رفتن به محتوای اصلی

در دفاع از جمهوری خواهی

در دفاع از جمهوری خواهی

حال که در ١٠٧ سال تولد  انقلاب مشروطه و در ٦٠ سال کودتای ننگین ٢٨ مرداد قرار گرفتیم لازم بود که در مورد این ٢ رویداد مهم  تاریخی به نکاتی اشاره کرده و توضیحاتی را درباره ی این رویدادها با آینده ایران (پس از فروپاشی نظام اسلامی ) مطرح نمایم، امید است که  نکات مطرح شده در این مقاله به جای این که باعث دلشکستگی و ناراحتی  برخی از دوستان قرار گیرد و خشم آنان را بر علیه نگارنده بر انگیزد! آنان را به تامل و تفکر وا داشته و بعد از گذشت ٣٤ سال از انقلاب آنها را از خواب تاریخی بیدار و از  توهم سیاسی که سالهاست به ان گرفتار شده اند، نجات دهد!

 بی شک که انقلاب مشروطه،  یکی از بزرگترین انقلاب هایی بود که نه تنها در تاریخ معاصر ایران بلکه در تاریخ سیاسی جهان به وقوع پیوست، انقلابی که در راه آزادی و برای نفی هر گونه استبداد داخلی و استعمار خارجی در منطقه ای شکل گرفت که هنوز برخی از تحلیلگران خارجی، ملل ساکن در این منطقه را شایسته نظام سیاسی دموکراتیک ندانسته و معتقدند: که کشور های اسلامی و جهان سومی ها ، به خاطر بسیاری از پارامتر ها؛هنوز لیاقت داشتن نظام های دموکراتیک را نداشته  و به خاطر فرهنگ سیاسی ضعیفی  که دارند، باید  سالها در  صف بایستند تا به صورت آهسته و پیوسته و از طریق اصلاحات، شاید در آینده  بتوانند که از نعمت  آزادی بهرمند شوند! این در حالی است  که وقتی انقلاب مشروطه در ایران شکل گرفت  در ان زمان  حتی برخی از دموکراتیک ترین کشور های جهان امروز ،هنوز در دام استبداد سیاسی گرفتار و یا حتی به عنوان ملت در صحنه جغرافیای سیاسی حضور نداشتند و این از عجایب تاریخ  و باعث افتخار است که پدران ما در دوره ای به آزادی می اندیشید که هنوز فکر آزادی در مخیله ی پیشرفته ترین ملت ها هم خطور نکرده بود! ولی با این حال بعد از گذشت ١٠٧ سال تاریخ پر فراز و نشیب در راه آزادی و با دادن  این همه هزینه ی سنگین در راه دستیابی به آن ؛ نه تنها ملت ایران هنوز به آزادی دست نیافته بلکه در دام بد ترین نوع استبداد  که همان استبداد دینی باشد گرفتار شده و از ان ملتی که در راه آزادی این همه هزینه پرداختند،  مردمان سطحی نگری  به وجود آمده است  که با تمام ادعای آزادی خواهانه شان هنوز که هنوز است در تبلیغ و تکریم استبداد سابق و حتی در جهت حمایت از استبداد اسلامی روی پدرانشان را سیاه کرده  و متاسفانه سخن ان تحلیل گران غربی را که مدعی شده بودند جهان سومی ها شایسته نظام های دموکراتیک نیستند را به اثبات رسانده اند!

به هر روی رازها و شگفتی های  تاریخ در سرزمین بلا خیز ما بسیار و داستان  بدبختی و فلاکت ما بی شمار میباشد!

"شرح این هجران و این خون جگر

این زمان بگذار تا وقتی دگر"

اما به راستی چه شد که ما در پیچ و خم تاریخی خود به این روز سیاه گرفتار شده  و از مسیر تاریخی مان  تا ان جا منحرف شدیم که  در این انتخابات اخیر تا این  حد سقوط کنیم  که  حرکت آزادی خواهانه ما  در چارچوب اصلاحات ننگینی خلاصه شود  که  آخوند های مثل خاتمی ها و روحانی ها به عنوان نماد های ان جلوه گر شوند  و شعار" روحانی مچکرم"  تنها شعار مسخره ای باشد که اسباب دلخوشی جوانان ما را در این روز های تیره و تار فراهم کرده و سرانجام  تمامی امید ها و آرزوهای خود را به کسانی ببندیم که اگر در کارنامه شان جنایتی دیده نشود! اما سکوتشان در قبال جنایات و همکاریشان با استبداد حاکم ،بزرگترین خیانت شان در تاریخ به شمار میرود؟ به هر حال اگر از دکتر مصدق به روحانی برسیم از ستارخان و باقر خان هم به همین نوجوانانی میرسیم که ذکر شعارهای مضحک شان در اینجا   باعث پایین آمدن سبک مقاله ام میگردد ! تا جایی که حتی نمی خواهم  که با نقد افکار سطحی شان سبک مقاله خود را تنزل دهم !؟ پاسخ به این سوال را باید در کودتای ننگینی جستجو  کرد که شاه مخلوع ، تخم ان را در  کودتا ی ننگین ٢٨ مرداد به همراهی دولت های بیگانه کاشته و خمینی میوه تلخ ان را در سال ٥٧ به خورد ملت داده، باری راز بد بختی ما در اقدامات ان پدر و پسری ست که یکی با نام "پدر ایران نوین "و به بهانه ی برقراری امنیت و سازندگی کشور، قانون مشروطه را به زیر پا گذاشت و دیگری به بهانه ی "خطر کمونیسم در دوران جنگ سرد و بردن ایران به دروازه های تمدن" دست به کودتای ننگینی زد که دستاورد ان انقلابی شد که ٣٤ سال است که با تحمیل همه بدبختی ها به تاریخ ایران، زندگی ملتی را به روز سیاه انداخته تا جایی که ملت آنچنان به فلاکت افتاده اند که برای مبارزه با یک آخوند دست به دامن دست نشانده همان آخوند زده و از او انتظار دارند که  بتواند راه  نجات آنان را هموار سازد! اما در این میان طنز تلخ تاریخ در آنجاست که  این پدر و پسر انقدر خوش شانس هستند  که چه  در دوران قبل (قاجار) و چه بعد  از آنها (جمهوری اسلامی ) کسانی روی کار امدند که به خاطر سیاه کاری هایشان؛ همه جنایات ها و خیانت های آنان در تاریخ تحت الشعاع قرار گرفته  و بخشی از ملت اینک از آنان به نیکی یاد می کنند و وقتی به نقد عملکرد سلطنت غیرقانونی آنها میپردازیم؛ کمی هم بدهکار آنان میشویم!؟  حرف های عآمیانه ای که" قبل از رضا شاه در کجا بودیم؟ و بعد از شاه به کجا رسیدیم؟" تنها نشان از این دارد که هنوز فرهنگ آزادی و نفی کامل استبداد در فرهنگ سیاسی و روانشناسی ما نهادینه نشده و ما هنوز با اهداف و آرمان های پدرانمان در دوران انقلاب مشروطیت فاصله ی بسیاری داریم؛ آری فراموش کردیم که پدرانمان حاضر بودند  که یونجه و علف بخورند ولی آزاد زندگی کنند ولی ما حاضریم که به همان آزادی های کاذب زمان شاه و رفاه نسبی ان دوران دست یابیم بی آنکه کمترین هزینه ای تقبل کنیم!

در گذر ١٠٠ سال اخیر،٤ گفتمان و تفکرسیاسی ( سلطنت طلبی، اسلام خواهی، ملی گرایی و احزاب و گروه های چپ ) در جامعه و در عرصه ی سیاسی ایران  حضور داشته و مدعی  قدرت طلبی در صحنه سیاسی بودند که در این میان ٢ گروه از آنها  به قدرت مطلق دست یافته و یکی برای همیشه از صحنه سیاسی حذف و دیگری از طریق کودتای ضد  ملی شکست خورده است. سلطنت طلبی و اسلام خواهی، دو نهاد سنتی و تاریخی ایران بودند که در طول تاریخ همواره همراه و مکمل هم بوده و در قالب ٢ حکومت استبداد پهلوی و استبداد اسلامی بر ایران حکومت کرده و هر چه بلا ومصیبت بوده از این ٢ گروه و تفکر بر ایران تحمیل گردیده است پس این ٢ نهاد با کارنامه ی سیاه شان ، امتحان خود را در تاریخ پس داده و بعد از حکومت اسلامی دیگرنمیتوان به این ٢ نهاد قدرت طلب این امکان را داد که با سو استفاده از ساز و کار دموکراسی؛ بار دیگر بخت خود را برای کسب قدرت امتحان کرده و دوباره بر گرده ی ملت سوار شوند! تجربه تاریخی بارها ثابت کرده است که هر شاهزاده ای  که به کتاب خدا و قآنون اساسی سوگند یاد کرده " که می خواهد حافظ آزادی مردم  و ضامن استقلال ایران باشد" به عهد خود وفا نکرده و نه تنها قانون را به زیرپا گذاشته وآزادی را از ملت گرفته بلکه به خاطر حفظ قدرت سر در برابر بیگانگان هم خم کرده و با بستن قرارداد های ننگین و امتیاز دهی به آنها حتی با واگذاری آب و خاک ایران؛ استقلال ملی ما را  مورد معامله و تاراج قرار داده است از این رو این ٢ نهاد به خاطر کارنامه ی  سیاهی که داشتند هرگز قابل اعتماد نبوده و نباید در آینده  به آنها این امکان را داد که با سو استفاده از ابزار های دموکراتیک بر علیه دموکراسی در کشور اقدام نمایند و این اولین درسی است که باید از کودتای ٢٨ مرداد بگیریم بی توجهی به این درس باعث آغاز یک استبداد دیگر درتاریخ ایران خواهد شد. البته پس از جمهوری اسلامی ؛شانس اسلام گرایان کمتر از سلطنت طلبان بوده اما در میان مدت، بی شک این گروه به سازماندهی و بازسازی خود پرداخته و در درازمدت پس از فراموشی خاطرات این ٣٤ سال گذشته از حافظه ضعیف مردم؛ این گروه با سو استفاده از احساسات مذهبی مردم، البته این بار با ساز و کار و با شعارهایی دیگر که ان را میتوان در خط فکری روشنفکران دینی پیدا کرد! باز هم  به عنوان خطر، آزادی را تهدید نماید  و این وظیفه حکومت لاییک است که تا آنجا که میتواند با تنظیم قوانینی حرکت های سیاسی آنان را محدود کرده و آنها را از جامعه  نه حذف،بلکه  قدرت شان را خنثی نماید.

 "سر چشمه شاید گرفتن به بیل

چو پر شد نشاید گذاشتن ز پیل"

 گروه های چپ، هیچ گاه این فرصت را به دست نیاوردند که در عرصه قدرت حاضر شده و بخت خود را در فضای جنگ سرد و در دوران دیکتاتوری پرولتاریا ی شوروی امتحان کنند و این از خوش شانسی  این گروه ها بوده است که همواره به عنوان اپوزیسیون و مبارز و در قالب نیروهای ارزشی آرمان گرا  و عدالت خواه در صحنه حضور داشته و  نقش روشنفکرانه ای را در جامعه مدنی و سیاسی ایران ایفا نمایند! چپ ایران همواره زخم خورده استبداد بوده و چه خوب است که در طول  ١٠٧ سال گذشته این فرصت را به دست نیاورده است که در هرم قدرت شرکت کند چرا که بی شک حضورش در قدرت باعث شکل گیری دیکتاتوری پرولتاریا در تاریخ  ایران و وابستگی آنها به جهان شرق در فضای جنگ سرد شده و اعتبار نیروهای آنان را در آینده سیاسی ایران به زیر سوال میبرد! شخصا معتقدم که نیروهای چپ ایران به باز سازی و تحول فکری  در درون ساختارهای حزبی و سازمانی شان  نیاز داشته و اگر آنها بتوانند این تحول را در خود به وجود بیاورند به خاطر صداقتی که در راه آرمان هایشان دارند به عنوان نیروهای ارزشی جامعه  سرمایه های گرانقدری برای خدمت به مردم و توسعه عدالت در نظام سیاسی و اجتماعی ایران درآینده به شمار خواهند رفت!

تجربه سیاسی نیروهای ملی هم در تاریخ ایران با کودتای ننگین شاه و شیخ و با همراهی استعمار، با شکست مواجه شده و ان کودتا این فرصت را هم به استبداد شاه و هم به نهاد روحانیت داد که به خاطر حفظ قدرت نامشروعشان دست به هر نوع جنایات و خیانتی برعلیه ملت بزنند ، بی شک اگر کودتای ٢٨ مرداد به وقوع نمی پیوست نه نهاد سلطنت مشروطه  که با خون بهترین فرزندان ایران به ثمر رسیده بود از بین می رفت و نه حکومتی دینی  در تاریخ ایران میتوانست با گفتمان خشونت انقلابی قدرت را به دست گرفته و ایران را به این روز سیاه بکشاند؛ شاه و شیخ هر چه که به دست آوردند در زیر سایه ی ان اقدام  ننگینی بود  که با همراهی و همکاری یکدیگربر علیه نیروهای ملی انجام داده و به جریمه ی  ان اقدام ضد ملی شان  باید برای همیشه از صحنه قدرت کنار رفته و میدان را به دست افراد دلسوز و وطن دوستی بسپارند که  به عنوان نیروهای سیاسی چپ و ملی (جمهوری خواهان )سالها در برابر استبداد شاه و شیخ  مبارزه کرده و هزینه های سنگینی را متحمل شده اند، در این جا لازم است که به عنوان یک فرد بیطرف توصیه ای  به آقای رضا پهلوی کرده و با استناد به سخن ایشان که بارها در سخن رانی هایشان گفته اند" شکل نظام اصلا برایم مهم نیست بلکه محتوای نظام مهم است!" از ایشان بخواهم اگر به  این سخن خود صادقانه اعتقاد دارند به عنوان جمهوری خواه در مبارزات سیاسی شرکت کرده  از ٢ پاره کردن اپوزیسیون در ٢ جبهه جمهوری خواه و مشروطه خواه و تضیف نیروهای مخالف خود داری کرده و با توسل به این روش خدمت بزرگی در جهت اتحاد نیروهای اپوزیسیون در مبارزه با استبداد دینی بکنند ! انجام این کار نه تنها صداقت ایشان را به خوبی نشان میدهد بلکه باعث تشکل و تقویت اپوزیسیون شده و این فرصت را در اختیار ایشان میگذرد که به عنوان رییس جمهور در ایران پس از جمهوری اسلامی شرکت کرده و نقش مناسبی را در تاریخ ایران ایفا نماید  وگر نه پس از سقوط جمهوری اسلامی نه  تنها شانسی برای ساختن یک نظام پادشاهی در ایران  وجود ندارد بلکه تنها کاری که از دست ایشان بر می اید ساختن موزه ای با نام بنیاد پهلوی است که ایشان میتوانند در آنجا برای طرفدارانشان از خاطرات دوران نیاکانشان سخن رانی کرده و  با نشان دادن اسناد ان دوران ( عکس زنان بی حجاب در کنار استخر و مقایسه ی ان با تصویر زنان ایران در داخل گونی سیاه )خاطرات ان روز های از دست رفته را با هم مرور نمایند!

به عنوان یک ناظر و در نقد نیروهای سیاسی هم باید به نکته ای اشاره کرده و ان یاداوری این مسئله است که وقتی در فضای مجازی به سایت های این گروه ها وارد میشویم در منشور کلی سایت یا آنها اعلام بیطرفی کرده و مدعی میشوند که فقط به رسالت اطلاع رسانی و آگاهی رسانی در جامعه میپردازند!  ولی در زیر همین نوشته  آنها به تبلیغ دیدگاه های سیاسی شان  پرداخته  و جهت گیری سیاسی میکنند که این تناقض ، خدای نکرده یا نشان از عدم صداقت آنها در برابر مردم و یا نبودن اعتماد به نفس  کافی در تبلیغ دیدگاه های سیاسیشان میباشد! و یا وقتی میخواهند به بیان دیدگاه هایشان در مبارزه با استبداد حاکم پرداخته و برنامه هایشان را ارائه دهند در چند جمله برنامه های سیاسی شان را خلاصه کرده ، گویی که این ها هیچ برنامه ای برای آینده ایران ندارند!و فعالیت های سیاسی آنها تنها در ذکر خبرهای سیاسی خلاصه می شود! به عنوان مثال در منشور اکثر سایت ها این نوع متن ها  که به صورت کلی گویی است به چشم میخورد

 پاسداری از استقلال ملی و تمامیت ارضی ایران

 جدایی دین از حکومت، سکولاریسم

 پشتیبانی از منشور جهانی حقوق بشر

 برگزاری انتخابات آزاد برای تعیین نوع نظام آینده ایران در دوران پس از انحلال حکومت اسلامی

شکی نیست که در تمامی کشورها؛  تمامی  احزاب و جریان سیاسی دو هدف را دنبال میکند ١ کسب قدرت ٢ حفظ قدرت، اپوزیسیون ایرانی نیز از این قاعده مستثنا نبوده از این رو باید وقتی کسی و گروهی ادعای مبارزه و فعالیت سیاسی  میکند باید صادقانه به مردم بگوید که هدفش از ورود به عرصه سیاست چیست؟ و اگر قدرت را به دست بگیرد چه برنامه ای برای اداره کشور دارد ؟ متاسفانه در فرهنگ سیاسی و اجتماعی ما به خاطر استبداد تاریخی و قدرت هراسی مردم ! صداقت در عرصه سیاست معنی و مفهوم خود را از دست داده و هر کس که وارد میدان  سیاست  میشود با پنهان کردن نیت خود که همان کسب قدرت است با دو پهلو سخن گفتن  طوری به بیان دیدگاه های سیاسی خود میپردازد که گویی یا از روی بیکاری وارد عرصه سیاست شده و یا میخواهد که با مبارزه با استبداد ان هم در راه خدا!! شاید از این طریق  به سر مردم منت بگذارد! این موضوع در فرهنگ  جامعه و در بین روابط مردم با یکدیگر هم دیده میشود بارها از زبان دیگران شنیده ایم که در گفتگوهای روزانه شان با یکدیگربا فروتنی ظاهری ولی با ریا تاکید میکنند که " من به خاطر پول این کارها را انجام نمیدهم و یا پول و مقام برای من هیچ ارزشی ندارد هدفم کسب رضای خداست!! و.... "نه حضور در صحنه سیاست چیز بدی است که اگربخواهیم وارد ان بشویم تصور کنیم که ممکن است در چشم مردم به شکل یک دیو و هیولا دیده شویم  و نه تلاش برای کسب قدرت چیز ناشایسته ای می باشد که به خاطر تداوم استبداد و مظالم ان در حافظه مردم متوهم شده و نخواهیم که با مردم صادق باشیم  ان چه که بد است عدم صداقت با مردم و پنهان کردن نیت ها در قالب شعار ها ی عوام فریبانه است که احمدی نژاد ها را به صحنه قدرت میکشاند از این رو از نیروهای سیاسی اپوزیسیون انتظار میرود که به جای کلی گویی در تعیین اهداف و برنامه هایشان به جزئیات نیز پرداخته و بگویند که برای براندازی حکومت چه نقشه ای  و بعد از فروپاشی نظام برای اداره کشور در عرصه های اقتصادی سیاسی و فرهنگی  چه برنامه ای دارند؟ همین نکات کوچک است که باعث میگردد شفافیت و صداقت افراد و گروه ها از همین حالا مشخص شده و مردم بدانند که اگر جمهوری اسلامی ساقط شود کدام جریان سیاسی میتواند پاسخگوی خوا سته های آنها بوده  و به او اعتماد کنند بی شک تا  زمانی که این گونه کلی گویی ها و بی برنامه گی ها  در بین نیروهای اپوزیسیون دیده می شود  نه تنها اپوزیسیون راه به جایی نخواهد برد بلکه افردای مثل روحانی و تیم اصلاح طلبان  حکومت  از بی برنامگی مخالفین سو استفاده کرده و با شعار های دلفریب مردم را به پای صندوق های رای  کشانده و برای جمهوری اسلامی مشروعیت کسب خواهند نمود.    

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید