از زمانی که زيگموند فرويد از اثر گرانقدر کوه يخ معروفش، که همان ضمير ناخودآگاه انسان بود رونمايی کرد و اظهار داشت که عنصر اصلی سازنده اين کوه، ميل جنسی انسان است تا به امروز، پژوهشهای گستردهای در پيوند با اثر اميال جنسی انسان بر سلامت رفتاری و افسردگی و شادمانی او در جامعه طرح شده است.
بهراستی حق برخورداری انسان از شادمانی چه ارتباطی با نگرشهای اجتماعی و فردی به روابط جنسی دارد و جامعه با باورها و قوانين خود در زمينه رابطه جنسی، چگونه میتواند موجب افسردگی يا شادمانی فرد شود؟
در چهارچوب سلسله گفتوگوهای راديو زمانه در زمينه حق شادی، درباره پيوند مسئله شادمانی انسان به عنوان يک حق با نوع برخورد فرد و جامعه با مسائل جنسی و عناصر سازنده اين برخوردها، گفتوگويی با مژگان کاهن، روانشناس مقيم بلژيک انجام دادهايم.
***
- آيا در اعلاميههای بينالمللی حقوق بشر در پيوند با روابط جنسی فرد و ارتباط اين مسئله با حق شادمانی انسان، مسئلهٔ قابل توجهی طرح شده است؟
مژگان کاهن: يکی از نکاتی که فکر میکنم در اعلاميه حقوق بشر روی آن تاکيد شده است، مسئله اهميت و احترامی است که برای حريم خصوصی قائل شدهاند. همانطور که میدانيد لذت جنسی يکی از ابعاد مهم زندگی و حريم خصوصی افراد است و میبينيم در برخی از کشورها يکی از اشکال نقض حقوق بشر همين دخالت و کنترل در حوزه جنسی زندگی اشخاص و همچنين وضع قوانينی است که برای شخصیترين تجربيات افراد محدوديت ايجاد میکند.
ديگر اينکه از مفاد حقوق بشر که به بعد جنسی زندگی افراد ربط پيدا میکند، ممنوعيت تبعيض است که میبينيم در برخی از کشورهايی که نقض حقوق بشر داخل آنها رايج است، نه تنها حريم خصوصی افراد را کنترل میکنند بلکه نوع اين کنترل نسبت به اينکه شخص زن يا مرد باشد متفاوت است. بعد مهم رابطه جنسی - در رابطه دگرجنسگرای مردسالار- برای زن، همان انجام وظيفه است و زن تکليف دارد که حتی اگر لذتی هم از نظر جنسی نبرد، به عنوان انجام وظيفه به اين کار در قبال شوهرش تن دهد. اين میتواند حالت سکس تحميلی را پيدا کند و همين میتواند در تناقض با حقوق بشر قرار بگيرد.
مورد سوم که در بيانيه حقوق بشر هم در پيوند با آن صحبت شده، مسئله اهميت عدم آزار و شکنجه هست که اين نوع آزار جنسی را میتوان در ختنه کردن دختران مشاهده کرد که در برخی از کشورها انجام میشود و نه تنها باعث شوک روحی دختران، بلکه حتی باعث میشود که يکی از ارگانهای جنسی زن که در ارگاسم و لذت جنسی او نقش عمدهای بازی میکند، دچار آسيبهای شديد شود. اين مسئله زندگی جنسی زن را برای تمام عمر با اختلال مواجه میکند. در مجموع اگر بخواهيم خيلی کلی به اين سئوال پاسخ دهيم، من فکر میکنم که در بيانيه حقوق بشر تاکيد شده است که امکاناتی بايد فراهم شود تا افراد بتوانند در سلامت روحی و جسمی به سر ببرند.
آنطور که تحقيقات بيولوژيک و روانشناسی به ما نشان میدهد، تجربه ارضای جنسی و نتايج و تاثيراتی که از آن حاصل میشود بر جسم و روان ما تاثير بسزايی دارد. در همين زمينه حق برخورداری از آموزش هم در حقوق بشر قابل طرح است که آموزش جنسی هم بعدی از آموزش محسوب میشود و در ارتباط با اينکه افراد بتوانند يک زندگی جنسی خوب داشته باشند، موثر است و اين مسئله میتواند در روابط عاطفیای که فرد با ديگران برقرار میکند، خيلی تاثيرگذار باشد.
- به نظر شما آيا احساس افسردگی يا شادمانی در فرد پيوندی با نياز جنسی وی دارد؟
فکر میکنم که افسردگی و زندگی جنسی فرد روی هم تاثير متقابل و دوجانبه دارند. بيماریهای روحی میتوانند به شکل مستقيم يا غير مستقيم تحت تاثير بحرانهايی باشند که فرد در پاسخگويی به مسائل جنسی با آن مواجه میشود.
خود مسئله کشف رابطه جنسی توسط نوجوانان اگر با اطلاعات صحيح علمی همراه نباشد، میتواند در فرد با احساس تنفر از خود يا بدنش همراه شود و همين که بدنش را به عنوان منشا گناه تجربه کند، میتواند موجب احساس افسردگی شود. نکتهای ديگری هم که میخواستم به آن اشاره کنم اين است که حالات روحی ما نه تنها در ميل جنسی ما، بلکه در کيفيت رابطه جنسی ما هم اثرگذار است و زندگی جنسی ما هم میتواند روی روحياتمان اثرگذار باشد. بيولوژيستها نشان دادهاند که در زمان ارگاسم، هورمونهايی مثل «اکسی توسين» در بدن انسان ترشح میشود که اين هورمون به شکل ناخودآگاه و اتوماتيک تجربه شادی و آرامش را در فرد به وجود میآورد و حس دلبستگی به فرد مقابل را در درونش ايجاد میکند.
- رابطه سالم جنسی که متضمن سلامتی و شادابی روحی و جسمی فرد باشد به چه رابطهای گفته میشود؟ اين رابطه چه تاثيری در ايجاد يک جامعه با نشاط دارد و در همين زمينه، چگونه رفتارهايی به لحاظ جنسی بيمارگونه تلقی میشوند؟
رابطه جنسی سالم رابطهای است که در آن هر يک از افراد بتوانند ابتدا نسبت به نيازها و خواهشهای جنسی خود آگاهی داشته باشند و آن را به طرف مقابل هم منتقل کنند و در مقابل وارد دنيای طرف مقابل بشوند، چون هر يک از ما انسانها تفاوتهايی داريم و در اين زمينهها تفاوتهای جنسی هم میتواند مطرح باشد.
مهم اين است که فرد بتواند وارد دنيای طرف مقابل هم بشود و همزمان بدن خود و طرف مقابلش را بشناسد و اينکه دو طرف بتوانند هم خودشان به لذت جنسی برسند و هم اينکه به ديگری کمک کنند که لذت جنسی را تجربه کند و خوب به طور مشخص اگر بخواهيم بعد اجتماعی اين مسئله را در نظر بگيريم، خيلی مشخص است اين نکته که آدمها وقتی از لحاظ رابطه جنسی به ارضا میرسند، در بعد خانواده نيز موفقتر عمل میکنند و اين تاثير خيلی زيادی میتواند در نوع ارتباط و ديالوگ برقرار کردن آنها داشته باشد. چنين افرادی آرامش بيشتری دارند، بيشتر میتوانند با هم گفتوگو کنند و زندگی بهتری داشته باشند. در جامعه و در محيط کار آرامتر هستند و احساس شادی بيشتری دارند و همينطور اين مسئله در ارتباط با پديدههای اجتماعی مثل فساد و فحشا هم حتما اثرگذار است. بيماریهای جنسی هم انواع و دلايل خيلی مختلفی دارند. انواع گرايشهای خودآزارانه و ديگر آزارانه، يک نوع از اين بيماریها هستند، چرا که فرد با آزار دادن ديگری يا خودش احساس ارضای جنسی پيدا میکند، پدوفيلی يا گرايش به رابطهٔ جنسی با کودکان نيز در همين زمينه قابل طرح است.
- شکلگيری هويت جنسی يک فرد تا چه حد از باورها و قوانين يک جامعه اثر میپذيرد و بحران در شکلگيری هويت جنسی يا عدم سازگاری يک شخص با جنسيت خود چه اثراتی را میتواند بر افسردگی يا شادمانی شخص و جامعه داشته باشد؟
من ترجيح میدهم اصطلاح "هويت جنسيتی" را به کار ببرم چون به طور مشخص در بر گيرنده نقش هنجارهای اجتماعی نيز هست.
هويت جنسيتی تحت تاثير شديد محيطی است که کودک در آن به دنيا آمده است و رشد میکند؛ به خاطر اينکه در خانواده و اجتماعی که در آن به دنيا میآييم، حتی پيش از تولد ما ، يکسری تصورهايی از دختر بودن يا پسر بودن وجود دارد و زمانی که متولد میشويم پدر و مادر اين تصورات را به شکل خودآگاه يا ناخودآگاه به ما منتقل میکنند.
روانشناسان اجتماعی تحقيقات زيادی در اين زمينه انجام دادهاند و معتقدند که هويت جنسيتی بيشتر محصول جامعه است. شکلگيری هويت جنسيتی بخش مهمی از روند اجتماعی شدن و نيز شکلگيری دستگاه روانی است. جامعه از همان ابتدا نقشهای جنسيتی را در قالبهای مختلف به کودکان میآموزد و بدينگونه نه تنها شکلدهنده تصويری است که فرد از جنسيت خود دارد، بلکه با قرار دادن او در معرض محرکهای متفاوت، توان اين را دارد که قابليتهای متفاوتی را نيز در آنها پرورش دهد. بدينگونه تفاوتهای اين محرکها و نيز تفاوت انتظاراتی که از افراد بر اساس جنسيتشان وجود دارد، به ميزان زيادی در بروز تفاوتهای جنسيتی آنها نقش بازی میکند. بدين ترتيب در روند اجتماعی شدن، کودک برای اينکه در اجتماع و گروه پذيرفته شود به طور خودآگاه و ناخودآگاه شبيه نرمهای اجتماع میشود.
شکلگيری هويت جنسيتی از طريق انتقال اين رفتارهای اجتماعی و نيز تصاوير ذهنی است که در اجتماع در قبال جنسيت وجود دارد و در ابعاد ذهنی، عاطفی، بيانی و ساير ابعاد شخصيتی خود را بروز می دهد. در بسياری از جوامع، تصاويری کليشهای از نقشهای جنسيتی [به خصوص هويت دوگانه زن و مرد] وجود دارد و اگر يکی از دو جنس علايق خود را به سمت نقشهايی که به جنس مخالف نسبت داده میشود، بروز دهد در بسياری ازموارد میتواند باعث انگشتنما شدن فرد و حتی ايزوله شدن او شود و ما شاهد بروز افسردگی و اضطرابی هستيم که در اين افراد از نگاه منفی محيط اطراف نشئت میگيرد. اين مسئله در مورد گرايشهای جنسی فرد به همجنسش نيز به ميزان زيادی به چشم میخورد.
ولی در پيوند با اينکه زن بودن يا مرد بودن چه تاثيری میتواند روی تصويری که فرد از بدنش و به طور مشخص بخش سکسواليته و تجربهای که از خود و بدنش دارد، داشته باشد، بايد گفت خصوصا در جوامع سنتی نقش جنسيت فرد در بروز مشکلات روحی و جنسی انکارناپذير است. اين قضيه در نوجوانها خيلی بارز است، چرا که خيلی مهم است که نوجوان بتواند از بدن خود تصويری هماهنگ و مثبت داشته باشد، ولی ما میبينيم که در بين دختران در جوامع سنتی اين قضيه داشتن تصوير مثبت از بدن خيلی پيچيده میشود. در اين جوامع تصويری منفی و آلوده از زن و ارگان تناسلی او ارائه میدهند، خصوصا برای دختران، مسئله عادت ماهانه نيز میتواند به اين نکته دامن بزند چرا که خونريزی زن، تصويری ذهنی مثبتی را در خانواده و جامعه ارائه نمیکند.
- با توجه به نگرشهای منفی و محدوديتهايی که در پيوند با برخورد علمی و منطقی با روابط جنسی شهروندان در ايران وجود دارد، اثر اين نگرشها را بر شادمانی يا افسردگی نوجوانان و جوانان ايرانی چگونه ارزيابی میکنيد؟
من فکر میکنم که خيلی موثر است، به اين خاطر که وقتی خصوصاً نسل جوان در محروميت جنسی به سر میبرد، میتواند در ابعاد مختلف، سلامت جامعه را تحت تاثير خودش قرار دهد، به خاطر اينکه باعث میشود از يک طرف، تعداد جوانهايی که به دليل محروميتهای جنسی دچار اختلالهای روحی میشوند افزايش يابد (سکسولوژيستها هم به ما میگويند که محروميت جنسی، سلامت فرد را با مشکل مواجه میکند که افسردگی يکی از اين مشکلات است. اضطرابهای شديد و خصوصاً اختلالهای روحی در جوانها نيز از نتايج چنين وضعيتی هستند)، نکته ديگر اينکه وقتی محروميت جنسی در جامعه زياد باشد، عدم سلامت در روابط جنسی مطرح میشود، چرا که فرد در مواجهه با شريک جنسی، فقط بعد جنسی اين رابطه را در نظر میگيرد و اين محروميت جنسی میتواند باعث اين شود که جنبههای ديگر اين فرد مورد توجه قرار نگيرد يا اينکه میتواند باعث احساس وحشت نسبت به شريک جنسی شود، چرا که در او احساسات آميخته به گناه ايجاد میکند. مسئله ديگر اين است که سرکوبهای جنسی میتواند قابليتهای کاری و تحصيلی فرد را تحت تاثير قرار دهد و به حالت وسواس ذهنی تبديل شود. معمولا گروههايی که در آن دو جنس وجود دارند، خيلی ديناميکتر هستند و میشود تصور کرد که جداسازی دختران و پسران در مدارس و محيطهای کاری، جدای از اينکه باعث میشود از دنيای جنس مخالف به دور بمانند، تاثير خوبی روی فضای محيط نمیگذارد، برای اينکه با هم بودن، میتواند موجب ايجاد فضايی پر انرژیتر و ديناميکتر شود.
- به نظر شما در ارتباط با نقش آموزش در پيشگيری از افسردگی و بيماریهای جنسی، چه مواردی بايد مورد توجه قرار بگيرد؟
من فکر میکنم که زمينههای مسئله آموزش جنسی به قبل از دوران مدرسه بازمیگردد، چرا که بايد بعد فرهنگی را در نظر بگيريم. اينکه خيلی از خانوادهها با سکوت درباره مسائل جنسی، اين مسائل را به تابو تبديل میکنند، بچهها خيلی زود میفهمند که نه تنها سئوال کردن در اين زمينهها ممنوع است، بلکه هر عملی که به نوعی در ارتباط با سکسواليته، حتی اگر در حوزه ذهنی هم باشد به شدت وقيح است و تمام اينها باعث میشود که تصوير شنيعی از اميال جنسی ارائه شود و به خاطر اين من روی اين مسئله تاکيد میکنم که نقش خانواده در اين زمنيه مهم است و همزمان که روی کودک کار میشود بايد روی خانوادهها هم کار شود.
- آيا بروز تخيلات جنسی در افراد، میتواند ناشی از افسردگی و بيماری جنسی يک فرد باشد؟
تخيلات جنسی لزوماً منفی نيستند و در روانشناسی اين مسئله برعکس است؛ به خاطر اينکه اين تخيلات بخش عمدهای از زندگی جنسی ما هستند. نکته مهمی که در اينجا لازم است تذکر دهيم اين است که تخيلات جنسی را بايد از« هذيان» و «توهم» که از عوارض بعضی بيماریهای روحی است، متمايز کرد. تخيلات جنسی در انسان امری طبيعی است که نقش آمادهسازی او را برای رابطه جنسی و همينطور برآورده کردن يک سری از نيازهای ديگر، برعهده دارد.
اين ولی به معنای اين نيست که هرچه که در ذهن يک فرد میگذرد، بخواهد آن را در واقعيت هم انجام دهد. اينکه فردی بخواهد تمام خواهشهای جنسی خود را در واقعيت پياده کند می تواند نشانی از بيماری باشد. در صورتی که ذهن انسان اين قابليت را دارد که با تصويرهايی که از رابطههای غير قابل پذيرش در جامعه از رابطه جنسی میسازد، اين مسئله را در روانش حل و فصل کند، ولی خب مهم اين است که فرد بداند که اين در ذهنش میگذرد و نبايد آن را به دنيای واقعی ببرد. در جوامعی که فشار جنسی زياد است، میشود تصور کرد که اين تخيلات جنسی برای فرد کافی نباشند و چنين فشاری بر رفتار اجتماعی انسان اثرگذار شود.
برگرفته از [سايت راديو زمانه]
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید