رفتن به محتوای اصلی

هشدار جنبش کارگری به گروههای ایدئولوژیک چپ ایرانی

هشدار جنبش کارگری به گروههای ایدئولوژیک چپ ایرانی

بمناسبت مبارزات دلاورانه و خیزش مجدد جنبشهای مردمی ایران

نقش روشنکران در یک کشور برای تبلیغ و ترویج ، آگاهی و سازماندهی جنبشهای مردمی آنچنان دارای اهمیت حیاتی است که نبودش موجب تشتت و انحراف جنبشها می گردد ، در حال حاضر نقش روشنفکران آگاه در جنبشهایی که در منطقه براه افتاده است بخوبی آشکار می باشد که چگونه با سقوط حکومتهای استبدادی ، همچنان تغییری در کشور اتفاق نمی افتد و یا همچون جنبش سال ۱۳۵۷ در ایران به انحراف کشیده می شود .

در این نوشتار جهت بررسی نیروهای ایدئولوژیک چپ ایران و نقشی که در سالهای قبل داشته و در حال حاضر دارند ، گریزی کوتاه از زاویه ای که مورد نظر است بتاریخ مبارزات روشنفکران و انقلابیون ایران زده شده و بطور مختصر مقاطعی از این تاریخ از زمان مشروطیت ببعد مورد مطالعه قرار گرفته است . نیروهای دموکراتیک در ایران وجود و تولدش را با جنبش مشروطیت جشن گرفت و موجب گردید که حقوق فردی یک شهروند شناخته شده و بخشی از مردم ایران درک کردند که زمان آن رسیده که در سرنوشت کشور خود با دادن رای به نمایندگان منتخب خویش در مجلس شورای تازه تاسیس شرکت کنند . نیروهای دموکراتیک که بیشتر از اقشار متوسطی که یا به اروپا پای گذاشته و صنعت جدید همراه فرهنگ مترقی آنرا با خود به کشور آوردند ، یا از طریق همسایه خود روسیه با تحولات اروپا آشنا شده و یا از طریق مطبوعات با انقلابی که در اروپا و همچنین امریکا در جریان بود آشنا شده بود ، نقش مهمی در بیداری مردم که به توده ها ( فاقد تفکر و شخصیت ) موسوم بودند ، ایفا کردند . واژه زیبای برابری و آزادی توسط بخشی از مردم که در جریان این تحول قرار گرفتند مرتب تکرار گردید تا برایشان ملکه گردد ولی فراموش نشود که این دوره مترادف بود بازمانی که شاه ظل السلطان خوانده شده و مذهب چنان ریشه در توده ها دوانده که عقب ماندگی امری خدادای تلقی می گردید و تحول کشورهای غربی که به بلاد کفر موسوم بود ، مردود شناخته می شد . زمانیکه بخش بیشتری از مردم از شکل توده باربر شاه و مذهب خارج شده و بفکر افتادند که مملکت متعلق به مردمی است که آنرا می سازند ، در خواسته های خود جدی شده و کشور ایران رااز شاهی مستبد که قدرتش را از مذهب و روحانیونش مشروع می نمود ، به کشوری مشروطه نه همچون کشورهای مشروطه غربی ، ولی دارای قانون اساسی مبدل کردند که وظایف شاه ، نمایندگان و مردم در آن تعیین شده بود . بررسی تاریخ مبارزاتی مردم در دوره مشروطیت که در شاهکار دو جلدی کسروی و همچنین سایر کتابهای دیگر منعکس است ، نشان می دهد که اگر روشنفکران به نقش تاریخی خود عمل نموده و مردم را با خواسته های برابری و آزادی آگاه و متشکل نمایند ، چگونه آن مردم تا پای جان برای حفظ آن می ایستند . متاسفانه کمبود نیروی روشنفکر و دموکرات آزادیخواه که نتوانستند اقشار بیشتری از توده ها را به حقوق خود آشنا کنند ، عقب ماندگی توده ها و مذهب حاکم ، حکومت نالایق و مستبد قاجار که برای حفظ حکومت به سرسپردگی خارجی تن میداد ، استبداد ریشه دوانده ، شکل ایلیاتی بیشتر مناطق کشور و قدرت خانان در توده ها ، وجود قشری از حاکمیت فاسد دربار و وابستگان آنها ، وجود روشنفکران غیر ملی ، زیر سلطه قرار دادن کشورهای پیشرفته و متمدنی که آزادی مردم کشورهای دیگر بخاطر منافع آنها ارزشی نداشت و سایر عوامل موجب گردید مشروطیت دوامی نداشته و استبداد با اشکال دیگری به حکومت بازگردد . مردم آگاه که برای اولین بار در دوره جدید مزه آزادی و برابری نسبی را چشیده و توانسته بودند تعداد بیشتری از نمایندگان واقعی را بخصوص در شهرهایی همچون تهران ، تبریز ، شمال ایران و بعضی از شهرهای بزرگ برای مجلس شورا انتخاب نمایند ، اثرات مثبت این تحول را مشاهده نمودند ، گرچه ثابت گردید تا این واژگان برای اکثریتی واقعیت پیدا نکند ، آزادی و برابری نیز در یک کشور ثبات نمی یابد .

نیروهای سوسیالیست و سوسیال دموکرات ایران نیز وجود و تولدش را با انقلاب سوسیالیستی شوروی جشن گرفت و تلاش کرد همراه نیروهای سوسیالیستی همسایه به رشد جنبش کارگری تازه متولد شده پرداخته و انقلاب مشابهی را در ایران تجربه کند . گرچه انقلاب سوسیالیستی شوروی در آغاز اثرات مثبتی در تحول جاری کشور ایران ایفا نمود و گروههای اولیه و حزب کمونیست تاسیس شده استقلال خود را حفظ نموده بودند ، ولی منافع همسایه بزرگ انقلابی نیز همچون منافع کشورهای غربی دموکرات انگلیس و آمریکا بر خاصیت انقلابی بودن ترجیح داده شد . گرچه نیروهای انقلابی شوروی خواهان تحول در ایران کم نبودند ، ولی ماموران و مسولین دولتی شوروی در پی منافع کشور خود بوده ، به اشغال شمال کشور ایران چشم داشته و ارتباط خود را با دریای آزاد جنوب از طریق ایران می دیدند . باین ترتیب اگر با وقوع انقلاب نیروهای خود را از ایران خارج کرده و همه قراردادهای قبلی حکومت تزار را ملغی کردند ، با پایان جنگ جهانی دوم مجددا سپاه خود را وارد شمال و شمال غرب کشور نمودند . اگر انگلیس و سپس امریکا امتیازات نفت جنوب ، گمرکات و سایر منافع خود را از طریق شاه و دربار فاسدش گسترش می دادند ، حکومت انقلابی شوروی نیز خواستار امتیازاتی همچون نفت شمال ، گمرکات و سایر منافع اقتصادی شدند . این چنین بود که کشور ایران که در تاریخ گذشته ضربات سنگینی بدلیل موقعیت جغرافیایی و اقتصادی از همسایگان خود دید ، با داشتن نفت و موقعیت جدید سوق الجیشی در معرض تاخت و تاز کشورهای بزرگ قرار گرفت و سیاست این کشورها همچون مکانیزمی قوی مانع رشد نیروهای دموکرات و سوسیالیست ، جنبشهای آزادیخواهانه ، جنبش کارگری و سایر جنبشهای داخل کشور گردید . این مقدمه کوتاه از تاریخ آن دوران بجهت این آمد که توضیح داده شود چگونه اکثریتی از نیروهای سوسیالیست و سوسیال دموکرات آنزمان تحت مکانیزم دولت شوروی ، تحول و انقلاب ایران را در سایه منافع برادر بزرگ درک می کردند ! حزب توده اولین نیروی چپ ایرانی متشکلی بود که با سازماندهی نیروهای سوسیالیست ، موفق گردید جنبش کارگری را در ایران بحرکت در آورده و باین ترتیب چراغ قرمز را برای سران حکومت کشور ایران و دولتهای انگلیس و امریکا بصدا در آورد . باوجودی که حزب توده و سازمان کارگری ایجاد شده اش توانستند بر بسیاری از خواسته های کارگران جامه عمل پوشانیده و آنها را به نیروی جنبش کارگری امیدوار نمایند ، معهذا وابستگی سران حزب توده به سیاستهای شوروی ، دفاع از امتیاز نفت شمال و موارد دیگر برای آنها ، ترس از نفوذ ایدئولوژی کمونیستی ، منافع انگلیس و امریکا ، ترس شاه و دربار و سرمایه داران شکل گرفته از جنبش کارگری ، ترس فئودالهای بزرگ از نفوذ افکار سوسیالیستی میان کشاورزان که درصد مهمی از جمعیت کشور را تشکیل میدادند ، عقب ماندگی فرهنگی توده ها که همچنان بعد از جنبش مشروطیت ادامه داشت و موارد دیگر دست بدست هم دادند تا حزب توده به شکستهای سنگینی تن دهد . حزب توده که در اقشار روشنفکری و کارگری و حتی نیروهای نظامی و ارتشی نفوذ بسیاری کرده بود و توانسته بود بزرگترین سازمان کارگری را از نظر کمیت و کیفیت در تاریخ جنبش کارگری در تهران ، تبریز ، اصفهان ، رشت ، بندر انزلی ، جنوب کشور و بعضی نقاط دیگر متشکل نموده و اعتصابات چند هزار نفری را سازماندهی نماید ، بدلیل وابستگی به شوروی و قطع کمکهای آن پاشیده شد. قابل توجه اینکه حزب توده توانسته بود بین کشاورزان انهم در نواحی شمال کشور نیز طرفداران فراوانی پیدا کرده و موفق گردید بخشی از انها را در مقابله با مالکان سازماندهی نماید . احزاب دموکرات آذربایجان و کردستان نیز که با حمایت مستقیم شوروی ایجاد شده بودند و از نشان دادن وابستگی کامل خود بانها ابایی نداشتند ، با خارج شدن قوای شوروی از کشور ایران ، همچون حبابی ترکیده و سران آنها با وارد شدن ارتش کوچک دولت پا بفرار گذاشتند تا به کشور معبود خود بازگرداند و بسیاری از مردمی که اعتقادشان به انقلاب بمراتب بیشتر از رهبرانشان بود در داخل کشور باقی گذاشتند که تعداد زیادی از انها اعدام و یا تبعید و زندانی گشتند . تفاوت حزب توده که بتدریج تلاش در سازماندهی نیروهای روشنفکر و کارگران پیشرو داشتند با احزاب دموکرات آذربایجان و کردستان که با مکانیزم شوروی در زمان کوتاه به سازماندهی نیروهای روشنفکر و کارگری پرداخته بودند سبب گردید حزب توده دوام بیشتری نبات به دو تشکیلات اخیر برخوردار بوده و با وجود تلاشی و ممنوعیت فعالیتش در سال ۲۷ در مقاطعی همچون سالهای ۲۹ تا ۳۲ که جنبش مردمی با دکتر مصدق شکل گرفت ، مجددا توانست بطور گسترده به فعالیت بپردازد ، ولی با سقوط دولت دکتر مصدق و سرکوب جنبش دموکراتیک آن سالها ، پرونده دوران پر رونق حزب توده برای همیشه بسته شد .

فرهنگ ترویجی سوسیالیستی حزب توده در میان نیروهای جنبش روشنفکری و کارگری چنان بود که افکاری را تبلیغ نماید و به ترجمه آثاری از کلاسیک سوسیالیستی دست زند که مبلغ نوع تفکر و سازماندهی حزب توده بوده و اهداف برادر بزرگتر محورش باشد ، بطوریکه اثرات آن تفکر انحرافی حتی بعد از پیروزی جمهوری اسلامی در میان چپ باقی ماند . عدم شناخت حزب سوسیال دموکرات شوروی که دیرتر به حزب کمونیست شوروی بدل و موفق به انقلاب گردید ، نوع سازماندهی طبقه کارگر و رابطه اش با روشنفکران در حزب سوسیال دموکرات لنین ، نبود تجارب کشورهای دیگری بجز شوروی که به انقلاب سوسیالیستی دست زدند ، پایین بودن درصد کارگری بنسبت جمعیت آنزمان ایران در کنار کمیت بالای کشاورزان، عدم رشد سرمایه داری بدلیل ماهیت فئودالیته کشور و موارد دیگر توسط فعالین حزب توده و سایرین مورد بررسی دقیق قرار نگرفت تا پروسه مبارزاتی ارتقا نیابد ، همچنان بعنوان معضلی در سالهای بعدی در میان گروههای چپ بجا ماند . روشنفکران چپ که در هر جامعه نقش موتور فرهنگی آن جامعه را بعهده دارند با وجود تلاش فراوان و دلایلی که در پاراگرافهای بالا ذکر گردید ، نتوانستند نقش تاریخی خود را برای آگاهی و سازماندهی اقشار متوسط و کارگران بنمایند . وجود نیروهای دموکرات که در ادامه جنبش مشروطیت به نیرویی مهم تبدیل شده و بیشتر نقش محوری ملی گرایی را بخود گرفتند ، در کنار نیروهای سوسیال دموکرات و سوسیالیست ایجاد شده که به جنبش کارگری اهمیت زیادی می دادند ، موجب تضادی گردید که گاها به آنتاگونیسم کشیده می شد درحالیکه این نیروها در کشورهای غربی پیشرفته دارای تفاهم بیشتری بودند . از طرفی تفکر سوسیالیستی که بعد از انقلاب شوروی بمدت ۲۰ سال تفکر غالب روشنفکران انقلابی ایران نسبت به روشنفکران دموکرات گردیده بود موجب گردید روش قهرامیز برای تغییر سلطنت الویت پیدا نماید ، درحالیکه از سالهای ۱۳۲۷ تفکر دموکراتیک برای تغییر شرایط شرایط گسترش بیشتری یافت که اوج آن سالهای ۲۹ تا ۳۲ بود . تضاد اندیشه های گوناگون وارداتی از کشورهای غربی دموکرات و تجارب انقلابات سوسیالیستی در کنار اندیشه های وطنی مجذوب نوع خارجی ، موجب تنوع افکار متفاوتی در میان نیروهای روشنفکری و کارگری ایران گردید و اندیشه های التقاطی ناشی از تفکر غرب و شرق بدون درنظر گرفتن شرایط خاص کشور نیز در میان روشنفکران رواج پیدا نمود . سرکوب کامل جنبش چپ و نیروهای ملی در سال ۳۲ موجب گردید که نیروی جوان و دانشگاهی بدنبال راه حل های دیگری برای رسیدن به آزادی بگردد و در این زمان بود که آثار جدیدی از چپ که بیشتر در کشورهای آمریکای جنوبی رواج داشت بهمراه تجارب مبارزان فلسطینی و بعضی گروههای آنارشیستی اروپا در ایران اهمیت پیدا نمودند ، باین ترتیب زیربنای اقتصادی وابسته روبنای فرهنگ وابسته را به ارمغان آورد . از طرف دیگر سلطنت وقت نیز با پشتیبانی انگلیس و امریکا از طریق دولت و همچنین کارفرمایان خصوصی که نفوذ افکار سوسیالیستی را برای روشنفکران و بخصوص جنبش کارگری مضر تشخیص می دادند ، با ایجاد تکنوکراتهای وابسته و سندیکاهای کارگری فرمایشی ، دولتی و منصوب به کارفرمایان صدمات سنگینی به جنبش روشنفکری و کارگری وارد نمودند . سندیکاهای زرد باین طریق جایگزین سندیکاهای کارگری حزب توده گردیدند و خواسته های کارگران همچون گذاشته پیگیری نگردید و در نتیجه انگیزه کارگران برای پیوستن به این سندیکاهای فرمایشی برای پیشبرد خواسته هایشان از بین رفته ، همچنین رابطه روشنفکران انقلابی با پیشروان طبقه کارگر قطع گردید .

در فاصله سالهای ۳۲ تا ۴۲ روشنفکران چپ ایرانی اکثرا فاقد نقش روشنفکران انقلابی شده و جدا از جنبش کارگری در تحولات کشور گردیده ، تحت تاثیر استبداد شاهی و وابستگی کشور به دولتهای خارجی که به تجهیز سلاح و ثبات ارتش و سلطنت می پرداخت ، به جدل با یکدیگر پرداخته و مدافع ایدئولوژیهای وارداتی و یا التقاط انها شدند . در این میان علاوه بر جدایی و انشعابی که در میان گروههای جبهه ملی پیش آمد و حتی نهضت آزادی مدعی اندیشه ملی مذهبی ایجاد گردید گردید ، روشنفکرانی همچون جلال آل احمد با نفی اندیشه های شرق و غرب به فرهنگ مذهب اسلامی آویزان گردید که خود الگویی برای بسیاری از سایر روشنفکران بی پایه گردید که بعدها این اندیشه با کسانی همچون شریعتی گسترش یافت ، در حالیکه اندیشه هایی همچون نیروهای جبهه ملی و نیروی سوم خلیل ملکی و سایر افکار سوسیال دموکراسی در تلاش بودند تا راه حلی مناسب کشور ایران برای آگاهی مردم و نشر دموکراسی بیابند . طبیعی بود که در این دوران که تا سال ۵۴ ادامه داشت ، دانشجویان مهمترین نیروی قابل تغذیه اندیشه های گوناگون بوده و مهمترین نیرویی بودند که بدلیل تماس با دانشهای روز و آگاه بودن نسبی بر تحولات سایر کشورها ، آمادگی مخالفت با حکومت را داشتند و لذا دانشگاهها محملی برای رشد افکار گردید . با این ترتیب رهبری جریان روشنفکری بدست جوانانی افتاد که از حرکت کند پیشینیان خود خواسته شده و پیگیر مبارزاتی تند روانه بودند که بتواند مردم را متأثر نماید ، دو گروه فداییان و مجاهدین خلق با اندیشه های متفاوت سوسیالیستی و اسلامی تحت تاثیر افکار چپ جهانی و اندیشه های رایج در کشور حاصل این دوران می باشند . چریکیزم و مبارزه مسلحانه جوانان بر علیه سلطنت بر اساس تئوری موتور کوچک موجب حرکت موتور بزرگ می گردد که اندیشه ایرانیزه شده آن ماهی کوچولو موجب حرکت سایر ماهیان است ، پا گرفت تا جوانان از جان شسته با حرکت قهرآمیز خود ، مردم خفته ! را بیدار و وارد مبارزه نمایند . طبیعی بود که مشی مسلحانه بدلیل شیوه مبارزاتی ، خانه های تیمی ، حفظ و امنیت افراد از دست ساواک رژیم و عوامل دیگر موجب گردید که روشنفکران انقلابی جدایی بیشتری از بدنه دانشجویان ، کارگران و در نهایت مردم گرفته و لذا راحت تر سرکوب گردند . بدین ترتیب پرچم مبارزات آزادیخواهانه که در زمان مشروطیت بدست روشنفکران و بخشی از مردم بود ، در سالهایی بدست حزب توده و سازمانهای کارگری قرار داشت ، در سالهایی توسط نیروهای ملی و دکتر مصدق و پشتیبانی بخش وسیع تری از مردم به اهتزاز در آمده بود ، در اختیار محدود جوانان مبارز قرار گرفت تا مبارزه نیز محدود گردد . در زمانی که تفکر غالب اقتصاد را زیر بنای جامعه می پنداشت ، موجب گردید فرهنگی غالب شود که با اقتصاد وابسته هماهنگ باشد و در نتیجه فرهنگ وابسته ای روبنای جامعه را پوشاند که این امر با کمبود انتشار کتابهای مفید قابل دسترس در مورد دانش مبارزاتیدر ایران که توسط استبداد سلطنتی کور و کودن تحمیل می شد ، شدت گرفت . همیشه جان آدمی آخرین چیزیست که یک فرد میخواهد در راه رسیدن به خواسته اش فدا کند ، درحالیکه آن جوانان مبارز تنها چیزی را که آماده بودند در راه آرزوهایشان نثار کنند ، همان جانشان بود و چه حیف که چنین نیروهایی باین آسانی خود را فدا نمودند تا کشور از وجود چنین انسانهایی بی بهره بماند و کمبود آنها در سال ۵۷ کاملا حس گردید . در میان سازمان فداییان خلق و سازمان مجاهدین شاید بتوان بر مبارزه پویان تاملی نمود که اندیشه آنرا داشت تا از قشر متوسط فراتر رفته و ابعاد مبارزه را وسعت بخشد که ساواک مهلت زندگی را از وی گرفت و صد افسوس که جدایی این سازمانها از مردم و جنبش کارگری و کمبود دانش مبارزاتی موجب گردید که مسائل درونگروهی آنها ، بر نیروی مبارزاتی انها اثر گذاشته و بخش بزرگی از آنها با کنار نهادن اسلحه به افکاری رسیدند که حزب توده سالیان درازی به نشر آنها پرداخته بود . بی جهت نیست که می گویند پاندول ساعت هرچه از سمت چپ بالاتر رود بهمان اندازه از سمت راست بالا خواهد رفت و این چنین چریکهای مسلح به افکار حزب توده ای بازگشتند که دیگر نیروی انقلابی شمرده نمی شد ، جای شگفتی است که تعدادی نیز همچنان بهمان افکار چریکی پایبندند ! چنانچه مشاهده می گردد بازهم روشنفکران انقلابی نقش تاریخی خود را محدود به مبارزات مسلحانه ای کردند که متحول شدن مردم یک کشور راامکان پذیر نخواهد کرد ، گرچه در فکر و اعلامیه هایشان موتور بزرگ را بحرکت در آورده بودند ! مردم و بخصوص کارگران را که اگر خبر دلاوریهای چریکها را شنیده بودند ، خود را دور از این جانبازیها و چنین عملکردهایی می دیدند ، درحالیکههمین مردم و بخصوص جوانان زمانیکه حرکت گسترده است ؛ همچون سالهای ۸۸ و ۸۹ ترسی از فدا کردن جان خود ندارند .

استبداد سلطنتی که باهرگونه آزادی فردی و دموکراسی خواهی مخالفت ورزیده و با ساواک بیرحم و کودن خود که قدرت خود را در شکنجه های وحشیانه و اعدام جوانان مبارز می دید ، توانست این حرکت محدود که ناشی از کمبود دانش مبارزاتی و دیکتاتوری حاکم بروز پیدا می کند را تا سال ۵۴ سرکوب نماید . در بین سالهای ۵۴ تا ۵۷ حرکتهای چریکی بشدت کاهش یافته و افراد باقیمانده فداییان و مجاهدین و همچنین سایر گروههای کوچکتر چپ که سربلند کرده بودند ، به درگیری ایدئولوژیکی با یکدیگر پرداختند که نتیجه آن پیوستن بخشی از مجاهدین به گروههای چپ بود . شاه مستبد بدلیل تجربه سال ۳۲ خود و برکناری رضا شاه توسط کشورهای قدرتمند ، مجذوب آنها شده بود ، با بالا رفتن قیمت نفت توانسته بود ارتشی منظم با سلاحهای پیشرفته را مجهز کرده و بخشی از آنرا به صنعت اختصاص دهد ، وی همچنین غرب را نیز از سیاستهای خود راضی نگاه می داشت و باین ترتیب با قدرتی که بدست آورده بود هیچ ارزشی را برای مردم کشور ایران قائل نبود . قدرت کور کننده چنان تحریک کننده اعمال زور است که نارضایتی ها دیده نمی شوند ، استبداد به نمایش روشنفکران وابسته که چندی جولان دادند نیز تن نداده و حتی دو حزب فرمایشی و متملق تبدیل به یک حزب گردیدند تا مخالفتهای ظاهری هم دیده نشود و در این حال سرکوب بیرحمانه آزادیهای فردی حرف اول را در کشور می زد ، حالیکه خود شاه از امضا کنندگان اولیه حقوق بشری بوده است . رضا شاهی که با تکیه بر استعداد و توانایی خود ، هرچند با چراغ سبز قدرتهای پیشرفته به سلطنت رسید ، کاملا عدم پیشرفت فرهنگی و صنعتی کشور را مشاهده می کرد و با بودجه اندکی که داشت در این دو وجه بکمک تکنوکراتهای وطنی به تلاشی فراوان دست زد که نتایج آن آزادی زنان ، محدودیت مذهب در سیاست با بردن بخشی از روحانیون در سازمان اوقاف ، ایجاد مدارس و دانشگاهها ، نصب خط آهن سراسری و غیره بود . افسوس که قدرت وی را نیز به دیکتاتوری مال اندوز تبدیل نموده موجب گریز بسیاری از تکنوکراتهای علاقمند گردید ، اعمال قدرت و زور جایگزین ترویج فرهنگ تدریجی را گرفته و نا رضایتی های مردم را که به اتباع دست دوم تبدیل شده بودند ، افزایش یافت و سرانجام بدلیل سر ننهادن به خواسته های انگلیس و امریکا رضا شاه مجبور به ترک کشور بود . باین ترتیب سلطنت به فرزندی رسید که برای بدست آوردن آن تلاشی صورت نداده بود و لذا همان راه نصفه ابتدای زمامداری پدر ادامه نیافت ، ضعف شاه جدید چنان بود که در اوج قدرت حاضر نشد با مذهب و روحانیون درافتاده و برابری کامل زن و مرد را طبق قوانین عرفی و حقوق بشر اعلام کند که هیچ ، بلکه به پشتیبانی و کمک به روحانیون ، موجب گردید آنها و نیروهای ملی مذهبی تنها نهاد سازمان یافته ای باشند که پس از سقوط شاه ، آمادگی تحویل قدرت را داشته باشند . افراد دموکرات باقیمانده از جبهه ملی نیز که بدلیل استبداد از هیچگونه سازماندهی برخوردار نبودند ، در فاصله کوتاه سالهای ۵۶ تا بهمن ۵۷ نتوانستند موقعیت سیاسی و اقتصادی روز را دریابند و افرادی از انها که تلاشی در جهت اصلاح سلطنت نمودند با خیانت و کوته بینی همراهان سابق و ملی مذهبیهای فعال شده روبرو گردیده و کاری از پیش نبردند . این چنین بود که فعالیت های محدود روشنفکران چپ ، بهمراه شعارهای جوانان مبارز گروههای سیاسی که در نشریات محدود انتشار می یافت ، بجایی نرسید و تفکر غالب انها که تغییر سلطنت را آرمان خود کرده بودند ، با تغییرش که توسط غرب برای اجرای سیاستهای جدیدی که با شاه هماهنگ نبود ، خلع سلاح و در حقیقت خلع نقش تاریخی خود شدند ، تا بارها و بارها تجربه جدایی روشنفکران چپ از مردم و کارگران که ادعای رهبری آنرا دارند ، ثابت نماید که تغییر نظام ، تنها و تنها از طریق خود مردم باید صورت گیرد .

سالهای ۵۷ تا ۶۷ را باید از دردناکترین دوران چپ روشنفکری که نشانی از روشن بینی نداشت ، نامید که با فقر فلسفه و کمبود شدید دانش مبارزاتی روبرو بوده و بدست خود گروه گروه و یکی یکی در اختیار جلادان نظامی رژیم جدید قرار گرفتند که ایدئولوژی اسلامی ولایتی شان به انها اجازه می داد خون مخالفین و بخصوص کفار را بریزند . در چند سال اول برای اولین بار پلورالیسم فکری متفاوتی با گروههای مختلفی پای به صحنه مبارزاتی گذاشته بودند که میتوانست آزادی افکار را به ارمغان بیاورد ، در حالیکه هر گروه سیاسی که خیل هواداران بیشمار سازماندهی نشده آنها را کور کرده بود ، گمان می کردند با عدم کفایت روحانیون بهمراه جاده صاف کن های ملی مذهبی شان ، قدرت در دست آنها قرار خواهد گرفت و با این ساده اندیشی نه تنها جان گرانقدرشان را از دست دادند ، بلکه مردم کشورشان را نیز از وجودشان بی بهره گذاشتند . تمام رهاورد های مبارزاتی انقلابات سوسیالیستی که میبایست سرمشقی برای پیشبرد مبارزاتی باشد ، تنها بمثابه کشویی بود که برای یک حرکت توجیهی گروه سیاسی بکار میرفت ، برای مثال نمونه مضحکی همچون انتخابات اولین مجلس آورده می شود که افکار لنین در انتخابات دومای دوم محور قرار گرفت تا همه آن تجربه ایکه در سالیان چریکی برای حفظ امنیت افراد یاد گرفته بودند ، بکنار رفته و همه خود را روی سطح امواجی شناور ببینند که دیگر رابطه اش را با عمق دریا از دست داده و محو می شوند ، خود را مورد شناسایی کامل نهاده و رژیم جدید در زمان مناسب همگی را همچون زمان جنگ ، از دم تیغ گذراند . حیرت آور اینکه بعضی از سران گروههای چپ که اعتقاد به مبارزه مسلحانه بعد از روشن شدن قصد حکومت برای از میان بردن گروههای سیاسی مبارز داشتند ، در زمان دستگیری حتی یک گلوله شلیک نکردند و اکثر انها در زندان رژیم اعدام شدند . مرور مجدد نشریات آن دوره کاملا حاکی از فقر فلسفه و کمبود دانش مبارزاتی گروههای سیاسی می باشد که افکار انقلابیون کشورهای دیگر بدون درک عمیق از آنها و دانستن ارتباطش با جریانات داخل کشور بود ، بی اهمیت دانستن نقش کشورهای بزرگ صاحب منافع سرشار در ایران و سرانجام عدم درک نقش واقعی مردم و طبقه کارگر در کنار عدم شناخت اقشار جدیدی ( بقول مبارزان سیاسی خرده بورژوازی ! ) که در حال گرفتن قدرت بودند بهمراه سایر عوامل ، موجب شکست گروههای چپ ( مجاهدین هم در همین طیف و با همین طرز تفکر تنها با چاشنی مذهبی بودند ) و نهایتا شکست مردم و ازبین رفتن آزادیهای نیم بند سالهای اول ۵۷ بود . مفاهیمی کلاسیک همچون کارکرد گروه در سازماندهی قشر ، کارکرد سازمان در تشکل طبقه و کارکرد حزب در برانگیختن جامعه یک کشور ، بکنار رفته و هر گروه سیاسی خود را با نامهای شعار گونه سازمان و حزب نامید بدون آنکه توانایی بحرکت دراوردن طبقه و جامعه را داشته باشد . افراد تشکیل دهنده همه نهادهای چپ ، نشاندهنده ماهیت گروهی آنهاست که تنها در قشر متوسط ( دانشجویی ) نفوذ داشته و هرچه تعداد بیشتری از این قشر توسط این نهادها سازماندهی گردند ، ماهیت گروهی انها تغییری نخواهد کرد و جذب تعدادی از سایر اقشار و حتی کارگران که در گرماگرم سالهای ۵۸ تا ۵۹ صورت گرفت تغییری در ماهیت گروهی انها نداد . تنها زمانی یک گروه می تواند خود را سازمان بنامد که توانسته باشد اکثریت طبقه ای را سازماندهی کند ( در مورد گروههای چپ طبقه کارگر ) و حزب وقتی ساخته می گردد که توانش در حرکت یک جامعه تاثیر گذار باشد . در این رابطه تنها حزب توده در سالهای ۲۵ تا ۳۲ بود که توانست تعریف نیم بند حزب را یدک بکشد و مجاهدین خلق که با نفوذ در اقشار خرده بورژوازی توانستند تعریف نیم بند سازمان را در سالهای ۵۸ تا ۶۰ داشته باشند . باین ترتیب بود که گروههای چپ که همگی دارای خاستگاه اقشار متوسط بوده و تنها به سازماندهی بخشی از این اقشار پرداخته بودند ، بزعم خود به برخورد ایدئولوژیکی با یکدیگر و در حقیقت به دعوای گروهی برای رهبری پرداختند و این شاید آخرین فرصتی بود که تاریخ برای انجام نقش به آنها واگذار کرده بود که در این تجربه هم ، همچون پیشینیان خود شکست خوردند . نظام ولایتی که از همان ابتدای سالهای اول پیروزی خود چهره جنایتکارانه خود را با اعدامهای افرادی به اتهام سلطنت طلبی و پشتیبانی از رژیم قبلی چه آن افراد چنین بودند و چه بدلیل تصفیه حسابهای قدیمی نشان داد ، در سالهای ۶۰ تا ۶۷ که به اعدامهای دستجمعی زندانیان دربند با انجام ۳ سوال در چند دقیقه انجامید ، دوره تاریکی در سیاست جنایتکارانه رژیم ولایتی باقی گذاشت تا تاریخ و دادگاههای بین المللی حقایق وحشتناک از آن دوران را روشن سازند ، گرچه اعدامها هیچ زمان متوقف نگردید . بسیاری از لشکر تارومار شده گروههای سیاسی چپ که نباید در این شکستها جز خود کسی را مورد سرزنش قرار دهند ، به کشورهای دموکراتیک غربی مهاجرت نمودند تا شاید در سایه آن آزادی افکار بتوانند به اندیشه خود سامانی داده و رهبری مبارزه را در دست گیرند !

نظام ولایتی اسلامی که پایان جنگ خانمان برانداز را با سرکوب کامل گروههای چپ و مجاهد همزمان نمود تا مشکل داخلی برای پیشبرد سیاستهای خود نداشته باشد ، فراموش نکرد که در آن سالها با سایر نهادهای دموکراتیک مردمی ، کارگری ، قومی ، مذهبی ، معلمان ، زنان ، دانشجویان و سایرین نیز تسویه حساب نماید . رژیم می دانست که پایگاه اصلی گروههای چپ و مجاهد در دانشگاهها است و در نتیجه با پشتیبانی و گسترش انجمنهای اسلامی و همچنین لباس شخصیهای چماق بدست ، مقابل شوراهای دانشجویی متأثر از چپ ایستاد تا این پایگاه را بتصرف خود درآورد ، هرچند در سالهای دیرتر بسیاری از این انجمنهای اسلامی چه در دعوا های جناحی اقشار حکومتی با یکدیگر به نزاع برخاستند و یا بستری برای دانشجویان مخالف کل نظام گردیدند . معلمان و استادان بخش دیگری بودند که با نهادهای دموکراتیک خود و حربه تعلیم دانش ، نمی توانستند اصول اسلامی را جایگزین علوم روز نمایند ، پس میبایست نهادهای دموکراتیک انها نیز از بین رفته و بنوعی دروس حوزوی را در مدارس و دانشگاهها تزریق نمایند . زنان بعنوان نیمی از جمعیت کشور خواهان برابری و آزادی بودند و زمانیکه با آرامش تن به حجاب اجباری ندادند ، با چماقداران اسید پاش مواجه شدند تا آزادی نسبی خود را در سلطنت قبلی از یاد برده و به حقوق نیمی از مرد رضایت دهند . استانهای کرد نشین ، ترکمن ، آذری ، بلوچ ، گیلک ، لر و عرب که کم و بیش در سر رویای استانهای خود مختار را می دیدند با کمیته و سپاه و بسیجی که دستاورد حکومت اسلامی برای سرکوب نهادهای دموکرات تاسیس شده بودند ،روبرو شدند و در این میان کردها و ترکمنها که نهادهای مستقلی برای اداره استانهایشان ایجاد کرده بودند ، با سرکوب وحشیانه و کشتار روبرو گشتند تا ماهیت اصلی نظام بیش از پیش روشن گردد . پیروان مذاهب دیگر نیز که همچون سابق به ترویج اعتقادات خود می پرداختند با هجوم افکار ولایتی که هیچ نوع آزادی را برای سایرین باور نداشتند روبرو گردیدند و این محدودیتهایی نه تنها برای مبلغان سایر ادیان که حتی شامل سنی ها که شعبه ای از دین اسلام بودندنیز گردید و در این میان کار برای پیروان یهودی و زردشتیها سخت تر شد و تکلیف بهایی ها که جزو دین محسوب نشده روشن بود چرا که از سوی گروهی از حاکمیت که به حجتیه معروف بودند نجس شمرده شده و خونشان حلال بود . سرکوب جنبش کارگری که در راس امور نظام قرار داشت و با وجود گفته ولایت زنده بکار کارگریم بسرعت آغاز شد و شوراهای مستقل کارگری ایجاد شده با انجمنهای اسلامی کار خنثی گردید و روحانیون اعزامی به کارخانه ها بهمراه قشری از مذهبیون کارگری کنترل حرکت و اعتراضات کارگری را زیر نظر گرفتند . خیلی طول نکشید که خانه کارگر و انجمنهای اسلامی جایگزین شوراهای رویایی گروههای چپ گردید که کشور ولایت فقیهی را با کشور شوراها اشتباه گرفته و میخواستند از طریق کارگران مدیریت و تولید کارخانه هارا کنترل نمایند و این حاکی از عمق درک غلط گروههای چپ در آن سالهای بقول خودشان انقلابی بود ، درحالیکه تمام وقایعی وحشتناکی که در این پاراگراف نام برده شد ، یک بیک توسط حکومت اسلامی در جریان بود . تکلیف سایر نیروها از جمله حقوقدانان ، نویسندگان ، هنرمندان ، شعرا ، خوانندگان ، بازیکنان تاتر و سینما ، روزنامه نگاران ، قضات و وکلای دادگستری ، نمایندگان مجالس ، نیروهای انتظامی و ارتشی ، نهادهای سیاسی و دموکراتیک و سایرین نیز بتدریج روشن شد که جز اطاعت و سرسپردگی راهی در پیش نخواهد بود . موضوعی که زمان می برد تا برای همه اقشار مردم روشن گردد این بود که حکومت اسلامی درست است که محورش ولایت فقیه و اسلام می باشد ولی این امر ربطی به حمایت از مردم استان عرب زبان ندارد ، درست است که مذهب شیعه حاکم است ولی این امر ربطی به حمایت از نیروهای شیعی مذهب مخالف حکومت ندارد ، درست است که قومیتهای کرد ، ترکمن و سایرین را کشتار می کند ولی این امر ربطی به حمایت از فارس زبان مخالف حکومت ندارد ، درست است که از زنان بعنوان محور خانواده نام برده می شود ولی این امر ربطی به آزادی زنان ندارد ، درست است که کارگران محور تولیدند ولی این ربطی به پیگیری حقوق کارگران از طریق نهادهای مستقلشان ندارد ، درست است که دانشجویان سازندگان آینده ایران بشمار می روند ولی این ربطی به حمایت از درک انها به دموکراسی و استقلال دانشگاهها ندارد . بالاخره درست است که ۳ پای این نظام استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی است ولی این ربطی به حمایت از نهادهای دموکراتیک کارگری ، زنان ، مردان ، دانشجویان ، معلمان ، حقوقدانان ، نویسندگان ، قومیتها ، مذاهب ، گروههای سیاسی و دموکرات و خلاصه همه تشکیلاتی که بنوعی در تلاش برای آزادی و دموکراسی مبارزه می کنند نداشته و همه باید سرکوب گردند تا ثبات رهبری و ولایت که اصل نظام است بهمراه وابستگان و جیره خوارانش شکل گیرد . همه این جریانات تنها در طول چند سال اتفاق افتاد تا روشن گردد که استبداد ریشه دوانده قبلی چگونه امکان رشد نیروهای دموکراتیک را جلوگیری کرده بود و چگونه استبداد جدید کار ناتمام قبلی را کامل نمود . نه گفته نماند زمانیکه روشنفکران سیاسی موسوم به چپ در خواب خرگوشی فرو رفته و در رویای بدست آوردن رهبری بودند ، اندیشمندانی بوده و هستند هرچند کم و با صدای خاموش و بدون شعار ، ولی تلاش دارند نقش خود را در ارتقای فرهنگی مردم خویش جهت رسیدن به دموکراسی ایفا نموده و می نمایند .

مهاجرت ایرانیان به کشورهای خارجی قدمت طولانی داشته و بطور مشخص به دوران قاجاریه و سفر شاهان برمی گردد که یا بعنوان نمایندگان و سفرای ایرانی به آن کشورها می رفتند و یا بدلیل بورسهای دولتی برای تحصیلات اعزام می شدند و بتدریج اشخاص متمکن فرزندان خود را نیز برای اخذ مدرکی رهسپار خارج می نمودند . با گسترش مناسبات کشورها و رشد علوم و هنر در ممالک دیگر بهمراه تحولات سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی علاقمندی ایرانیان برای بهره بردن از آن امکانات بمراتب بیشتر گردید و این رفت و آمد موجب انتقال آن پیشرفتها به ایران گردید . با توجه به وجود امکانات و شدت استبداد سلطنتی ، مهاجرت ناراضیان حکومتی در کشورهای خارجی پیشرفته افزایش یافت و آنها بتدریج گروههای بزرگتری بعنوان اپوزیسیون را در دیار غربت تشکیل دادند ، گرچه فراریان و مهاجرین چپ در سالهای ۲۴ ببعد بیشتر به کشورهای شوروی و اروپای شرقی سوسیالیستی می رفتند ، ولی با دشواریها و محدودیتهایی که در این کشورها نصیب مهاجرین می گردید ، سرازیر کشورهای دموکراتیک غربی گردیدند . هجوم مهاجرین ایرانی با پیروزی نظام ولایتی بسمت اینگونه کشورها افزایش یافته بطوریکه امروزه میلیونها ایرانی باجبار و یا از روی علاقه در کشورهای پیشرفته دموکرات زندگی کرده و بیشتر آنها با همه ناملایمات قصد نهایی دارند که به اقامت دائمی در آن کشورها بپردازند ، حتی اگر دموکراسی در ایران حاکم گردد . استبداد طولانی چنان در ضمیر ایرانیان مهاجر ریشه دوانده که با وجود انتخاب کشورهای پیشرفته نسبتا دموکرات و تاثیر گرفتن از مواهب آزادی ، اکثریت روشنفکران چپ متعلق به گروههای سیاسی همچنان به تفکر دوران زندگی در ایران خود چسبیده اند ، طوریکه تغییر از آن افکار را خیانت به گذشته پر افت و خیز خود می دانند . حیرت آور است زمانی که گفتار سران این گروهها در خارج کشور را با گفتار زمان زیستن در ایران آنها مقایسه کرده تغییر چندانی مشاهده نخواهد شد ، درحالیکه حجم اطلاعات و کتاب در دسترس در این کشورها قابل قیاس با امکانات در ایران نمی باشد و تاسف آور اینکه اعضا و بدنه این گروهها همچنان در فقر دانش مبارزاتی بسر برده و برای هر حرکتی چشم به دهان سران خود دارند که شاید بدلیل حجم کار روزانه شغلی آنها باشد ! درد اصلی آنستکه همه این سیاسیون قبلی بحق خواستار محاکمه سران رژیم ولایتی هستند ، درحالیکه بهیچ وجه آمادگی آنرا ندارند که اشتباهات اساسی خود را بازگو نموده گذشته را چراغ راه آینده نمایند . کار برای آندسته از افراد و گروههایی که با همکاری با عوامل امنیتی رژیم دست به خیانتهایی زده و عاملی در راه شناسایی سایر افراد و گروههای سیاسی شده که منجر به زندانی و اعدام بسیاری نیز گشته ، بسیار دشوارتر است گرچه بیشتر آنها در باره گذشته سکوت کرده و یا خود را تبرئه و توجیه نموده و امروزه جزو تحلیلگران نظام گردیده اند ! آزادی موجود اگر اثری در تعدادی از افراد و گروههای سیاسی قدیمی گذاشته ، نتیجه ای جز انشعاب و ایجاد گروه جدید حتی با اسم قبلی باضافه پسوند یا پیشوندی نداشته است ، هرچند این گروهها با تعداد بمراتب اعضای کمتر از سابق خود را حزب ( حزب طبقه کارگر ) می خوانند حتی اگر کارگری عضو انها نباشد و نتوانند در تظاهرات خارج کشوری چند صد نفر را تجهیز کنند . تفاوت دیگر این گروهها در خارج کشور و استفاده از هوای آزاد دموکراسی ، یکدیگر را دشمن دیدن و حاضر نشدن برسر وحدتی است که مثلا برای حمایت از یک حرکت مورد تایید ایرانیان داخل کشور بخواهند انجام دهند ، طبعا وحدت آنها با سایر گروههای سیاسی از محالات است . زمانیکه هنرمندی همچون استاد شجریان قادر است هر سالن بزرگی را مملو از هواداران بنماید ، یا زمانیکه تظاهرات خیابانی ایرانیان در داخل کشور اوج می گیرد موجب گردهمایی چند هزار ایرانی دور از وطن می گردد و مواردی دیگر نتیجه دوری گزیدن بدنه انبوه ایرانیان مهاجر را می رساند که تمایلی به آن گروههای سیاسی چپ ندارند . گروههای چپ همه استراتژیها و تاکتیکهای سایر گروههای خارج نشین را با برهان خلف رد می نمایند ، درحالیکه خود هیچ استراتژی و تاکتیکی عملی از راه دور را در سازماندهی طبقه کارگر که مدعی آن می باشند ، عرضه نمی کنند و جالب اینکه با انتشار حجم زیادی از تکرار اخبار کارگری در ایران وانمود می کنند که جنبش کارگری را رهبری می نمایند . حیرت آور اینکه این گروههای چپ منکر هرگونه فعالیت کارگران پیشرو و فعالین کارگری در اختناق موجود داخل کشور شده و سندیکای مستقل را که یک نهاد دموکراتیک کارگری برای سازماندهی کارگران می باشند یا انحرافی دانسته و یا با دلایلی همچون ضرورت تشکیل هسته های سرخ و مخفی که چگونگی امکان تشکیل آنها را تشریح نمی کنند ، درجهت انقلاب کارگری نمی بینند ! گروههای سیاسی چپ که جز افکار تزریق شده ایدئولوژیکی خود را نمی بینند ، هشدار ناقوس های بصدا درآمده را حس نمی کنند و همچنان آرمانی را در روی هوا بتصویر در می آورند که خود می دانند در روی زمین قابل تحقق نیست و چه خوب می شد اگر آنها تحلیلی از افت کیفی خود داده و دریابند چرا جاذبه انها برای ایرانیان ( حتی مردم سایر کشورها ) کمتر شده و حتی بسیاری از نیروهای چپ قدیمی و چپ نسل جدید به سوی سوسیال دموکراسی و یا انواع دموکراتیکی روی آورده اند ! هیچکس منکر این نیست که کارگران بعنوان زحمتکش ترین بخش مردمی از کمترین مواهب یک کشور استفاده کرده و با حداقل حقوقی که شاید یک سوم خط فقر است در حال گذران زندگی هستند ، درحالیکه بیکاری ، عدم پرداخت حقوق ، قراردادهای موقت ، نبود بیمه و بهداشت ، تبعیض کاری و جنسیتی ، کار کودکان ، نداشتن سندیکای مستقل و آزادیهای صنفی ، نداشتن صندوق اعتصاب ، حق اعتصاب و سایر موارد گریبان انها را گرفته است . هیچکس منکر این نیست که جامعه سوسیالیستی ایده ال کارگران و حتی سایر مردم است ، منتهی این انقلاب طبق تئوریهای گروههای چپ زمانی متحق می گردد که سازماندهی طبقه کارگر توسط همین گروههای چپ و یا صحیح تر توسط خود کارگران انجام شده باشد ، نه اینکه بیشتر سران این گروهها که در کشورهای دموکراتیک زندگی کرده ولی اعتقادی به دموکراسی ندارند ، بدون اینکه خود نقشی در این سازماندهی داشته باشند ، فتوای انقلاب از راه دور را بدهند ! دیگر زمان آن رسیده که گروههای چپ بخشی از وقت خود را بجای رد سایر گروههای سیاسی و فعالیت های داخل و خارج کشور وبررسیجنبشهای منطقه به نقد عمیق گذشته خود پرداخته و توضیح دقیق دهند که چرا انقلابات سوسیالیستی محقق نشده ، چرا ۵۰ سال است که انقلاب سوسیالیستی دیگری رخ نداده ، چگونه خود به اینکار خواهند پرداخت ، چه جامعه ای و چگونه ایجاد خواهند کرد و چرا در کنار وحدت سایر گروههای سیاسی ، انها همچنان به انشعاب می پردازند و حاضر نیستند حداقل بخاطر طبقه کارگر به وحدت با یکدیگر برسند ؟

با شکست گروههای چپ و سایر گروههای سیاسی و تثبیت نظام ولایتی که با گسترش ارتباطات و رسانه های بین المللی و ماهواره ها همراه بود ، جوانان دانشجو را به تفکر وادار کرد که از چه راهی می توان به آزادی و دموکراسی رسید و زمانیکه ترفند حکومت با دولت اصلاحات دیگر چهره نظام را روشن کرد ، فضای دیگری در دانشگاهها که یک محور بزرگ برای تغییر می باشند ، ایجاد گردید . جوانان دانستند که تحمل افکار یکدیگر و پلورالیسم خود یک پای رسیدن به آزادی جمعی است ، جوانان یاد گرفتند که هر مذهبی قادر نخواهد بود جای قوانین پیشرفته عرفی و اصول حقوق بشر را بگیرد که همچنان در حال رشد و تغییرند ، جوانان فهمیدند که محور قرار دادن ایدئولوژی موجب محدودیت وحدت اقشار گوناگون مردمی می گردد و بالاخره جوانان درک کردند که برای رسیدن به دموکراسی باید که به آزادی یکدیگر احترام گذاشته و تحقق آنرا بکمک همه اقشار امکان پذیر نمایند . پس از سرکوبی کامل همه نهادهای مردمی توسط نظام ولایتی ۲۰ سال طول کشید تا نهادهای دموکراتیکی همچون جبهه متحد دانشجویی و جبهه دموکراتیک شکل گیرد ، اساسنامه جبهه دموکراتیک علنا خواستار تغییر نظام بود که خط قرمز حکومت شمرده شده و سرکوب بیرحمانه آنها را بدنبال داشت . اقداماتی که اخیرا زنان پیشرو برای ایجاد کمپینهای مختلف در شناخت بانوان و مبارزه آنها برای رسیدن به برابری و یا نهادهایی که به کودکان کار برای یافتن سرپناهی کمک می کنند ، بهمراه سایر فعالیت های بانوان ، موجب شده که نیمی از مردم ایران دریابند که وظیفه مهمتری در بیرون از خانه دارند که با نیروی فراوانی که در اختیار دارند ، قادر خواهند بود تحولی در کشور بوجود آورند . مبارزات زنان در کشور که با کمک بسیاری از آزاد اندیشان مرد صورت می گیرد ، موجب گردیده که زنان سایر اقشار و حتی مذهبیهای بدور از حس برابری به این کمپینها جلب گردند ، واقعیت آنستکه بدون اصل برابری زن و مرد در همه ابعاد تثبیت دموکراسی در یک جامعه امکان پذیر نخواهد بود . کم نیستند اندیشمندان ، نویسندگان ، هنرمندان ، معلمان ، استادان ، روزنامه نگاران ، وکلا ، زنان ، کارگران ، دانشجویان ، کارکنان ، بعضی از افراد و گروههای سیاسی و سایر اقشار ایرانی چه در داخل ایران و چه در کشورهای دیگر ، چه در زمان سلطنت قبلی و چه در رژیم ولایتی ، فارغ از ایدئولوژی های رنگارنگ تنها به ایران و مردمش می اندیشند که چگونه با آثار و عملکرد خود راه درست را پیدا نموده و در اختیار مردم قرار دهند ، بدون اینکه ادعای رهبری مردم را داشته باشند . آنها درک نموده اند که هیچ تحولی صورت نمی گیرد مگر آنکه فرهنگ آن تحول در اکثریتی از مردم جاری باشد ، آنها دانسته اند آزادی و دموکراسی زمانی در کشور برقرار می گردد که در اکثریتی از مردم آزادی و برابری نسبت بیکدیگر برقرار شده و آمادگی تحمل گوناگونی افکار یکدیگر را داشته باشند و لذا همه نیروی خود را در راه این رشد فرهنگی قرار داده اند . نهادهای صنفی و دموکراتیکی که با وجود دیکتاتوری و اختناق در اقشار گوناگون زنان ، دانشجویان ، کارگران ، معلمان و سایرین در حال شکل گیری و گسترش می باشند ، راه حلی است که به رشد فرهنگ عامه برای شناخت ریشه حکومتهای دیکتاتوری و درک اینکه آینده باید چگونه باشد تا دموکراسی در کشور حاکم گردد و در نتیجه تاکتیکهای رسیدن به آن مرحله را مشخص می کند . درست است که سازمان ملل و نهادهای وابسته آن از طرفی در منگنه دولتهای بزرگ قرار داشته و قادر نیست از تجاوزات آنها به سایر کشورها جلوگیری کند ، ولی از طرف دیگر تحت فشار ملتها برای تصویب اصولی است که حقوق افراد بشر همه کشورها را تامین نماید و این مبارزه برای تغییر شرایط بهتر ادامه دارد . چنانچه مشاهده می گردد دگرگونی در افکار اقشار مختلف مردم چه زن و چه مرد در حال شکل گیری است و تمایلات دموکراتیک چه در نیروهای سوسیالیست و سوسیال دموکرات ، چه در میان لیبرال دموکرات و ملی مذهبیها ، چه در میان افراد مذاهب گوناگون و چه در میان افراد با زبانها و گویشهای مختلف ، چه در میان کارگران و چه در میان کارمندان ، چه در میان دانشجویان و محصلان چه در میان استادان و معلمان و خلاصه اکثریتی از اقشار گوناگون مردم دریافته اند که حکومتی متعلق بهمه خواهد بود که برابری و آزادی و دموکراسی را برای همه افرادش بدور از طرز تفکر آنها تامین نماید . تلاشهایی که در میان ایرانیان خارج کشور به همت اندیشمندان جهت وحدت افراد و گروههای سیاسی و حقوقی صورت می گیرند ( البته عملکرد گروههایی که بگمان تاسیس دولت موقت و یا رهبری جنبش داخل فعالند از این مجموعه جدا می باشند ) ، نمونه خوبی است که موجب می گردد حمایت همه جانبه ای از مبارزات مردم داخل کشور صورت گرفته و سازمانهای بین المللی حقوق بشری ، نهادهای دموکراتیک و دولتهای سایر کشورها را وادار می کند که که مسائل حقوق بشری را محور قرار داده و با همتی که مردم داخل کشور در مخالفت با حکومت انجام می دهند ، فشار سرکوب مردم توسط سپاه و چماقداران رژیم را کاهش داده ، از اعدام زندانیان خودداری نموده و به آزادی زندانیان سیاسی تمکین کند تا گام آخر برای سقوط نظام فراهم گردد . تجارب گذشته و دانش امروزه بهمراه تکنولوژی ارتباطات دیگر اجازه نمی دهد که اشتباهی بزرگ همچون گذشته که بدلیل کمبود دانش مبارزاتی و جدایی روشنفکران بخصوص جناح چپ از مردم صورت گرفت ، تکرار گردد ، پس چه بهتر که جنبشهای گوناگون مردم در ایجاد حکومتی سکولار و مبتنی بر دموکراسی باهم به وحدت برسند .

خرداد ۱۳۹۰ گروه پژوهش کارگری

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید