رفتن به محتوای اصلی

باور کن این کلاه مخملی ( 57 تی) یک پرفسور است

باور کن این کلاه مخملی ( 57 تی) یک پرفسور است

باور کن این هموطن یک پرفسور است!
جناب مستشار درود بر شما؛

من بقول این داداش هموطن مون یکی از افرادی هستم که هم آنور ان قلاب رو دیده ام هم روز های به اینطرف، هم اینکه در گارد شاهنشاهی خدمت کرده ام و همینطور بعد از این که شد لشکر بیست یک حمزه! خدمت کرده ام
هم شهرنو میرفتم و هم مسجد هدایت توخیابون اسلامبول،  هم مسجد جلیلی میرفتم و هم اغذیه فروشی برگ سبز، سر تقاطع بلوار الیزابت، خیابان کاخ روبروی کوچینی، ماه رمضون که میشد اکثر اغذیه فروشی ها، ساندویچ فروشی و چلوکبابی و رستوران ها تعطیل بودن، چهار پاره آدم لاشی هم اگرچه پیدا میشدن و بیخیال روزه و مناسک آن مغازه هاشون رو باز میکردند لااقل پشت شیشه شون کاغذ کرافت های زرد بود؟ یادته؟ همون کاغذ های خشک شوئی لباس میپیچیدن دور کت شلوار مشتری  با اون کاغذ میچسبوندن پشت شیشه مغازه و درب ورودی، یک لا روزنامه هم روش میگرفتن واسه مبادا ها و اما اگر ها، مشروبات الکلی تا توپ افطار عرضه نمیشد و معمولاً هم فقط ساندویچ سرد به  مشتری عرضه میشد، مثل الویه و کالباس و کوکو، از غذاهای سرخ کردنی خبری نبود..
کسی تو خیابون در ملأ عام چیزی نمیلمباند و سیگار نمیکشید اگر هم ناغافل حالا به عمد یا سهوا روزه خواری فردی عیان میشد وقتی بهش چپ چپ نگاه میکردی از خجالت آب میشد فرو میرفت زمین! 
به والله هیچکس وقتی از او پرسیده شد حالا که داری به ایران برمیگردی چه احساسی داری؟ و او گفت هیچ!  کسی حتی یکذره هم به دشمنی او و تیره تبارش با ملت فکر نکرد، تحسین هم کردند!  از وقتی برای صدام حسین کافر آنقدر کرم ریخت تا او به ایران حمله کرد هیچکس سرسوزنی به حضرتش ایراد نگرفت، حتی وقتی سفیران  دولت های متخاصم امروز و دوستان دیروز در سردخانه پس از تیرباران افسران و امرای آرتش شاهنشاهی بالای سر جنازه های ایشان حاضر گردیده و عکس گرفتند هیچکس متوجه نشد در ایرانزمین چه خبر است! وقتی سفیر انگلستان در کنار حضرت آقا ایستاده بود کمک حال آقا و تند تند دستمال هائی که برای تبرک و متبرک شدن، از جماعت می‌گرفت و می‌مالید به دست حضرت و پس از تبرک پس می‌فرستاد به صاحبش! باز نفهمیدم  دشمن در خانه است و مشغول آتش زدن میهن!
حتی همین امروز که هزینه خرید دو مجتمع شیک و مدرن آپارتمانی با سیصد متر زمین و ۲.۵طبقه هر واحد ۱۸۰ متر و یک واحد ۱۰۰ متری بنا روی آن در محله گیشا را فقط برای خرید یک کیلو دویست گرم گوشت باید پرداخت، باز هنوز متوجه شررر و شعله های آتش نیستیم که بجان کشور افتاده.  دوست هم میهن و مبارز ارزنده ام، مسلمانی را که هیچ!
بیشرفها چگونه نفس کشیدن را هم از یاد ما برده اند، چه رسد اینکه قادر به لبخند زدن باشیم ‼️
هیهات، لعنت بتو ای روزگار نامراد🤬
اما نگران نیستم چون به همت ما دیگه تمومه ماجرا ✌️
 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید