رفتن به محتوای اصلی

نوامبر 2017

دفتر فرمانده کل سپاه: تکذیب سکه گرفتن از احمدی نژاد

محمود احمدی نژاد بر خلاف اصلاح طلبان اخته شده حکومتی، پاشنه ها را بالا کشیده تا با فرهنگ، منطق و اصول بسیجی (پوپولیستی) آموخته در دل نظام، با رقبای خود تصفیه حساب کند. او و باند همراه، برآنند تا در دیگ حکومت اسلامی را باز کنند و نشان دهند که در منجلاب حکومت اسلامی چه می گذرد و این باند حسابشان از سایرین جدا بوده است. در پی یکی از افشاگری های باند احمدی نژاد، پاسدار جعفری واکنش نشان داده است. اما کیست که نداند، ویروس فساد، دزدی، رشوه خواری در سیستم نهادینه و واگیردار است و استثنائی را محتمل نیست!

خود دولتی جامعه

نباید به هیچکس و هیچ ارگانی اجازه داد که به نمایندگی از سوی ما ، چگونگی سرنوشت و زندگی ما را تعیین کند. قدرت جامعه باید برایند مشترک و مستقیم و مشارکتی تصمیمات همه ی افراد جامعه باشد. و این کار ممکن است. و عملی.

بدرود رفیق خولیو

دکتر گودرز برومند رفت، اما آرمان‌های انساندوستانه‌اش خواهد ماند. او رفت اما یاد و نام او در ذهن یاران و دوستانش خواهد ماند.
تلخ است مرگ. تلخ است شنیدن از مرگ. تلخ است رفتن یاران، یارانی که تو را جان بودند. گودرز هم رفت. بدرود رفیق خولیو. بدرود.

رویکردتازه و خطرناک"حکومت اسلامی!

اساسا این رویکرد به معنی انتقال بازهم بیشترقدرت از حاشیه سیستم بمرکز و لاجرم به محاق رفتن زندگی است. نشانه های ناظربراین جابجائی در ساختارقدرت و آن چه که درزیرپوسته ساختارکنونی میگذرد فراوانند که همگی بما درموردبازتوزیع قدرت به سودولایت مطلقه و مطلقه ترشدن آن هشدارمیدهند.فی الواقع جمهوری اسلامی که با انباشت بحرانهای بزرگ ومتعدداقتصادی و شکاف های درونی وشکاف مردم ونظام و بحران جانشینی و فشارهای بین المللی روبه تزایدی مواجه است، باین فکراست که بافراربجلو وتوسعه طلبی بربحران های سترگ خودغلبه نماید.

نامه احمدى نژاد به خامنه ای درباره شرایط کشور

امروز شرایط کشور بسیار خطیر است/ مردم در مراجعه به دستگاههای مختلف با درب بسته مواجه می شوند و کمتر مدیر و دستگاهی، خود را مسئول میداند/ اینجانب بنا به خواست مردم وظیفه دارم یک بار دیگر شرایط کشور را از نگاه و زبان آنان به عرض برسانم

چگونه لهجه فارسی را یاد گرفتم

وقتی وارد مدرسه شدم از اینکه نمی توانستم فارسی حرف بزنم استرس و احساس تنهائی عجیبی به من دست داده بود، همه با هم تند تند فارسی حرف می زدند و من شمرده شمرده مثل روخوانی از روی کتاب درسی می توانستم حرف بزنم در گوشه حیاط تنها ایستاده و غرق در افکار خود بودم و در عالم خاطرات همکلاسیهایم و هوای بدون دود آزربایجان که زنگ مدرسه به صدا در آمد و راهی کلاس درس شدیم، چند ماهی در کلاس و حیاط مدرسه نتوانستم دوستی یا هم صحبتی برای خود پیدا کنم و چون شدیا