رفتن به محتوای اصلی

بهنام عزیز

بهنام عزیز
ناشناس

بهنام عزیز
نوشتید: کارها را به دست متخصصین امور بسپاریم.
من بیشتر تمایل دارم به خرد جمعی و همزمان کمک گرفتن از آنانی که در برخی زمینه ها دانش بیشتر دارند.
از طرفی ما ایرانیان تنها کشوری نیستیم که با این مُشکلات دست و پنجه نرم میکنیم. نگاهی بیندازیم به دادگاه آیشمن، نظرات هانا ارنت. و بقیه ی نظرات و آرای مطرح شده.
به این عکسها نگاه بیندازیم
میتینگ سیاسی در زمین چمن دانشگاه تهران به دعوت «سازمان چریک‌های فدایی خلق» منوچهر یگانه دوست٬ چهارم اسفند ۱۳۵۷
http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-69299.html
میتینگ تبلیغاتی حزب توده برای انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی
درگیری‌ مسلحانه اعضای سازمان مجاهدین خلق و نیروهای کمیته٬ جنوب میدان ولی عصر
تجمع گروه‌های چپ در میدان آزادی – تهران
http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-69298.html

تصرف زندان اوین به دست مردم و آزادی زندانیان سیاسی یروان شاه میرزاییان٬ ۲۳ بهمن سال ۱۳۵۷
رهبران اپوزیسین اشتباه مرگ آوری در حمایت از خمینی کردند. و جبهه ها در بین هواداران مخدوش شد. در همان گیرودار و بحبوحه ی گرفتن خانه ی تیمی های مُجاهدین جلوی چشم من جوانی با پای برهنه از مادربزرگ من تقاضای دمپایی کرد، خود من رفتم برایش به حکم مادربزرگ دمپایی آوردم. همسایه روشنفکر فوکولی(بقول مادربزرگم) بعدش گفت: این حتمن مُجاهد بوده و از خانه ی تیمی در رفته! ما از مُجاهدین خانوادگی دل خوشی نداشتیم و آنها را مُصبب آوردن آخوندها و بغدش ترور میدانستیم اما نه مرگ. یادم هست که مادربزرگم گفت: به جوانی اش رحم کنیم...
میدانیم که آنروزها در هر خانواده از هر گروهی بودند. اگر هر فردی به رهنمود سازمانش و وظیفه ی تشکیلاتی اش عمل میکرد و دیگری را لو میداد، سنگ بر روی سنگ نمیماند. پس با توجه به جمعیت توده و اکثریت، همه آنها به رهنمود تشکیلات عمل نکردند و چه خوب که عمل نکردند و مثل مادربزرگ من عاطفه بر نفرت غلبه داشت.
ما دو مُشکل داریم. یکی فاشیستها و آنان که فرمان قانون و ایدئولوژی را پیروی کردند و آنانی که نکردند. فاشیسم خودکُشی کرد و آنها که به فرمان اطاعت کردند باختند. قبل از اجرای هر قانون، رهنمود و... باید دید که چقدر این انسانی است. لو دادن اصلن انسانی نیست. همکاری زندانی و زندانبان بدتر از آن است. این اصلن ربطی ندارد زندان شوروی ها باشد یا شاه یا خمینی. گیرم زندانی توده و اکثریت خیال میکردند آنها را اشتباهی گرفته اند و بزودی آزاد میشوند. اما زندانی که میدید از گروه فکری اش هم اعدام میشوند با کمی درایت میتوانست به تئوری ها شک کند. حال تحت روابط اسارتبار زندان برخی توجیه ایدئولوژیک هم برای همدستی یافتند (مُجاهدین در توبه ی قلابی و در دل اما سر موضعی، توده و اکثریت در دل با انقلاب و خمینی، در عمل زندانی و همبسته با زندانیان دیگر، برخی اما بریده در زندان و پُشت موضع غلط سازمانی و افراد گوناگون...) سوال اصلی اینکه ما با توابین چه کنیم؟ آنها اغلب در موضع اقتدار در زندان نبوده اند. اینهمه مُشکل دادگاه و قانون کشور میزبان نمیباشد. فردی در دادگاه تریبونال جلوی دوربین گفت تیر خلاص زده. قانون اینجا حکم قتل غیر عمد میگوید...به نظرم مردم ایران در آینده ی نزدیک مجبورند تصمیم بگیرند به بازگشت افراد یا طرد افراد فرد به فرد. در همین سایت چند وقت پیش هیاهویی بر سر زنی دیگر بود در کانادا که تواب فعال بوده گویا... خوب باید گفت اینها وجود دارند به تعدادی نه چندان کم. برخی توبه تاکتیکی را مطرح میکنند مثل مُجاهدین، برخی همکاری شان را با رهنمود تشکیلاتی توده/اکثریت توجیه میکنند ...
در ضمن مطرح شده یک گروههی میتواند 30 شاهد بیاورد در دادگاه دیگری 3 شاهد... پس اعتماد به شهود و دادگاههای کشور میزبان هم ملغا است!
تنها راهی که فعلن امکانپذیر است میتواند ایجاد شرایط مطلوبی باشد که توابین داستان خود را با صداقت بگویند و افکار عمومی فرد به فرد برای بازگشت و یا عدم بازگشت آنان به جامعه تصمیم بگیرد. من به عاطفه ی جمعی اعتقاد دارم. دادگاه میتواند کسی را تبرئه کند اما جامعه طرد و برعکس. از آنجایی که ما موجود انسانی اجتماعی زندگیمان را سازمان میدهیم و افراد اغلب در تلاش مقبولیت جامعه هستند، باید بگذاریم دیالوگ برقرار شود تا راه حل بهتری با خرد جمعی بیابیم.
در مورد قانون سوئد نمیدانم. در آلمان اگر ثابت بشود که فرد تیر خلاص زده و در کشورش مُجرم است و در کیس پناهجویی دروغ گفته و فشار طرد در میان هموطنانش زیاد و... احتمال دیپرت افراد متاسفانه هست.
باری دادگاه راهی میتواند باشد ولی اعتماد به رای دادگاه زیاد نیست. مثلن فردی که بخشوده/مجرم حکم داده شود اما جمع فرد را قاتل/بیگناه بپندارد طرد کند.