به او گفتم: همه دوستان و دوستدارانت می پرسند؛ که برای آزادی شما چه کنند؟ اعتراض کنند..؟ تحصن کنند...؟ ..
از شما می خواهند که پاسخ بدهی.
آقای نوری زاد گفتند
«عزیزان، نگران من نباشید. من با جماعتی طرفم که جز با فریب، دروغ، نفاق، آدمکشی و ویرانگری نسبتی ندارند. من ذات اینان را می شناسم؛ پس پای به راهی که اینان پیش پای من می نهند، نخواهم گذاشت.
روزی را تجسم کنید که شمارگان زخم های پنجگاه و هر روزه من به ۷۳۵۱ رسیده است؛ تا روزی که سرپا هستم، و تا روزی که خون در بدن دارم، و تا روزی که نا در من هست، سر در برابر اینان خم نخواهم کرد. اینان از من تفاله ای و مچاله ای بیش نمی خواهند.
مردم عزیزم، نگران من نباشید. مرا واگذارید، تا با زبان خود این هیولاها، با آنان هم سخن شوم. فردای سرفراز بی ملا و بی سردار را عشق است
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید