رفتن به محتوای اصلی

ایران با فاجعه ی " فقدان فهم " روبروست

ایران با فاجعه ی " فقدان فهم " روبروست

 

 

 

 

فقدان فهم سیاسی در ایران واقعیتی انکار ناپذیر است. ایران تلاش می کند که سیاست را تابع فرهنگ و دین سازد. کشورهای بحران زده ی خاورمیانه نیز همین مشکل را دارند. آنها به جای برتری امر سیاسی ، به برتری امر فرهنگی، دینی و زبانی می اندیشند. در خصوص ایران بعضی ها از مشروطه به عنوان چربش امر سیاسی بر فرهنگ یاد می کنند اما چرخش مشروطه به مشروطه ی مشروعه و راسیسم پهلوی و امر دینی را نمی توانند توجیه کنند. مشروطه اطاعت فرهنگ از امر سیاسی نیست بلکه بر خلاف آن، اطاعت بی قید و شرط امر سیاسی از فرهنگ و نژاد پرستی است. به گلوله بستن ستارخان در تهران سلطه ی فرهنگی و آمریت سلطنتی بر سیاست و تغییر بود. ایران ظرفیت و قابلیت این را ندارد که امر سیاسی را محور زیست قرار دهد. 
در امر فرهنگی ایران به غایت باستانگرا و راسیست است و از درک ذهنیت های مختلف و درهم پیچیدگی فرهنگ های گوناگون عاجز می باشد. برداشت ایرانیانی که که با زبان فارسی صحبت می کنند با برداشت آنهایی که در ایران هستند و با زبان ترکی و عربی صحبت می کنند در همه ی زمینه ها متفاوت است. اگر به قول آن نویسنده دموکراسی را حاصل سرنوشت یکسان و داشتن حس ملی مشترک بدانیم در اینصورت باید اذعان داشت که با این وضعیت،  نزول اجلال دموکراسی بر ایران تصوری بیش نیست. چه شباهت و اشتراکی بین جلوه ها و نمادهای فرهنگی پارسیان با جلوه ها و نمادهای آزربایجانی وجود دارد؟ یکسانیِ سرنوشت زندانبان و زندانی در چیست؟ وقتی هنوز در ایران روابط فرهنگ حاکم و فرهنگ های محکوم جاری است چگونه می توان جهانی شدگی مفاهیمِ نداشته را به مذاکره نشست؟ 
ایران نمی تواند از " من " بگذرد و به ما و دیگری برسد. اگر امر سیاسی و امر فرهنگی را متاثر از یکدیگر قلمداد کنیم می توانیم از فلسفیدن در ساحت سیاست بهره برده و ایران را به مثابه شعر مولوی بدانیم ؛ " روزها فکر من این است و همه شب سخنم / که چرا غافل از احوال دل خویشتنم. " اندیشگیِ ایران غافل از احوال خویشتن است و برای همین به ما و دیگری نمی رسد. توان اندیشیدن به ما و دیگری را ندارد. عروس گردانی مجسمه ی فردوسی در قلمرو فرهنگ ها و زبانهای دیگر آیا چهره ی افتراق و جدایی مفاهیم نیست؟

ایران با فاجعه ی " فقدان فهم " روبروست.  دوستداران فلسفه ( ایران فیلسوفی نداشت و ندارد ) سعی دارند عرصه های سیاست و تاریخ و فرهنگ را به اندرونی دستگاههای مفهومی هگلی بکشانند و فقدان فهم در خویش را به نوعی پر کنند و بفهمند، اما غافلند از اینکه عدم سبقه ی تاریخی اندیشگی و بهتر است بگویم به دلیل سبقه ی تاریخی "فقدان فهم "، در این خصوص در جا می زنند و به شاعری و میرزا بنویسی روی می آورند. 
در خوانشِ اوضاع و احوالِ اندیشگی امروز ایران به این نتیجه می رسیم که ایران گرفتار دو بیماری ناعلاج است؛ فرسودگی سیاست و واماندگی فرهنگ. فقدان فهم نتیجه ای بهتر از این  ندارد و نخواهد داشت. 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید