در صورتيکه اگر يک نفر را در يک شهر بازداشت کنند و ان شخص کرد يا لر يا بلوچ... غيره باشه با اب و تاب فراوان خبرش را درج ميکنيد!!! ولی مثل اينکه همه چيز برای شما براي سو استفاده در دنيای سياست ارزش دارد و الباقی قضايا کاملا برای شما بی ارزش است. متاسفم

کیانوش توکلی

کلامي با فعالين کرد ايران

درمورد اینکه چرا ایران گلوبال اشاره ای به حادثه تلخ کشته شدن نزديک به 60 نفر از زائرين ايرانی در استان بعقوبه عراق نکرده است باید بگویم اگر منظور خبر رسانی است که صد ها رسانه داخلی و خارجی به این حادثه اشاره کرده اند که در لوگو سمت چپ سایت با نام «تازه ترین اخبار» از دهها کانال در این لوگو موجود است . سیاست خبری ما بیشتر اخباری را منتشر می کند که از جانب رسانه های دولتی و غیر دولتی سانسور می شود. بنابراین ما هر خبری را که صد ها کانال خبری اقدام به انتشار آن می کنند را دستچین کرده و هر یک از اعضای مدیریت سایت بنا به تشخیص خود آن را در سایت درج می کند

ناصر ايرانپور

peyam@iran-federal.com

کلامي با فعالين کرد ايران

با سلام خدمت همگی، شايد يکی از اشکالاتی که‌ در بحث مربوط به‌ فدراليسم وجود داشته‌ باشد، اطلاق "قومی" يا "استانی" به‌ عنوان پسوند به‌ آن است. بنده‌ معتقدم که‌ فدراليسم ايران نه‌ قومی و نه‌ استانی، بلکه‌ نامتقارن خود بود، در جايی اين و در جايی آن و در جايی نه‌ و آن و در جايی نيز تلفيقی از اين دو خواهد بود

يکی از مشکلات زائيدة تمرکز و تراکم و نگرشهای شووينيستی و امنيتی بخشی از تقسيمات کشوری کنونی می‌باشد که‌ بايد تغيير يابد. لذا اين تقسيمات بايد نو شود و از تعداد آنها (30 استان) کاسته‌ شود، تا کارايی و راندمان لازم را داشته‌ باشند.

اما اينکه‌ اين نوسازی بر چه‌ اساسی باشد، به‌ اعتقاد من ملاک تنها بايد رأی مردم حاصله‌ از همه‌پرسی باشد. لذا اين فرمايش آقای نويدی کاملا مورد تأييد من است.

مثلا استان آذربايجان غربی در داخل خود تنها در سايه‌ی ديکتاتوری است که‌ در درون خود نتش ندارد. در فردای دمکراتيک ايران مناقشه‌‌آميز خواهد شد. و البته‌ مطلقا ارتباطی با فدراليسم ندارد. حتی يک حکومت متمرکز دمکراتيک هم با اين معضل روبرو خواهد بود. لذا در چنين مواردی بايد در هر شهر و قصبه‌ای بطور جداگانه‌ رفراندوم کرد. نتيجه‌ به‌ احتمال قريب به‌ يقين دو استانی شدن آن خواهد بود.

از سويی ديگر بايد تلفيق و وحدت دو استان به‌ يک استان نيز بايد ممکن باشد. اين نيز بايد با رأی ساکنان مناطق و استانهای مربوط صورت گيرد.

اما ضرورتا نبايد افراد متعلق به‌ يک مليت معين تنها در يک استان يا اايالت باشند.

لذا به‌ اعتقاد من بخشی از تقسيمات کشوری کنونی به‌ همين صورت باقی خواهد ماند و بخشی تغيير خواهد نمود. اين بايد در دمکراسی ممکن باشد و اساسا پيش‌شرط فدراليسم است.

نکته‌ی ديگری که‌ نبايد فراموش کرد اين است که‌ در خود ايالتها هم تقسيمات منطقه‌ای و استانی خواهيم داشت. اين امر در کشور فدرال آلمان نيز به‌ بهترين وجه‌ خود پياده‌ شده‌ است (Bezirksregierung). لذا در نظام فدرال آينده‌ چهار‌ سطح حکومتی خواهيم داشت: فدرال، ايالتی و استانی و شهری که‌ هر کدام از آنها توسط مجلس (شورا) و حکومت و دستگاه‌ قضايی خود اداره‌ خواهند شد.

دکتر گلمراد مرادی

Dr.GolmoradMoradi@t-online.de

مسئله ملی در ایران،فدرالیسم و تجزیه طلبی

هموطن عزیزم جوات (جواد)مهربان و دلسوز، من نگرانی شما و دهها مانند شما را می فهمم. بدون شک هر کسی دیگر هم باشد در مرحله اول نمی خواهد برتری و سرکردگی خود را از دست بدهدو می خواهد از موقعیت خود و ملت خود دفاع کند. اما چه خوب است همه ما آنچیز نیکی را که برای خود خوب می دانیم، برای دیگری هم خوب بدانیم. شما خوب آگاه هستید که پدران بیچاره ما بدلیل ضعف و نا آگاهی صدها سال و چه بسا هزارها سال زیر دست ملت حاکم یا بهتر بگویم تابع دیکتاتوران مستبد بودند. من نگرانی شما را مبنی بر اینکه انسانهای نا آگاه چه ترک و چه کرد و غیره بر سر مسائل کوچکی احتمالا جدل راه بیاندازندو درد سر درست کنند. ولی من اطمینان دارم اگر ما کوشش کنیم رهبران کاردان و معقولی از میان خود برگزینیم تا حدود زیادی جلو تصادمات این چنینی را خواهند گرفت و مسئله را به دست عقل و تدبیر خواهند سپرد نه احساسات. من دراینجا یک پرسش ساده دارم، اگر بنده نخواهم همانند پدر و پدر بزرگم زیر دست شما و یا نوکر دیکتاتورها بمانم و ادعای برابری با شما را بکنم، تکلیفم چیست و شما چه پیشنهادی دارید که آینده ایران چگونه حکومتی باید داشته باشد که من نوعی هم بتوانم بحق و حقوق خودم برسم؟ متمنی است یک پیشنهاد بدهید، زیرا فقط ایراد گرفتن و توهین کردن هیچ دردی را درمان نمی کند. موفق باشید

Javat

مسئله ملی در ایران،فدرالیسم و تجزیه طلبی

بیگانگان ، تجزیه ایران را پشت پرده فدرالیسم پنهان کرده اند... دولت فدرال كردستان با مردم اروميه، باكو، خوي، سلماس و ... چگونه كنار خواهد آمد و جواب پان توركيست ها كه نصف ايران را مطالبه مي كنند، چه خواهند داد؟ و يا بر عكس حكومت فدرال آذربايجا ن در مقابله با كردها كه آذربايجان غربي را كردنشين مي دانند، چه پاسخي جز گلوله براي آنها دارد؟نامه "نظمي افشار" روشنفكر تجزيه طلب ترك به آقای هجري يكي ديگر از آن نشانه هایی است که پشت پرده خود مختاری و یا فدرال طلبی چه اندیشه های ایران بر باد دهی قرار دارد . ايشان مي نويسد: " بهتر است كردها چشم به سرزمين آذربايجاني ها ندوزند و جلوي اين داوري هاي بيمار گونه و آرزوهاي توسعه طلبانه و دور از تحمل را بگيرد ... !

روژه فروپاشی ایران

از سال 1357که ترازدی غمبار ی بنام انقلاب رخ داد ، بطور مداوم و بی وقفه در نشریات ضد استعمار و سپس حاکمیت ملت و نیز در سخنرانیها و مجالس و محافل گوناگون نوشته و گفته ام که بر اساس دریافت ها و شواهد موجود ، سیاستمداران استعمار جهانی برای میهن ما خواب آشفته ای دیده و بر آن هستند که ایران را در دو مرحله یا دو گام از پای در آورده و به ایرانستان تبدیل نمایند و شوربختانه انجام این استراتژی شوم را به روشنفکران ایرانی سپرده و در آینده نیز خواهند سپرد .

گام اول - شورشی بود که به رهبری روشنفکران چپ و راست آغاز و به فروپاشی نظام شاهنشاهی ایران انجامید و نابودی نظامات اداری و مدنی و اقتصادی و فرهنگی کشور و از هم گسیختگی بافت هویت ملی را در پی داشت. در این راه احزاب و گروههای سیاسی لنینی و دینی دست آموز قدرتهای سرمایه داری پیشگام و پرچمدار بودند و همچنانکه در سلسله مقالات کالبد شکافی روشنفکران نوشته ام ، مسلحانه به میدان آمدند و درسهای فرا گرفته نزد بیگانگان را در میهن خود پس دادند و با ارائه همه گونه خوش خدمتی به اربابان غیر ایرانی و بد رفتاری با ملت ایران از هیچ جنایتی دریغ نورزیدند

گام دوم - حرکت به سوی فدرالیسم و آ نارشیسم و سپس تکه تکه کردن ایران است

در گام اول پس از پیاده شدن طرح توطئه بیگانگان و پیروزی انقلاب ، جنگ داخلی خونینی بین اصحاب انقلاب بر سر تصرف کرسی های قدرت در گرفت .... این نبرد آن چنان بیرحم بود که از فرزندان دینی نیز نگذشت ، جمعی ترور و عده ای در آتش انفجار و گروهی زنده بگور شدند ... از همان روز های آغازین روشنفکران چپی زود تر از زمان موعود دست خود را رونمودند و ادعای جدایی کردستان و خوزستان وترکمن صحرا ...را نمودند ولی نائره جنگ ایران و عراق همه این نوچه های تازه به دوران رسیده را به آغوش کشید ... زیرا تداوم جنگ در اولویت قرار داشت و اربابان زر و زور جهانی به سرعت به آرام کردن فرزندان خلف خود پرداختند و هر آن کس را هم که نا آرامی میکرد میکونوسی اش کردند .. زیرا تداوم جنگ در اولویت قرار داشت.....!!

جنگ هشت ساله و قتل عام فرماندهان دلیر ایرانی وراندن نیروهای انسانی ارزشمند از صحنه خدمت و نابودی همه زیر ساخت های اقتصادی ، سبب حضور فقر و نابسامانی و تبعیض در جامعه شد ودر نتیجه ارزش های اخلاقی و فرهنگی و اقتصادی که ملت ایران در طول تاریخ به آن مباهی بود تحت فشار شعارهای شور انگیز جنگ ، جنگ تا پیروزی به قربانگاه برده شد ... .

با فروپاشی ارزشهای اخلاقی و دینی ، فساد بر همه ارکان کشور رخنه کرد و پایه های استوار خانه و خانواده بشدت آسیب دید ... حرمت های دینی شکسته شد ... مقامات روحانی را به سیاست و قدرت طلبی آلوده کردند ...بر کاخها نشستند و کوخ نشینان را به سخره گرفتند ... به حریم نوامیس مردم تجاوز کردند و دیوار بلند اعتماد عمومی را فرو پاشیدند ...دست در سفره مردم کردند و نان و قوت شان را به یغما بردند و سهم تلاش اورا بر سر بازار های غیر ایرانی به حراج گذاردند و از بیت المال به جنگاورانی هبه دادند که آتش بپاکنند و خواب و ارامش مردم جهان را بزدایند تا ارباب زر و زور را خوش آید و بر سر چاههای نفت حلقه زند .... تا صاحبان این ثروت خدادادی به دریوزگی و گدایی روی آورند...

در ایران زمین ، جایگاه و پایگاه تیره ها و قوم ها و طوایف و ایلات و عشایر که قرنها بر یک پهنه غنوده بودند و در یک سفره دست دراز میکردند و غمها و شادیهایشان را با هم تقسیم میکردند... نفیر گوناگونی زبان و مذهب و آیین را ساز کردند آنهم با تزویر و ریا که شما از یک امتید ..این ساز نا کوک شیعه و سنی - زرتشتی و مسلمان - یهودی و مسیحی - ایرانی و عرب - ووو بر روان وحدت ملی زخمهای عمیقی وارد کرد ...سی سال بر آیین فرقه گرایی پای فشردند و برادران کرد و بلوچ و آذری و ترکمن ما را رنجانیدند تا آنجا که فاصله ها روز به روز بیشتر و بیشتر شد... و در این آشفته بازار بیگانگان ، باد بر آتش جدا سری دمیدند وترویج گنندگان این نغمه شوم را به زر و زیور اراستند ...سفره هایشان را رنگین کردند ... بلند گوها برایشان تدارک دیدند تا آوای شوم شان به سراسر گیتی انعکاس یابد... پای رهبران مزدور شان را در تریبون صدای امریکا و تلویزیون های غربی باز کردند تا همچون گذشته با خواندن سرود ازادی و دموکراسی ، خلق محروم را به خانه پدری بدبین سازند و یک بار دیگر تیشه آزادی را بدست مردم فریب خورده دهند تا بر ریشه های عمیق وحدت و هویت یک ملت کهنسال فرود آورد .... تا ریشه از هم بگسلد و باغستان ایران به زاغستان انیرانی مبدل گردد و آنگاه است که جهانخواران ایران را راحت تر خواهند بلعید زیرا ایران یک پارچه لقمه گلو گیری است که در همه تاریخ از گلوی اسکندر با همه جهانگیری اش و عمر با همه تدبیرش و چنگیز با همه خشونتش وشیر پیر بریتانیا با همه اشتهایش پایین نرفت و امروز غول سرمایه داری با چنگال انگلیس و امریکا و روسیه به سراغ این سرزمین اهورایی آمده است تا دسترنج روشنفکران دینی و لنینی را تکه تکه ببلعد...

بنا بر این ملاحظه میفرمایید که بیگانگان به همه اهداف شان در گام اول رسیده و اقتدار ملت ایران سر بریده شد .... حال باید گام دوم را برداشت چون زمینه های افتراق و جدایی و بیکاری و فقر و فساد و اعتیاد و نابرابری و بی اخلاقی و بد اخلاقی و دورویی و دروغ و ریا و آدم فروشی و خیانت وو کاملا فراهم است و باید تخم لق فرو پاشی جغرافیایی ایران وسیله شخص یا اشخاصی در دهان باز فریب خوردگان شکسته شود که از جنس دیگری بوده ... و از محبوبیت نسبی بر خوردار باشند

و شگفتا ... شگفتا .. که برخی از فرزندان سوگند خورده به حفظ میراث این کهن دیار طعمه این دام میشوند و با ابراز نظرات خام و نپخته و غیر مسئولانه و مسلما ندانسته ، آب به اسیاب طراحان ایرانستان میریزند و مذاکره بر سر اصول مسلم تاریخی ایران را ، به حساب دمکراسی برای ایران منظور میکنند و فدرالیسم را راه رفع ستم قومی معرفی مینمایند.!!!

و ما که در درون کشور ، سایه سیاه توطئه را بر بالای سرمان احساس میکنیم و زنگ خطر جدا سری را با پوست و گوشت و جانمان لمس میکنیم ناچاریم یک بار دیگر تاریخ فدرالیسم را بگشاییم و سر فصل های آن را یاد آور شویم تا این نخوانده تاریخها به خود آیند و بفهمند که ورود به افسانه فدرالیسم ، یعنی خروج از استقلال و تمامیت ارضی و هویت ملی و بس... .

بگذارید برای اتمام حجت تصویر کشور های فدرال را ترسیم کنم بدین باورکه شاهزاده رضا پهلوی در عشق به ایران و تمامیت ارضی کشور و پاسداری از هویت ملی و زبان پارسی همجنان پیشگام خواهند بود .

تاریخ گواهی میدهد که در فدرالیسم پیوستن چند کشور مستقل به یکدیگر و ایجاد یک کشور بزرگتر هدف است نه تقسیم یک کشور به واحدهای کوچک و خود مختار ..!!

سوئیس که یک کشور قدیمی فدرال است از قرن سیزده تا قرن شانزدهم به مدت سیصد سال از به هم پیوستن شهرهای مستقل قرون وسطایی به یکدیگر پدید آمد .

در آمریکا از سال 1757میلادی – دوازه دولت علیه استعمار بریتانیا با یکدیگر متحد شدند و پس از پیروزی در جنگ های استقلال به صورت کنفدراسیون در آمد و پس از خرید مستعمرات فرانسه و تصرف مناطق مجاور در سا ل 1836 به بیست و پنج ایالت و در سا ل 1850 به 31 ایالت و در سا ل 1900 به 44 ایالت و در سا ل 1959 با افزایش آلاسکا و هاوایی به 50 ایالت افزایش یافت .

در آلمان تا پایان قرن هیجدهم یکصد و بیست شاهزاده نشین کوچک و بزرگ حکومت می کردند و در سا ل 1816 تمام ایالت های آلمانی زبان به غیر از اتریش و پروس کنفدراسیونی تشکیل دادند – در سا ل 1815 کنگره وین – کشور فدرال آلمان را با 39 عضو به وجود آورد و 35 شاهزاده نشین به این اتحادیه پیوستند و در سا ل 1871 اتحاد کامل آلمان صورت گرفت .

در هندوستان تا قبل از سا ل 1947 بیش از 500 شاهزاده نشین وجود داشت که هر یک دارای استقلال نسبی بودند .

لازم به توضیح است که بیش از 95 در صد کشورهایی که با سیستم فدرال اداره می شوند از پیوستن واحد های کوچکتر به یکدیگر به وجود آمده اند .

و اما در باب فدرال شدن کشور ها بمنظور نیل به دموکراسی ذکر چند مثال ضروری است. سوئیس 500 سال پس از ایجاد آن کشور به تدریج دموکراسی در آنجا پی ریزی شد و در بسیاری از کشورهای فدرال هنوز دموکراسی وجود ندارد که نمونه های آن در آسیا و آفریقا فراوانند .

امارات متحده عربی که کوچکترین کشور منطقه و فدرال نیز هست هنوز رنگ دموکراسی را ندیده ! خطرناک ترین کار سیاسی در یک کشوری که دموکراسی را تجربه نکرده این است که نسخه فدرالیسم برایش پیچیده شود زیرا معمولا در این مناطق سیاستمداران جاه طلب و گاه وابسته ای وجود دارند که حاضرند رئیس جمهور یک دهکده باشند ولی فرماندار یک کشور نباشند ..!

اشتباه دیگر آن که عده ای گمان می کنند فدرالیسم سبب توسعه اقتصادی خواهد شد در حالی که جوامع عقب مانده فرهنگی هرگز یک شبه به توسعه اقتصادی دست نخواهند یافت .. اگر چنین بود کشورهای پاکستان و بنگلادش و آمریکای لاتین که سالهاست به استقلال سیاسی دست یافته اند امروز باید به شکوفایی اقتصادی رسیده باشند در حالی که برزیل در حال حاضر بیش ازدویست میلیارد دلار بدهی خارجی دارد – آرژانتین حدود 150 میلیارد دلار مقروض است – مکزیک با آنکه چاه نفت دارد 150 میلیارد دلار به دنیا بدهکار است – پاکستان و بنگلادش که هنوز در باتلاق فقر دست و پا می زنند .

نکته قابل توجه آن که در کشورهای فدرال بیشترین در گیری های قومی و جنبش های جدایی طلب وجود داشته و دارد : مثلا در نیجریه از سا ل 1999 تا 2002 میلادی بیش از ده هزار نفر در در گیری های قومی کشته شده اند – در هندوستان درگیری های قومی و مذهبی هر ماه هزاران نفر را به خاک و خون می کشد . حوادث اخیر بمبئی و جنگ این کشور با پاکستان از ثمرات تجزیه قاره هند است

درگیری های قومی در هلند این کشور را به تجزیه کشانید و بلژیک خلق شد – تا قرن نوزدهم ما کشوری به نام بلژیک نداشتیم و هم اکنون این کشور از سه قوم فرانسه زبان . هلندی زبان و آلمانی زبان تشکیل شده که عدم سازش آنان با یکدیگر بلژیک را با بحران های جدی مواجه ساخته است .

 وا ما در ایران.....!!

در ایران 16 میلیون آذری زندگی میکنند که دو میلیون نفر آنها فقط در تهران به سر می برند و بقیه در 4 استان آذربایجان غربی و شرقی و زنجان و اردبیل زندگی می کنند و در واقع سراسر ایران زمین سرای آن ها و خانه امن شان است و هرگز طالب حکومت فدرال نیستند . در خوزستان اقوام عرب و فارس کنار هم زندگی میکنند که هر گاه در این استان خود مختاری اعلام شود یک قوم به صورت اقلیت در خواهد آمد و ماجراها آفریده خواهد شد .

حال فرض كنيم ایران فدرال شود، در آن صورت در خوزستان تكليف مردم بختيار و ترك تباران خوزستاني كه عرب نيستند و زبان، آداب و رسوم، پوشاك و خوراك شان با عرب ها، فرق دارد، چيست؟ آيا همچنان كه تاريخ گواهي مي دهد با ضربِ شمشير و تجاوز و قتل، آنها را به راه راست هدايت خواهند كرد؟ و يا بر اساس ادعاهايي كه عرب زبان هاي ايراني دارند، يك بار ديگر براي تصرف اراضي هرمزگان، سيستان و فارس، كه همه آنها غير عرب هستند به آن نواحي حمله خواهند برد تا حكومت خلق عرب تحقق يابد؟!

و يا دولت فدرال كردستان با مردم اروميه، باكو، خوي، سلماس و ... چگونه كنار خواهد آمد و جواب پان توركيست ها كه نصف ايران را مطالبه مي كنند، چه خواهند داد؟ و يا بر عكس حكومت فدرال آذربايجا ن در مقابله با كردها كه آذربايجان غربي را كردنشين مي دانند، چه پاسخي جز گلوله براي آنها دارد؟

هنوز آقاي مايكل لدين لب، تر نكرده، آقاي "هجري" دبير كل سابق حزب دمكرات در سال گذشته اعلام كرد :

" هيچگاه استقلال كردستان را به عنوان يكي از اشكال حق تعيين سرنوشت نه تنها رد نكرده بلكه از آن بعنوان حق مسلم و مشروع ملت كرد در همه بخش هاي كردستان ياد كرده است "

 منظور آقاي هجري از "همه بخش هاي كردستان" همان "الكردستان الكبري" مرحوم بارزاني است كه در بر گيرنده بخش بزرگي از آذربايجان، لرستان، كرمانشاهان و ايلام است ..."

مگر مصاحبه آقای شرفی دبیر کل حزب دموکرات را در پاریس نشنیدید که اظهار داشت : چهار میلیون کردهای ایران که مرزهای شمال را با عراق در اختیار دارند ، هر آینه ایالات متحده گام هایی مهاجمانه تر در برابر ایران بردارد از آمریکا پشتیبانی خواهند کرد.

ایا این قبیل سخنان جز د ر اثر دلگرمی وحمایت های مایکل لدین و تیمر من از دهان این روشنفکران نوظهورشنیده میشود ..؟

مراجعه به سايت هاي گروه هاي تجزيه طلب پرده از اين حقيقت بر مي دارد كه چه معضل بزرگي سر راه اينگونه خيال پردازي ها وجود دارد. نامه "نظمي افشار" روشنفكر تجزيه طلب ترك به آقای هجري يكي ديگر از آن نشانه هایی است که پشت پرده خود مختاری و یا فدرال طلبی چه اندیشه های ایران بر باد دهی قرار دارد . ايشان مي نويسد:

" بهتر است كردها چشم به سرزمين آذربايجاني ها ندوزند و جلوي اين داوري هاي بيمار گونه و آرزوهاي توسعه طلبانه و دور از تحمل را بگيرد ... !

آقاي "حسن زاده" دبير كل سابق حزب دمكرات كردستان كه انشعاب كرد، در گفت و گويي با "پيك كردستان" به نظمي چنين پاسخ مي دهد:

" هيچ كردي بخاطر هيچكس و هيچ ملتي دست از هيچ وجبي از خاك كردستان بر نخواهد داشت. مادامي كه در برابر دو امپراتوري ايران و عثماني مقاومت كرده و موجوديت ملي خود را پاس داشته، ممكن نيست از اين پس با تهديدهاي فردي چون نظمي افشار ترس به دل ما راه دهد و دست از يك ذره از خاك كردستان برداريم ... از ديدگاه ما سرزمين كردستان شامل تمام شهرها – مناطق – روستاها – دشت ها و كوه هايي كه در تقسيمات كشور، استان هاي كوردستان، كرمانشاه، ايلام و آذربايجان غربي ناميده شده است، را در بر مي گيرد ..."

از سوي ديگر، آقاي چهرگاني روشنفكر بريده از ايران در تارنماي خود چنين فرياد مي زند:

"عموميت مردم كرد از شعور جمعي جهت زندگي اجتماعي و مسالمت آميز برخوردار نبوده و دچار نا هنجاري هاي اجتماعي متعدد مي باشند ..."

همين بيمار رواني به آذربايجاني ها توصيه مي كند كه از ازدواج و داد و ستد با كردها پرهيز كنند.

حزب استقلال آذربايجان جنوبي به كردها هشدار مي دهد ... "كه اگر مي خواهيد در صلح و آرامش همسايه باشيم بايد از اين ادعاهاي ماليخوليايي دست برداريد در غير اينصورت به آذربايجان اعلان جنگ مي كنيد كه آن هم به نفع شما نخواهد بود."

حال بفرمایید در یک چنین بافت بهم تنیده و در هم فرو غلطیده ای چگونه میتوان حکومت فدرالی بوجود آورد و به آرامش و صلح فردای آن امیدوار بود ؟

در پایان نمیدانم نیازی به یاد آوری نغمه های شومی که در باره نام خلیج فارس و یا ادعاها پیرامون جزایر سه گانه و یا سخن پراکنی هایی که توسط جبهه ازادی خلق عرب مستقر در لندن میشود هست یا خیر ولی بدانید هم اکنون در امارات متحده عربی نقشه جغرافیایی که در مدارس تدریس میگردد از استان های خوزستان و هرمزگان و بوشهر و فارس و دریای عمان با نام و عنوان عربستان یاد میشود

اقای میبدی ، شامه ما ایرانیانی که در درون اتش زندگی میکنیم بشدت نسبت به توطئه بیگانگان حساس است ، ما بدلیل حضور در فضای پر رمز و راز فعلی ، گاه صدای نفس کشیدن بیگانه را به گوش جان میشنویم و با چشمان باز سایه های پیاده نظام بیگانگان را در دل شب ایران میبینیم ، باور کنید بوی خیانت را از پشت همه آن الفاظ زیبا و مردم فریب استشمام میکنیم ، این کار از عهده شما هم میهنان دور از وطن ساخته نیست ، شما در آمریکا به فدرالیسم دل میبندید ولی ما از تکرار نام ان بر خود میلرزیم زیرا در انجا پیشه وریها نایابند ولی در ایران ستم دیده ما تا دلتان بخواهد پیشه وری و کیانوری وریگی ورجوی و روزبه و شرفی و قطب زاده و بنی صدر و خلخالی و فردوست و مقدم و قره باغی و ووو آن هم از نوع روشنفکر و تحصیلکرده اش از زمین و زمان میجوشند که یک دستشان در جیب ملت و دست دیگرشان نزد اجنبی دراز است ، در آمریکا این همه احزاب چپ وراست تجزیه طلب از نوع جبهه ازادی بخش بلوچستان و جبهه آزادی بخش عربستان و جبهه خلق آذر بایجان جبهه خلق ایران و جنبش اسلامی کردستان و حزب توده و حزب کومله و حزب دمکرات کردستان که سر در آخور بیگانه دارند وجود ندارند . ما میفهمیم همدردی شما با اقوام ایرانی به نیت دلجویی از کسانی است که از حاکمیت فرقه ای اسیب دیده اند ولی ارائه طریق های بدون مطالعه شما حکم همان دلسوزی هایی را دارد که سی سال قبل دوستان روزنامه نگار و یاران روشنفکر و شاعر و نویسنده شما نسبت به آزادی های از دست رفته ملت ایران میکردند......دیدید چگونه شیفتگی ژورنالیصست های هم میهن ما وشما نسبت به حرکت خروشان آزادیخواهان ، کشور را اسیر امیال و مطامع بیگانگان کرد ؟ دیدید از قفای فریاد های ازادیخواهان چه هیبت های سهمناکی قد بر افراشتند ؟

اکنون روزگار سی سال پیش است ، یکبار دیگر بازی با دموکراسی با شعار زنده باد حکومت فدرال به روی صحنه آمده ، آن هم با هنر نمایی هنر پیشگان قدیمی ، همان هنرمندان و روشنفکرانی که کشور را برای گام دوم آماده کرده اند ، سعی کنید آن گونه عمل نمایید که مجبور نشوید سی سال بعد اسناد و مدارک حضور و دخالت بیگانکان را در پروژه ایرانستان از پشت تریبون های آمریکایی فریاد بزنید .... دیگر فریب نخورید و بدانید بر اساس احکام بدون چون وچرای تاریخ ایران ، این کشور باید دارای قدرت مرکزی مقتدر باشد تا بتواند با انبوهی از توطئه ها و تجاوزات و سلطه گریها مبارزه و رفع شر کند

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید