در بين فعاليتهاي گوناگون ورزشي، بي ترديد ورزش فوتبال پرطرفدارترين، پر مشاركتترين، و پربينندهترين فعاليت و رشته ورزشي به شمار ميآيد. گسترش فوتبال كه موج آن پيوسته رو به افزايش است، مرزهاي جغرافيايي، نژادي، قومي، سياسي و عقيدتي را در نور ديده و بيش از پيش مردم نقاط مختلف دنيا را دچار تب مشتركي به نام فوتبال كرده است (فتحي، 1363).
موقعيت تيمهاي فوتبال، ناكامي يا كاميابي آنها در سطوح مختلف ملّي و بينالمللي اهميّت فراواني بين مردم دنیا پيدا كرده است. در دهههاي اخير تحليلگران اجتماعي و فرهنگي مبادرت به پژوهش دربارهي آداب، مناسك، ارزشها و الگوهاي اجتماعي رايج در ورزش فوتبال در جوامع گوناگون نمودهاند. از جمله مسائل حائز اهميّتي كه در دهههای اخير مورد توجه انديشمندان اجتماعي و جامعهشناسان قرار گرفته است، بررسي و تبيين رويدادها و حوادث خشونت بار مربوط به فوتبال است. برخي از تماشاگران يا طرفداران تيمهاي ورزشي از پرداختن به اعمال و رفتار خشونتآميز ابايي ندارند و مبادرت به پرتاب اشيايي به سوي ورزشكاران، مربيان، و داوران ميكنند، اموال و تأسيسات ورزشگاهها را تخريب ميكنند، آشوبهاي خياباني به راه مياندازند و با ساير تماشاگران و هواداران تيمهاي رقيب به نزاع ميپردازند. در برخي موارد هواداران ناكام، كينهتوز، و كجرو مبادرت به آزار، ضرب و جرح و حتا قتل ورزشكاران ميكنند. بارزترین نمونهي اين نوع خشونت، اوباشگري1در ورزش فوتبال است. در انگلستان، هوليگانها (اوباش) با روحيات و افكار تعصبآميز نسبت به تيمهاي فوتبال مورد علاقهي خود به وجود آورنده وقايع فاجعهآميز بسياري در ورزشگاهها بودهاند. در ساير كشورها نيز گاه و بيگاه ميتوان تجلّي خشونتهاي رفتاري در مسابقههاي فوتبال را شاهد بود. به نظر برخي از پژوهشگران، در بين فعاليتهاي ورزشي تنها ورزش فوتبال است كه سبب ايجاد اوباشگري به مفهوم مرسوم آن ميشود (كشمور2، 1998: 218).
اوباشگري به عنوان آشكارترين جلوهي اجتماعي خشونت در ورزش فوتبال به شكل امروزين خود ابتدا در دههي 1960 و در عرضه رقابتهاي فوتبال بريتانيا مورد توجه قرار گرفت (كشمور، پيشين). تا اواخر دههي 1960، طرفداران كليهي تيمهاي باشگاهي فوتبال در انگلستان مبادرت به تشكيل گروههاي اوباشگر كردند و در دههي 1980 اوباشگري به صورت پديدهاي رايج در اكثر كشورهاي اروپايي درآمد (كشمور: 2000-178). اوج فاجعه اوباشگري اروپايي به سال 1985 مربوط ميشود، زمانيكه برخورد طرفداران دو تيم باشگاهي ليورپول از انگليس و يوونتوس از ايتاليا پیش از بازی نهایی جام قهرماني باشگاههاي اروپا در ورزشگاه هيسل3 بروكسل (بلژيك) رخ داد و 38 نفر كشته و 200 نفر زخميشدند. زماني اوباشگري و خشونت در ورزش فوتبال به عنوان پديدهاي انگليسي شناخته ميشد، امّا از حدود سه دههي قبل اين پديده در بسياري از كشورهاي اروپايي از جمله آلمان، هلند، ايتاليا و نیز كشورهاي آمريكاي لاتين به دلنگراني مهم مقامات و دستاندركاران ورزش و بعضاً جامعه بدل شده است. براساس دادههاي مندرج در روزنامههاي بريتانيايي در فاصلهي بين سالهاي 1908 تا 1983، بيش از 100 رويداد مهم اوباشگرانه در ارتباط با فوتبال در 37 كشور دنيا رخ داده است. اين رويدادها، بدون احتساب وقايع مشابه در انگلستان است، كه مهد اوباشگري فوتبال محسوب ميشود. تنها در جريان شش حادثه از رويدادهاي مذكور بيش از500 نفر كشته و افزون بر1500 نفر مجروح شدهاند(دانینگ، 1999: 132). از جمله مهمترین رویدادهای خشونتبار فوتبال میتوان به مسابقهي بين دو تيم آرژانتين و پرو در ورزشگاه ملّي ليما (پايتخت پرو) در سال 1964 اشاره کرد. پس از مردود اعلام شدن گلي كه تيم پرو وارد دروازه آرژانتين كرده بود، دهها هزار تماشاگر حاضر در ورزشگاه به ميدان مسابقه هجوم آوردند. در جريان دخالت نيروهاي پليس 328 نفر كشته و صدها نفر مجروح شدند. امّا، اين واقعه، به همين جا ختم نشد، طبقهي روشنفكر در نشريات خود اعتراضهاي گستردهاي را آغاز كردند. بلافاصله دانشجويان چپگرا هدايت اعتصابات كارگري و كارمندي را در دست گرفتند و اين حركت به ”اعتصاب عمومي“ بدل شد. نيروهاي نظامي و انتظامي به رويارويي با اعتصاب كنندگان شتافتند و در جريان برخورد با آنان تعداد ديگري جان خود را از دست دادند. … به تدريج وقايع ديگري رخ داد كه در نهايت به تظاهرات و جنگ و گريزهاي خياباني منجر شد و… دهها حادثه و پيامد اصلي و فرعي ديگر كه آينده نشان داد همه در جهت تحقق يك هدف بود: سقوط رژيم حاكم بر پرو. ملت پرو تا هنگاميكه رژيم وقت با يك كودتا سرنگون نشد، آرام و قرار نگرفت (فتحي، 1363: 105-102). نمونهی دیگر از خشونت فوتبال به مسابقههای مقدماتی جام جهانی مکزیک در آمریکای مرکزی مربوط میشود. هندوراس و السالوادور دو كشور كوچك آمريكاي مركزي هستند كه اختلاف بين آنها سابقهاي نسبتاً طولاني دارد. در گذشتهاي نه چندان دور 300 هزار السالوادوري به دليل شرايط بد اقتصادي و بيكاري از كشور خود به هندوراس مهاجرت كردند. امّا اين اقليت مهاجر در طي زمان به تدريج تبديل به ”بچه كتك خور“ هندوراسيها شدند و هر بار كه اين كشور دچار مشكل سياسي يا اجتماعي ميشد، ديكتاتورهاي هندوراسي براي منحرف كردن افكار عمومي، گريبان اين اقليت مهاجر را ميچسبيدند و به اذيت و آزار آنها ميپرداختند. در سال 1969، هندوراس گرفتار يك سلسله اغتشاش داخلي شد و اوضاع ناشي از تظاهرات خياباني مردم چنان وخيم شد كه سربازان به خيابانها ريختند و به منظور سركوب اغتشاش، از اسلحه گرم و گاز اشك آور استفاده كردند. در همين زمان، ژنرال ”اسوالدو لوپز آرلانو“ ديكتاتور هندوراس، براي انحراف افكار عمومي اقليت مهاجر را فدا كرد و تصميم به مصادرهي اموال آنها گرفت. براي فراهم ساختن شرايط رسانهاي هندوراس يك سلسله تبليغات برعليهي همسايه آغاز كردند. در چنين شرايطي، تيم ملّي السالوادور براي شركت در مسابقهي حذفي بازيهاي مقدماتي جام جهاني 1970 به هندوراس آمد و توانست اين تيم را شكست دهد. پس از اتمام مسابقه و در غروب همان روز هجوم به خانهها، مغازهها و اماكني كه السالودوريها حضور داشتند آغاز شد و مهاجمان به غارت اموال و كشتار السالوادوريها پرداختند. دولت السالوادور كه شهروندان مهاجر خود را در معرض قتل عام ميديد و اصولاً اقدامات مذكور را توهيني به حيثّيت خود تلقي ميكرد، به هندوراس حمله كرد. به اين ترتيب جنگي تمام عيار بين دو كشور همسايه آغاز شد كه بعدها به ”جنگ فوتبال“ معروف شد. در جريان اين واقعه هزاران نفر از مردم دو كشور كشته شدند (فتحی، 1363: 108-106). واقعهی خشونتبار دیگر به کشور غنا مربوط میشود. در سال 2003 در جريان درگيري تماشاگران پس از خاتمهي مسابقه بين دو تيم رقيب در استاديوم ”آكرا“ حداقل 100 نفر كشته شدند. واقعه ورزشگاه آكرا در غنا تنها واقعهاي نيست كه نشانگر خشونت تماشاگران فوتبال در آفريقا است، بلكه هراز چندگاهي طرفداران تيمهاي مختلف كه فوتبال را به عنوان عرصهاي نمادين براي نمايش قدرت و هويّت قبيلهاي خويش ميپندارند، نسبت به يكديگر مرتكب خشونت شوند.
در ایران پیشینهی خشونت تماشاگران فوتبال به دههی 1340 بازمیگردد. به دنبال اختلافاتي كه بين باشگاه شاهين با تيم تاج و فدراسيون فوتبال در گرفته بود، تماشاگران پيوسته در ورزشگاه و هنگام مسابقههاي تيم شاهين با رقبا به طرفداري يا بر عليه تيم و شخصيت و يا مديران ورزشي وقت شعار ميدادند. در این دهه مسابقههاي باشگاهي تهران در تب و تاب رقابت سه باشگاه شاهين، تاج و دارايي بود. رويارويي شاهين و تاج به نوعي نماد رويارويي دو ايدئولوژي و دو انديشهي متفاوت، يعني روشنفكري و نظاميگري يا به تعبيري دو تيم مردمي و دولتي بود(صدر، 1379). در پي دو قطبي شدن فوتبال پايتخت و انحصار رقابتها به دو تيم پرسپوليس و تاج به تدريج واكنشهاي تماشاگران نيز در رويارويي با يكديگر شكل جدي به خود گرفت. نخستين درگيري جدّي بين تماشاگران در مسابقههاي فوتبال به آبان ماه 1358 مربوط ميگردد. در جريان بازي دوستانه بين دو تيم استقلال و پرسپوليس، در اواخر بازي طرفداران تيم پرسپوليس به درون زمين بازي هجوم آوردند و بازي نيمه تمام قطع گرديد. در همين سال، و در جریان دیدار تیمهای پاس و راهآهن و استقلال و سرباز تماشاگران خشمگين به ميدان ريختند (صدر، 1379: 45-46). به نظر ميرسد تب و تاب حوادث انقلاب و بينظمي و آشفتگي حاكم بر ورزش بر رفتار ورزشكاران و تماشاگران نيز تأثير گذاشته بود. پس از آن، در سال 1361 آشوبها و اغتشاشات طرفداران فوتبال مجدداً نمودار شد. در تاريخ 26 شهريور و در جريان بازي دو تيم استقلال و تهران جوان با هجوم تماشاگران به زمين و ضرب و جرح داور بازي، مسابقه نيمه تمام رها شد. در اسفند ماه همين سال و پس از ديدار دو تيم هما و پرسپوليس، درگيری تماشاگران به خارج از ورزشگاه و خيابانهاي اطراف كشيده شد. از اين تاريخ به بعد عرصهي رقابتهاي باشگاهي فوتبال در شهر تهران شاهد افزايش شعارهاي توهين آميز از جانب طرفداران دو تيم پرطرفدار استقلال و پرسپوليس عليه يكديگر، بازيكنان تيمهاي حريف و داوران مسابقهها بود. اوّلين حادثهي اوباشگري فوتبال كه به اغتشاش اجتماعي انجاميد به بازي بين دو تيم پرسپوليس با پاس مربوط ميشود كه قرار بود در تاريخ 17 مهر 1363 در ورزشگاه شهيد شيرودي انجام شود. ازدحام بيش از حد تماشاگران در ورزشگاه شيرودي باعث شد كه مسئولان هيات فوتبال تهران بازي را لغو و به تاخير انداختند. در پي اين تصميم، تماشاگران حاضر در ورزشگاه كه تعداد آنها بيش از 30 هزار نفر برآورد ميشد به داخل زمين هجوم آوردند، ديرك دروازهها را از جا درآوردند و زمين چمن، تور و تشكهاي پرش ورزشگاه را به آتش كشيدند، به دنبال دخالت ماموران پليس، تماشاگران به بيرون از ورزشگاه رفتند و به اموال عمومي آسيب رساندند. در جريان اين حادثه 19 نفر مجروح شدند و پس از آن بازيهاي باشگاهي فوتبال شهر تهران تعطيل اعلام شد. پس از این واقعه، تا پايان دههي 1360 اتفاق و حادثه جدّي توسط تماشاگران فوتبال رخ نداد و تنها در برخي از مسابقهها عدهاي معدود مبادرت به پرتاب سنگ و ديگر اشيا به داخل زمين ميكردند. از اوايل دههي 1370 و همزمان با آغاز مسابقههاي قهرماني باشگاههاي كشور موسوم به ”جام آزادگان“، در برخي مسابقهها تماشاگران و طرفداران تيمها مبادرت به انجام حركات و رفتار خشونتآميز و پرخاشجويانه میکردند. در بیشتر موارد بخش اندكي از هواداران تیمها از طريق شعارهايي كه با هدف تحقير طرفداران تيم مقابل صورت ميپذيرد، سعي در نمايش قدرت نمادين خويش و اثبات وفاداري به باشگاه محبوب خود مينمايند.
به تعبير صدر (1379: 80) دامنهي خشونت بازيكنان در داخل ميدان و جريان دائمي حركات غيرورزشي و زشت دو تيمي كه نمايندگان اصلي فوتبال ايران بودند ... از دههي 70 فوتبال ايران را با پديدهي اوباشگري در استاديومها آشنا ساخت، اوباشگري ناشي از حضور طرفداران دو تيم پرسپوليس و استقلال روي سكوها كه با آشوبطلبيشان پاي اكثر عاشقان ورزش را از استاديومها بريدند. از سالهاي پاياني دههي 1370 كه مصادف بود با رونق فوتبال ايران و حضور در جام جهاني 1998 فرانسه، ليگ حرفهاي باشگاههاي كشور نيز آغاز شد و بيش و كم حساسيتهاي ناشي از حضور تيمهاي شهرستاني در اين رقابتها دامنهي حركات خشونتآميز و پرخاشجويانهاي را كه گاه و بيگاه رخ ميداد به شهرستانها كشانيد.
خاستگاه نظري خشونت
اين پرسش كه ماهيّت نوع بشر پرخاشجو و بي رحم، يا نجيب و پاك است، از ديرباز موضوع بحث بسياري از فلاسفه و انديشمندان بوده است. پرسش در مورد ماهيت نوع بشر در عصر روشنگري، يكي از پرسشهاي مهم انديشمندان بود. برخي، مانند مونتسكيو و الوسيوس (البته هر كدام به شيوهي خود) معتقد بودند كه آدمي نه خوب به دنيا ميآيد و نه بد، بلكه عمدتاً محيط يا آموزش يا بخت و اقبال، يا مجموع اينها، سبب شكل گرفتن و قالب يافتن آدمي ميشود. برخي نيز، مانند لامتري و گاه ولتر، عقيده داشتند كه انسانها بنا به طبيعت خود ظالم و مهاجم و ضعيف هستند و بايد با اعمال ضوابط و نظامهايي آنها را از ميدان دادن و دامن زدن به اين خصلتها ناپسند بازداشت (برلين، 1385: 49).
كهنترين و رایجترين تبيين در مورد پرخاشگري و خشونت معطوف به اين نگرش است كه انسان به دليل طبيعت زيستياش تا حدودي براي ارتكاب خشونت”برنامهريزي“ شده است. به زعم پيروان اين ديدگاه، انسان مانند سایر انواع حيواني داراي سايقي4 فطري براي دست يازيدن به خشونت و پرخاشگري است. از دههي 1960 ميلادي تبيينهاي گوناگوني در بارهي عاملهاي بروز اوباشگري و خشونت در ورزش فوتبال مطرح شد. این تبیینها را ميتوان در چهار چشم انداز نظري جاي داد. اوّل، چشم اندازي كه با رويكردي مبتني بر ديدگاه ستيز5 به بررسي پديدهي مذكور ميپردازد و نظريّهپردازان آن مبناي تئوريكي خود را از ماركسيست ساختارگرا6 الهام گرفتهاند. دوّم، چشم اندازي كه از منظري رفتارگرايانه به تبيين خشونت و پرخاشگري طرفداران فوتبال پرداخته است. سوّم، چشم انداز انسانشناسانه و چهارم، چشم انداز ملهم از ديدگاه فيگوراتيو7 نوربرت الياس.
طرح بحثهاي نظري دربارهي خشونت و اوباشگري فوتبال از بريتانيا آغاز شده است. در اواخر دههی 1960 برخي از جامعهشناسان مركز مطالعات فرهنگي معاصر در دانشگاه بيرمنگام انگليس، به ويژه جان كلارك و استوارت هال8، با توجه به سبكهاي رفتاري مربوط به خردهفرهنگ جوانان به مطالعه دربارهي اوباشگري فوتبال پرداختند. به نظر اين محققان، سبكها و انواع خاصي از خردهفرهنگ جوانان كه پس از جنگ در انگلستان شكل گرفته بودند، تلاش ميكردند تا از طريق توسّل به خردهفرهنگهاي خاصي – از جمله خردهفرهنگ اوباشگري – مبادرت به حل مشكلات ساختاري و مادي خويش نمايند. كلارك براي تفسير رفتار اوباشگران فوتبال به تحليلي جامعهشناسانه – سياسي متوسل گرديد كه در آن به بيگانگي طبقهي كارگر با روند تدريجي تجاري شدن فوتبال تأكيد شده بود. كلارك معتقد بود كه نسلهاي جديد جوانان طبقهي كارگر، از يك سو وارث تعلّقات سنّتي و الگوهاي طرفداري خاص نسل قبل هستند، امّا از ديگر سو در به دست آوردن كنترلهاي اجتماعي ملازم با الگوهاي رفتاري مذكور ناكام ماندهاند. وي براين باور بود كه روند دگرگونيهاي گسترده در ساختار طبقاتي بريتانيا و فعاليتها و سازمان اجتماعي ورزش به همراه يكديگر سبب شده كه فوتبال بدل به عرصهاي شود كه رقابت در آن تنها عرصههاي اجتماعي را نيز در برگيرد. مداخلهي طرفداران فوتبال در فعاليتهاي تيمهاي مورد علاقهشان، كه در سرودها، شعارها و نمادها منعكس ميشد، سبب گسترش بازي از فضاي ورزشي به فضاي اجتماعي شد. به تعبير كلارك، خشونت و اوباشگري فوتبال بخشي از روند مداخله و مشاركت طرفداران در جريان فعاليتهاي تيم محبوبشان بهشمار ميآيد (كلارك، 1978: 54).
از اوايل دههي 1980، گروهي از جامعهشناسان كه مقرشان در دانشگاه ليسستر بود، پيشگام بحث اوباشگري فوتبال در انگلستان از چشماندازي جديد شدند. این گروه به دليل وحدت در نظريّه، روش و نتيجهگيري از جانب ديگران با عنوان مكتب ليسستر مورد اشاره قرار گرفتند. پژوهشگران مکتب لیسستر با بهرهگیری از نظریهی فرایند متمدن شدن9 نوربرت الیاس، اشاره میکنند که ورزش و اوقات فراغت تنها عرصهاي در زندگي اجتماعي بريتانياييها بوده كه در جريان قرن بيستم خشونت درآن با افزايش تدريجي مواجه بوده است. يكي از جنبههاي مهم فرايند تمدّنساز ناظر به كاهش تدريجي تمايل افراد براي كسب لذّت از كنشهاي خشونتآميز و مشاهدهي آن است. اين رويه، در وهلهي نخست در ارتباط با رفتار خشن و جلوههاي مستقيم خشونت فيزيكي رخ ميدهد و مستلزم افزايش ”آستانهي انزجار“ است. در مرحلهي بعد، فرايند مذكور به تحريم شديدتر خشونت در بخشي از فراخود يا وجدان ميانجامد و هرگاه اين حرمت نقض شود، احساس گناه و تقصير ايجاد ميشود (دانينگ، 1999). به نظر پژوهشگران ليسستر، افراد خشن طبقات پايين به طور سنّتي توجه شديدي به ارتباطات و روابط خويشاوندي و محلهاي دارند، نسبت به بیگانگان كينه و عداوت نشان ميدهند، و تشكيل دستههاي بزن بهادر خياباني براي مردان را امري طبيعي تلقي ميكنند. چنين انگارههايي به رواج پرخاشگري مردانه كمك ميكند، و ارزشهاي تحصيلي و موفقيّتهاي شغلي براي چنين مرداني مهم بهشمار نميآيند. به تعبير پژوهشگران ليسستر، در خلال قرن گذشته ]بيستم[، گرايش مسلط در جامعه بريتانيا معطوف به افزايش تمكّن و ”همسان سازي“ با ارزشهاي رايج بين بخش عمدهاي از طبقهي كارگر بوده است. امّا بخشهاي اندكي از لايههاي پاييني طبقهي كارگر كه در جريان اين همسان سازي قرار نگرفتهاند، تمايل به كاربرد شكلهاي خاصي از خشونت فيزيكي در زندگي خويش دارند. در نتيجه، به لحاظ تاريخي رفتار جمعيّتهاي طرفدار فوتبال را ميتوان برخاسته از رفتار طبقات كارگر و پايين جامعه دانست كه از اواخر قرن نوزدهم رواج داشته است (كشمور،180:2000).
در ایران، از اواخر دههی 1370 تحقیقات پراکندهای در مورد رفتار خشونتآمیز و پرخاشجویانهی تماشاگران فوتبال در ورزشگاهها آغاز گردید. نتيجه برخی از پژوهشها در مورد رفتار خشونتآمیز تماشاگران فوتبال در ایران حاکی از این است که احساسي بودن رفتار در جمع، تيمگرايي و احساس تعلق افراطي به تيم، مطالعهي مطبوعات تيمگرا و تأثيرپذيري از تفسيرهاي آنان، بينامي، تلقين پذيري و فشار گروه و جمع، احساس فقدان كنترل، و رفتار نامناسب مربي و داور بر اعمال خشونتآميز در ميادين ورزشي مؤثر است (عنبری و همکاران، 1381). یافتههای پژوهشی دیگر (محسنی تبریزی و رحمتی، 1381) نشان میدهد كه اختلال و سوء كاركرد در عاملهايي كه بر فرايند جامعه پذيري مؤثر هستند سبب افزايش ميزان گرايش جمعيت مورد مطالعه به ارتكاب رفتار و حركات پرخاشجويانه وخشونتآميز ورزشي ميگردد. برخي از اين عاملها مانند مكانيسمهاي كنترل و نظارت بر رفتار توسط والدين، تنش در محيط خانواده، و ارتباط با بستگان و خويشاوندان داراي سابقهي جرم و كجروي، ناظر بر فرايند جامعهپذيري اوليه ميباشند و دلالت بر اهميت نهاد خانواده و كاركرد آن در شكلگيري رفتارهاي مذكور دارند. عاملها و متغيرهاي ديگر مانند مكانيسمهاي ارتباط با باشگاه مورد علاقه، ارتباط با رسانههاي ورزشي، و ارتباط اجتماعي و ورزشي خود طرفداران با يكديگر جزو عاملهايي محسوب ميشوند كه علاوه بر تأثيرگذاري بر جامعهپذيري ورزشي طرفداران، به اتفاق عاملهاي ديگر مانند سازگاري ميان اهداف ورزشي و شيوههاي تحقق آنها، و رضايت از امكانات و تسهيلات ورزشگاه، اجزاي كاركردي- ساختي كنش طرفداران فوتبال را شكل ميبخشند. عاملهايي مانند اهميت و حساسيت نتيجهي بازي، حركات و اعمال خشونتآميز و پرخاشجويانهي بازيكنان در هنگام برگزاري بازيها، و كيفيت داوري تنها به صورت موردي و با توجه به وضعيت و شرايط حاكم بر بازيها بر ميزان خشونت و پرخاشگري ورزشي طرفداران تأثير ميگذارند.
در بررسي دیگری(رحمتی، 1382) مشخص گردید که رفتار پرخاشجويانه و خشونتآميز تماشاگران در مسابقههاي فوتبال عمدتاً به شعار دادن عليه تيمهاي حريف مربوط ميشود. صرفنظر از اين مقوله، گزينههاي ”تخريب اموال ورزشگاه“، ”درگيري با سایر هواداران“ و ”پاره كردن صندلي اتوبوسها“ با نسبتهایی اندک جزو رفتارهایی هستند که در مواقعی توسط برخی از تماشاگران وهواداران انجام میشوند. در مجموع، تنها دو متغير استنباط از داوريِ مغرضانه و نادرست عليه تيم مورد علاقه و شكست و ناكامي تيم مورد علاقه داراي تأثير معنادار بر رفتار پرخاشجويانه و خشن تماشاگران در شهر تهران است. صدیق سروستانی (1381) در پژوهش خود به این نتیجه رسید که تبليغات و تحريکات رسانهها، سوء مديريت مسئولان برگزاري مسابقات و کاستيهاي فزايندهي آن، تحرکات ناسالم باشگاهها و مربيان، عدم توجه به خصلتهاي دورهي جواني، تأخر اقتصادي، فرهنگي و بيتجربگي نيروهاي امنيتي و برخورد نادرست آنها با تماشاگران بر بروز رفتار خشونتآمیز تأثیر میگذارد. برخی دیگر نیز فوتبال را جايي براي تخليه هيجانهايي ميدانند که در اثر زندگي پرهياهوي شهري در وجود انسانها انباشته ميشود (مصباحیپور ایرانیان، 1381). صفابخش (1382) نیز در پژوهش خود اشاره میکند که ناکامي جوانان جامعهي در دسترسي به فرصتهاي تحصيلي، اشتغال، ازدواج و فقدان شادماني دسته جمعي واقعي در مناسبتهاي ملي، از پيروزي يا شکست باشگاههاي پر طرفدار دستاويزي ميسازد تا از اين طريق جوانان هيجانات سرخوردهي خور را بروز دهند.10
نتيجهگيري
خشونت و اوباشگري در فوتبال تقريباً از آغاز رواج اين رشتهي ورزشي همزاد و همراه آن بوده است. اما، به رغم این پيشينهي طولاني، توجه به منشاء و عاملهاي بروز رفتار خشونتآميز بين طرفداران تيمهاي فوتبال از دههي 60 ميلادي نظر اصحاب علوم اجتماعي را به خود جلب كرد. اما واقعيت اصلي اين پديده كماكان با روشنگري چنداني مواجه نبوده است. با توجه به ماهيت متمايز منشاء رفتاري گروههاي مختلف تماشاگران در كشورهاي مختلف، احتمالاً دستيابي به چارچوبي مشخص ناممكن يا نامناسب خواهد بود. عاملهاي جامعهشناسانه و حتا روانشناسانهي موجود در رفتار خشونتآميز فوتبال در هر كشور با كشور ديگر متفاوت است. بنابراين دليلي ندارد كه تصوّر شود جواناني كه در كشورهاي مختلف از چنين عرصهاي استفاده ميكنند، جملگي درگير بازي مشابهي هستند، يا اينكه انگيزشهاي فردي و جلوههاي روانشناسانهي يك تيفوسي ايتاليايي ضرورتاً با يك هوليگان انگليسي همسو و مشابه باشد. مروري برتحقيقات انجام شده در كشورهاي مختلف نشان ميدهد كه خرده فرهنگ طرفداران فوتبال از نظر فرهنگي و جغرافيايي، با وجود برخي شباهتها، تفاوتهاي چشمگيري با يكديگر دارند. بااينحال، درچارچوب فرايند”جهاني شدن“ امكان تشخيص پيوستارهايي بين طرفداران فوتبال در كشورهاي مختلف وجود دارد. در عين حال، به تدريج در چارچوب برگزاري رويدادهاي بينالمللي بين تيمهاي باشگاهي و ملّي فوتبال نشانههايي از دادوستدهاي فرهنگي بين طرفداران فوتبال ظاهر شده است. گروههاي اوباش اروپاي شمالي تمايل به تقليد از الگوهاي بريتانيايي به شكل بومي و محلي دارند؛ همين گرايش را در ميان طرفداران فوتبال در ايتاليا و اسپانيا نيز ميتوان مشاهده كرد. در اروپاي شمالي نيز طرفداران فوتبال دادوستدهاي فرهنگي قابل توجهي با طرفداران فوتبال در آمريكاي جنوبي دارند و اين تأثيرپذيري را ميتوان در سرودها و شعارهاي آنان ملاحظه نمود (گوليانوتي، 1999: 64).
به طوركلي، جهاني شدنِ ادبيات فوتبال و سازوبرگ طرفداران اين ورزش(مانند شالگردن، پيراهن، آرمها و نشانهها، مجلات و روزنامهها و غيره) در نقاط مختلف دنيا جملگي دلالت براين معنا دارند كه فرهنگ طرفداري از فوتبال به آساني بين جوامع و فرهنگهاي مختلف رواج پيدا ميكند. اما، در كنار فرايند جهاني شدن و به همراه آن، ميتوان شاهد فرايند ديگري كه ميتوان به آن ”بوميشدن پديدههاي جهاني“1 گفت، نيز وجود دارد و در همين راستا ميتوان به تبيين شباهتها و تفاوتهاي رفتاري تماشاگران و طرفداران فوتبال در نقاط مختلف دنيا مبادرت ورزيد. نگاهی به تجربهي رفتار خشونتآميز طرفداران فوتبال در نقاط مختلف دنیا نشان دهندهی الهامپذيري الگوهاي رفتار آنان از ساختارهاي كلان اجتماعي و فرهنگي است. با توجه به متفاوت بودن خاستگاه جريانهاي اجتماعي خشونتآميز و پرخاشجويانه درجوامع مختلف، ريشهي خشونتهاي طرفداران فوتبال نيز در كشورهاي مختلف با يكديگر متفاوت است. در حاليكه در برخي از كشورها، مانند اسكاتلند، ايتاليا و انگلستان تنشهاي طبقاتي و ديني – شمال و جنوب / پروتستانتيسم با كاتوليسيسم – در عرصهي رقابتهاي فوتبال بازتوليد و منجر به خشونت و اوباشگري فوتبال ميگردد، در برخي ديگر از كشورهاي عمدتاً اروپايي كنش متقابل تماشاگران با يكديگر( با توجه به تماس بيشتر آنها با هم كه ناشي از تعداد مسابقههاي بيشتر تيمهاي اروپايي با يكديگر است)، در شكلگيري رخدادهاي خشونتآميز مؤثر هستند. همچنين، در برخي موارد مانند آفريقا، خصومتهاي ديرينهي قومي و قبيلهاي نقش مهمي در بروز برخوردهاي خشونتآميز ايفا ميكنند. واكنشهاي بعضاً سختگيرانه و نسجيدهي نيروهاي حافظ نظم و كنترل اجتماعي، دگرگوني در الگوهاي اوقات فراغت، گسترش شهرنشيني، اهميت يافتن فوتبال و نقش هويتبخش آن براي طرفداران، به همراه توجه زياد و افراطي رسانهها به اين ورزش از جمله عاملهاي ديگري هستند كه در شكلگيري رفتارهاي پرخاشجويانه، خشونتآميز و گاه اوباشگرانهي تماشاگران فوتبال در كشورهاي مختلف نقش مؤثري دارند.
برخلاف بسياري ازكشورها، در ايران تاكنون رفتار طرفداران فوتبال به معضلي اجتماعي بدل نشده است وتنها در چارچوب محيط ورزشگاهها تجلي يافته است. حتا در همين حيطه نيز شدت و دامنهي حركات و رفتار پرخاشجويانه و خشونتآميز طرفداران فوتبال در مقايسه با ديگر كشورها بسيار خفيف ارزيابي ميگردد. به عنوان مثال، در طول تاريخ برگزاري مسابقههاي فوتبال در ايران هيچگاه برخوردهاي طرفداران فوتبال با يكديگر منجر به قتل يا حتا آسيبهاي شديد جاني و مالي نگرديده است و در معدود مواردي كه دامنهي خسارتهاي فيزيكي قابل توجه بوده، بيش از عاملهاي ساختاري و نهادي، نقش و تأثير عاملهاي وضعيتي برجسته و چشمگير بوده است. از طرف ديگر، مشاهدات مربوط به رفتار و حركات خشن و پرخاشجويانهي طرفداران فوتبال در ايران حاكي از اين است كه بخش عمدهاي از اين رفتار و حركات در مقوله پرخاشگري كلامي جاي ميگيرد و شكل مرسوم خشونتهاي فيزيكي كه در سايركشورها تحت تأثيرعاملهاي مختلف اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي وسياسي مانند مذهب، قوميت، طبقهي اجتماعي وغيره بين طرفداران فوتبال رايج است، در بين آنان به ندرت مشهود است. برخوردهاي گاه و بيگاه طرفداران فوتبال در ايران هيچگاه ارتباطي با تفاوتهاي ديني، قومي و طبقاتي نداشته است واصولاً چنين تفاوتهائي نه تنها در ورزش، بلكه در ساير عرصههاي اجتماعي و فرهنگي نيز تبديل به تعارض و تخاصم فرهنگی و اجتماعی نشده است.
ورزش فوتبال در ايران به مثابهي بخشي از يك نهاد مدرن كمتر از نيم قرن است كه به شكل رسمي فعاليت خود را آغاز كرده است اما در همين مدت كوتاه توانسته است نقش و جايگاه حائز اهميتي در زندگی مردم پيدا كند. يكي از وجوه تمايز مهم ساخت اجتماعي و فرهنگي طرفداران فوتبال در ايران اين است كه بر خلاف ساير كشورها طرفداري از تيمهاي فوتبال از نظر اجتماعي تفكيك شده و قطبي نيست. هر چند طرفداري ازتيمهاي باشگاهي به طور عمده حول دو تيم باشگاهي پرسپوليس و استقلال شكل گرفته است، اما، طرفداران هر دو تيم را ميتوان در كليهي خانوادهها، محلات، طبقات و گروههاي مختلف اجتماعي ملاحظه كرد كه با تفاوت كمّي نه چندان قابل ملاحظهاي در كنار يكديگر قرار دارند. در واقع، بجز تفاوت درتيم مورد علاقه، متغير اجتماعي و فرهنگي مهم ديگري در تمايز طرفداران فوتبال از يكديگر به چشم نميخورد. حتا تأثير متغير طبقهي اجتماعي و اقتصادي را در ايران نميتوان با همين تأثير در ديگر كشورها يكسان پنداشت. در ايران طبقهي اجتماعي چه در ساختار كلي جامعه و چه بين طرفداران تيمهاي فوتبال بيشتر مفهومي عيني است و طبقات اجتماعي فاقد شبكهي ارتباطات اقتصادي و اجتماعي منسجم دروني و در عين حال روابط متمايزكنندهي بيروني هستند.
ورود ورزش فوتبال به ايران به مثابهي يك كالاي فرهنگي با مسايلي مواجه بوده كه زمينهي شكلگيري و بروز سوء كاركردها را فراهم ساخته است. ورزش فوتبال به عنوان يك كالاي فرهنگي شامل دو مجموعه عناصر مادي و غيرمادي است. هرچند كه عناصر مادي اين كالاي فرهنگي مانند توپ، لباس، كفش، زمين بازي و غيره درحد امكان تأمين و فراهم شده است، اما در مورد عناصرغيرمادي آن مانند وجود يك سازمان بوروكراتيك با عملكرد عقلاني و پيروي از قواعد، مقررات و قوانين حاكم برآن كاستيهائي وجود دارد كه به تعبيري نشان از تأخر فرهنگي دارد. همچنين به رغم اينكه بخشهاي مختلفي با عناوين گوناگون در حيطهي فرهنگي ورزش فعال هستند وحتا تيمهاي باشگاهي نيز ذيل عنوان باشگاه فرهنگي و ورزشي فعاليت ميكنند اما در مورد نحوهي رفتار تماشاگران و طرفداران فوتبال در ورزشگاهها تاكنون هيچ حركت جدي و قابل ملاحظهاي صورت نپذيرفته است وبه نظر ميرسد واژهي ”فرهنگي " تنها نقش تزئيني و شعاري پيدا كرده است.
بحث در مورد ماهيّت و گسترهي خشونت و پرخاشگري بين تماشاگران فوتبال به تدريج رنگ و بويي مناقشه برانگيز به خود گرفته است. اين امر در تعارض حاكم بر ديدگاههاي مربوط به خشونت و اوباشگري ورزش در ويژهنامهي مجلهي جامعهشناسي11 نيز مشهود است، كه نظريّهپردازان رويكردهاي مختلف را در نهايتِ امر به خودداري از ادامهي بحث كشاند. آنچه که ميتوان در مقام جمعبندي مورد تأكيد قرار داد اين است كه خشونت و پرخاشگري مانند ساير پديدههاي اجتماعي، از جامعهاي به جامعهي ديگر و در قالبهاي فرهنگي مختلف داراي تفاوتهاي اساسي است و نياز به بررسي بيشتر و عمیقتر دارد. سخن آخر اينكه، عليرغم عدم وجود معضل اجتماعي ناشي از رفتار طرفداران فوتبال در ايران، ضرورت دارد قبل از تبديل حركات و رفتار خشونتآميز و پرخاشجويانهي گاه و بيگاه برخي از طرفداران فوتبال به معضلي اجتماعي، كه شواهد چند سالهي اخير بر نشانههايي از آن هنگام برگزاري برخي مسابقههاي مهم و ملّي دلالت دارد، براي ارتقاي ظرفيتهای فرهنگی رفتار طرفداران فوتبال برنامهريزيهاي مناسب طراحي و اجرا گردد.
الف)منابع فارسی
برلين، آيزايا (1385) ” مجوس شمال“، ترجمه رضا رضايي، نشر ماهي.
رحمتي، محمد مهدي(1382) ”بررسي اعتبار تجربي تئوري ناكامي-پرخاشگري بين تماشاگران فوتبال در شهر تهران“،شبكهي راديويي ورزش،
صدر، حميد رضا (1379) ”روزي روزگاري فوتبال“، نشر آويژه.
صديق سروستاني، رحمتالله(1381)”تخليه منفعل هيجان يا تزريق فعال خلجان“، (پژوهشي در مورد درگيريهاي حواشي مسابقات فوتبال)، نامه علوم اجتماعي، شماره 19.
صفابخش، محسن (1382) ”بررسي رفتارهاي جمعي هواداران باشگاههاي پرطرفدار شهر تهران در مسابقات ليگ حرفهاي فوتبال سال 82-1381“، وزارت علوم، تحقيقات و فناوري. پژوهشكده تربيت بدني و علوم ورزشي.
عنبري، موسي و همكاران (1381)، ”بررسي علل خشونتگرايي در ميان تماشاگران فوتبال“، معاونت اجتماعي و ارشاد ناجا. معاونت پژوهشي جهاد دانشگاهي واحد تهران- گروه پژوهشي مطالعات فرهنگي.
فتحي،هوشنگ(1363)”فوتبال،خشونت،سياست“، انتشارات مجرد.
محسني تبريزي، عليرضا و محمد مهدي رحمتي (1381) ” پرخاشگري و خشونت در ورزش فوتبال “، مؤسسه مطالعات و تحقيقات اجتماعي دانشگاه تهران.
مصباحيپور ايرانيان، جمشيد(1381) ”چرا فوتبال؟“، نامه علوم اجتماعي، شماره 19.
ب)منابع انگليسي
● Cashmore Ellis(1998)"Making Sense of Sports" , Routledge.
● Cashmore Ellis(2000)"Sports Culture :An A-Z Guide" ,Routledge.
● Clarke John(1978)"Football and Working Class Fans :Tradition and Change" ,in Ingham R. et.al, Football Hooliganism : The Wider Context, London :Inter-Action.
● Dunning Eric(1993)"Sport in Civilizing Process :Aspects of Development of Modern Sport", in Dunning E. Maguire J. and Pearton R.(eds).The Sports Process :A Comparative and Developmental Approach .Human Kinetics Publishers.
● Dunning Eric(1999)"Sport Matters" , Routledge.
● Dunning Eric , Murphy Patrick and Waddington Ian (1991) "Anthropological Versus Sociological Approaches to The Study of Soccer Hooliganism :Some Critical Notes" , Sociological Review ,volume 39,No.3.
● Giulianotti Richard (1999)"Football :A Sociology of The Global Game", Polity Press.
● Horn Jon , Tomlinson Alan and Whannel Garry(2000)"Understanding Sport : An Introduction to The Sociological and Cultural Analysis of Sport" ,E & FN Spon , Imprinted Routledge.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید