فرصتی که از کف رفت!
به مناسبت 44 امین سالگرد تشکیل دولت بخیتار ، کلیپ تاثر برانگیز و عبرت آموزی در فضای مجازی به گردش در آمده است.
********************
"در ۸ دی ۱۳۵۷ شاه به دکتر صدیقی پیشنهاد نخستوزیری داد. دکتر صدیقی در صورتی حاضر به پذیرش مسوولیت نخستوزیری شد که سه شرط از طرف شاه مورد تأیید قرار بگیرد، اول تأیید نخستوزیری توسط مجلس، دوم حذف متممهای قانون اساسی که توسط شاه گذاشته شده بود و سوم «شاه از ایران خارج نشود».
شاه نپذیرفت و بلافاصله پس از این پیشنهاد جبهه ملی ایران هم اعلام کرد:
«چون بعضی خبرگزاریها گزارش دادهاند که آقای دکتر غلامحسین صدیقی مأمور تشکیل دولت خواهد شد و از ایشان به عنوان یکی از رهبران جبهه ملی ایران یاد کردهاند، لازم دیده شد به آگاهی عمومی برساند که آقای دکتر غلامحسین صدیقی از نیمه سال ۱۳۴۲ با هیچیک از سازمانهای جبهه ملی ایران کوچکترین همکاری نداشته و اکنون هم در هیچیک از ارگانهای این جبهه سمتی ندارد. به جاست یادآور شویم همچنان که بارها اعلام گردیده جبهه ملی ایران، با وجود بقای نظام سلطنتی غیرقانونی، با هیچ ترکیب حکومتی موافقت نخواهد کرد.»
پرستو فروهر در کتاب "بخوان به نام ایران" ص ۱۰۹ می نویسد:"مادرم[پروانه اسکندری]گفت که در اتاق پذیرایی خانه ی دکتر صدیقی با او تنها بوده اند، و او گاهی از روی صندلی بلند می شده، در اتاق راه می رفته و با هیجان و عصبانیت حرف می زده و بر درستی تصميمش پافشاری می کرده است.دکتر صدیقی گفته بود که مملکت در آستانه ی فروپاشی است و این "بلوا" به قدرت گیری نیروهای تندروی مذهبی یا چپ خواهد انجامید. او استدلال های پدرم [داریوش فروهر] در قطعیت سقوط سلطنت و بریدگی مردم از نظام حکومتی را نپذیرفته بود و به اصرارهای او برای تغییر نظرش جواب رد داده بود.در آن دوره بسیاری از دوستداران دکتر صدیقی ، که برای تغییر نظرش به نزدش رفتند، نیز با همین پاسخ روبرو شدند. مادرم می گفت پدرم آنقدر در آن دیدار متاثر شده بود که اشک ریخته و چندین بار تکرار کرده بود:'حیف شماست استاد که مورد بی حرمتی مردم قرار بگیرید.'"
نقل از ویکی پدیا
******************
آنچه اتفاق افتاد، فاکت تاریخی است و ربطی به " اگر ومگر" ندارد. در آن قمار بزرگ ملی، بختیار با قبول خروج شاه، با کارت او بازی کرد و فروهر با قبول ناگزیری سقوط، همبازی خمینی شد. آنها بازنده و کارد آجین شدند . کارت صدیقی که می توانست کارت ملت ایران، کارت رفرم و گذار مسالمت آمیز باشد، هرگز بازی نشد و افسوس.....
هان! ای دل ِ عبرتبین! از دیده عبر کن! هان!
ایوان ِ مدائن را آیینهی عبرت دان!
بر دیدهی من خندی کاینجا زِ چه میگرید!
خندند بر آن دیده، کاینجا نشود گریان!
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید