رفتن به محتوای اصلی

تدبیر طریقت ما چاره کار کودتا نیست

تدبیر طریقت ما چاره کار کودتا نیست

نکته کلیدی پروژه بازداشت مشاوران میرحسین موسوی در دوره انتخابات و توجیه بازداشت آنها همین جزوه است که نگارندگان تحلیل امنیتی فوق که از درک محتویات آن ناتوان بوده اند ، سعی کرده اند خلاء های چارچوبه توطئه آمیز خود را با برداشت بخش هایی از سخنرانی های دکتر محمدرضا تاجیک در سالهای 1381 و 1382 پرکنند و آسمان و ریسمان را به هم ببافند که تحولات این 7 ماهه را در قالب تحلیل ها و باید و نبایدهای جزوه مذکور چارچوب بندی کرده و تمام تحولات و اعتراضات 7 ماهه گذشته برنامه های دقیقی عنوان کنند که از یک ستاد مخوف مدیریت شده و هدفی مشخص را دنبال می کند.

دولت کودتا و کارگزاران امنیتی آن در شهریور ماه گذشته پس از آنکه از پایان یافتن اعتراضات مردمی به تقلب انتخاباتی نومید شدند و در عین حال موج توفنده ای هم از واکنش ها در درون اردوگاه اصولگرایان مبنی بر سود و فایده بازداشت سران و فعالان حزبی در مقابل خود دیدند ، اقدام به انتشار " سند تاملات راهبردی جبهه مشارکت " کردند تا تمام اعتراضات کش دار مدنی را در قالب پروژه ای سیاسی چارچوب بندی کرده و با انتقال ذهنیت بیمار و توهم زده خود ، اندک عقلای اردوگاه خود را ، به حاشیه برانند.

تحلیل آنها به روشنی این بود که اعتراضات پس از انتخابات متقلبانه حاصل برنامه ریزی افراطی های جریان اصلاحات در جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در تهران است و با بازداشت رهبران آن ،‌موتور تحریک این اعتراضات خاموش شده و ناگزیر معترضان از خیابانهای پایتخت به خانه باز می گردند.

اما پس از آن بازداشتها ، سه ماه گذشت و زمانیکه کوه یخ بنیانهای تئوریک و زمینه های تحلیل آنها از حوادث بعد از انتخابات ، تحت تاثیر حرارت بالای اعتراضات فرو ریخت ، مجبور شدند تا مبنای تحلیل خود و استراتژی سرکوب منبعث از آن را ، یکسره به "سند تاملات راهبردی جبهه مشارکت" ارتباط دهند.

حالا از آن تاریخ هم 4 ماه دیگر گذشته است. استراتژیست ها و سرداران خشونت و توهم زدگان باز تحت فشار قرار گرفته اند که چرا به رغم وعده آنها و این همه بگیر و ببند و کشت و کشتار نه تنها اعتراضات خاموش نشده ، بلکه هم شدت آن و هم گستره اش در جغرافیای ایران ، فزونی یافته است.

تحولات 7 ماه گذشته و اقدامات خشن و تکراری در طول 7 ماه گذشته طیف افراطی ساختار کودتا نشان می دهد که ذهن ساده کودتاچیان هرگز قادر به درک تحولات درونی امروز ایران نیست و متوهمان توطئه بین مایل به دیدن و درک امواج میلیونی معترضان نیستند و ریشه تمام آنچه را در خیابانها و دانشگاهها و مجامع صنفی می گذرد در محافل و جزوه ها جستجو می کنند .

آنها هر روز به کسانیکه بی صبرانه منتظر پایان اعتراضات هستند وعده امروز و فردا می دهند و بار دیگر شاهدند که شعله های این خیزش هر لحظه از جایی سر در می آورد و اکنون با بازداشت عده ای از مشاوران میرحسین موسوی که طی سالیان گذشته هیچ برگی از مسایل و مشکلات سیاسی و مالی نداشته اند و بازداشت آنها موجب حیرت بسیاری از اصولگرایان شده است بازی از پیش باخته خود را تکرار می کنند.

باز هم بازداشت فرهیختگان را در سر لوحه کار قرار داده اند با این توجیه که دیگر سررشته اعتراضات را یافته اند و اینبار به جای "سند تاملات راهبردی جبهه مشارکت " ، " جزوه چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما " را علم کرده اند.

هنوز محتویات دقیق این سند روشن نیست اما خبرگزاری فارس اقدام به انتشار تحلیلی امنیتی از برخی بندهای این سند منتشر ساخته است و سایت های وابسته به کودتا نیز به صورت مشترک آن را مورد استفاده قرار داده اند و طرفه اینجاست که نه اصل جزوه را منتشر می کنند و نه از میان آگاهانی که اقدام به تدوین آن کردند به کسی اجازه پاسخگویی می دهند تا در فضای انحصاری به وجود آمده ، ذهن جستجوگر آن دسته از اصولگرایانی که به روش های آنها بی اعتماد شده اند را آرامش دهند و با دیگر آنها را نسبت به پایان یافتن اعتراض های ریشه دار مردم خوشبین کنند.

نکته کلیدی پروژه بازداشت مشاوران میرحسین موسوی در دوره انتخابات و توجیه بازداشت آنها همین جزوه است که نگارندگان تحلیل امنیتی فوق که از درک محتویات آن ناتوان بوده اند ، سعی کرده اند خلاء های چارچوبه توطئه آمیز خود را با برداشت بخش هایی از سخنرانی های دکتر محمدرضا تاجیک در سالهای 1381 و 1382 پرکنند و آسمان و ریسمان را به هم ببافند که تحولات این 7 ماهه را در قالب تحلیل ها و باید و نبایدهای جزوه مذکور چارچوب بندی کرده و تمام تحولات و اعتراضات 7 ماهه گذشته برنامه های دقیقی عنوان کنند که از یک ستاد مخوف مدیریت شده و هدفی مشخص را دنبال می کند.

با این مقدمه به بخشهایی از این تحلیل امنیتی تهیه شده توسط بنگاه ایدئولوژیک کودتا اشاراتی کوتاه خواهیم داشت :

توجه به آنچه رسانه های کودتا از جزوه "چیست یاران طریقت ، بعد از این تدبیر ما " به دست می دهند، نشان از دور اندیش و زرف نگری میرحسین موسوی در حوزه انتخاب مشاورانش دارد و بر خلاف تردیدهای دوره مبارزات انتخاباتی ، دیگر امروز می توان یقین داشت میرحسین ، انقلابی ای از نسل اول به چنان درکی از خواسته های نسل امروز ( اکثریت جامعه ) رسیده است که می توان او را یک فرصت تاریخی برای برون رفت جامعه امروز ایران از بحران تاریخی خواند.

گزارش رسانه وابسته به نهادهای امنیتی " فارس " با برگزیدن بخشی از این جزوه آورده است:« حالا وقت تبدیل خیابان به پارلمان مردم» و«شورش زمانه» ذیل «شورشی رنگین کمانی» است. شورشی که در واقع هم از جنس جنبش های مبتنی بر نافرمانی مدنی است و هم از نوع جنبش های اکسپرسیونیستی است"

نگاهی به عملکرد معدل دو دوره مجلس تحت سیطره اصولگرایان نشان می دهد که این عده از منتخبان و راه یافتگان به نهاد قانونگذاری در 5 سال گذشته در مقابل بی قاعدگی های دولت دچار یک فلج عملکردی شده اند و طبیعی است مجلسی که نتواند حداقل مطالبات ملت را از سازوکارهای پیش بینی شده قانونی در کانال تصمیم سازی قرار دهد کارایی نداشته و مردم مجبور به حضور در خیابان و فریاد کردن مستقیم مطالبات خود

شوند.

نگاه تارخی به برخی از عملکردهای نمایندگان مجاالس قانونگذاری در دوره های گذشته هم نشان می دهد هر جا که مجلس در انجام وظایف و کارکردهای خود ناتوان بوده است برخی از نمانیدگان راستین ملت ، رسمیت آن را باطل کرده و مستقیم به موکلان خود در کوچه و خیابان مراجعه کرده اند.

سفارش نویس امنیتی فراس سپس به این بند اشاره می کند که «حالا وقت ایجاد زنجیره ی همگونی در میان هویت های متمایز است» این بخش از تالیف 7 سال پیش خود را زنده می کند که «دوم خرداد یاد داد که تنها آن دسته از نیروهای اجتماعی امکان پیروزی در تسابق های عظیم سیاسی را دارا هستند که بتوانند همچون نخ تسبیح هویت های متمایز را به یکدیگر متصل نموده و به اصطلاح زنجیره ای همگون از هویت های متمایز ایجاد نمایند.به بیان دیگر،بتوانند با بسیج گروه ها و نیروهای مختلف وگونه گون اجتماعی، قومی، فرهنگی،سیاسی،و... جنبشی کارناوالیستی را سامان دهی نموده و با به رسمیت شناختن تکثر هویتی،مردمان را در جهتی واحد و رو به سوی افقی واحد رهنمون شوند».

این نگاه ژرف در تبیین و در نظر داشت پلورالیسم فرهنگی و تکثر قومی در کشور که در این تحلیل به عنوان نکته ای خائنانه و توطئه آلود به آن توجه شده را از قضا باید به عنوان یک نگاه عمیق و درک مطالبات متفاوت بخشهای موزاییکی شده جامعه ای در نظر گرفت که زیر شلاق تفکر " خودی " و" غیر خودی "‌ تا مرز عصیان پیش رفته است و نشان می دهد رهبران جنبش در پیوند با درک تحولات اجتماعی و فرهنگی جامعه به چنان درجه ای از اوج درک تفاوتها رسیده اند که با گذر از تفکر ایدئولوژیک حاکم ، نقبی منطقی به تاریخ پلورالیستی سرزمین و فرهنگ ایران زده اند و این تفاوتها را رد یک سنتز جدی به یک هویت واحد تبدیل کرده اند تا اهداف مشترک را محقق سازند.

نویسنده پروزه امنیتی فارس سپس می نویسد: در حقیقت می توان گفت در دستور کار قرار گرفتن این شیوه برای آن بود که مبادلات لفظی ، عمق یافته و هرکسی یک سخنگو و بازیگر شود. کافی بود که هر فرد تنها زبان مشترک را دریابد. این زبان مشترک رگه هایش در نهضت سخنرانی ، در وبلاگ ها ، در شعارها و تظاهرات بوضح دیده شد. به دیگر بیان ، تاکید بر اهمیت فرهنگ شفاهی به این دلیل بود که « نحوه انتشاراندیشه شورشی نتایج فوری به دنبال دارد». بی گمان تاکید بر بهره گیری از این روش بدین دلیل است که بحث و تمرین لفظی که در گردهمایی های کوچک ، بی وقفه بازتولید می شوند ؛ بطور خود انگیخته،حاملان معانی را پرورش می دهند و اینان می توانند در جای دیگر مفاهیم را بازتولید کنند.وجود فرهنگ شفاهی ، مقاومت جنبش را تشدید می کند و آن را در قالب یک قدرت و نیروی پنهان در می آورد.پس چندان بی مناسبت نبود که این روش تا امروز از طریق سخنرانی و رسانه های مجازی حامیان موسوی دنبال می شود. "

این موضوع که ستادی به روشنی در اپوزیسیون قرار گرفته در طراحی نظام تبلیغات برای یک کمپین مبارزاتی ، از ظرفیت های اجتماعی موجود استفاده برد یک اصل بدیهی و منطقی است و با توجه به تجربیات گذشته که حاکمیت با تمام قدرت وتوان اقتصادی نهادهای دولتی سعی در منکوب کردن نامزد معترضان کند این ضرورت را ایجاب می کرد که نامزدهای رقیب از توان اجتماعی گروههای بالقوه دارای مطالبه و معترض استفاده برد و شاید چنین ژرف نگری در این راستا بود که تکیه بر طرفداران به روز جنبش که پیش از آن زبان فارسی را به عنوان یکی از بزرگترین تولید کنندگان محتوای وب جا انداخته بودند در دستور کار قرار گیرد.

اینکه ایرانی ها و جوانان فرهیخته ایرانی که در کمپین مبارزه انتخاباتی نامزدهای اصلاح طلب قرار گرفتند از 10 الی 15 سال پیش دارای بیشترین وبلاگ ها در فضای نت بوده اند را نمی توان به عنوان توطئه ای به منظور شورش علیه حاکمیت به حساب آورد.

نویسنده تحلیل امنیتی در بخشهایی از تحلیل خود آنقدر کم آورده است که متوسل به بندهایی از سندی می شود که باید برای تدوین گرش مدال افتخار در نظر گرفت ، نظر کرده و به تحقیقات تاجیک در دوره ریاست جمهوری خاتمی اشاره می کند :‌"‌ در این زمینه کافی است به نتایج یک تحقیق ملی که درآن ایام (دولت دوم خاتمی) در کتاب مشاور ارشد موسوی درج شده بود ، بود اشاره ای داشته باشیم.دراین تحقیق آمده بود:«احساس بی عدالت اجتماعی در بین شهروندان بر احساس عدالت در نزد آن ها غلبه دارد.میانگین احساس بی عدالتی اجتماعی در کل و در ابعاد سه گانه اقتصادی،قانونی و فرصتی کم تر از حد متوسط و منفی است و در این بین ،بیشترین احساس بی عدالتی مربوط به عدالت اجتماعی است».

تحلیل گر کودتا سپس این نتیجه را می گیرند : " توجه به نتایج این تحقیق نشانگرآن است که بحران های موجود گفته شده در حقیقت زایشی در دوران زمامداری جریان دوم خرداد بوده است.در حقیقت اگر بپذیریم که در یک جامعه ، اعتماد ، ارتباط کاملا وثیقی با کارآیی و پاسخگویی قدرت حاکمه دارد باید بگوئیم که بحران بی اعتمادی که در دل خود بحران های دیگر مقبولیت و مشروعیت و کارآمدی را نهفته دارد دست کم شامل دو عنصر حیاتی می باشد اولی ایمان به صداقت و دومی اعتقاد به کارآیی. به بیان دقیق تر ، صداقت به معنای این است که لایه های پنهانی ذهن با آنچه در ظاهر وجود دارد هماهنگ است و کارآمدی ، میزان تخصص و توان به فعلیت رساندن اهداف است.

با این گفته ها می توان گفت که دوم خردادی ها درآن ایام نسبت به نقدینگی اعتماد به خود دچار کسری شدند و مقبولیت و مشروعیت گفتمان آنها در انتخابات سال 84 مورد قبول توده مردم واقع نگردید و آن بحران های گفته شده ، در عدم اعتماد مجدد مردم به کاندیداهای مورد حمایت جریان دوم خرداد تجلی پیدا کرد.

معلوم نیست تحلیلگر رسانه کودتا بر اساس چه شاخص هایی به این نتیجه رسیده است که به زعم نویسنده "مشکلات موجود" زایش دوران زمامداری دوم خرداد بوده است ؟ نویسنده توجه ندارد و اساس خود را به آن راه می زند که در همان دوران به رغم کاهش در آمدهای نفتی ، نرخ تورم به عددد یک رقمی نزدیک شده بود ، در امدهای خانوار تا حد متعادلی با هزینه های خانوار هماهنگ شده بود و در مجموع انتقادی که از درون گروههای نو ظهور اجتماعی و فرهنگی به دولت خاتمی و زمامداران دوم خردادی وجود داشت نه به این دست مسایل که به گرایش محافظه کارانه دولت در تحقق مطالبات تاریخی نسل سوم باز می گشت .

پس از آن نویسنده یک نتیجه گیری خنده دار دیگر هم می گیرد :‌ از دیگر سو در حالی مشاور پست مدرن از بحران سخن می گوید که دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری با مشارکت نمایان 40 میلیونی ایرانیان مواجه شد و اعتماد به نظام در حد بالایی تبلور یافت.

تاکید بر مشارکت 40 میلیونی در انتخاباتی که حتی از درون جبهه اصولگرایان به شمارش آرای حقیقی مردم در آن شک و تردید وجود دارد و با وجود همه تخلفاتی که هنوز نیز محل منازعه است و حاصل آن همین حضور خیابانی برای مطالبه آرای به یغما رفته است بیشتر به یک جوک بی مزه می ماند که حتی برای دوستان اصولگرای آنها هم محل توجه نیست .

شاید در بسیاری از کشورها میزان مشارکت بالای 60 درصد واجدان شرایط یک پیروزی بر نظام سیاسی محسوب شود اما افزایش میزان مشارکت در بسیاری از شهرهای دور از مرکز تا میزان 170 درصد قطعا به یک توهین به شعور ملی شبیه تر است تا یک واقعیت شیرین .

در جایی دیگر، آنگاه که تحلیلگر ستاد کودتا موضوع بناپارتیسم را به نقل از جزوه مذکور و سخنان شفاهی تاجیک و حجاریان سرهم بندی می کند ، بدون در نظر گرفتن غرق شدن اندک طرفداران دولت کودتا در تئوری توطئه و خود نویسنده که سیطره این تئوری از سطر سطر تحلیلش نمایان است ، می نویسد : دراین خصوص باید گفت که طرح این نکته بازهم ناشی از همان توهم توطئه است که وجود یک اقلیت دولت ساز را سرچشمه عدم رای آوری خود مطرح می کند.درصورتی که در دهمین دوره اتخابات ریاست جمهوری آنچه که بیش ازهرچیزی نمود داشت ، تلاش برخی نیروهای امنیتی سابق و سرویس دهی آنان به موسوی بود که حضور برخی چهره ها در ستاد وی قابل کتمان نبود.

در تحلیل سطح سوم تحلیل جزوه مذکور اما نکات جالبتری از سوی نویسنده مطرح شده است . به نوشته تحلیلگر امنیتی این سطح از تحلیل ،مشاور پست مدرن میرحسین ، به مقتضیات «مرحله کنشی» بعد از انتخابات پرداخته و موضوع «عمل سیاسی» را پیش کشیده است و سپس به سخنرانی تاجیک در سال 1381 تحت عنوان «رقابت ها و چالش های سیاسی» اشاره می کند و به شکاف هایی چون شکاف میان بازیگران(الیت) رسمی حکومتی(حاکمیت دوگانه) ، شکاف میان رهبری و طیف چپ ، شکاف میان «عمل» و «نظر» نخبگان سیاسی ، شکاف میان نظام اجتماعی و نظام سیاسی و... می پردازد و بعد در کمال شگفتی سخنرانی که مربوط به 7 سال قبل بوده است را نقشه راه عده ای توطئه گر برای انتخابات 7 سال بعد ، می داند !!!!! و نتیجه می گیرد :" وی ( تاجیک ) درهمین راستا از مواردی سخن می گوید که به واقع شرحی از ماجراهای امروز است، مباحثی که گرچه درآن زمانه(دولت دوم خاتمی) به عنوان یک آسیب مطرح می شد اما در این ایام(بعد از انتخابات دهم ریاست جمهوری) به عنوان یک نقشه راه برای یک «مبارزه جنبشی» مورد تاکید قرارگرفته است."!!

اما جالبترین بخش تحلیل آنجاست که نویسنده به بحث باید ها و نبایدها در جزوه مذکور می رسد و این الگوی جامعه شناختی را به جزوه ای عملکردی برای انتخابات دوره دهم یعنی 7 سال بعد در سال 1388 تعمیم می دهد و تازه آنجا هم معلوم نیست از نگاه نویسنده این تقسیم بندیها و باید و نبایدها را باید به عنوان سندی بر حقانیت و واقع بینی و علمی بودن و اساسا اصولگرایی تهیه کنندگان جزوه و رهبران جنبش سبز گذاشت یا وابستگی آنان !

به اعتقاد تحلیلگر خبرگزاری وابسته به طیف افراطی کودتا ، " مشاور ارشد میرحسین در ادامه به بیان تدبیرهای ممکن پرداخته و تاکید کرده است:

- هم باید دغدغه صیانت «سیرت» نظام را داشت، هم باید دلمشغولی صیانت«صورت» آن بود

- هم باید از انبوه ای از حاملان و عاملان این جنبش فاصله زدایی کرد و هم فاصله زایی

- هم باید دغدغه موج (در اوج نگاه داشتن موج) داشت و هم دغدغه و گرداب های حایلی که پسآمد این موج و موج سواران است

- هم باید کت پوزیسیونیستی پوشید و هم شلوار اپوزیسیونیستی

- هم باید به تغییر اندیشید و هم به ثبات

- نباید در صورت و سیرت یک اپوزیسیون رادیکال برون نظام فعالیت کرد،باید از تعریف و تصویر شدن به عنوان پوزیسیون نیز پرهیز کرد.

- نباید در حریم گفتمان مسلط و در چرخه قدرت مسلط تعریف شد، باید در چرخه تصمیم ها و تدبیرها حضورداشت

- نباید جنبش را در قالب تنگ و باریک حزبی محدود و محصور کرد، باید در تقاطع سازماندهی و خود جوشی و جنبش و تشکل ایستاد.

- نباید فعالیت های آتی جنبش را در یک ساحت خاص و واحد(مثلا اجتماعی یا فرهنگی و یا سیاسی)،محدود و محصور کرد،باید تمامی عرصه ها و ساحت های جامعه را جغرافیای فعالیت خود تعریف کرد.

- نباید جنبش را در یک فضای گفتمانی و ایدئولوژیک خاص و واحد محدود و محصور کرد، باید به گفتمان فراگیر با حفظ اصول محکمات عقیدتی- هویتی اندیشید.

- نباید فعالیت های آتی جنبش را در چارچوب تنگ و باریک تفسیرهای رسمی از دین و قانون، محدود و محصور کرد،باید با بازگشت به دین و قانون،این تفسیرهای رسمی را به چالش کشید.

- نباید فعالیت های آتی جنبش را در جغرافیای کنش ها و واکنش های موردی و روزمره و نقیضی و شخصی، محدود و محصور کرد، باید با تعریف اهداف و آمال خود، کنش ها و واکنش های استراتژیک را در دستور کارخود قرار داد.

- نباید هدف جنبش را به کسب قدرت سیاسی (ماکرو فیزیک قدرت) و یا سهیم شدن در قدرت، محدود ومحصور کرد، باید به تسخیر میکروفیزیک قدرت و تسخیر ریز بدنه های جامعه همت گماشت.

- نباید از اندیشه رهبری جنبش خود را رهانید، باید به رهبری جمعی و یا برنامه آن اندیشید.

- نباید به تاسیس تک رسانه ها برای انعکاس صدا و پیام خود امید بست، باید به انبوهی از رسانه های حقیقی و مجازی در سپهرهای مختلف اندیشید.

- نباید از گفتمان«تغییر» عدول کرد، باید از رهگذر در انداختن جنگ با کلام و جنگ قرائت ها از دین و قانون و ساز و کارهای مدنی ، بسترهای تغییر را فراهم آورد.

- نباید از جمع و جمعیت کردن افراد و شخصیت های موثر سراسر کشور (اعم از روحانی و غیرروحانی) غافل شد، باید پیرامون دستور کارهای مختلف و گوناگون(متناسب با سلایق و علایق و مشی و مشرب ها) نسبت این جمع و جمعیت شدگی را فراهم آورد.

- نباید از امکانات ومقدورات و مقدرات انسانی و غیر انسانی خارج از کشور غافل شد، باید در هر شرایط حفظ استقلال و عدم وابستگی جنبش و رهبران آن دغدغه اصلی باشد.

- نباید از اصلی و فرعی کردن چالش ها (یا آن چه در ادبیات چپ،اصلی و فرعی کردن تضادها معروف است) غافل شد، باید در هر مواجهه و تقابل و تخالف خود، نقش و منفعت را محاسبه کرد.

- نباید نت استراتژی های تغییر، تلطیف، تحدید و تصحیح خود را در یک دستگاه نواخت، باید از تمامی دستگاهها و نیز از بداهه نوازی و بدیهه نوازی نهایت استفاده را برد.

- نباید با کارتی که دردست نیست ، بازی کرد،باید با کارت های اندک در دست، بهینه بازی کرد.

اما فکاهی ترین بخش مربوط به قسمتی است که نویسنده متوهم و پیش بین به استفاده گسترده معترضین از شبکه های اجتماعی مثل توییتر و فیس بوک اشاره می کند و به سخنرانی تاجیک در سال 1381 نقبی می زند و می گوید: تصریح بر خلق انبوهی از رسانه های مجازی دربردارنده موارد مهمی است.مشاور ارشد موسوی در سخنرانی سال 81 خود نیز به بیان برخی از اقدامات احتمالی اپوزیسیون درآینده پرداخته که بی گمان می توان دریافت بیش از هر زمان دیگری همان پیش بینی ها به به مانیفست جریان سبز کنونی تبدیل شده است.وی در سخنرانی مذکور می گوید:«پدیده جهانی شدن یا جهانی سازی این امکان را فراهم آورده که حصارهای اپوزیسیون حصارهای کنترلی- نظارتی دولت را دور زده و با ایجاد انجمن ها و احزاب مجازی و وارد کردن آنان به درون شبکه ارتباطات سیال،سریع و انبوه،به اهداف مبارزاتی خود جامعه عمل بپوشاند.تکنولوژی اطلاعاتی،افراد،گروه های سازمان یافته و موجودیت های دیگر را قادر می سازد تا از فواصل دور و فقط با یک کامپیوتر،مودم و یک خط تلفن سخت ترین ضربه های فلج کننده را به دولت وارد سازند». این نکته بوضوح نقش شبکه های اجتماعی و در اختیار قرار گرفتن شبکه هایی همچون «توئیتر»،«فیس بوک» و حضور وبلاگ ها و سایت های دیگر در ایجاد تنفر سیاسی و اطلاع رسانی در خیابان ها و شیوه های مبارزاتی روشن می سازد.

تحلیلگر فراموش کار فارس به خاطر نداشته است که سایت های اجتماعی تویترو فیس بوک 3 سال بعد از سخنرانی تاجیک به فضای اینترنت وارد شد و در چند سال اولیه تنها معدودی از علاقمندان و نسل جدید دوستاران تکنولوژی آی تی در ایران با آن آشنا بودند!!!!

نویسنده سپس مواردی را به عنوان راهبرد برای پروژه اصلاحات 2 مطرح می کند که موجب شگفتی است چرا که موارد مورد اشاره اگرچه می تواند در یک کمپین مبارزاتی مورد توجه منتقدان قرار گیرد اما با توجه به سیطره دولت بر ابزارهای سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی و در عین حال بی برنامگی و ناتوانی دولت حاکم در اداره امور ممکن نیست بتوان از این شاخص ها به صورت فی البداهه و فعالانه بهره برداری کرد.

توجه به موارد گفته شده می توان گفت که جریان سبز راهبردهای ذیل را در دستور کار خود قرار می دهد:

1- تلاش برای کاهش رضامندی سیاسی،فرهنگی،اجتماعی و سیاسی در برابرحاکمیت ( کاهش رضامندی شاید بتواند حاصل تبلیغات مخالفان باشد اما بی شک عملکرد 5 ساله تیم نظامیان است که به اعتقاد کارشناسان علت اصلی آن ارزیابی می شود)

2- ایجاد چالش های قومیتی و صنفی و انگیختگی اعتراض در میان آنان ( علت انگیختگی چالش های قومی و صنفی برخوردهای سخت و نظامی در این مناطق تحت مدیریت تیم نظامیان بوده است و بازداشت فعالان اصناف و قومی و زندان و کشتار و شکنجه آنان در توان مخالفان نیست )

3- صدور بیانیه های مختلف و تهی شدن مفاهیم انقلابی نسبت به رویدادهای مختلف درآن ( اگرچه این بند علی القاعده باید ناظر به تحولات قبل از انتخبات باشد اما چنانچه ناظر به مسایل امروز باشد باید توجه داشت که حتی به اعتراف اصولگرایان حامی دولت بیانیه رهبران جنبش تا کنون نقش موثری در کاهش و هدایت معقول مطالبات و رفتار معترضان داشته باشد )

4- مخاصمه های کلامی نسبت به هرگونه تفسیر حاکمیت در موضوعات مختلف ( نویسنده فراموش کرده است نظام دارای قوانینی است که از مسیرهای مشروع و قانونی تصویب شده است و تفسیرهایی موسع حاصل تفکرات مریض عده ای قدرت طلب مال اندیش در سیستم ها قابل پذیرش نیست . به عنوان مثال برخی از تفسیرهای جدید چون چون کشف ولی فقیه و نه انتخاب او ، محارب خواندن معترضان به تقلب اساسا نه تنها مخالف هر عقل دور اندیشی است بلکه عدم مخالفت با آن نشان انحراف و مصلحت اندیشی صرف است)

5- راه اندازی و همکاری با رسانه های برون مرزی برای ایجاد فشار رسانه ای از برون و بازتاب آن در داخل ( در حالیکه تمامی رسانه های معترض و حتی منتقد بسته و مدیران و نویسندگان آن در زندان هستند و فیلترینگ سایت ها بی محابا بر گرده هر ابزار رسانه ای شلاقی است و تریبون و رسانه های ملی یکسره در اختیار طیف افراطی دولت کودتا قرار دارد منطقی است که گروههای معترض از ابزارهای مناسب برای اطلاع رسانی و کاهش آسیب های اعتراض استفاده برند ضمن آنکه تاکنون رهبران جنبش تا به امروز جزء موارد معدود و آن هم توسط روحانی مجاد جناب آقای کروبی و به منظور اطلاع رسانی از جنایات کودتا از این امکان استفاده نبرده اند)

6- فعال کردن گروه های مختلف و سازمان های مردم نهاد در حوزه حقوق بشر،مطبوعات و زنان و کارگران ( عجیب است که کمک به مشارکت اجتماعی در حل مسایل که جهت گیری کلی نظام در سالهای قبل از ریاست جمهوری احمدی نژاد و مصرح در قوانین و چشم انداز بود و سرکوبی آن در 5 سال گذشته ، بازداشت مدیران آن و مصادره اموال آنان به عنوان فعال سازی مکانیکی در نظر گرفته می شود بدون آنکه به کارکرد طبیعی و سازماندهی این سازمانهای مردم نهاد و کانالیزه کردن مطالبات در چارچوب اهداف ذاتی آنان مورد توجه قرار گیرد).

7- تاکید بر «غیرسیاسی بودن و فردی بودن دین» ( این مورد واکنشی منطقی و طبیعی ناشی از عملکرد حکومت دینی و درنوردیدن همه عرصه های عمومی و خصوصی شهروندان توسط تفسیر ایدئولوژیک بوده است )

8- تشکیل کارگاههای آموزشی و رادیکال ساختن ساحت دانشجویی ( بر اساس این تحلیل معلوم نیست چگونه جنبش دانشجویی که در دوره اصلاحات از اصلاحات درون حکومتی سبقت گرفته و راه خود را از آن جدا می کند تن به شرکت در کارگاههای آموزشی می دهد .باید توجه داشت جنبش دانشجویی در دوره اصلاحات به شدت خواسته های رادیکالتری داشت و پس از خیزش عمومی مردم به انتخبات متقلبانه با چشم پوشی از مطالبات حداکثری خود ، جنبش دانشجویی را در چارچوب مبارزات مدنی مردم ایران و خواسته های رهبران آن به مشی محافظه کارانه تقلیل داد).

9- ایجاد انسداد سیاسی ( قلع و قمع کردن تمامی مخالفان و حتی بی تفاوتها در مدیریت های ارشد ، میانی و حتی ابتدایی تا حد انفصال کارشناسان ( این تحلیل دیگر دروغ گویی و توهین به شعور بدنه بوروکراسی است چرا که یکی از اعتراضات بوروکراتها در بدنه دولت در دوره اصلاحات ، محافظه کاری دولت در برکناری مدیران شبه نظامی نالایق در درون شبکه بوروکراسی و ایجاد فضایی امن برای توطئه آنان درون ساختار دولت اصلاحات بود که همواره موی دماغ مدیریت های اصلاح طلبانه هم بوده است. شاید منظور تحلیلگر فوق ستاندن حداقلی امتیازات و پول هایی بوده است که بدون ضابطه به این گروهها تزریق می شده است )

10- تشدید فضای مجازی ( گسترش اینترنت از توصیه های قانون برنامه و سند چشم انداز بوده است و یکی از شاخص های توسعه محسوب می شود و معلوم نیست چگونه چنین عملکرد مثبتی در دوره اصلاحات به عنوان راهبرد شورش تاویل می یابد )

11- تشدید روند مشروعیت،مقبولیت و اعتمادزدایی از مقامات و نهادهای کشور ( درست پس از انتخبات دوره ششم مجلس و روند حذف رقبا از طریق نظارت استصوابی به تدریج از نهادهای انتخابی مشروعیت زدایی شد . عملکرد ضعیف آنان در برابر نهادهابی قدرت و ارایه مدارک تقلبی توسط مدیران نظامی و عمدتا بی تجربه این دسته از مدیران نهاد بوروکراسی و افزوده شدن روز به روز مشکلات معیشتی مردم علت اصلی بی اعتباری این نهادها بودند )

12- مرجعیت سازی و جلسات نوبه ای با مراجع همسو و تلاش برای موضع گیری آنان جهت ایجاد بحران مشروعیت ( باید توجه داشت تا آغاز انتخابات جزء چند مرجع ازاده منتقد بقیه مراجع و روحانیون صاحب نام در طیف طرفداران دولت قرار داشتند و امروز که عدد موافقان دولت نسبت به منتقدان کاهش شدید دارد باید آن را به برخوردهای حذفی و خشن در مواجهه با جنبش حق طلبانه و مظلوم پس از انتخابات نسبت داد نه طرحی برای ایجاد فاصله آنها از دولت )

حالا به این تحلیل نویسنده رسانه کودتا توجه کنید: تاکید مشاور میرحسین مبنی براینکه « حکومت یک امر عرفی است و نه قدسی و حکومت دینی به معنای تسری دین برهمه عرصه ها و احکام نیست» مبین تشکیل جمعیت توحید وتعاون توسط موسوی در سال های گذشته بوده که خروجی آن منتهی به تز «روش زیست مسلمانی» شده است.روشی که درآن به تزعبدالکریم سروش تاکید شده و براین باور تصریح شده است که جامعه مومنان امکان ممکن برای مسلمین است چرا که اگر جامعه مومن باشد حکومت خود شرایط را برای مومنان فراهم خواهد آورد.

در اینجا تحلیلگر حتی به خود اجازه نداده است اخبار دوران تبلیغات انتخاباتی را مرور کند تا دریابید که چگونه عبدالکریم سروش با انجام یک سخنرانی در همان زمان پنبه کمپین میر حسین را زد و خود و طیف طرفدارانش که عمدتا دانشجویان بودند به اردوی کروبی پیوست و دقیقا پس از دریافت پایداری این دو مبارز ( میرحسین و کروبی ) بر اصولی واحد به صف جنبش پیوستند.

و در نهایت نویسنده با این تحلیل منتزع از واقعیت که معلوم است از خیالات و توهمات نظامیان مشاور دولت کودتاست ، بار دیگر نتیجه می گیرد : که درمجموع می توان گفت با بررسی های صورت گرفته عملا " می توان دریافت که جریان اصلاحات پس ازآغازبکار دولت دوم خاتمی ، تئوریزه ساختن اصلاحات 2 را در دستور کار خود قرار داده است.تبیین شرایط آینده و نیزاعلام مختصات موسوی درآن ایام که در بالا نیز به آن اشاره شد،بیانگرآن است که درسال 84 بنا بر حضور میرحسین موسوی در انتخابات بوده است.اما به دلیل حضور هاشمی رفسنجانی این مساله با تاخیر مواجه شد و حضور میرحسین به انتخابات 88 موکول شد.با توجه به این قرائن در حقیقت می توان گفت حضور خاتمی به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری یک بازی سیاسی بیش نبوده و چون وی لیدر جریان اصلاحات شماره یک بوده تنها از وی به عنوان یک حامی و یک فعال در جامعه مدنی برای رای آوری موسوی استفاده شده است.

فعالان عرصه خبری که شناخت کافی از خاتمی و تحولات آن دوره داشتند کاملا واقف به این نکته هستند که خاتمی و طیف طرفداران وی با این تحلیل که میرحسین به میدان نخواهد آمد وارد عرصه نام نویسی شد و حتی پس از ورود میرحسین تا حدی هم دلخور شده و سکوت اختیار کرد و حتی عده ای از طرفداران خاتمی پس از ورود میر حسین به اردوگاه مهدی کروبی پیوستند و معلوم نیست نویسنده این تحلیل با چه هدفی چشم بر تمام این واقعیات بسته به دنبال اثبات تحلیل های برادر حسین و تیم تارکخانه های توهم اوست و مخاطب این تحلیل چیست .

در پایان باید یاد آوری کرد به احتمال زیاد این سند یکی از اسناد راهبردی نظام بوده است که سوء استفاده کنندگان از آن حتی جرات انتشار صدر و ذیل آن را هم نداشته و فقط به انتشار بخشهایی که به نظرشان مفید به حال جریان سازی مسموم مبادرت ورزیده اند و باید به تدریج منتظر بود و دید که از این سند نیز همانند " سند تاملات راهبردی " بهره ای نبرند و از قضا این سرکنگبین هم بر صفرایشان بیافزاید".

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

برگرفته از:
وبلاگ سیامک قادری

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید