اردبيل به فاصله نه چندان دور از هياهوي شاد زنگ تفريح بچههاي مدرسه، کودکان کار اردبيل به ايستگاه آخر رسيده اند و در قبرستانها و آرامستانها و با شستن و يا عطرآگين کردن سنگ قبرها تامين معاش ميکنند.
به گزارش مهر، گذر از قبرستانهاي مرکز شهر اردبيل تنها بوي خاموشي نيست، حضور کودکان کم سن و سال در اين مکانها لطف زندگي را به نواي پاياني حيات پيوند زده است، کودکاني که که به بهانه تامين معاش، آخرين ايستگاه زندگي را با دريافت مبالغ ناچيزي تطهير ميکنند.اينجا کودکاني پرسه ميزنند که از درس و مشق بريده اند و برخي از آنها حتي ناخواسته و البته زود بزرگ خانواده شده اند، اينها براي کسب درآمد حداقلي که حتي با خرجهاي يک روز بسياري از ما برابري نميکند، به شستن سنگ قبر، گلاب پاشيدن و در زمستان با برفروبي از روي قبرها زورگار سپري ميکنند.کودکاني که زمزمه تولد خود را در کوتاه زماني به وسعت هشت يا نه سالگي به صداي آرامگاههاي ابدي گره ميزنند تا در انتهاي شب با دستي پر، انتظارات خود و خانواده خود را پاسخ گويند.
پدران کوچک؛ نان آوران خانواده
مي توان کم رويي و ترس از درک زود هنگام رازهاي زندگي را توام با هراس از آدماها را در چشمان اين کودکان ديد و البته به روي خود نياورد.رضا هشت سال دارد. به اصرار ميخواهد سنگ قبري را که بر سر آن فاتحه ميخوانم، بشويد.
بطريهاي آب معدني و هر ظرفي که دستش رسيده را پر کرده و عاجزانه منتظر پاسخ من است.او نميداند که به کودکي که از تحصيل و تفريح باز ماند و مجبور به تامين معاش خود و يا حتي در شرايط سخت تر تامين زندگي ديگران شود، ميگويند کودک کار.تنها منتظر پاسخ من است تا براي 200 تومان سنگ قبر را بشويد. وقتي ميپرسم درس ميخواند يا نه ميگويد بعضي وقتها و اين پاسخ گواه تمام زندگي اين کودک است.
رضا سه خواهر و يک برادر معلول دارد و از زماني که پدرش فوت کرده مجبور به پول درآوردن به هر شکل ممکن شده است.نمکي، دست فروشي، جمع کردن زباله و پلاستيک و حتي سنگ قبر شستن. مرد کوچک نان آور خانواده است و ميگويد آرزو دارم آنقدر پول داشته باشم تا مادرم را مشهد ببرم.
پنجشنبهها فرصت طلايي کار براي کودکان
اما غوغاي کودکان در روزهاي پنجشنبه که قبرستانها مملو از جمعيتي ميشود که به مردگان خود سر ميزنند، غير قابل انکار است، از خود سئوال ميکنم مگر ميشود تاکنون گذر مسئولي که متولي کودکان کار است به قبرستان نيافتاده باشد، و با خود زمزمه ميکنم حتما بي توجه به راه خود ادامه داده است.حديث اين کودکان حديث امروز و ديروز نيست.
آنقدر از آغاز آن سپري شده که زنگ کوتاهي ما را به صدا درآورده است.شستن سنگ قبر يکي از مهمترين راههاي درآمد زايي براي برخي کودکان حاشيه نشين و محروم اردبيل است.حسن وقتي من را ميبيند به طرفم قدمهاي کوچکش را شتاب ميدهد و شيشه گلاب خود را بدون آنکه حرفي بزنم تا نيمه روي سنگ قبر خالي ميکند.
مي گويد پنجشنبهها که مدرسه تعطيل ميشود براي جمع کردن پول از صبح تا شب در قبرستان کار ميکند.شيشه گلابي که به دست دارد هزار و 500 تومان قيمت خورده است. ميدانم که براي درآمدزايي آب قاطي گلاب کرده اما قسم ميخورد که گلاب تازه است!حسن در ازاي دستمزد کار خود چانه نميزند. رضايت اولين نشانه اين کودکان است. رضايتي برآمده از قناعت. قناعت به نوع زندگي، معاش و هر آنچه که دارند.
کودکاني که براي کمبودهايشان گريه نميکنند
حسن از حس مسئوليت ميگويد، مسئوليت در قبال خود و خانواده خود، حتي اگر نان آور خانواده نباشد نميخواهد کمبودها و نداشته هايش را گريه کند. ميگويد بازي کردن پول ميخواهد و براي اينکه حتي يک توپ بخواهم بخرم مجبورم کار کنم.قامت زندگي در مقابل اين کودکان کرنش ميکند. کودکاني که اميد کودکي کردن خود را از بدو تولد در کنج خانه جا گذاشتند و بزرگوارانه به ستيز زندگي برخواستند.حسن آرزو دارد روزي برسد که مهندس شود، چون به اين فکر ميکند که مهندسها غذاي خوب ميخورند و لباسهاي تميز و نو ميپوشند. دلش ميخواهد زماني که مهندس شد پول عمل پدر خود را تهيه کند تا پدرش مجبور نباشد حتي براي شستن صورتش مدتها به انتظار کمک کسي بنشيند.
فرصت کودکي با کوتاهيها هدر ميرود
مرگ ارزش ناراحتي ندارد و هر کسي به قبرستان ميآيد بايد بداند که روزي دوباره مردهها را خواهد ديد . اين سخنان حکيمانه از زبان کودکي 10 ساله جاري ميشود که وقتي صحبتهاي من با دوستانش را شنيده به سمت ما آمده است.هادي با اين ادعا که از مرگ و مرده نميترسد، ميگويد من خيلي مرده ديدم، وقتي مردم مرده هايشان را ميآورند دفن کنند من نگاه ميکنم، ناراحت ميشم اما يه مدت ديگه فراموش ميکنم.او با اعتراف به اينکه اين کار مناسب او و ساير کودکان نيست، تاکيد ميکند که وقتي بزرگ شد کار و حرفه مناسب و پر درآمدي را انتخاب خواد کرد تا راحت زندگي کند.
اين کودک کار از رفتار برخي مردم هم گلايه ميکند و يادآور ميشود برخي مردم با ما بد رفتاري ميکنند و ما را به چشم مزاحم ميبينند و بيشتر مواقع دستمزد کارمان را نميدهند.شايد اگر ما بزرگسالان ارزش کار اين کودکان را درک کرده و دست ياري به سوي آنها دراز ميکرديم کودکان مان نيز رفتار ما را الگوي دستان آماده به مهر خود ميکردند.اما بايد اذعان داشت فراموشي و چشم پوشي مشخصه ترين رفتاري است که سالها است با کودکاني داشته ايم که فرصت کودکي خود را به دليل کوتاهي ما از دست داده اند
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید