رفتن به محتوای اصلی

دوست گرامی، جناب آقای یونس

دوست گرامی، جناب آقای یونس
ناشناس

دوست گرامی، جناب آقای یونس شاملی، من با کسی برای ناسیونالیست بودن دشمن نیستم اما به باورداشتی به نام ناسیونالیسم هم باورمند نیستم چرا که زهر کشنده ای به نام ناسیونالیسم به هر سرزمینی پا گذاشته است جز ویرانی و جنگ و مرگ و بدبختی پیامدی نداشته است..........

دوست گرامی، جناب آقای یونس شاملی، من با کسی برای ناسیونالیست بودن دشمن نیستم اما به باورداشتی به نام ناسیونالیسم هم باورمند نیستم چرا که زهر کشنده ای به نام ناسیونالیسم به هر سرزمینی پا گذاشته است جز ویرانی و جنگ و مرگ و بدبختی پیامدی نداشته است. برای نمونه در جنگ جهانی نخست چهارده میلیون تن و در جنگ جهانی دوم پنجاه و پنج میلیون تن برای پندارهای زهرآگین ناسیونالیستی کشته شدند. اکنون همه جهانیان به این هوده رسیده اند که ناسیونالیسم و اندیشه های ناسیونالیستی را باید دور ریخت اما بدبختانه شما و دوستان نازنینی مانند شما از پدیده ای کهنه و مرده و پرتاب شده به زباله دان تاریخ به نام ناسیونالیسم سفت و سخت چسبیده اید و همه پندار شما به دیوارکشی های هیتلری میان فارس ها و ترک ها و کردها و عرب ها و ..... گرفتار است! دوست گرامی، یونس شاملی، در کجای تاریخ و در کجای جهان یک رهبر یا یک رژیم یا یک کشور با ناسیونالیسم و اندیشه های ناسیونالیستی به پیروزی رسیده اند که ما و شما با دیدن آن پیروزی ها باید پیرو دیدگاه های ناسیونالیستی باشیم؟ هر کجا که زهر کشنده ای به نام ناسیونالیسم پا گذاشته است اشک چشم مردم آن سرزمین خشک نشده است و هم اکنون همه جهانیان رو به سوی جهانی شدن (globalization) و تک میهنی (اینترناسیونالیسم) آورده اند. برای نمونه در اروپا که واحد پول بسیاری از کشورهای آن یکی شده است (یورو) چیزی به نام مرز میان این کشور و آن کشور معنای خود را از دست داده است و دیوارکشی های هیتلری میان سرزمین های گوناگون به پایان عمر تاریخی خود رسیده اند و در فرجام تاریخ یک کشور در جهان بر جا خواهد ماند و آن هم کشوری به نام کره زمین است. دوست گرامی، یونس شاملی، شما از دموکراسی چندین بار در نوشتارتان یاد کرده اید اما دموکراسی و ناسیونالیسم هرگز با هم سازگار نیستند و میان دموکراسی و ناسیونالیسم باید یکی را برگزید! آیا رژیم های ناسیونالیست های سرشناسی مانند: ناپلئون بناپارت، آدولف هیتلر، بنیتو موسولینی، اسلوبودان میلوشوویچ، صدام حسین و ..... رژیم هائی دموکراتیک بودند و یا سیاهترین رژیم های دیکتاتوری در همه جهان و همه تاریخ؟ چگونه می توان از یک سو باورمند به ناسیونالیسم بود و از سوی دیگر از دموکراسی سخن گفت؟ همچنین شما چندین بار واژه (خلق) را که ویژه فرهنگ مارکسیستی است در نوشتارتان به کار گرفته اید! البته به کار بردن واژه خلق که معنای آن (آفرینش) است به جای (مردم) نادرست نویسی دستور زبانی است اما به هر روی مارکسیست های ایرانی به ویژه مارکسیست های کلاسیک واژه (خلق) را به جای (مردم) به کار می برند اما فلسفه ای به نام مارکسیسم از آغاز پیدایش آن تا کنون هرگز در هیچ کجای جهان با ناسیونالیسم سازگار نبوده است و باورداشتی به نام مارکسیسم در ناسازگاری بی چون و چرا با ناسیونالیسم است چرا که یکی از خواسته ها و آرمان های فلسفه مارکسیسم نابودی ناسیونالیسم در سرتاسر جهان است. این که شما از یک سو ناسیونالیست هستید و از سوی دیگر واژه های فرهنگ مارکسیستی را به کار می برید مایه شگفتی است! دوست گرامی، یونس شاملی، شما در نوشتارتان دولت ایران را یک دولت تمام عیار فارسی نامیده اید اما رژیم جمهوری اسلامی ایران رژیمی ناسیونالیستی نیست و رژیمی باورداشتی (ایدئولوژیک) است و باورداشت این رژیم تشیع است نه آریاپرستی و پارس پرستی! کارگزاران دانه درشت رژیم ولایت فقیه نیز ترک آذربایجانی بودند و هستند نه پارس تهرانی! مانند: علی خامنه ای ترک، میرحسین موسوی ترک، علی مشکینی ترک، عبدالکریم موسوی اردبیلی ترک، صادق خلخالی ترک، سیدحسین موسوی تبریزی ترک، یحیی رحیم صفوی ترک، صادق محصولی ترک، محمدرضا میرتاج الدینی ترک و .......... پس چگونه شما رژیم ولایت فقیه را دولت تک ملیتی فارس می نامید؟! دوست گرامی، یونس شاملی، شما از یک سو ناسیونالیست هستید و دیدگاه های ناسیونالیستی دارید و از سوی دیگر عبارت حق تعیین سرنوشت که کوچکترین پیوندی با ناسیونالیسم ندارد را در نوشتارتان به کار برده اید! بدبختانه واژه هائی مانند: حق تعیین سرنوشت، فعال مدنی و ..... که کوچکترین پیوندی با ناسیونالیسم ندارند برای برخی از نویسندگان و گویندگان برابر با نمادهای ناسیونالیسم هستند! در کجای جهان حق تعیین سرنوشت که به معنای رژیم مردم سالار و انتخابات آزاد و برپائی انجمن های استان و شهر و روستا و آزادی قلم و بیان و برابری حقوقی زن و مرد و ..... است برابر با دیوارکشی های هیتلری و ناسیونالیستی میان مردمان و گویشوران به زبان های گوناگون است؟ چگونه می توان فعال مدنی یعنی کسی که برای ستاندن داد ستمدیدگان یک سرزمین می کوشد را برابر با کسی دانست که می گوید: چون من پارس یا کرد یا ترک یا عرب یا ..... هستم باید میان خودم و دیگران دیوارکشی کنم؟ اگر معنای حق تعیین سرنوشت و فعال مدنی برابر با ناسیونالیسم و ناسیونالیست است پس باید ناسیونالیست هائی مانند: ناپلئون بناپارت، بنیتو موسولینی، آدولف هیتلر، اسلوبودان میلوشوویچ، صدام حسین و ..... را نیز باورمندان به حق تعیین سرنوشت و فعال مدنی بدانیم!!! دوست گرامی، یونس شاملی، امیدوارم شما نیز مانند من و همه خردمندان جهان به این هوده برسید که تک میهنی (اینترناسیونالیسم) بهتر از ناسیونالیسم و زبان پرستی و نژادپرستی و دیوارکشی های هیتلری است. تک میهنی (اینترناسیونالیسم) یعنی برپائی کشوری به نام کره زمین برای باشنده ای به نام انسان و زبان نیز از دیدگاه اندیشه خردمندانه ابزاری برای پیوند میان انسان ها هست و جز این ارزش دیگری ندارد.