رفتن به محتوای اصلی

علل عقب ماندگی ایران (بخش دوم)

علل عقب ماندگی ایران (بخش دوم)

جنگ قادسیه و ورود اسلام به ایران

مقدمه

 

شکست ایرانیان از اعراب، یکی از بزرگترین تراژدی های تاریخ پرفرازونشیب ایران به شمار می آید این واقعه نه تنها مسیر پرپیچ و خم تاریخ ایران را به صورت یک انقلابی بزرگ دگرگون کرد، بلکه باعث فروپاشی تمدن کهنسالی شد که این تمدن در دوره ی پیش از اسلام، جزء تمدن های طلایی جهان باستان به حساب می آمد، درباره ی آثار و نتایج این شکست تاریخی باید گفت که: شکست ایرانیان از اعراب باعث گسترش و نفوذ اسلام در منطقه ی خاورمیانه شده و پس از آن اسلام به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی به شکل یک امپراتوری دینی بر بخش بزرگی از جهان تسلط یافت، این در حالی است که سقوط دولت ساسانی پایان عصر طلایی ایران و آغاز اضمحلال سرزمینی بود که در عصر خود یکی از دو امپراتوری بزرگ جهان به شمار می رفت و به جز امپراتوری روم هیچ دولتی را توان آن نبود که در برابر دولت ساسانی ایستادگی کرده و حتی با آن رقابت کند، شکست قادسیه نه تنها باعث تغییر دین و بخش بزرگی از فرهنگ و تمدن ایران گردیید بلکه آثار این شکست غم انگیز را هنوز هم می توان در عرصه ی هنر، فرهنگ، سیاست و روانشناسی اجتماعی تک تک ایرانیان مشاهده کرد، به عنوان مثال انسان ایرانی هنوز پس از گذشت 1400 سال معنا و مفهوم هویت ملی را درک نکرده! و هنوز در بین دو راهی اسلام به عنوان یک دین سیاسی و یا دین مدنی! و ایرانیت به عنوان  نشانی از هویت ملی سرگردان مانده است یکی از  دلایل این سرگردانی  به ناآگاهی از تاریخ گذشته و عدم شناخت اسلام به عنوان یک دین به شدت سیاسی باز می گردد دینی که بر اساس ذات و فطرت خود به شدت سیاسی است و برای تمامی جنبه های زندگی خصوصی و اجتماعی انسان قانون و برنامه دارد، ولی انسان ایرانی به اسلام با چشم یک دین مدنی می نگرد و این حرف عامیانه را در مورد نهاد دین و روحانیت مطرح می کند که « اسلام با سیاست کاری ندارد بلکه این آخوندها هستند که به خاطر منافع شخصی شان، آن را به سیاست وصل کرده اند!» این سردرگمی به تمامی حوزه های زندگی سیاسی، اجتماعی و خصوصی انسان ایرانی باز می گردد و در تمامی حیطه ها تناقض و تضاد های آن مشاهده می شود، انسان ایرانی از یک سو به زبان فارسی سخن می گوید و به تاریخ کهن و قهرمانان تاریخی و اساطیری اش افتخار می کند ولی از سویی دیگر با زبان عربی با خدای خویش به راز و نیاز پرداخته و بدون آنکه معنا و مفهوم واژه های کتاب مقدس خود را درک کند به صورت طوطی وار آن عبارات و کلمات را به زبان می آورد و برای کسانی که هیچ شناختی از شخصیت واقعی آنان ندارد و زندگی  آنها در زندگی فردی و اجتماعی او هیچ نقشی ندارد عزداری و سوگواری می کند، از یک سو به خاطر نفرت از اعراب (البته نه همه ی مردم ایران و منظور از اعراب، عرب زبان های شریف ایرانی نیستند، بلکه منظور از اعراب، همان تازیانی هستند که 1400 سال پیش به ایران حمله کردند) وقتی که نام خلیج فارس به عنوان خلیج عربی و اسلامی به میان می آید  آتش خشم و نفرت در وجودش شعله ور می شود ولی از سویی دیگر با انتخاب اسامی عربی برای فرزندان خود چنان حقارتی را می پذیرد که حاضر می شود که یک عمر با تحقیر شخصیت کودکانش، آنها  را به نام غلام آن ارباب دینی و معنوی اش! صدا بزند ، این تضاد و تقابل تاریخی آنچنان روح او را آشفته کرده است که او هنوز معنا و مفهوم برخی  از نمادها ، زندگی بسیاری از شخصیت ها و بخشی از اخبار وقایع تاریخی سرزمین خود را نمی داند و در انتخاب بین سنت و مدرنیته هنوز سرگردان مانده است  این در حالی است که دین و مذهب به سنت و به گذشته ی تاریخی او باز می گردد و ملیت به مفهوم مدرن آن، متعلق به دوران عصر تجدد و دوران مدرنیسم می باشد و همین تقابل بین سنت و مدرنیته است که به عنوان یکی از فاکتورهای نهادینه شدن استبداد در ایران، باعث گردیده است که بوی خوش آزادی هنوز به مشام انسان ایرانی نرسد.

 ذهن انسان ایرانی هنوز در گذشته ها و امیدش در رویاهای فردهاست بی شک« گذشته چراغ راه آینده است» ولی نه گذشته را نیک می شناسد و نه نگاهی منطقی به فردای خود دارد تا با استفاده از تجربیات تاریخی دیروز، فردای بهتری را برای خودش رقم بزند،  آن قسمت از تاریخ برایش خوشآیند است که با غرور و احساساتش سازگاری داشته باشد و آن قسمت از تاریخ که حقایق تلخ در متن آن نهفته است با بی تفاوتی از کنارش عبور می کند، نه از تاریخ پند می گیرد و نه گوش شنوایی برای شنیدن و نه چشم بینایی برای دیدن حقیقت دارد!

در پایان این پیشگفتار لازم است که به عنوان یک هموطن صادقانه برایتان بنویسم که جنگ قادسیه و شکست ایرانیان از اعراب یکی از آن واقعیت های تلخی است که هیچگاه نخواستیم درباره ی آن بیندیشیم چون اگر بخواهیم درباره ی آن فکر کنیم با دیدن حقایق تاریخی سوال هایی در ذهنمان مطرح می شود که ما را ناگزیر می کند تا با نقد گذشته یا  از باورهای دینی و احساسات مذهبی مان دست بکشیم و یا به نقد این واقعه پرداخته و تاریخ 1400 سال گذشته را زیر ذره بین حقیقت گذاشته و یک بار از خود بپرسیم که به راستی ما چگونه مسلمان شدیم؟ آیا اسلام با شعار برادری و برابری به ایران وارد شد!! و یا به زور شمشیر و تحمیل جزیه ؟هدف از طرح این پرسش ها نه نقد دین و مذهب بلکه روشنگری درباره ی واقعه ی تلخی است که هنوز هم آثار آن در زندگی اجتماعی و خصوصی مان مشاهده می شود و تا زمانی که  نقد درستی از جنگ قادسیه نداشته باشیم  نه می توانیم نگاه منطقی به دین و مذهب داشته باشیم و نه درک درستی از ناسیونالیسم و ایرانیت ...به عنوان مثال حدود ده سال پیش به علت تفاوت ماه های قمری با شمسی، نوروز ایرانی درست مصادف شده بود با ماه محرم و ما هنوز نمی دانستیم که نوروز را جشن بگیریم و یا با عزاداری برای امام حسین با گریه و زاری به استقبال عاشورا برویم! بسیاری از مردم صبح ها به هیئت های عزاداری رفته و با گریه و زاری یاد و خاطره ی امام سوم شیعیان را گرامی می داشتند و شبها با تقیه کردن! به دید و بازدید نوروزی  رفته و با دلخوشی و طبق عادت همیشگی نوروز را گرامی می داشتند! متاسفانه همین روحیات دوگانه و متضاد هست که باعث شده فرهنگ دروغ و ریاکاری و عدم صداقت و راستگویی در شخصیت بسیاری از ما نهادینه شده و در زندگی فردی و اجتماعی خود بسیاری از اصول اخلاقی را رعایت نکنیم ! ضرب المثل معروف «یا رومی رومی یا زنگی زنگی» مثال خوبی برای این تناقض تاریخی و شخصیتی محسوب می شود، که ریشه ی تمام این تضادها و تناقضها را باید در تاریخ استبدادی ، فرهنگ و روانشناسی اجتماعی ایرانیان جستجو کرد.

****

اما جنگ قادسیه و نکاتی پیرامون آن

 

دولت ساسانی سقوط کرد، امپراتوری مقتدری که رومیان در خلال چندین جنگ طولانی و طاقت فرسا نتوانسته بودند آن را از پای در بیاورند، به دست اعراب بیابانگرد تازه مسلمان شده سرنگون شد و این شکست باعث فروپاشی سرزمینی شد که به غیر از اسکندر هیچ قدرتی نتوانسته بود اقتدار آن را به چالش بکشد  در آن دوران شاید هیچکس تصور نمی کرد که یکی از بزرگترین امپراتوری های تاریخ به دست مشتی بیابانگرد که« بسیاری از آنان حتی فرق نمک از کافور را نمی شناختند»، ساقط شود به راستی این طنز تلخ تاریخ بود و یا یک تراژدی؟

درباره ی علل سقوط امپراتوری ساسانی تحلیل های متفاوتی از سوی مورخان ارائه شده که در مجموع آنها دو عامل داخلی و خارجی را باعث سقوط دولت ساسانیان می دانند، ظلم و بی عدالتی همراه با فساد سیاسی و دولتی، افزایش مالیات و ساختار طبقاتی جامعه و مهمتر از همه دخالت مستقیم دین در امور سیاسی و نفوذ و قدرت روحانیون در ساختار قدرت سیاسی، امپراتوری ساسانی را از درون دچار ضعف و بحران کرده و عدم اصلاحات سیاسی و  سرکوب جنبش های عدالتجویانه و که تحت لوای دین و مذهب خواهان اصلاحات اجتماعی بودند ( سرکوب مزدکیان و مانویان ) مشروعیت حکومت ساسانی را در نزد توده های مردم از بین برده بود در کنار مشکلات داخلی امپراتوری ساسانی باید به عوامل خارجی هم اشاره کرد که مهمترین علت رقابت با امپراتوری روم و جنگهای طولانی با این امپراتوری باعث فرسایش قدرت نظامی، کاهش توان و روحیه ی ارتش  و افزایش فشار بر توده های مردم ( تامین هزینه های جنگ به خاطر افزایش مالیات) شده بود این عوامل داخلی و خارجی چنان شکافی بین قدرت سیاسی و مردم ایجاد کرده بود که وقتی اعراب که فقط قصد غارت ثروتهای ایران را داشتند  هنگامی که به ایران حمله کردند در همان روزهایی جنگ چندان  مقاومتی در برابر مهاجمان صورت نگرفت و این بی تفاوتی مردم باعث شکست های اولیه و باعث گستاخی مهاجمین گردید، شوربختانه مقاومت های مردمی از زمانی در ایران آغاز شد که بخشهای اصلی از خاک ایران به صورت کامل توسط مهاجمین اشغال شده و کنترل راههای اصلی به دست دشمن افتاده بود و همین امر باعث گردیید که سپاه متحد تازه نفسی به صورتی یکپارچه همراه ارتش ایران، در برابر اعراب مقاومت نکند و مقاومت ها تنها در حیطه ی شهرهای محاصره شده انجام گیرد! به علت عدم اتحاد ملی، بی تفاوتی نسبت به جنگ و یا شاید کم توجهی و یا بی اهمیت دانستن و حقیر شمردن دشمن، همین شکست های اولیه باعث شد که سپاهیان عرب با حملات رعد آسای خود در مراحل نخستین جنگ به پیروزی برسند و ایرانیان زمانی متوجه شکست خود شدند که شهرها یک به یک به اشغال و محاصره ی دشمنان درآمده بود، با هر پیروزی طمع اعراب برای غارت بیشتر و روحیه و اراده ی مردم برای مقاومت در برابر اشغالگران پایین تر می آمد و سرانجام جنگ به نفع مهاجمین خاتمه یافت همین شکست باعث گردیید که ایرانیان به مدت دو قرن در قالب جنبشهای محلی برای استقلال سرزمین خویش مبارزه کنند هر چند که بعد از دو قرن و پس از تشکیل دولتهای محلی باز هم  ایران بخشی از امپراتوری بود که توسط اعراب اداره می شد و ایرانیان ناگزیر بودند که با پرداخت مالیات هزینه ی استقلال محلی خود را به فاتحین عرب بپردازند.

 

شکست از اعراب تنها محدود به شکست نظامی نبود و این شکست را نباید با سایر شکستهای تاریخ ایران مقایسه کرد، این شکست بسی فراتر از یک شکست نظامی بود، نه حمله ی اسکندر توانسته بود که همانند اعراب ایران را دگرگون کند و نه بعدها چنگیز خان توانست آن آسیبی را که اعراب به ایران وارد کردند را بر مردم ایران تحمیل نماید، اسکندر و چنگیز تنها در عرصه ی نظامی ایرانیان را شکست داده و خاک آنها را اشغال کرده بودند ولی اعراب به غیر از شکست نظامی با تحمیل ایدئولوژی خود در همه ی عرصه ها ـ البته به غیر از تحمیل زبان ـ ، ایرانیان را به چالش کشیده و بر آنان سلطه یافتند. تغییر دین به تغییر باورهای انسان می انجامد و همین تغییر باورها به تغییر رفتار و خلق و خوی انسانها منجر می گردد که اینک همه ی این تغییرات را می توان در تمامی عرصه های هنری ، فرهنگی و روانشناسی اجتماعی ایرانیان مشاهده کرد به همین جهت است که وقتی سخن از شکست از اعراب به میان می آید نباید این شکست را با همه ی شکستهای تاریخ ایران مقایسه کرد نه اسکندر توانست فرهنگ ایران را تغییر دهد و نه فرزندان چنگیز( اوگتای و جغتای) توانستند که با تحمیل یاسا، فرامین و قوانین چنگیزخان را بر مردم ایران تحمیل نمایند اما اعراب آنچنان هنرمندانه! به تحمیل باورهای خود بر ایرانیان پرداختند که در قرن بیست و یکم نیز می توان همه ی آثار آن را در زندگی ایرانیان مشاهده کرد. اگر به صورت عمیق به تاریخ بنگریم می بینیم که اینک حضور حکومت اسلامی در ایران به ریشه های آن شکست 1400 سال پیش باز می گردد چون اگر اسلام به ایران وارد نشده بود حکومتی به نام اسلامی نیز نمی توانست طبق قوانین دین اسلام بر آن حکومت کند.

ایرانیان پس از شکست از اعراب به مقاومت در برابر آنها پرداختند این مقاومت در دو عرصه ی نظامی و فرهنگی صورت گرفت . ترور عمر ابن خطاب به دست فیروز نهاوندی نخستین حرکت ملی ایرانیان در برابر سلطه گری اعراب  به شمار می رود هر چند که این ترور جنبه ی شخصی داشت و به صورت سازماندهی شده نبود اما این ترور نماد مقاومت انسان ایرانی در برابر سلطه گری اعراب محسوب می شود ایران در زمان خلافت عمر اشغال شده و هر چه فلاکت و بدبختی که بر ایرانیان تحمیل شده بود به خاطر این اشغال بود غارت و ویرانی، نابودی شهرها، کشته شدن هزاران انسان بیگناه و فروش زنان و دختران ایرانی در بازار های مدینه و تحقیر شخصیت انسان ایرانی با موالی خطاب کردن و گرفتن جزیه و به بردگی کشیدن او، همه از زمان ورود اسلام به ایران در زمان خلافت عمر آغاز شده بود و عمر باید تاوان این همه مصیبتهایی را که بر ایرانیان تحمیل کرده بود را می پرداخت ایرانیان که هرگز نمی خواستند موالی خطاب شوند از هر فرصتی در جهت ضربه زدن به اعراب استفاده می کردند و نخستین ضربه همان  ترور عمر به دست فیروز بود که به قول خودش انتقام ایرانیان را از اعراب گرفت پس از قتل عمر، مقاومت ایرانیان در برابر اعراب با انسجام بیشتری و در قالب جنبشهای محلی صورت گرفت با تشدید سیاستهای نژادپرستانه ی اعراب جنبشهای ایرانی هم ضد عربی و حتی ضد اسلامی تر می گردیید جنبش های سیاه جامگان، به آفریدگان، سندبادیان، راوندیان، اسحاقیان، استادسیستان، سرخ جامگان یا همان خرمدینان، جنبش المقنع ... از جمله جنبشهایی بودند که در زمان حکومت امویان و عباسیان در ایران شکل گرفتند و آذربایجان و خراسان به خاطر دور بودن از مرکز خلافت و موقعیت جغرافیایشان کانون جنبشهای ضد عربی و حتی ضد اسلامی به شمار می رفتند . در کنار جنبشهای سیاسی و نظامی ایرانیان به مبارزات فرهنگی با اعراب نیز پرداختند نهضت شعوبیه از جمله جنبشهای فرهنگی به شمار می رود که در برابر سیاستهای نژادپرستانه ی عرب در قبال عجم به وجود آمد و این نهضت با برتری دادن عجم بر عرب به تحقیر آنان پرداخته و به قولی موالیان را برتر از بادیه نشینان عرب خطاب می کرد. تا استقلال کامل ایران جنبشها و قیامهای مردمی در سرتاسر ایران شکل گرفت برخی از این جنبشها برعلیه حکومت اعراب بود و برخی دیگر رنگ و بویی ضد اسلامی داشت این جنبشها باعث گردیدند که ایران به صورت کامل تحت سلطه ی اعراب قرار نگیرد و مثل سایر کشورهای اسلامی فرهنگ عربی بر فرهنگ ملی ایرانیان غلبه نکند هر چند که دین اسلام به ایران تحمیل گردید اما ایرانیان نسبت به سلیقه ی خویش و با ساختن مذاهب و مکاتب فکری گوناگون دگرگونی هایی را در آن به وجود آوردند که مذهب تشیع یکی از بزرگترین تغییراتی هست که در اسلام دیده می شود که بخشی از آن باورهای ایرانیان به پیش از اسلام باز می گردد هر چند که در مورد مذهب تسنن نیز ایرانیان با اندیشه های خود دستکاری هایی در دین انجام دادند تا جایی که وقتی سخن از جنگ هفتاد و دو ملت حافظ به میان می آید بی شک نقش ایرانیان در این جنگ بسیار برجسته تر از خود اعراب می باشد.    

بدون پرداختن به وقایع تاریخی لازم است که به صورت اختصار به چند نکته درباره ی ورود اسلام به ایران اشاره کنم.

یکی از باورهای جامعه ی ما یا بهتر است که بنویسم تحریفات  تاریخ این است که ایرانیان با آغوش باز اسلام را پذیرفتند! این ادعا را نه به صورت کامل می توان مورد تایید قرار داد و نه می توان به صورت کامل آن را انکار کرد و درباره ی این موضوع باید با دقت بیشتری تامل کرد، شاید در مراحل نخست بخشی از ایرانیان که از دولت ساسانی ناراضی بودند خواهان سقوط حکومت ساسانی شده و در روزهای جنگ در برابر اعراب چندان مقاومتی از خود نشان ندادند اما نمی توان به صورت کامل و با قاطعیت ادعا کرد که همه ی ایرانیان با آغوش باز اسلام را پذیرفتند  آن چیز که باعث تردید درباره ی درستی این ادعا می شود حضور جنبشهای ملی در دو قرن اول اسلام برعلیه اعراب بود که برخی از آنها  رنگ ضد اسلامی داشت اسلام با شعار برابری و برادری وارد ایران گردید اما چه کسی می توانست به این شعار جذاب و دلنشین باور کند! وقتی که اعراب در عمل از طریق جنگ و با خونریزی و با چپاول و غارت ثروتهای مردم ایران به سرزمین آنها وارد شدند کدام ایرانی می توانست آنقدر ساده لوح باشد که جنایتی را که با چشمان خود می بیند را نادیده گرفته اما به حرف و شعارهای اعراب دلخوش کند و به باورهای دینی آنها ایمان بیاورد!؟ بر اساس اسناد تاریخی اعراب پس از فتح ایران سه پیش شرط در برابر آنها قرار دادند قبول اسلام، پرداخت جزیه، کشته شدن، قبول اسلام کم هزینه ترین راهی بود که در برابر ایرانیان قرار گرفته بود هر چند که با قبول اسلام نیز نمی شد ازدست سیاستهای نژادپرستانه ی اعراب رهایی یافت ایرانی که اسلام را می پذیرفت باز هم شهروند درجه دو به حساب می آمد و با موالی خطاب شدن به صورت مستقیم و غیر مستقیم در برابر اعراب تحقیر می گردید، به راستی کدام انسان آزاده و یا بهتر است که بنویسم کدام قوم و ملتی را می توان یافت که خود شخصا بندگی و بردگی را قبول کند و به باورهای اربابان خویش از صمیم قلب اعتقاد داشته باشد!؟ نکته ی مهم دیگر اینکه هنوز پس از گذشت 1400 سال و در عصر تکنولوژی و با این همه آموزش اجباری زبان عربی و قرآن در مدارس و حتی دانشگاه های  ایران همراه با تبلیغات و برنامه های قرآنی صدا وسیما، هنوز مردم ایران زبان عربی را متوجه نمی شوند و نمی توانند به این زبان سخن بگویند، اینک 14 قرن است که مردم معنی کتاب آسمانی خود را نمی فهمند و باید برای درک معانی آیات قرآن ترجمه آن را هم بخوانند ـ که متاسفانه نمی خوانندـ به راستی در آن دوران که اعراب شعار برابری و برادری را به زبان عربی مطرح کردند، ایرانیان چگونه معنی این شعار را فهمیدند و به حرف آنان ایمان آوردند!؟ این در حالی است که در آن دوران حتی  طبقه ی خواص جامعه نیز از درک زبان عربی عاجز بودند حال چه برسد به توده های مردمی که بسیاری از آنان بی سواد بوده و به خاطر ساختار طبقاتی جامعه از نعمت خواندن و نوشتن محروم شده بودند!  مردمی که زبان مهاجمان را نمی فهمیدند چگونه شعارهای دلنشین آنان را متوجه شدند؟ وقتی که در عمل مردم با چشمان خود می دیدند که مهاجمان چنان توحشی از خود نشان می دهند که با انجام آن جنایت های ددمنشانه باور کردن به آن شعارهای دلنشین بسیار بعید به نظر می رسد کدام انسان عاقلی حرفها و شعارهای قاتلی را باور می کند که در دستش خنجری بران و خونین قرار گرفته اما زبانش سرشار از زیباترین شعارهایی است که به خاطر بیگانه بودن و تفاوت زبانی معنای آن برای شنونده غیر قابل درک است و برای درک مفهوم جملات و عبارات بیان شده باید از مترجم کمک گرفت!؟ مترجمی که اصلا نبود!! هیچ سندی در تاریخ نمی توان یافت که نشان دهد که یکی از بزرگان عرب  در یک محفل عمومی حاضر شده و با خواندن یک بیانیه ی رسمی و با سخنرانی برای مردم یک شهرشعار برابری و برادری سر دهد و یا با پخش و انتشار قرآن ـ آن هم در زمانی که صنعت چاپ و اصلا کاغذ وجود نداشت و خود اعراب هنوز قرآن را به صورت کامل گردآوری نکرده بودندـ  آنها را به قبول اسلام دعوت کند! بلکه برعکس با نگاه به کتابهای تاریخی می بینیم که اعراب هرجا که وارد شدند با کشتن بزرگان و با ایجاد فضای ارعاب و وحشت در بین مردم، آنها را به پذیرش باورهای خود دعوت کردند و مردمی که ترسیده بودند در وهله ی نخست دین آنها را قبول کرده و پس از خروج نظامیان شورش به راه انداخته و با کشتن حاکم منصوب دولت بر علیه آنان قیام به راه انداختند فقط کافی است به فهرست شهرهایی نگاه بکنیم بسیاری از آنها نه یک بار بلکه هرکدام چندین بار فتح گردیدند و تعداد قیامها و شورشهایی که حاکمان و خلفای اسلام را به وحشت انداخته بود...

در یک جمع بندی به اختصار باید گفت: که حمله ی اعراب نه تنها باعث عقب ماندگی ایران در آن مقطع زمانی گردیید بلکه  در طول تاریخ چنان آثار مخربی از خود به جای گذاشت که بخش بزرگی از فلاکت و بدبختی ایرانیان در گذر تاریخ به آن واقعه مربوط می گردد جزم گرایی و اختلافات مذهبی، جنگهای مذهبی و عقیدتی، رسمی شدن مذهب تشیع و کشتار اهل تسنن در دوران حکومت صفویه، بابی و بهایی کشی در دوران حکومت قاجار و جدال بین حکومت مشروعه و مشروطه در زمان انقلاب مشروطیت و در دوران اخیر حضور حکومت اسلامی و صدها و شاید هزاران رویداد  دیگر همه ریشه در ورود اسلام به ایران در هزاروچهارصد سال پیش دارد و برای ریشه یابی مشکلات اجتماعی ایران باید به حمله ی اعراب و شکست قادسیه با دقت بیشتری بیندیشیم.

  پس از شکست از اعراب در جنگ قادسیه، انسان ایرانی هیچگاه به صورت کامل تسلیم آنان نگردید مقاومت های محلی، جنبشهای ملی،مبارزات فرهنگی تا استقلال ایران همچنان ادامه داشت با شهادت قهرمانان تاریخ ما هیچگاه درفش استقلال خواهی و آزادی ما به زمین نیفتاد، وقتی در یک گوشه از خاک ایران یکی از قهرمانان ایران زمین به دست اعراب کشته شده و جنبش او با شکست مواجه می شد در بخشی دیگر از این سرزمین بلا دیده سردار دیگری پرچم آزادی خواهی و هویت طلبی را به دست گرفته و راه پرافتخار او را ادامه می داد و دلاورانه تا پای جان و تا آخرین قطره ی خون خود با اشغالگران به مبارزه بر می خواست. دامنه ی مبارزات از جنبشهای مسلحانه به مبارزات فرهنگی نیز رسیده بود  فردوسی با سلاح قلم و با سردون شاهنامه یک تنه به دفاع از فرهنگ و هویت ایرانی پرداخته و با حفظ زبان فارسی از سلطه ی زبان عربی بر زبان فارسی جلوگیری کرد، به قول مونتسکیو «تا زمانی که زبان کشوری شکست خورده از میان نرفته است هنوز امید پیروزی آن ملت هست» انسان ایرانی به ناچار اسلام را پذیرفت چرا که دیگر با گذشت چندین قرن اسلام به صورت یک سنت خود را به فرهنگ ایرانی تحمیل کرده بود ولی  ایرانیان با سبک و سلیقه ی خودشان آنچنان تغیراتی  در دین به وجود آورند که هیچگاه نمی توان اسلامی را که ساخته ی ذهن آنان است با اسلام واقعی که در عربستان وجود دارد مقایسه کرد فلسفه، عرفان، صوفی گری ، شیعه گری حتی نگاه اهل تسنن ایران به اسلام آنقدر متفاوت است که همه ی این مذاهب و مکتبها با اسلامی که اعراب به ایرانیان به ارمغان آورده اند زمین تا آسمان تفاوت دارد، برای درک این تفاوتها فقط کافی است که باورهای ایرانیان را با اسلام واقعی اعراب مقایسه کرد و در یک سفری کوتاه به عربستان می توان این تفاوتها را از نزدیک مشاهده کرد ... در یک مقاله ی کوتاه نمی توان به همه ی رویدادهای تاریخی و به تحلیل و تفسیر همه ی نکات پیرامون این موضوع مهم پرداخت من تا آنجا که می توانستم به صورت گذرا درباره ی این موضوع به بخشی از نکات مهم اشاره کردم امید است که در فرصتی دیگر و با جزئیات بیشتری درباره ی این واقعه ی بزرگ تاریخ کشورمان صحبت کنیم چرا که عمیقا بر این باورم که تا زمانی که این واقعه ی بزرگ تاریخی به صورت کامل برای مردم ایران روشن نشود انسان ایرانی در مسیر تاریخ خود همواره گمراه و سردرگم خواهد ماند و هرگز او نخواهد دانست که چه بخشی از فرهنگ و هویت او متعلق به مدنیت ایران است و چه بخشی از فرهنگ او رنگ غیر ایرانی دارد در یک مثال بسیار کوتاه و با زبان طنز آمیز به این نکته اشاره می کنم که فردوسی برای حفظ زبان فارسی بیش از سی سال از عمر گرانبار خود را صرف نگارش کتاب شاهنامه کرد تا با بازگویی تاریخ  و با واژه های اصیل زبان فارسی از چیرگی زبان عربی در فرهنگ ایران جلوگیری به عمل آورد طنز تلخ تاریخ در آنجاست که پس از گذشت هزار سال ایرانیانی که به زیارت آرمگاه او می روند با همان زبان عربی که فردوسی سی سال در برابر چیرگی آن به فرهنگ ایرانی زحمت کشیده بود به زبان عربی فاتحه می خوانند، و درد اینجاست که آنها معنی فاتحه ای را هم که می خوانند، نمی فهمند. حال ما باید به موضوع با نگاهی تراژدیک بنگریم و یا به این واقعیت تلخ بخندیم به راستی این طنز تلخ تراژدی ست یا کمدی ؟ به هر روی  انسان ایرانی برای حفظ هویت فرهنگی خود هم که شده باید با نگاه وسیعتر وبا اطلاع بیشتری به این واقعه بیندیشد و برای درک این واقعه ناگزیر است که برای یکبار هم که شده تاریخ خود را مطالعه کند به راستی ملتی که تاریخ خود را مطالعه نمی کنند محکوم به تکرار آن  است ایرانیان هزار و چهارصد سال پیش و در زمان ساسانیان تجربه ی حکومت دینی را داشته اند و اینک در قرن بیست و یکم نیز همان تجربه را تکرار می کنند به راستی که در این هزار و چهارصد سال ما ایرانیان هنوز یک قدم به جلو برنداشتیم و علت این رکود و افول را باید در عدم مطالعه ی تاریخ جستجو کرد.

 محمد رئوف مسعودی

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

برگرفته از:
ایمیل رسیده

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید