رفتن به محتوای اصلی

گفتگو با نشریهء حزب کوملهء
18.01.2008 - 19:13

گفتگو با نشریهء حزب کوملهء کُردستان، در مورد مسائل قومی، ملّی

 سئوال1]- لطفأ برای خوانندگان سایت و نشریهء ما بیشتر خود را معرفی کنید:

 جواب: در خانواده ای از ساکنانِ بومی استان فارس بدنیا آمده ام. دوران دبستان و دبیرستان را در شهرستان و در شیراز مرکز این استان گذرانده ام. بر اثر علاقهء فراوان به شغل آموزگاری با شرکت در گزینش ها و با تحصیل و آموزش دوره های مناسب در این زمینه، در حکومت قبل در استخدام وزارت آموزش و پرورش در امر تدریس در دبستان و در ادامه در رشتهء دبیری ریاضی دبیرستان در این استان مشغول بکار بوده ام، با داشتن 8 سال سابقهء کار فرهنگی، به جرم ملحدین و محاربین با وابستگی به جنبشهای حزبی و سازمانی اپوزیسیون سیاسی، قیام بر علیه جمهوری اسلامی و تضعیف روحانیّت، برای همیشه از آموزش و پرورش اخراج شدم. با مهاجرت اجباری به خارج، در کشور آلمان در رشتهء مهندسی آرشیتکت تحصیل کرده ام. با داشتن تابعیّت آلمانی اکنون بیش از 20 سال هست که در این کشور بسر میبرم، آشنایی با تضادهای اجتماعی و در نتیجه تفکیک و تحلیل مسائل از دیدگاهِ سیاسی از همان سال اوّلِ آموزگاری من آغاز شد.

 2]- در مقطع انقلاب بهمن و در حالی که ایران یکپارچه علیه رژیم شاهنشاهی به پا خواسته بود، به طور مشخص نقش جنبش کردستان را چگونه دیدید؟ :

 جواب: بدون شک قبل و در هنگام اوج انقلاب 57 تحلیل مسائل و تجربیاتی که اکنون در دسترس هست را نداشتم، قبل از انقلاب شاهدِ کارهای بسیار مثبتی از جمله تحصیل اجباری، افزوده شدن بر شمار دبستانها، دبیرستانها، دانشگاهها، تحصیل و تغذیه رایگان برای کودکان، هدایت جامعه بسوی افکار راسیونال یا خردگرایی که زیر بنای وارد شدن به عصر مدرنیته میباشد، پروسهء سکولاریسم پنهان، کوشش در صنعتی کردن کشور همراه با مدرنیزاسیون، شایسته سالاری، بالا رفتن استاندارد زندگی، پا گذاشتن به آفرینش عرصه های فرهنگی و اجتماعی دارد صورت میگیرد، از سویی دیگر با یک ساختار حکومتی متمرکز اتوریتهء از بالا روبرو بودیم که هضم شرایط آن زمان برای ما مشکل بود.

 در آن زمان درکِ کلاسیک از ماهیّت انقلاب مشروطیّت ایران و این را که دوران تکاملی ایران در حالِ گذار از ساختار فئودالیته به بورژوازی ملّی و پیوستن به جهان بیرون است را در ابعادی کافی نداشتیم، از سیاست فراگیر جهانی، رقابت بین دو قطب کاپیتالیسم و سوسیالیسم در خاورمیانه و ناحیّهء خلیج فارس، و جنگ ایدئولوژی بین مارکسیسم، لیبرالیسم، و نقش دین اسلام سیاسی و سنتّی را کم بهاء میدادیم، امّا بخوبی میدانستیم مسیر سیاسی ایی را که حکومت وقت در پیش گرفته است درست نیست، و هرچه میگذشت بر شکاف بین هرم رهبری سیاسی و تودهء مردم که همدیگر را در نمی یافتند افزوده میشود، عدم شکوفایی برنامه های اقتصادی و ناموفّق بودنِ طرحهای مدرنیزاسیون حکومت، علاوه بر آنها برافراشتن دیوار سبز ایدئولوژیک دینی از سوی سرمایه داری بسرگردگی آمریکا در مقابل ایدئولوژی مارکسیسم و گسترش سیاسی سوسیالیسم شوروی، اوج گیری ناسیونالیسم عربی در خاورمیانه،

زمینهء بازگشت دو دیدگاه یعنی: اسلام سیاسی و سنتّی فوندامنتال و بازوی دیگر انقلاب دیدگاه و حاکمیّت سیستم فئودالیته را در ایران فراهم کرد، ضروت تغییر و تحوّل در شکل رفرمهای چندی در جامعهء ایران آشکار و اجتناب ناپذیر بود، امّا آنزمان به روشنی نسخهء جوابگوی این مشکلات سیاسی و اجتماعی را هرگز در بازگشت حاکمیّت دین و آخوند سالاری نمی دیدیم، و زیر پرچم شعارها و همسو با اهداف انقلابی 57 حتّی یک قدم هم بر نداشتم. بنا بر این انقلاب 57 در ایران را حاصل رشد تضاد های تکامل یافته بر بستر اندیشه ورزی راسیونال حساب شدهء جامعهء ایران ارزیابی نمیکنم، در نتیجه جنبش قومی کردستان و یا ترکمن صحرای دست آورد چنین انقلابی که خود فاقد آلترناتیوی دموکراتیک و سازنده بود را علی رغم داشتن اهداف دمکراتیک و انسانی و نیکِ این جنبشهای مردمی، نمیتوان مثبت ارزیابی کرد. به عبارتی دیگر ساختار شکني بدون آلترناتیو در هر زمانی و به هر دلیلی و سپردن خود به دست سرنوشتی نامعلوم بدونِ پرسپکتیو خردگرا نبوده و نیست.

در زمان انقلاب ما خود چنان غافلگیر و درگیر و مشغول تحوّلات در استان فارس و دیگر استانهای جنوبی، بویژه اعتصابات کارگری صنایع نفت در جنوب بودیم که به بطور جدی به فکر استانهای دیگر از جمله، تهران، و یا کردستان نبودیم، ولی بخوبی گمان آن میرفت که زمینهء جنبش مردمی برای نواحی ایی مانند کردستان فراهم شده است و در این دگرگونی بنا با سابقهء تاریخی آن نقش بسزایی را خواهند داشت.

 3]- در حالی که در همان مقطع فوق، ایران دچار تحوّلی بنیادین در ساختار سیاسی شد، نقش جنبش کردستان را در ایستادگی مقابل رژیم بعد از استقرار چگونه ارزیابی میکنید ؟ :

 جواب: مدّتی از سقوط حکومت پادشاهی نگذشته بود که قشر دینی حوزه ای با طبقهء ایدئولوگ آکادمیک اسلام سیاسی، قصد بر پایی ساختار حکومتی را بر اساس ایدئولوژی اسلام در جامعه را مطرح کردند و هوداران توده وار خود را در نهادهای دینی و غیر دینی اغلب در مساجد سامان دادند، و به آن فضای کوتاه باز سیاسی و اجتماعی بعد از انقلاب پایان بخشیدند. تلاش در منوکراتی کردن جامعهء سر برآورده از پلورالیسم و گذراندن همهء افکار و اندیشه ها از فیلتر اسلام سنتّی و سیاسی، برای یکسان سازی عقیدتی و باورمندی دینی، انقلاب فرهنگی با بستن دانشگاهها، پاکسازی دانش آوزان، دانشجویان، آموزگاران، دبیران، استادان پیشتاز جنبش، از طریق هسته ها و گزینشهای اسلامی، بگیر و ببندهای ایدئولوزیک هوادران احزاب و سازمانهای سراسری قدیم و جدید،

 همچنین تعقیب نیروهای دموکرات پیشتاز کشور، اعدام و کشتار فردی و دستجمعی باعث شد که احزاب و سازمانها به مخفی کاری و پنهان کردن خود روی آوردند، عدّه ای هم برای مصون ماندن از خطرات جدی و احتمالی، راه چاره را در مهاجرت به سایر نقاط کشور از جمله کردستان و به خارج میدیدند، هر چه دستگاه ایدئولوژیک رژیم اسلامی حلقه را بر دگراندیشان و غیر خودیها تنگتر میکرد، موقعِبت استراتژیکی و نقش جنبش مردم کردستان در این مرحله از انقلاب برجسته تر میشد در واقع سرزمین کردستان در اذهان به سنگر عمومی مقاومت دموکراتیک در برابر رژیم تبدیل گشته بود، بسیاری افراد که خود را در محاصرهء جوّ حاکم، گرفتار شده احساس میکردند، نجات خویش و یا مسیر مهاجرت و آمد و شد به خارج کشور را فقط در کردستانِ نیمه مستقل و نسبتأ آزاد آن دوره، و یا از طریق آن میدیدند، که بسیاری از ایرانیان از طریق کردستان جان خود را نجات دادند. افراد عقیده مند بسیاری هم بودند که صرفأ به قصد پشتیبانی از جنبش مردمی کردستان در مقابل رژیم، به این دیار مهاجرت کردند.

 4] - شما به عنوان یک فعّال سیاسی ایرانی و به مثابه یک ناظر، احزاب موجود در کردستان ایران را چگونه می بینیند و آیا اثر گذاری آنها بر مبارزات سیاسی در سه دههء اخیر را مثبت ارزیابی میکنید ؟ :

 جواب: در تاریخ جنبشهای قومی و منطقه ای 3 فاکتور بوضوح برجسته هست: 1- با پایه قرار دادن شاخص های: اقتصادی، تاریخی، زبانی، فرهنگی، باورمندی دینی، عدم عدالت اجتماعی و مساوات، خواهان جدایی از سرزمین مادر بوده اند [Separatism]، تا بتوانند حکومت مختص به قوم خویش را تشکیل دهند 2- یا فقط خواسته های قومی معین خویش را در ساختار حکومت یک کشور پیگیری کرده اند [Partikularism]، که رادیکال شدن این دیدگاه به همان فاکتور 1 ختم میشود. 3- نایل آمدن به دو فاکتور 1 و 2 معمولأ از دو طریق ممکن میشود راه حلّ اوّل: چه جدایی و چه رفع بحران در چهار چوب یک کشور از طریق سیاسی و مسالمت آمیز بوده، که معمولأ در جوامعی که مرحلهء سرمایه داری ملّی انقلابی سیستم فئودالیته را در هم شکسته و مرحلهء ساختار حکومتی ملّت دولت [Nationstaat] را هم پشت سر گذاشته و دموکراسی در آن نهادینه شده است صورت میگیرد، راه حلّ دوّم : خشونت آمیز است که با تجربه از این پروسه، به نوع تروریستم إتنیکی قومی منجر خواهد شد، که در این پروسه طرفین در بار آوری این روش و نتیجه نا مطلوب سهیم هستند.

 شکل گیری جنبش و احزاب قومی در ایران ریشه در سیستم ملوک اطوایفی قبل از انقلاب مشروطیّت 1905 میلادی در ایران دارد، که از آن در دوران تکاملی فاز پسامدرن و یا فئودالیته نام برده میشود که اقوام با پیشوایان و ارگانهای مربوط بخود، واحد مستقل و نیمه مستقل تشکیل دهندهء چنین ساختار حکومتی با اقتصاد بستهء مبتنی بر معادلات پا یا پای هست. وجود ارگان قومی در ساختاری فئودالیته برای هماهنگ کردن آن قوم در مقابل تهاجم قومی قوی تر شاید در زمانی لازم و اصولأ برآیند این سیستم حکومتی هست، امّا وقتی در کشوری حکومت ملّی قانومند شکل میگیرد، که همهء افراد در مقابل قانون از حقوق مساوی برخوردار هستند و روابط اجتماعی فراقومی حاکم می باشد، دیگر وجود احزاب قومی عاملی باز دارنده و سد راه رشد و جایگزینی دموکراسی پلورالیسم با روند تکاملی مدرنیته، و مانعی برای آمیزش فرهنگهای گوناگون در یکسان سازی دمکراتیک در یک کشور هست.

در هر جامعه ای با هر رشد اقتصادی و فرهنگی اگر شکل گیری حکومت و مبانی حقوقی آن بر اساس قومی و قبیله ای إتنیکی باشد، آن جامعه در عصر پسا مدرن بسر میبرد و سه پایهء اصلی تشکیل دهندهء سیستم حکومتی فئودالیته آن : ارباب، رعیّت، کشیش و یا آخوند میباشند که در عصر امروز این شاخصه ها میتواند خود را در لباس اندیشه های تازهء دیگر به نمایش بگذارند.

حکومت به مفهوم نیمه مدرن تا مدرن کلاسیک آن زمانی ایجاد میشود که ابزارهای تشکیل دهندهء آن دموکراسی پلورالیسم و طبقات [ پائین، میانی، و بالایی جامعه، و یا به عبارتی دیگر کارگران، زحمتکشان، کشاورزان، سرمایه داران، زنان، دانشجویان، کارمندان، هنرمندان، فرهنگیان،....] باشند که در واقع بجای اقوام طبقات اجتماعی، لایه های مختلف جامعه، سندیکاها می نشیند، و در این ساختار منافع طبقاتی و در دموکراسی مدرن امروز حقوق و منافع فردی و شهروندی مطرح میشود نه منافع قومی و قبیله اي و یا طبقه ای خاصّ. مبنای انتخاب و ارزش گذاری هم شایسته سالاری خواهد بود.

 در این شکی نیست که احزاب قومی مانند حزب کومله و حزب دموکرات کردستان، در گذر بیش از شصت سال تأسیس خود در دفاع از حقوق مردم کردستان و در مقابل نا برابریهای قومی و تبعیضات اقتصادی و سیاسی، همچنین در دامن زدن به باز شدن فضای باز سیاسی و فرهنگی در کشور برای برقراری دموکراسی و پلورالیسم نقش مهّمی را در دوران معیّنی داشته اند، امّا از آنجا که سیاست پردازی احزاب قومی بدرستی بر جهان بینی هایی مانند سوسیال دموکراسی و یا لیبرال دموکراسی استوار نبوده، افکار قوم گرایی بعد از انقلاب مشروطیّت راه گریز از مرکز را در پیش گرفتند، در دوران سلسلهء پهلوی هم با انتخاب ایدئولوژی اسلام و مارکسیسم با دیدگاه سوسیالیسم فئودالیته و خرده بورژوازی تخیّلی در فروپاشی حکومت ملّی هم همّت گماشته اند، امروز هم زیر نام دموکراسی و حقوق بشر، به اندیشهء دمکراسی قومی و قبیله ای خود ادامه میدهند که در هر شکل آن عاملی بازدارنده میباشد.

 5- از آنجا که کردستان در کنار دیگر مناطق ایران مورد سرکوب رژیم قرار داشته، امّا همواره نوعی از اجحاف بر مردم کُرد روا داشته شده که بارها از سوی احزاب سیاسی کُرد مورد اشاره بوده است (تداوم اعدامهای سیاسی و ...)، دلیل اعمال چنین فشارهاي مضاعفی را در چه می بینید ؟ :

 جواب: بدون اینکه از حکومتی و یا سیاستی چه در گذشته و امروز در ایران دفاع کنم، اصولأ یکسان سازی و بدست آوردن یک کنزنس و یا گرفتن مخرج مشترکی از خواسته ها و سلیقه های فرزندان یک خانواده امری است مشکل، که حلّ این امر در مورد کشوری مانند ایران با گوناگونی فرهنگی و رشد ناموزون اقتصاد: روستایی، کشاورزی مدرن و سنتّی، پسا صنعتی، صنعتی، و فرا صنعتی، و اقتصاد گلوبال بر اساس اندیشهء نئولیبرالیسم، همچنین دوران تکاملی اجتماعی با ساختارهای پدر سالاری، عشیره ای، قومی و قبیله ای، شهری، روستایی، ملّی، فراملّی، و گلوبال، برای دموکراتیک ترین ساختار حکومتی در ایران به مراتب بسیار مشکل تر خواهد بود.

پاسخگوی خواسته های قومی در ایران دموکراسی پلورالیسم بر مبنای اتحّاد و یکپارچگی ساکنان این سرزمین هست. دموکراسی آن شکل از ساختار حکومتی هست که برای یکی شدن و زیر سقفی جمع کردنِ چند گونه و چند گانه بودنها طراحی شده است نه دامن زدن بر جدایی آنها، دموکراسی خود یک نوع پروسهء یکسان سازی هست، و دموکراسی هم زمانی میتواند در کشوری سودمند باشد که بتواند ریسکهای تنوع در قومیّت در فرهنگ و در اندیشه را به حداقل برساند، آنگاه هست که میتواند سودمندی تنوع فرهنگی و زبانی را هم افزایش دهد. بنا بر این یکسان سازی دموکراسی در بین چندین پدیدهء ناهنجار کار آسانی نیست و بر عنصر و پدیده ای که میخواهد بدون آمیزش با دیگران در لاک خود باقی بماند سخت خواهد گذشت،

از مشکلات و فشارهای مضاعف بر ناحیّهء کردستان این میباشد که:1- احزاب پیشرو مانند حزب کومله و حزب دمکرات کردستان و نخبگان سیاسی این منطقه، به تنوع قومیّتها و به تنوع فرهنگی و اندیشهء منطقه گرایی گریز از مرکز از دیدگاه فئودالیته از گذشته تا کنون دامن زده است 2- اختلاف بین دیدگاه دینی سنّی و شیعه بودن هم نقشی اساسی را بویژه امروز بازی کرده و میکند 3- تمامیّت خواه بودن و غیر دمکرات عمل کردن حکومتهای مرکزی هم ابزاری برای سرکوب خواسته های دموکراتیک این مردمان بوده است 4- عدم توسعهء اقتصادی که به عدم رعایت مساوات اجتماعی و سیاسی منجر خواهد شد 5- سهیم نبودن در هرم رهبری سیاسی کلانِ کشور 6- یکسان سازی به شیوهء سرمایه داری در قرن نوزده 7- عدم وجود نظم اجتماعی پلورالیسم در کشور 8- خلأ برقراری و توسعهء افکار دمکراتیک در بافت لایه ها و روابط اجتماعی عمومی و احزاب پیشتاز این مردمان، عواملی هستند که زمینهء فشارهای مضاعف در ناحیّهء کردستان را باعث میشوند.

 6]- یکی از نگرانی های در پیش رو موضوع برخوردهای احتمالی میان کُرد و آذری در ایران آینده هست، شما به عنوان یکی از فعالان سیاسی در این مورد چه دیدگاهی دارید و آینده را چگونه می بینید ؟ اعتقاد شما برای ممانعت از بروز چنین احتمالی راهکار صحیح از نظر شما چیست ؟ :

جواب: در جوامعی که از تنوع فر هنگی، دینی، تاریخی، زبانی، بر خوردار هست، از سویی خود آگاهی و شناخت مفاهیم دموکراسی و آزادی در بین لایه های اجتماعی گوناگون آن درک و نهادینه نشده است، در مقابل واداشتن آنها کاری است آسان، و میشود جنگهایی در مورد مسائل بسیار پیش پا افتاده را در بین آنها سامان داد. نمونه های بارز آن خاورمیانه و خاور نزدیک امروز، کشور عراق، در هند و پاکستان، در بالکان و یوگسلاوی، در کشور ترکیّه، ایرلند شمالی، اسپانیا، در قارهء آفریقا، و امثالهم. با وجود خود آگاهی و چشم انداز کافی دو قوم آذری و کُردی [در زمان امپراطوری مادها این دو قوم ایرانی ریشه در یک تبار و زبان یکسانی داشته اند] که به مکانیزم جهان گلوبال امروز دارند، امّا پتانسیل خشونت باری در میان آنها وجود دارد که میتوانند آتش ناسیونالیسم و شونیسم قومی کُردی و آذری را در بین این مردمان شعله ور سازند بطوریکه کنترل این روند از دست اندیشمندان و کاردانان آنها خارج شود.

علاوه بر رویدادها و درگیریهای گذشتهء مرزی و جغرافیایی و قومی بین دو قوم کُرد و آذری در ایران، و پیش بینی درصد بالای تکرار آنها در آینده، فاکتورهای پان تُرکیسم و کمالیسم در منطقه، هوداران ارگان گُرگهای خاکستری در ناحیّهء آذربایجان ایران که بنا به دستور ناسیونالیستهای کشور تُرکیّه در جمهوری آذربایجان و ایران عمل میکنند، به این آتش افروزی دامن خواهند زد.

اختلافات سیاسی و در گیریهای بین مردمان کُرد و حکومتِ کشور ترکیّه که اکنون بدون نتیجه و راه حلّ مناسب 55 سال از آن میگذرد، مدّتهاست که به ایران و ناحیهء قفقاز گسترش پیدا کرده است، موضوع کُرد تباران و تُرک تباران اکنون فراگیر منطقه ای، خاورمیانه ای، و حتّی مشکل اتحادیّهء اروپا، و فراتر شده است، که بدون شک در موضع گیریهای مردمان کُرد و آذری ایران بیشتر شرایط و اختلاف در کشور ترکیّه هر چند پوشیده محور قرار میگیرد، تا در جغرافیای سیاسی ایران.

بنا بر این تا زمانیکه بحران موجود بین کُرد تباران و تُرک تباران در کشور تُرکیّه حلّ نشود، اختلاف بین این مردمان هم در ایران حلّ نخواهد شد. متآسفانه بعد از کم رنگ شدن ایدئولوژیهای مارکسیسم و اسلام سیاسی، ناسیونالیسم در شکل پان تُرکیسم و پان عربیسم در خاورمیانه خیلی وقتهاست که با استفاده از شرایط سیاسی گل الود امروز و با پشتیبانی بعضی از کشورهای صنعتی حرکت خود را سازمان یافته آغاز کرده است، که ایرانیان را وادار و مجبور به تشکیل جبههء پان ایرانیسم و یا پان آریانیسم میکند.

 راه مناسب این اختلافات این هست که مردمان کُرد تبار و آذری به مناسبات و روابط و قوانین بین المللی بین کشورها احترام بگذارند و فقط به جغرافیای سیاسی و مشکلات و منافع مشترکِ آیندهء خود در ایران بیندیشند، و دعوای خارج از کشور بین کُرد و تُرک، ارمنی و تُرک را به ایران انتقال ندهند، زیرا این عمل باز داشتن کشور ایران از بر قراری امنیّت و رشد همه جانبه، از سویی تجاوز آشکار به حقوق شهروندی دیگر ایرانیان هست که در این دعوا ها بشکل خشونت آمیز آن شریک و سهیم نیستند .

راه حلّ دیگر این هست که در آینده سیستم حکومتی را انتخاب کنیم که واحدهای تشکیل دهندهء آن بر پایهء فرد بنا شده باشد و قانون اساسی آن هم بر اساس حقوق فردی و شهروندی از دیدگاه لیبرالیسم سیاسی و لیبرالیسم اقتصادی و سوسیال دموکراسی نوشته شود، نه بر اساس حقوق قومی و قبیله ای. تقسیمات کشوری هم بر پایهء إتنیکی قومی، زبانی، فرهنگی، نباشد، بلکه بر اساس رشد اقتصادی مناسب، بهبودی استاندارد زندگی، طبق برنامه ریزی ارگانهای پژوهشگر برای بازسازی موفق تر کشور در سیستم حکومتی دموکراتیک و غیر متمرکز بر اساس شایسته سالاری بدون در نظر گرفتن وابستگیهای چندگانه برنامه ریزی شود.

 7]- روابط اپوزیسیون کُرد با دیگر نهادهای اپوزیسیون را چگونه دسته بندی میکنید و لطفأ با ارائه تصوریر خود از این قضیّه، بفرمایید برای توسعهء چنین ارتباطی چه باید کرد ؟ :

جواب: در تئوری مفهو م واژه ای و در پروسهء پراتیک وظایف محوری یک نهاد اپوزیسیون اصولأ در فرهنگ سیاسی جامعهء ایرانی خود زیر سئوال هست، که تا کنون نتوانسته است برابر با دست آوردهای همگانی جوامع مدرن امروزی خود را تعریف و جایگاه و پایگاه طبقاتی خود را در ساختار هرم قدرت سیاسی مشخص و نقش مفید و فعّال خود را در جامعه مطرح کند. اپوزیسیون و حاکمیّت، طرفین یک معادلهء مستقیم بهم وابستهء سیاسی هستند که با تغییر داده ها، و یا تغییر در کردار و پندار سیاسی و اقتصادی یک طرف معادله، تأثیراتش را بر طرف دیگر معادله بخوبی مشاهده خواهیم کرد. در اینصورت بنا به امکان تغییراتِ دو سویهء این معادله، اپوزیسیون های سیاسی هم یکسان نخواهند بود که به انواع تقسیم خواهند شد.

آنچه مسلم هست جایگاه احزابِ قومی مانند حزب کومله اپوزیسیونی هست خارج از دستگاه ولایتِ فقیه، خارج از پارلمان، و شیوهء مبارزاتی آن فوندامنتال هست، که خواهان تغییرات بنیادی و ساختاری در سیستم رژیم ولایت فقیه و قانون اساسی آن میباشد که این استراتژی قابل تحسین هست، امّا هر اپوزیسیون مدرن امروزی هم دارای یک جهان بینی و یک برنامهء سیاسی فراگیر مطابق با محور مختصات جهان امروز هست، که حزب کومله و یا احزاب قومی فاقد یک جهان بینی و یک فلسفهء سیاسی مشخص پایدار مورد اعتمادِ احزاب ایرانی بویژه ایران مرکزی هست، احزابی مانند کومله و دمکرات کردستان از جهان بینی فئودالیسم به مارکسیسم خرده بورژوازی، با پریدن از روی فلسفهء سوسیال دمکراسی گهگاهی بر بام اندیشهء لیبرال دموکراسی می نشینند، و در صورت لازم خود را هم به نئولیبرالیست های ساخت آمریکا و اروپا و یا هر کجای دیگر که امکانش باشد آویزان میکنند، تازه خود را مدافع اندیشهء سوسیالیسم و منافع طبقهء زحمتکش هم معرفی میکنند، وقتی هم همهء دروازه ها بر رویشان بسته شود، دوباره به دیدگاه پارتیکولارسیم و یا همان قومگرایی پناه می آورند و در منطقهء زیستی به سیاست فئودالیتهء قومگراي خود ادامه میدهند.

احزاب قومی مانند کومله در تئوری به احزاب سراسری ایرانی حسن نیّت دارند و از گفتمان با آنها استقبال میکنند، امّا در پراتیک بجای پیوستن به احزاب فراقومی ملّی و پرداختن به شعار محوری و یکتای جایگزینی دموکراسی پلورالیسم در ایران، بیشتر با احزاب قومی دیگر ائتلاف و نشست و برخاست دارند و امید به نیروهای خارجی که موقتأ در منطقه هستند دل بسته اند. در واقع گلوبال ارتباط گیری دارند و در بسیاری موارد به سفارش این و آن لوکال عمل میکنند، که چنین سیاستی زمینهء اعتماد سازی و میدان پیوستن آنها را به اپوزیسیون ایران مرکزی دشوار خواهد کرد.

8]- همانگونه که پیداست یکی از مهمترین چالشهای اپوزیسیون ایرانی تشتت و عدم همبستگی میان این نیروهاست، از دید شما سیاست درستِ جنبش کردستان برای عبور از این بحران و دست یافتن به اتحّادی فراگیر میان اپوزیسیون ایرانی به منظور استقرار دموکراسی در ایران در چه میتواند باشد ؟ :

جواب: نهاد اپوزیسیون با انقلاب مشروطیّت از سال 1906 میلادی که در ایران پارلمان بوجود آمد مهیّا شد. اپوزیسیون در فرهنگ سیاسی ایران پیوسته رو به هرم قدرت سیاسی حاکمیّت داشته و به خواسته های مبرم طبقات جامعهء ایران چندان توجهّی نداشته، که این نگاه باعث شکاف روزافزون بین اپوزیسیون و مردم شده است در نتیجه هرگز نتوانسته نیروی مادی سیاسی ایی را فراهم آورد که برای حاکمیّت تهدید کننده باشد.

 کند و کاو در آسیب پذیری و پراکندگی اپوزیسیون سیاسی ایران به نوشتاری بلند نیاز هست، که در اینجا میتوان بطور عمومی ریشه های عدم کارآیی و بی سرو سامانی اپوزیسیون را در عقب ماندگی ساختار حکومتها، در عقب ماندگی مناسبات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی جامعه دید، که طبقات مختلف اجتماعی یکسان رشد نیافته بُردار برآیند از دیدگاهها و نیازمندیهای پایه ای آنها هنوز شکل نگرفته می باشند، ناتوانی ایجاد فلسفهء سیاسی و عدم استحکام فرهنگ سیاسی متعهّد و خلاق، تکامل نیافتگی و عمل نکردن بر بستر دیدگاه راسیونالِ خود جبههء اپوزیسیون در بسیاری موارد واپسگرا و سد کنندهء روند تکامل طبیعی جامعه بوده است،

ایدئولوژیک بودن اپوزیسیون، وابسته بودن آنها به عوامل خارجی، حاکمیّتهای دیکتاتور در شکلهای منوکراتی، الیگارشی، اریستوکراسی، و خلافت دینی ولایت فقیه، زمینهء شکل گیری یک اپوزیسیون کلاسیک مرسوم در یک ساختار حکومتی دمکراتیک را به حداقل رسانده است. برداشت های نادرست بخش عظیم اپوزیسیون که خود را اصلاح طلب و یا رفرمیست مینامند از ساختار و آمیختگی سیاسی رژیم ولایت فقیه که شکل نمادین دیکتاتوری در عصر قدیم و جدید هست، مرزهای اپوزیسیون و یا پوزیسیون، خودی و غیر خودی را آشفته بازار کرده است. در صورتیکه نظام جمهوری اسلامی بجز پارلمان و پرزیدنت انتخابی آن که قبلأ در همین سیستم تربیت و سفارش داده شده اپوزیسیون درون ساختاری ندارد، بنا بر این اپوزیسیون اصلاح طلب و رفرمیست هم نمیتواند وجود داشته باشد، کسی و یا احزابی و سازمانی که خود را اپوزیسیون رژیم اسلامی مینامند، یک اپوزیسیون جانشین یا فوندامنتال هست، که استراتزی سیاسی آن برکناری این نظام هست.

 علاوه بر ناتوانیها و رشد نیافتگی ارگانِ اپوزیسیون وجود جهان بینی های چندگانه هم باعث پراکندگی و گسیختگی در صف اپوزیسیون میباشند، که این امری است طبیعی، امّا آنچه نا خوشایند میباشد، روش کار هواداران این اندیشه هاست، که بجای ائتلاف و همبستگی و یافتن نقاط مشترک و اولویّتهای ضروری سراسری جامعهء ایرانی، شیوه های ایدئولوژیک کهنه شده که همان دفع و از پای در آوردن و بایکوت یکدیگر میباشند مبادرت می ورزند.

وجود احزاب قومی با هر هدفی و با هر بینشی ضرباتی دو سویه بر اپوزیسیون سراسری وارد می آورد، از یک سو از اتحّاد ایرانیان در احزاب ملّی فراقومی بر اساس اندیشه و جهان بینی ها شکل گرفته که فارق از هرگونه وابستگی است جلوگیری میکند که این خدمت بزرگی به رژیم اسلامی هست، از سویی دیگر احزاب قومی به جرم تجزیه طلبی از سوی همین رژیم هم سرکوب میشوند که در واقع بخش بزرگی از نیروهای دمکرات قومی کشور در انحصار احزاب و سازمانهای قومی و رژیم اسلامی پاسیو، در محاصره و سرکوب میشوند.

 احزاب قومی مانند حزب کومله و حزب دمکرات کردستان با تجربهء فراوان از فنون مبارزاتی و با داشتن پتانسیل سیاسی قابل توجّه میتوانند به پایان دادن این بی سرو سامانی در اپوزیسیون ایرانی نقش بسیار مهّمی را داشته باشند، بشرطی که از دیدگاه قوم گرایی خود دست بر دارند و خود را چنانکه هست وابسته به این سرزمین و در تاریخ باستان و حال آن شریک بدانند و بجای نگاه به بیگانه و راندن خود به حاشیهء مرزهای جغرافیای سیاسی و جامعهء ایرانی، با دیدگاه لیبرالیسم سیاسی بسوی ایران مرکزی بشتابند و در هستهء مرکزی احزاب ملّی به عنوان نیروی محرّکه خود را جایگزین کنند.

 9]- صحبت از ستم ملّی در کردستان، و نقاطی چون آذربایجان، سیستان و بلوچستان، ترکمن صحرا، خوزستان و دیگر مناطق ملیّتهای تحتِ ستم، موضوعی هست که مناقشه و جدلهای سیاسی بسیاری را خصوصأ در سالهای اخیر دامن زده است، برای رفع این مسئله به شیوهء مناسب، چه راهبردی را پیشنهاد میکنید ؟ :

جواب: ببینید وقتی صورت مسئله ای در کل اشتباه طرح شود، حلّ آن مسئله بجز تلف کردن وقت و درگیریها با به هدر رفتن توان مندیهای عمومی، نتیجه ای دیگر به بار نخواهد آمد.

کارل مارکس ضرورت ایجاد حکومت را با ظهور طبقات در جوامع یکسان می بیند و نتیجه میگیرد که این حکومت با دستگاه سرکوب خود، سیادت طبقه ای را بر طبقات دیگر برای حفظ منافع و حکمرانی خود استحکام می بخشد، بنا بر این ستم پیوسته طبقاتی بوده نه ملّی، اگر هم ستم ملّی در ایران وجود داشته بیشترین آن بر ایرانیان و زبان پارسی بوسیلهء مهاجرین بیگانه بر آنها روا داشته شده است. بعد از حملهء اعراب تا به امروز ما در ایران یک حکومت یکدست ایرانی یا فارس زبان نداشته ایم که بر اقوام دیگر که شما به آنها اشاره کرده اید ستم روا داشته باشند.

از انقلاب مشروطیّت و در دوران سلسلهء پهلوی که حکومت ملّی بر پایهء افکار بورژوا دمکراتیک ملّی با در هم شکستن سیستم فئودالیتهء پسامدرن که به نظم خانی و عشیره ای قومی پایانی بخشید، در فرهنگ سیاسی قومی ایرانی آنرا ستم ملّی مینامند، در صورتیکه این دوران در جوامع پیشرفتهء اروپا و آمریکای شمالی به همین منوال هم طی شده و از آن به عنوان یک دوران گذار و جهشی پیشرفته بسوی مدرنیته و دست یابی به دمکراسی یاد میشود. حتی این پروسه که بشکلی بسیار غیر دمکراتیک تر از ایران، در تُرکیّهء آتاتورک به آن جامهء عمل پوشانید از آن به نیکی و الگو یاد میکنند، ولی در ایران لعنت و نفرین نثار آن میکنند.

واژه ای خود ساختهء دیگری که جدیدأ در فرهنگ سیاسی احزاب و نهادهای قومی به کرات شنیده میشود، "ملیّت و ملیّتهای ایرانی" میباشد، این واژه که آمیختگی و مفهموم دینی هم دارد اوّلین بار در حکومت عثمانیان و در تُرکیّه 1918 میلادی در ارتیاط با مردمان دیگر در این کشور بکار گرفته شده که پشتوانهء حقوقی، اجتماعی و فر هنگی نداشته است، که با برداشتی که در ادبیّات سیاسی فارسی و اروپایی از آن میشود کاملأ متفاوت هست. جدیدترین فاکتورهایی که ملّت و ملیّت ساکنان یک سرزمین را تعیین میکنند فقط دو فاکتور هستند:1- یک جغرافیای سیاسی هست، که ما یک سرزمین بنام ایران بیشتر نداریم 2- و مشترک بودن در یک ارگانی بنام حکومت میباشد. بنا به این تعریفِ در جهان شناخته شده، ما در ایران فقط یک ملّت با چند گونه و چند گانگی فرهنگی داریم و ملیّت یا ناسیونالیتت همهء ساکنان در این جغرافیا هم ایرانی میباشد. وابستگیهای قومی شاخصه های منطقه ای و شخصی میباشند که زیر مجموعهء ناسیونالیتت ایرانی بحساب می آیند.

 بر اساس دیدگاه جامعه شناس آلمانی Max Weber و حقوقدان، فیلسوف، و ساختار شناس حکومتی آلمانیGeorg Jellinek که حقوقدان حکومتی کشور اطریش هم بود، همچنین بر اساس Konvention Von Montevideo در سال 1933 میلادی آمریکا، یک کشور و دولت را در عرصهء جهانی با داشتن سه شاخصه که این شاخصه ها زیر بنای حقوقی کشورها و ملّتها در سازمان ملّل قرار گرفت و هنوز هم از اعتبار بر خوردار هست میشناسند:1- یک جغرافیای سیاسی مشخص 2- یک ملّت و یا مردم متعلق به این سرزمین 3- یک ساختار حکومت، که در درون کشور بالاترین ارگان تصمیم گیرندهء سیاسی هست، و در خارج از مرزهای خود، استقلالِ کامل دارد و طبق قوانین حقوقی و قضایی بین المللی وظیفه دارد از این جغرافیا در مقابل هر بیگانه ای با هر وسیلهء ممکن دفاع کند،

با پایه قرار دادن این معاهدات بین المللی اگر گروهی و یا قومی خود را در ایران ملّت و یا ملیّت بنامد، از نگاه حقوقی و قضایی این سئوالها مطرح خواهند شد که: مرزهای جغرافیای سیاسی این ملّت کجاست ؟ حکومت مستقل برخوردار از ارتش دفاعی آن کجاست ؟ ملّت و ملیّت سازی آن طبق چه پروسهء شناخته شده ای شکل گرفته، سیستم اقتصادی و روابط و سیاست خارجی آن در کوتاه و دراز مدّت چیست ؟ زبان رسمی با پرچم و سرود ملّی آن چگونه هست و سئوالاتی از این قبیل !.

که اقوام ساکن ایران که خود را ملیّت مینامد جوابی که از پشتوانهء حقوقی و قضایی برخوردار باشد ندارند ! بزرگ بودن یک قوم به خلاقیّت و بار آوری اندیشه ای، و فرهنگ سازی و تمدّن آفرینی آن مربوط هست، نه به شمار و بزرگ کردن نام آن و پیراهن گشادی بنام ملیّت بر تن آن کردن هست !.

پرداختن به مسائل بالا قصد سرپوش گذاشتن بر تبعیضاتی که در ایران صورت گرفته نیست، و منکر این هم نمیشود که طبقات شهر نشین و میانی کشور، بویژه ایران مرکزی از آن خلاقیّت و توانایی های فکری و سیاسی برخوردار نبوده که علاوه بر بهبودی سامانهء زندگی خویش، بتواند استاندارد دست آوردهای جوامع امروزی را به بدنهء محروم و دور افتادهء کشور انتقال دهد، متأسفانه از عوامل عقب ماندگی کشور ما، سیاسی نبودن استخوان دار طبقهء میانی جامعهء آن، و طبقهء سرمایه داران ایرانی با داشتن فرهنگ بازاری سنّتی واپسگرا که پیوسته بندِ نافِ خود را به حوزه های علمیّهء قم و طبقهء آخوند بسته است میباشد.

 برای حلّ بحران ملّی، اولأ باید صورت مسئله درست مطرح شود، دومأ این بحران یک امر سیاسی ساده می باشد، که ربطی به سرزمین با مرزبندی و تقسیم آن، و هیچ مناسبتی با ملّت سازی و تاریخ سازی جدید ندارد، و تنها در یک ساختار حکومتی دمکراتیک پای بند به حقوق بشر و در سایهء دمکراسی های مدرن و متکثر امروزی با رعایت اندیشهء پلورالیسم قابل حلّ میباشد.

 10]- ساختارهای گوناگونی برای سیستم سیاسی آیندهء ایران، پس از جمهوری اسلامی پیشنهاد شده است، از دید شما کدامین سبک و روش ادارهء سیاسی جامعه خواهد توانست به همبستگی بیشتر ایرانیان کمک کند ؟ در این میان چه نقشی برای نیروهای سیاسی کُرد قائلید ؟:

 جواب: تعیین کردن ساختار حکومتی در یک کشور در عرصه های مختلف امروز، امری اختیاری نیست بلکه بازتابی است از روند رشد صنعتی و اقتصادی و مناسبات اجتماعی و قوانین حقوقی آن در درون کشور و در ارتباطات و شرایط بازار جهانی است. به عبارتی دیگر سیستم حکومتی باید برابر با فاز چگونگی تولید کالایی و رشد تکنولوژی در آن کشور هماهنگ باشد، که کارشناسان با تحقیقات خود در حوزه های مختلف معین خواهند کرد که میانگین رشد کشور ایران در چه فاز از دوران صنعتی است که آنگاه بشود ساختار حکومتی مناسب با آنرا پیشنهاد کنند، که به نظر من ایران درحال گذار از فاز اوّل صنعتی به مرحلهء دوّم یعنی بکار گیری کامپیوتر در پروسهء تولید کالایی میباشد. آنچه قطعی میباشد این هست که سیستم اقتصادی دوران فئودالیته و یا پسا صنعتی در ایران از انقلاب مشروطیّت سپری شده است، و تقسیم بندی حکومتی و اقتصادی قومی و قبیله ای در ایران امری واپسگرا یانه میباشد.

 تازه علاوه بر لیبرالیسم اقتصادی که بر فعالیّت اقتصادی فردی پایه گذاری میشود، شبکیّه بندیهای اقتصادی جهان امروز دیگر بر اقتصاد ملّی کشوری و بشکل کوچکتر آن قومی و قبیله ای بنا نهاده نمیشود، بلکه منطقه ای مانند جنوب شرقی آسیا، یا اقیانوس آرام، آسیای میانه و ناحیّهء قفقاز، شورای هماهنگی کشورهای عربی ناحیّهء خلیج فارس، و یا قاره ای و اتحادیّه ای مانند اتحادیّهء اروپا میباشد. از اینها گذشته، برداشت ما از ساختار حکومت هنوز برداشتی اقتدار گرای سنتّی قدیمی هست، که آنرا ارگانی تصور میکنیم: متمرکز قوی، دارای ارتشی منظم خشونت بار، با قبضه کردنِ قدرت اقتصادی و سیاسی، و قیم همهء ملّت باشد، این ساختار حکومتی میرود که از صحنهء جهانی رخت بر بندد.

 از سویی دیگر ارزش گذاری بر ساختار حکومتی را نوع دمکراسی ایی که انتخاب کرده است تعیین میکند، که انواع دمکراسی از نوع آمریکایی، نوع انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، سویسی، آن برجسته و نمادین هستند، با موج سوّم دمکراسی و انقلاب فن آوری 1970 و شکل گیری جامعهء اطلاعاتی که پیدایش دمکراسی دیچیتالی را از سال 1980 میلادی به ارمغان آورد در ساختار حکومتی و هرم قدرت سیاسی تغییرات خاصی را هم بر نوع دمکراسی های تا کنون تجربه شده نهاده است. مفهوم دمکراسی دیچیتالی در اذهان عمومی تصویری را مجسم میکند که بدانیم دمکراسی ها هم پدیده ای منجمد و ایستا نیستند، که برابر با رشد عرصه های اجتماعی، فنّی، فر هنگی، و تکنولوژی قابل باز نویسی در محتوا و ساختار و باز تولید در اندیشه های نوین میباشد. امّا باز هم آنچه به روشنی پیداست دمکراسی ایی بنام "دمکراسی قومی و قبیله ای"، و دمکراسی ایی بنام "دمکراسی دینی" وجود ندارند.

در انتخاب یک ساختار حکومتی مجموعه ای از فاکتورهای بسیاری در نظر گرفته میشود، که متأسفانه آنچه تاکنون از سوی اقوام ایرانی پیشنهاد میشود فقط یک و یا دو فاکتور سادهء آن یعنی قومی قبیله ای آنرا در نظر میگیرند و به فاکتورهای بنیادی آن از جمله ساختار اقتصادی و اجتماعی آن توجّهی ندارند، و از نظم اجتماعی فدرالیسم یک ساختار حکومتی ایدئولوژیک قومی میسازند.

در ساختار حکومتی سکولار آیندهء ایران تقسیم قدرت سیاسی در شکل عمودی آن بین: کمونها، بخش، منطقه، استانی، یا ایالتی، و حکومت مرکزی، و در شکل افقی آن بین: ارگان قانونگذاری، ارگان اجرایی، و ارگان دادرسی و دادگستری از پیش شرطها می باشند.

در ایران پرنسیپی باید بر گزیده شود که بتواند، لیبرالیسم سیاسی، دمکراسی، جمهوریّت، پلورالیسم، اقتصاد رقابتی بازار آزاد، امّا سوسیال و مساوات ورز را در جامعه پیاده کند، که این پرنسیپ چیزی جز فدرالیسم نیست، امّا فدرالیسمی که بر اساس اندیشهء اندیشمندان مانند، کانت، منتسکیو، جان لوک، ژان زاک روسو، توماس هابس و سایر اندیشمندان عصر روشنگری قدیم و جدید باشند،

نوع فدرالیسمی را که مناسب جامعهء ایران هست، پرنسیپ "فدرالیسم همسو و بهم وابسته" یا "کُوپراتیو فدرالیسم" مانند کشور آلمان میتواند مفید باشد، نوع فدرالیسم کشور هندوستان مناسبترین پرنسیپ برای ایران میباشد که آنرا "فدرالیسم از بالا " مینامند.

 جهان بینی و برنامه های درازمدّت سیاسی و اقتصادی، نقش و وظایف احزاب پیشتازی مانند کومله و حزب دمکرات کردستان را پیش پای آنها میگذارد، که آنهم چیزی جز تلاش در جایگزین کردن دیدگاهها و اندیشه های در بالا مذکور در سراسر ایران نیست، و این هم زمانی ممکن هست که دیدگاه قومگرای خود را بر زمین نهند.

 در پایان مایهء تأسف اغلب ایرانیان هست که بیش از 30 میلیون مردمان ایرانی تبار کُرد که فقط 4 میلیون از آنها در ایران هست، قدیمی ترین و بزرگترین قوم در خاورمیانه و بزرگترین قوم در جهان حکومت مخصوص بخود را ندارند، از سویی رهبران سیاسی کُرد، این مردمان را در 4 جبهه در مقابل 4 کشور: تُرکیّه، عراق، ایران، سوریه قرار داده است که این سیاست در دراز مدّت جز خسارت وارد کردن به آنها، راه بجایی نخواهد برد، امروز شاید دیر شده است که احزاب پیشتاز این مردمان، منشور و اساسنامه با موضع گیریهای قومی و کشوری قدیمی محلّ سکونت خود را به کناری ریزند، و سیاست منطقه ای جدیدی را در پیش گیرند.

 بخش عظیمی از ایرانیان از سیاست آمریکا در خاورمیانه بر علیه فوندامنتالیسم و استبداد دینی را پشتیبانی میکنند، امّا نباید فراموش کرد که همین آمریکای دمکرات با سیاست نئوکنزرواتیو و نئولیبرالیسم خود، با قصد در هم کوبیدن حکومتهای ملّی و ایدئولوژیک در منطقه منافع اقتصادی و امنیّت ملّی و سیاست خارجی کشور خویش را در نظر دارد.

سیاست خارجی آمریکا، از مردمان کُرد استفادهء ابزاری میکند، در تُرکیّه به آنها احتیاجی نیست با کمک تکنولوژی پیشرفتهء خود میگذارد بمباران شوند، در عراق آنها را برای مواقع لازم احتیاج دارد، در ایران و سوریه آنها را در مقابل رژیمهای غیر مردمی این کشورها صف آرایی میکند، حال اگر نیروهای آمریکایی و کشورهای صنعتی از منطقه خارج شوند تکلیف مردمان کُرد با همسایگان خود چه خواهد شد ؟.

سیاست گذاری و یار گیری منطقه ای احزاب سیاسی کُرد بهتر هست از همین امروز برای زمانی تنظیم شود که نیروی خارجی ایی در منطقه نیست، در چنین شرایطی 3 قطب سیاسی در منطقه و خاورمیانه در رقابت خواهند بود: 1- پان تُرکیسم 2- پان عربیسم 3- پان ایرانیسم و یا پان آریانیسم می باشد. بدون شک زمانی مردمان کُرد میتوانند اظهار وجود و نفس راحتی بکشند، که حداقل توازن و تعادل در بین این سه قطب نامبرده بر قرار باشد، حال نخبگان سیاسی و مردمان کُرد با توجّه به سابقهء تاریخی، فرهنگی، زبانی، دست اتحّاد و تقویّتِ خود را بر کدام یک از این 3 قطب میگذارند، به خود آنها واگذار میکنیم.

 امّا نباید فراموش کرد، که مردمان کُرد پیوسته شاخه و اندامی از تنهء درخت ایران بوده اند، چه بمانند و چه بروند این وابستگی و هم ریشگی خواهد ماند، اگر زمانی این مردمانِ بیش از 30 میلیون، موفّق شوند حکومت مخصوص بخود "جمهوری کردستان بزرگ" را تشکیل دهند، مطمئن باشید نقش کشور ایران در خاورمیانه و جهان قوی تر خواهد شد، و مرزی بین دو کشور: ایران و جمهوری کردستان بزرگ وجود نخواهد داشت.

|با سپاس از دعوت شما به این گفتگو | ژانویه| 2008| میلادی|ناصر کرمی|

Nasser.karami@gmx.de

 ممنون از اینکه دعوت ما را برای این گفتگو قبول کردید

سایت اینترنتی حزب کومله، نشریات حزب کومله

وریا محمّدی

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.