"زمان درازی لازم است تا ملتی دریابد که بهای تقویت یک دیکتاتور از کیسه آزادیهای فردی او پرداخت شده است. بهای هر قانون تازه حاکم مستبد به قیمت از بین رفتن یک آزادی دیرین است."
مستبدان نمیتوانند جز از طریق قهر حکومت کنند. چرا که عقل کلی که بر جامعه حکم میراند و خود را فراتر از همه میداند! نمیتواند مستبد نباشد. نمیتواند امر و نهی نکند. نمیتواند هر صدای مخالف را سرکوب ننماید. شکنجه، زندان، کشتن و نابود کردن آزادیخواهان در ذات هر حکومت استبدادی و شخص حاکم است.
خامنهای، فردی که دیروز از ناتوانی خود برای گرفتن زمام امور سخن میگفت و به قول خود خون گریه میکرد، امروز مانند سلف خود خمینی حکم بر زدن و بستن دهانها میدهد. چاپلوسان، قدارهبندان و جنایتکاران را بر صدر مینشاند و چشم بر دزدی، فساد و جنایت میبندد و خدا را نیز بندگی نمیکند. او هم مانند تمامی مستبدان، خود را بیمرگ میداند. چرا که قدرت بیچون انسان را بیمرگ میسازد، چنان که حتی سنگ لحد نیز آنان را از خواب سنگین تلخ ناشی از قدرت بی سوال و بی جواب برنمیخیزاند.
شاهنشاه "آریامهر" نیز زمانی که در شهریور بیست حکومت را به دست گرفت، به سان خامنهای در خود توان حکومت کردن نمیدید. اما زمانی که آرام آرام خود را تثبت کرد و تکیه بر دستگاه سرکوب و پول باد آورده نفت داد مهر آریائی بر خود یدک بست و به قول یکی از وزرای نزدیکش "شاهنشاه دیگر آن شخصی نبود که ما سال چهل و دو به حضورش میرفتیم و از ما سئوال میکرد و مشورت میخواست. بعد ازسال پنجا ه و دو دیگر از کسی مشورت نمیگرفت و دیدن ایشان مشکل شده بود."
و چنان شد که صدای هیچ کس را نشنید و زمانی که صدای ملت را شنید بسیار دیر شده بود. "درون کانتر که برای شاه نهاده بودند گرم بود. او وارفته در مقابل من نشسته بود. موجودی عادی! من سرگرم مصاحبه بودم. اما زمانی که یکی از فرماندهان ارتش در را باز کرد و اعلام نمود که «اعلاحضرت یگانهای ارتش برای سان حاضرند»، قیافه او عوض شد. برخواست. دکمههای فرنج نظامی خود را بست. شق و رق، گوئی که بادش کرده باشند. از فاصله مبل تا در کانتر زیر آن لباس بزرگتر و بزرگتر شد و از در خارج گردید! او دیگر آن شخصی نبود که با من مصاحبه میکرد. مردی رفته در پوست شیر." نقل از مصاحبه اوریانا فالچی با شاه.
"تا آن جا که در ذهن دارم."
این سیمای تمامی دیکتاتورهاست. باد شده توسط چاپلوسان و باد شده توسط ارگانهای قدرت و سرکوب. مقایسهای در کار نیست. صرف سخن از ویژگی عمومی دیکتاتورهاست. وگرنه در وجه مشخص نخوت، خودخواهی، کینهورزی، قساوت، کمسوادی و عدم تحولپذیری که در خامنهای است، به مراتب بیشتر از دیکتاتورهای ماضی این سرزمین همیشه گرفتار در چنگ شاه و شیخ است. کممایه، کینهجوئی پیچده در عبای استبداد مذهبی! استبداد تلخی که دمار از روزگار ملت برآورده است.
چهل سال حکومت اسلامی تحت لوای خمینی و خامنهای، امروز تمامی ارزشها را از بین برده و هیچ ارزش واقعی که تکیهگاه مردم، به خصوص نسل جوان باشد، وجود ندارد. هر چه بوده تزویر، ریا و ستمگری بوده و بس. شکستن تمام مرزهای عرفی و اخلاقی، خودی و ناخودی کردن و ایجاد شکاف عمیق بین آحاد ملت، به زیر عبا کشیدن و تحتالحمایه قرار دادن قانونشکنان حکومتی، مفسدان، دزدان، جنایتپیشهگان و سرپوش نهادن بر تمام کثافتکاریهای خود و آنان.
"گرم رو آزادگان در بند روسپی نامردمان در کار."
جامعه بینشاط، بیچشمانداز و خفته در فقر وحقارت "چه جامعهای میتوانست باشد و چه شد!!" حاصل چنین حکومتی زهرآگین شدن جامعه، ناامیدی و فرو ریختن تمام باورها و عدم پایبندی نسل جوان به هر قانون حکومتی و گریز از مذهب است. گریز از هر نوع اجبار!
به راستی چه میزان تلخ است آگاهی و دانستن این که حقیقت آن چیزی نیست که از دهان حکومتیان و حاکم مستبد بیرون میآید! چه دشوار است تن دادن به زندگی تنگ و بیچشمانداز در سایهی سایهی خدا! و نمایندگان خدایی که تزویر و "خدعه" میکنند! چه میزان دردآور است طاقت آوردن در استبداد حکومتی که حتی اجازه دفن مردگان به نام، هنرمندان یک ملت و شهیدان را آن طور که شایسته آنان است نمیدهد. چه تلخ است دیدن چهره پدری که با تهدید و شکنجه بر پرده تلویزیون میآید و به نادرست جگر گوشه خود را تروریست میخواند. این بیهویت کردن و بیارزش کردن ملت تا کجا ادامه خواهد یافت؟ ملتی که گاه "خس وخاشاک" است و گاه "آشغال" و گاه "بزغاله"!
نظام جباری که خود اجازه دادیم فاسدمان کند و بر خواستهها و نیازهای ما مستولی شود. با تاسف نسل ما به پایهریزی این بنای کج و فاسد یاری داد. چشم بر خدعه و جنایت خمینی، حداقل برای مدتی بست و آزادی را در پای شعار دروغین عدالت اجتماعی خمینی قربان کرد. اعدامها، بگیر و ببندها، تحمیل چادرهای سیاه بر زنان، بستن دانشگاهها و انقلاب فرهنگی قرون وسطائی را دیدیم و چه ساده از آن گذشتیم! نهایت خود نیز قربانی شدیم. دسته دسته به کشتارگاه رفتیم! تحقیر شده در گورهای جمعی به خاکمان سپردند. در گریزی تلخ و جانفرسا مجبور به ترک وطن و تبعید ناخواستهمان کردند. تمامی عواطف انسانی ما را سرکوب نمودند. مادران گاه بر در زندانها، گاه بر سر گورهای گمنام و گاه در چشم انتظاری فرزندان رفتند با داغ بزرگی بر دل خویش و دل فرزندانی که حال در غربت پیر میشوند...
حال بعد چهل سال این نسل سوم! این نسل دیجیتالی و تلگرامی آگاه و مرتبط با چهار سوی جهان که از دایره تنگ عقلهای حوزهای هشتاد ساله منجمد در قرون و اعصار فراتر رفته و در چهارچوب تنگ جامعه اسلامی و قدارهبندان آن قرار نمیگیرد! سر به طغیان برداشته است. نسل سوختهای که هیچ چیز ارزشمندی را حکومت اسلامی به او نداده است. از روز نخست فقر دیده و نابرابری چشیده و حرف زور شنیده است. حتی درون چهاردیواری خانه نیز او را راحت و آزاد نگذاشتهاند! برای هر چیز کوچک، هر نیاز انسانی، مجبور به جنگ و گریز با گزمگان حکومتی شده است. بسیار زودتر از آنکه کودکی و جوانی کند، به درون سیاه چاله اسلام ناب محمدی سقوط کرده. قربانی بیگناهی که از روز نخست محکوم بوده و حکم حکومتی در موردش صادر. فضای خفقانآوری که تنفس را بر او مشگل ساخته است. بخشی با سختی به هر در زده، با نداری به قیمت فشار بر خانواده درس خوانده به امید تغیری در زندگی. بخشی جان کنده از همان سالهای کودکی تا شاید فرجی یابد. بخش وسیعی چشم باز کرده، خود را در حلبیآبادها، در بیغولههای شبساخته دیده! جائی که فقر، اعتیاد، دزدی، فحشا و هزاران درد بیدرمان اجتماعی در آنجا بیداد میکند و قربانی میگیرد! لشگر عظیم قربانیان فقر! فرزندان بخش متوسط نیز که با جان کندن شبانهروزی پدر و مادر و با دقت و هراس دائم آنها بزرگ شده و تحصیل کردهاند، در نهایت کار، تعدادی به هر طریق که شده ترک وطن کرده و به آرزوی تحصل و زندگی انسانیتر دست از یار و دیار کشیدهاند و الباقی نیز بخشی اندک، جذب کار و بخش وسیع در خیل بیکاران درآمدهاند.
به راستی سرنوشت این نسل چه خواهد شد؟ نسلی که محصول اصرار حکومت برای افزایش زاد و ولد بود. ملیون در ملیون. نسلی که هنوز بر سفره کوچک خانه پدری مینشید اگر پدر را توان نان نهادن بر سفره باشد. چه باید بکنند این قربانیان بیگناه. به قول همان جوانی که که در روزهای نخست شورش جوانان گفت "آیا جز شورش، این حکومت راهی برای ما نهاده است؟ چه باید بکنیم؟"
ادامه دارد
ابوالفضل محققی
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید