تلاش کوشندگان آزادی
درووووود!
بحثی مختصر و گذرا.
«مارتین اسکورسیزی» در عرصه سینما و نسل خودش، یک «پدیده منحصر به فرد» است. کسانی که فیلم «آیریشمن» او را دیده باشند، میتوانند پروسه تحوّل یک انسان ساده و زحمتکش را از راننده قصّابخانه بودن و پیوستنش به مافیا و طی کردن مراحل مختلف تقبّل ماموریتهای جنایی تا اوج کادر رهبری و اصلی سازمان مافیائی ببینند. در این فیلم، دو تکه بسیار کلیدی وجود دارد که شایان اهمیّت هستند: 1- صحنه ای که «روبرت دنیرو و جوزف پشی» در کنار همدیگر نشسته اند و دنیرو از پشی میپرسد که چه کسانی چنین دستوراتی را میدهند یا مخالفتها میکنند و پشی جواب میدهد که «بالائیها». نکته ای که در این پاسخ نهفته است و ممکن است بیننده متوجّه آن نشود، همانا پوچ بودن پاسخ و رد گم کردن است. در حقیقت، چیزی به نام «بالائیها» وجود ندارد؛ بلکه مناسبات «قدرت و امتیاز» است که مواضع و رفتار مهره های مافیائی را تعیین میکند و رقم میزند. «بالائیها» فقط یک توهّم و مترسک روانشناختی برای تحکیم مناسبات مافیائی است تا هر کسی که عضو یا در دایره مناسبات مافیائی است، بفهمد که سایه ای مدام، مراقب رفتارها و گفتارهای اوست و با کوچکترین خلافی که در تضاد با مرام و مسلک مافیا باشد، سرش به باد خواهد رفت. در امتداد همین صحنه، میتوان صحنه آخر را نیز در نظر گرفت. 2- صحنه ای که روبرت دونیرو در خانه سالمندان است و به شخصی که در نزد اوست، موقع رفتن میگوید که «لای درب ورودی به اتاق را باز بگذارد». جنبه نمادین این قضیه، حکایت از «وحشت و گریز» انسانی میکند که در مناسبات مافیایی به هیچکس اعتمادی نیست و هر چه هست به هوشیاری و زیرکی و دانش و تجربه شخصی خودش منوط است.
»بالائیها» عین قضیه «مخلّفات سرّی» در آشپزی میباشد که حرف مفت و پرتیه. مسئله فقط به هنر آشپزی و شناخت مواد پخت و پز و شیوه های ترکیبی آنها و استعداد و تبحّر و تجربه آشپز مربوط میشود که خوشمزگی غذاها را تعیین میکند. مناسبات مافیایی در کشورهایی مثل «روسیه، کره شمالی، ایران و امثالهم» همواره سوخت و ساز زمامداران حاکم بر آنها را تا امروز رقم زده است. اینکه مرگ رئیسی و همراهانش آیا از سر تصادف و نقص فنّی هلیکوپتر بوده است یا از سر دخالت و نفوذ و آمریّت کسی/کسانی که قصد از میان بردن او و همراهانش را داشته اند، مبحثیست که سالیان سال میتوان در باره آن گمانه زنیها کرد. ولی بر اصل مسئله، هیچ تاثیری ندارد و آنهم مناسبات مافیایی در ساختار حکومتهایی است که هیچ حقّانیتی به زمامداری ندارند، امّا برای دوام قدرت و حفظ امتیازات خود به هر جنایتی و تبهکاریی تحت انواع و اقسام توجیهات دم دست اقدام میکنند. احتمالا با نزدیک شدن مرگ خامنه ای، کسانی که چرتکه یارگیری و آرایش قدرت و امتیاز را در سر میپرورانند، در رویداد حادثه، موثّر بوده اند و فعلا چند صباحی که بگذرد، نتایج محاسبات آنها در عرصه حکومت آخوندی معلوم خواهد شد. چیزی که در اینگونه حکومتها باید مدام در پیش چشم کوشندگان آزادی باشد، «اخلاق نهفته و ابزاری» در بین مشارکین و سهامداران قدرت و امتیاز است که باید زیر ذرّه بین سنجشگری گذاشته شود؛ زیرا پیامدهای فاجعه بار اجتماعی و فرهنگی دارد که راه را برای امکانهای تحوّل و آفرینش مناسباتی انسانی و فرهنگیده و درخور ستایش به شدّت مسدود میکنند. حکومتگرانی که پس از تسخیر قدرت و تحکیم کرسی اقتداری خود، بلافاصله مردم را در جامعیّت وجودی حذف میکنند و برای دوام قدرت و اقتدار خودشان سرکوب و کشتار و پایمالی حقوق مردم را مهمترین برنامه اجرایی خود میدانند و فقط در نقش «سلطان غازی» و بر محور اراده و تمایلات و اغراض و نیّات خودشان تمرکز میکنند، حکومتگرانی هستند که فساد اخلاق و تبهکاریهای هولناک را به مرام و مسلک پسندیده کشورداری استحاله و جامعه را به سوی قهقرائی و حتّا نابودی مطلق سوق میدهند. مسئله تلاش برای عزل و خنثا کردن کندوی مافیایی حکومت خلفای الله، فقط معضلی سیاسی نیست؛ بلکه باید لایروبی اساسی جامعه ایرانی از هر گونه بال و پر گرفتن مناسباتی باشد که بخواهد نشانه ای از اخلاق و سیستم مافیایی داشته باشد.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان