تقدیم به نسرین بانو؛ نگهبان رویاهای کودکانمان
بهار است
تو دوباره به دنیا میآیی
و مثل بنفش اقاقیها
بی دریغ بر این دشت کربلا زده میپاشی
باز هم زنانه به من قول میدهی
که نمیگذاری
رویای عروسک بازی دخترکم را که دزدیده اند
در سیاهی چادرت به دار بیاویزند
شوق دیدار مادر اما، از دست دخترکت میافتد
پوتینهای بلاهت، شیشهٔ نازک خیالش را خرد میکنند
و کف سالن ملاقات از سبزی رویایش پر میشود
و مثل بنفش اقاقیها
بی دریغ بر این دشت کربلا زده میپاشی
باز هم زنانه به من قول میدهی
که نمیگذاری
رویای عروسک بازی دخترکم را که دزدیده اند
در سیاهی چادرت به دار بیاویزند
شوق دیدار مادر اما، از دست دخترکت میافتد
پوتینهای بلاهت، شیشهٔ نازک خیالش را خرد میکنند
و کف سالن ملاقات از سبزی رویایش پر میشود
***
باز هم بهار میاید
تو دوباره به دنیا میآیی
و فلسفه ی زرد قناریها را
بی تردیدی بر درختان خشکیده مینویسی
کاش من هم هر پاییز
دوباره به دنیا میآمدم
و سهمم از فروتنی دانستن، آنقدر بود
که زنانه به تو قول میدادم
نه
دیگر نمیگذارم
بلور رویاهای دخترکت
هزار تکه شود
و کف سالنهای ملاقات را از سبز پر کند
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید