رفتن به محتوای اصلی

مگر میشد یک نفر انقدر برای

مگر میشد یک نفر انقدر برای
داریوش برادری

مگر میشد یک نفر انقدر برای لاجوردی مهم باشد که بنا به سخن اقای مصداقی وقتی موسی خیابانی را می کشد، انگاه جسدش را در زندان به مصداقی نشان می دهد تا بهش بگه که رهبرت را هم کشتیم و بعد بگذارش تو زندان ول بگردد و همه جا را ببیند که حال برای ما از همه سوراخ و سنبه های زندان تعریف بکند. همین صحنه را معمولا لاجوردی با یک تواب انجام می داد به شهادت دیگر توابان و نوشته ها. برای اینکه ببینه ایا تواب بودنشون واقعی است یا نقش است.

یا وادارشون بکنه که هر چه بیشتر بقیه را لو بدهند و بشکنند. جنایت هولناک تواب سازی یک جنایت زندانهای جمهوری اسلامی است و کسی که می خواهد راوی زندانها باشد، نمی اید حال به توابان حمله بکنند و بگوید تیر خلاص زده اید و من نزدم چون فقط انزجار دادم و نقش بازی کردم. خوب این دروغ است. لاجوردی هم انقدر احمق نبود که نفهمد کی نقش بازی می کند. انهم روباه مکار و جنایتکاری مثل او. مشکل مصداقی این است که چون زجر خویش به عنوان تواب و انزجاردهنده را نمی پذیرد و اینکه اصولا هیچ رژیمی حق ندارد یک زندانی را بشکند و وادار به نوشتن انزجارنامه یا زدن تیرخلاصش بکند، انگاه بخش مهمی از تلاشش می شود افشا کردن توابان و بریدگان و اینکه اگر توابی حق نظر نداری. نمونه اش حمله او سالها پیش به کتاب زن جوان ایرانی و مسیحی از کانادا بود و کتابش حسابی فروش رفت. انزمان نیز اقای مصداقی کمپینی راه انداخته بود که ای او تواب است. انگار تواب است حق بیان خاطرات زندانش را ندارد. یا همین نوشته اخرش در مورد فرخ نگهدار که مشخص است تمام تلاشش برای این است که نشان بدهد نگهدار اونی نیست که می گوید و با جزنی و غیره ارتباطی نداشته است. یعنی می خواهد طرف را رسوا بکند، انهم وقتی که نگهدار سالهاست که اصلا در اکثریت نقشی ندارد و دوما خطاهای نظری و اکتوئل نگهدار اینقدر زیاد است که اگر بخواهی بهش بپردازی و نقدش بکنی، اصلا نیازی نیست که بخواهی تو گذشته اش بگردی و هی بخواهی به شیوه پارانویید و شکاکانه همه جا دروغ و خیانت ببینی و حتی یکبار هم نپرسی راستی این همه تلاش من برای رسوا کردن نگهدار برای چیست و چقدر به کارم ضربه می زند و تحت تاثیرش قرار می دهد. من چند سال پیش نقدی بر کتاب مصداقی در مورد رجوی نوشته ام که خواندنش را به شما توضیه می کنم. تا ببینید که چرا من هم قدرتش را در جای خویش تحسین می کنم و هم انتقادم و روکردن دروغ بنیادین مصداقی برای رسواکردن او نیست بلکه به خاطر ضربه ایی است که او به خودش و کارهایش و همزمان به دیگران می زند. به کسانی که در مقام قاضی و افشاگر مرتب اسمشان را می دهد و افشایشان می کند و گاه حتی زندگیشان را بهم می ریزد. مثل داستان محسن درزی.