صادق زیباکلام که چند ماه پیش با صراحت گفته بود "حاضرم برای جلوگیری از سقوط نظام، اسلحه به دست بگیرم", اکنون در واکنش به شکنجه اسماعیل بخشی، فعال کارگری و نماینده شورای مستقل کارگری در سندیکای کارگران کشت و صنعت نیشکر هفتتپه در صفحه تویتر خویش مدعی شده است چون اسماعیل بخشی متهم به جاسوسی نبوده و نه در ارتباط با بیگانگان بوده و نه عضو گروه برانداز بوده, پس شکنجه ایشان توجیه شرعی و قانونی ندارد. زیباکلام می نویسد: "اگرحتی نیمی از حرفهای اسماعیل بخشی واقعیت داشته باشد،این سئوال مطرح میشودکه چرا او را آنگونه شکنجه کرده اند؟ او نه متهم به جاسوسی بوده، نه ارتباط با بیگانگان، نه دست داشتن دراقدامات تروریستی، نه عضو گروه برانداز و نه هیچ اقدام دیگری که برای اقرار و اعتراف مامورین او را شکنجه کرده باشند.
آیا شبانه روز با رسانه های معاند و بیگانه تماس گرفتن و مصاحبه کردن و علی الظاهر بر علیه نظام برای کسب وجهه حرف زدن در قاموس جمهوری اسلامی مصداق بارز "ارتباط با بیگانگان" نیست؟ آیا از یک رسانه دولت خارجی جایزه دریافت کردن مصداق بارز "ارتباط با بیگانگان" نیست؟ آیا بطور مکرر در رسانه های تکفیری و تند ظاهر شدن و بر علیه نظام سخن گفتن مصداق بارز "ارتباط با بیگانگان" و براندازی یا همکاری با "براندازان" نیست؟ وانگهی من نمی دانم براستی معنی ضرب المثل "حیا را خورده و شرم را قی کرده" آن هم توسط کسی که سالهاست آبروی سیاسی را قورت داده, چیست؟
بر طبق نوشته ویکی پدیای فارسی "صادق زیباکلام در کوچه معروف به دعانویسها در محله بازارچه آب منگول تهران متولد شده". و نه تنها تبحر در سبک و سیاق "دعانویسی" سیاسی دارد, بلکه داستان معروف دوگانگی "شنگول ـ منگول" و حبه انگور را از دوران کودکی بیاد دارد. داستانی که در جمهوری اسلامی که گرگی است در لباس میش (یا لباس بز) مصداق عملی یافته است.
آنهایی که کتاب وی بنام "ما چگونه ما شدیم", ریشه یابی علل عقب ماندگی در ایران" را خوانده اند, به دوپهلو گویی ها و مسئولیت گریزی ایشان آشنایی کامل دارند. خود ایشان در همان کتاب (صفحه ٤٦٨ چاپ دهم زمستان ١٣٧٩ انتشارات روزنه) در جواب نقد دکتر احمد سیف به عوامفریبی های مستتر در کتاب ایشان, اعتراف به فقدان صداقت دارد و می نویسد:: بنده هیچ صداقتی در نوشتن "ما چگونه ما شدیم" نداشته ام و اساسا به لحاظ شخصیتی انسان صادقی نیستم. شوربختانه رسانه هایی که با او مصاحبه می کنند, "رعایت حال" او را می کنند و از طرح سوالات سخت و چالش برانگیز پرهیز می کنند تا ایشان با آسودگی خاطر بتواند یکی به نعل بزنند و یکی به میخ. تا نه سیخ رسانه هایی نظیر دویچهوله بسوزد و نه کباب ایشان بر منقل جمهوری اسلامی. اما اکنون زمان آن فرارسیده است تا ایرانیان (بخصوص آنهایی که پست های ایشان را لایک می زنند و او را در فضای مجازی دنبال می کنند) به یکی از علت های مهم عقب ماندگی ایرانیان پی ببرند و رسانه ها نیز به مسئولیت خطیر رسانه ای خود آگاه شوند. و مهمتر از آن دویچهوله اکنون بعد از حمایت ایشان از شکنجه در موارد خاص, پس گرفتن جایزه را مورد بررسی جدی قرار بدهد. همانگونه که جایزه حقوق بشری "موزه هولوکاست" از آنگ سان سوچی پس گرفته شد؛ و موارد بسیاری دیگر که می تواند سرمشق اقدام دویچهوله باشد. صدالبته برای نگارنده توجیه شکنجه برای حفظ نظام توسط کسی که گفته بود " حاضرم برای جلوگیری از سقوط نظام، اسلحه به دست بگیرم و در مقابل مردم از نظام، از جمله شورای نگهبان، روزنامه کیهان شریعتمداری و بقیه ارکان نظام دفاع کنم" تعجب آور نیست. زیرا ایشان بارها سخن گفته و عیب و هنر نهفته اش را عیان کرده. گویند از کوزه همان برون تراود که در اوست. فردی که علنا اعتراف می کند برای حفظ نظام حاضر است دست به "قتال" بزند, چرا باید شکنجه براندازان و دشمنان نظام را نامشروع و مذموم بداند؟ مگر شکنجه برانداز از قتل برانداز بدتر است؟
عبدالستار دوشوکی
مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن
دی ماه ١٣٩٧
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید