رفتن به محتوای اصلی

احمد کسروی یکی از دلیرترین منتقدین «اخلاقیات حاکم بر ذهنیّت ایرانیان» است

احمد کسروی یکی از دلیرترین منتقدین «اخلاقیات حاکم بر ذهنیّت ایرانیان» است

 

  کامنتی  بر مقاله :" در سال روز قتل مردی بزرگ بنام  احمد کسروی  " از ابولفضل محققی

 

 

 

تصویر

تا قبل از فاجعه 1357 و حتّا یک دهه بعد از آن، صدی نود و نُه در صد تحصیل کردگان و کنشگران ایرانی، زنده یاد «کسروی» را به  نام «مورّخ تاریخ مشروطه» میشناختند؛ ولا غیر. هیچکس تصوّر این را نداشت که وی ، یکی از راستمنش ترین و صمیمی ترین و دلیرترین منتقدین «اخلاقیات حاکم بر ذهنیّت ایرانیان» است.  صرف نظر از برخی دیدگاههای او که نه غرضی در آنها نهفته است، نه نفرت و کینه ای و میتوان به سنجشگری خردمندانه آنها کوشید، وی از نوابغ برجسته ایران بود که از همه طرف در معرض حمله و اتّهام قرار داشت. چه از جانب آخوندها و طیف مراجع تقلید و مذهبیون گندیده مغز تا برسد به استادان و کنشگران و فعالیّن عرصه های سیاسی که خطر افکار و دیدگاههای او را برای منفعتخواهیها و غرایز و سوائق و نحله و حزب و گروه و فرقه خود ناسودمند میدیدند.

زنده یاد «کسروی»، قربانی یک معامله سیاسی شد که به بهای ختم سلطنت معامله گر و نابودی شیرازه باهمستان ایرانیان و ایران شد. من در بررسیهای مته به خشخاش گذاشتنهایم توانسته ام کشف کنم که پروژه «قتل احمد کسروی»، معامله ای بود که «محمدّ رضا شاه» با «آیت الله کاشانی» کرد. تعجّب من از این است که چطور زنده یاد «ناصر پاکدامن» در کتاب خواندنی و با ارزش «قتل کسروی» نتوانسته است رمز و راز و پسزمینه اصلی «قتل کسروی» را کشف کند؛ برغم اینکه او یک نسل از من به وقایع نزدیکتر بود. آنچه که من در تحقیقات خودم به آن دست یافته ایم اینست که زنده یاد «رزم آرا»؛ یکی از نامدارترین و وطن دوست ترین و نوابغ منحصر به فرد تاریخ سپاهیگری ایران بود. در نظر بگیر این انسان را با کمترین امکانهای محاسبه گرانه آن عصر که توانست جغرافیا و مساحت میلیمتری مرزهای ایران را دقیق دقیق محاسبه کند. هنوز که هنوز است کتاب ده جلدی او در باره جغرافیای ایران از ممتازترین آثاریست که تحریر شده است. وی در سپاهیگری نیز اعجوبه ای شگفت انگیز بود. از همه دیرتر میخوابید. از همه زودتر بیدار میشد و همیشه سرحال ترین افسر بود و برای تهییج غیرت افسران در دانشکده افسری که استاد مدرسش بود به آنها میگفت که «هیکدامتان خسرو روزبه نمیشوید!». روزبه، یکی از بهترین افسران توپخانه بود.
در هر صورت، تا جایی که حافظه ام کمک میکند، ماجرا برمیگردد به ملاقاتی که گویا «رزم آرا و شاه» با مقامات آمریکایی داشته اند. آمریکائیها به ضعف شخصیّتی و تزلزلهای روانی محمّد رضا شاه واقف بودند. در آن ملاقات، آمریکائیها متوجّه میشوند که «رزم آرا»، افسر بسیار مجرّب و با شخصیّتی مصمّم و آگاه و بسیار دانایی است و سخت به او متمایل میشوند و علاقمند. محمّد رضا شاه به شیوه رفتار آمریکائیها در قبال «رزم آرا» حسادت میکند و خطر اینکه مبادا آمریکائیها «رزم آرا» را به جای او به سلطنت بنشانند، در فکر از میان بردن «رزم آرا» می افتد. درست در همین هول و ولاها، مسئله «کسروی» و انتقادهای صریح او از اسلامیّت و طیف اخانید و مراجع که بارها باعث شده بود مراجع به دربار شکایتها کنند و به جایی نرسند و سپس شکلگیری گروه تروریستی «نواب صفوی» نیز از موضوعات حادّ در کنار دیگر سازمانهای چریکی مطرح شده بود، «شاه» به معامله پنهانی خود با «کاشانی» بر آمد؛ یعنی همان آخوند مزوّری که در مسئله کشمکشهای «مصدّق با شاه» نیز نقش مخرّب خودش را ایفا کرد. داستان معامله شاه با کاشانی اینطور رقم خورد که آنها به قول معروف «گاو به گاو» کردند. یعنی اینکه برای «قتل رزم آرا» باید یکی از سنجشگران اسلامیّت و طیف اخانید، قربانی شود و آن هم «کسروی» بود. شاه به چنین معامله ای تن در داد؛ زیرا در موضع قدرت بود و میتوانست بعد از اجرای ماموریّت برای تدابیر علیه مسبّبین ترور و حتّا خود کاشانی اقدام کند؛ یعنی کاری که واقعا اجرا هم شد؛ وگرنه چطور ممکن بود که یه عده جوان تروریست بیایند در ساختمان دادگستری و با کارد، «کسروی و منشی اش» را تکه پاره کنند و بعد بیایند در خیابان؛ آنهم روز روشن، فریاد بزنند و هورا بکشند که ما «کسروی را کشتیم» و بعدش هیچ اتّفاقی هم نیفتد و انگار نه انگار که خانی اومده یا خانی رفته است. بعد از اجرای ماموریت دو جانبه طرفین معامله، سپس «شاه» برای آنکه بتواند کاشانی را به سکوت در باره معامله وادار کند و از او زهر چشم بگیرد به اعدام «نواب صفوی و یارانش» با یک ضرب، دو نشان را زد. هم ثابت کرد که قصاص «کسروی» را گرفته است. هم به کاشانی تفهیم کرد که اگر لب به سخن بگشایی، گردنت بالای دار است.
برای «کشتن کسروی» از نظر اعتقادات اسلامی به فتوا لازم بود که حتما باید از طرف مراجع ذیصلاح ابلاغ میشد. آن که «فتوای» قتل کسروی را صادر کرد، نویسنده کتاب «الغدیر» بود؛ یعنی «آیت الله علّامه عبدالحسین امینی».
ابوالفضل عزیز!. این مطالبی را که موجز و مختصر نوشتم در هیچ کتاب تاریخی و تحقیقی و امثالهم پیدا نخواهی کرد. این حرفها محصول مته به خشخاش گذاشتهای خود من هستند در رویکردم به تاریخ و فرهنگ ایران به طور کلّی. از اینگونه وقایع در تاریخ ایران، خیلی زیاد اتّفاق افتاده است که در هیچ کجا ثبت رسمی نشده اند؛ بلکه در تاریکی خروارگونه تحریرات بی اصل و نسب مدفون و گم و گور شده اند. ابوالفضل جان! کشف حقیقت هیچگاه، راههای مستقیم ندارد و هیچگاه نیز راههایی را که از طرف حکومتگران و ارگانهای تابع آنها و محقّقان دم و دستگاهی به سویش ساخته و پرداخته میکنند، به سوی خودش نمیگشاید. حقیقت را فقط میتوان در تاریکیهای گم و گور شده، کورمال کورمال کشف کرد و شناخت.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

برگرفته از:
ایرانگلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید