رفتن به محتوای اصلی

شیوایی که می شناسمش- برای شیوا نظرآهاری

شیوایی که می شناسمش- برای شیوا نظرآهاری

بارها و بارها شاهد انتشار دل نوشته های خانواده ها، دوستان و همفکران بسیاری از فعالان سیاسی - عقیدتی و مدنی در دنیای مجازی بوده ایم. در ابتدا با خود فکر کردم که مطلبی را در قالب دل نوشته برای دوست گرامی و عزیزم شیوا نظرآهاری بنویسم که از زمان دومین دستگیریش در سال گذشته تابحال بیش از دویست روز، در بند 209 وزارت اطلاعات بود و به تازگی به بند عمومی منتقل شده است. از آنجایی که قلم شیوا را صریح تر، زیبا تر و همچون اسمش شیواتر از قلم خودم می دانم، قصد دارم با بهره گیری از اعترافات! (بخوانید نوشته های وبلاگی و مصاحبه های) خود شیوا و خاطراتم، شاید به روشن شدن ذهن قاضی پرونده و دستگاه عریض و طویل امنیتی جمهوری اسلامی کمکی کرده باشم تا در اتهام زنی به شیوا و کمیته گزارشگران حقوق بشر، کمتر دچار هذیان و تناقض گویی شوند.

به جای گوش سپردن به بوقهای تبلیغاتی و سناریوساز ارگان های نظامی، مطالب نگارنده را نیز در امر قضاوت و داوری در مورد عملکرد کمیته گزارشگران حقوق بشر و به ویژه شیوا نظرآهاری، مدنظر قرار دهند.

باشد که برنامه سازان نابغه ی! صدا و سیما هم که به جای اطلاع رسانی شفاف و بی طرف، هم و غم خود را وقف غوغا سالاری، جنگ روانی و اتهام زنی علیه منتقدین و مخالفین فرهنگی، مدنی و سیاسی کرده اند، نیم نگاهی هم به مستندات نوشتاری نگارنده به عنوان یک شاهد بیاندازند.

برای آغاز مایلم از نوشتار خود شیوا برای بیان دلیل اصلی اعلام جرم علیه او و علت واقعی بغض ناقضان حقوق بشر نسبت به شیوا و همفکرانش استفاده کنم. به ویژه آنجا که خطاب به دوستی زندانی می گوید: « دلت که برای یک انسان و حقش لرزید آنجا آغاز لغزیدنت بود. آنجا نقطه آغاز بازجویی ها و سوال هاست. دلت که برای یک انسان لرزید، برای یک زندانی، یک زن، یک کودک کار آنجا نقطه آغاز مجرمیتت بوده. اصلا همانجا بود که اولین جرم را مرتکب شدی که به انسان ایمان آوردی، که انسان را پاس داشتی و نه هیچ چیزدیگر را.»

امروز در بند است. حالا خودش مخاطب این جمله هاست. علیرغم اینکه پس از بازداشت طولانی در خرداد سال 88 با وثیقه سنگینی از زندان آزاد شد (بهتر است بگوییم از زندان بیرون آمد) تنها بدلیل پایبندی به رسالتش در راه دفاع از حقوق یکی دیگر از قربانیان شکنجه (عاطفه نبوی) که اتفاقا با او، هم بند بود و ایجاد کمپینی برای آزادیش بار دیگر دستگیر شد و حالا حتما پشت دیوارهای اوین، برای روزهای رفته چوب خط می زند. اما خوب می دانم که هنوز هم دلش می تپد برای عاطفه نبوی ها. به بی تابی هایشان فکر می کند و مثل همیشه بغضش می ترکد. بغضی که دلیلش همیشه برایم روشن بود.

یکبار برای دانشجوی زندانی اکبر محمدی که مظلومانه در زندان جان باخت. بار دیگر برای یک فعال سیاسی (حشمت ساران) که در زندان گوهردشت از دست رفت. برای دلارا دارابی که قصاص شد. برای دو زندانی کرد که چند سال پیش بی سر وصدا اعدامشان کردند و بارهای دیگر برای قربانیان دیگر.

مدتهاست که شیوا را از نزدیک می شناسم. بار اول و سالها پیش او را در مراسم بزرگداشت پروانه اسکندری و داریوش فروهر، دو تن از قربانیان قتل های زنجیره ای پاییز سال 77، در سالن اجتماعات حسینه ارشاد دیدم. بسیار جوان بود و پر شور و حرارت. بعد از گفتگویی کوتاه دریافتم که عضو گروهی به نام " انجمن زنان تارا" ست.

این آغازی بود برای دوستی طولانی با این دختر شجاع، با انگیزه، شوخ طبع و رقیق القلب و در حین حال مقاوم و مومن به هدف.

شیوا اولین بار در مقابل دفتر سازمان ملل در سال 83 بازداشت شد. نمی دانم شاید این تجربه کوتاه زندان بود که انگیزه او را برای ادامه مسیری که در زندگی برگزیده بود دو چندان کرد. آنزمان هیچگاه گمان نمی کردم که روزی از جمله فعالین برجسته حقوق بشر خواهد شد. تصور می کردم که مثل بسیاری از هم سن و سالانش بعد از مدتی بدنبال زندگی روزمره و عادی خواهد رفت تا شاید ( فقط شاید!) از گزند مستقیم و روزافزون دستگاه قضایی و امنیتی در امان باشد.

اما اینگونه نشد و شیوا همچنان ایستاد و ایستاد. بعدها من و شیوا به همراه چند دوست دیگر، در " کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی " فعال شدیم. بیشتر تلاش اعضای این کمیته بطور ویژه بر انتشار و اطلاع رسانی شرایط و مشکلات زندانیان سیاسی متمرکز بود.

در نهایت با پایه گذاری " کمیته گزارشگران حقوق بشر" در سال 84 درصدد برآمدیم تا گامی جدید را بصورت فراگیرتر در زمینه های مختلف از جمله دفاع از حقوق زنان، کودکان، اقلیتهای مذهبی و دیگر اقشار آسیب پذیر برداریم. اقشاری که حقوق انسانیشان چه از سوی جامعه و چه از طرف ساختار سیاسی حاکم، زیر پا گذاشته می شود و چتر حمایت قانونی دستگاه قضایی جمهوری اسلامی نه تنها از آنها در برابر اجحاف حمایت نمی کند، بلکه حتی خود بعضا به عامل و بازویی برای نقض مضاعف حقوق شهروندی ایشان تبدیل شده است.

در این کوتاه چند سالی که از زمان ایجاد کمیته گزارشگران به عنوان یک نهاد نوپای مدنی می گذرد، از دیدگاه من شیوا به عنوان راسخ ترین، پایدارترین و کوشاترین عضو براستی نمایان ساخت که چگونه یک فرد در جامعه ای دیکتاتور زده و حتی تحت سخت ترین فشارها از سوی دستگاههای مختلف امنیتی قادر است تنها با اراده ای قوی و ایمان به هدف به عنوان یک شهروند مسوول و متعهد در کارزار دفاع از حقوق بشر نقشی تعیین کننده ایفا کند و در این راه در عمل (و نه تنها در شعار) به چارچوب های حرفه ای و اخلاقی این جایگاه پایبند باشد.

بر اساس همین ویژگی بارز، شیوا در این کارزار بدون توجه به خصوصیات قومی، مذهبی، جنسی، سیاسی و حتی شهرت رسانه ای فرد یا افرادی که مورد اجحاف و ظلم قرار می گرفتند، به نقض حقوق انسانی آنها اعتراض می کرد و در این راه به درستی هیچ خط قرمزی نداشت. از اکبر گنجی تا مرحوم ولی الله فیض مهدوی( زندانی سیاسی وابسته به مجاهدین خلق)

گواه این امر، احضار وی و تماس های تلفنی مکرر نهادهای امنیتی بود. آنها شیوا را بدلیل اعتراض و انتشار نقض حقوق زندانیانی که از نظر آنها معاند با نظام بودند، مورد تهدید، عتاب و خطاب قرار می دادند. اتهام ارتباط با مجاهدین خلق در راستای انتقام سیستم امنیتی از نافرمانی مدنی شیوا در اطاعت از خواسته های نامشروع آنها بود که با هدف عدم گزارش شرایط بد زندانیان انجام می گرفت. اما شیوا به لحاظ اعتقاد راسخ به حفظ کرامت انسان بدون ملاحظه مرام یا مسلک اعتقادی تسلیم نشد. استدلالش هم به حق و به جا بود. برای یک فعال حقوق بشر هیچ انسانی در روی کره زمین، به لحاظ لزوم رعایت حقوق انسانیش، حتی در جایگاه جنایتکارعلیه بشریت با سایرین تفاوتی ندارد.

خوب به خاطر دارم در شرایطی که کمتر کسی به وضعیت رقت انگیز دستگیر شدگان تحت عنوان اراذل و اوباش در سال 86 (در همین بازداشتگاه بد نام کهریزک) اهمیتی نمی داد، کمیته گزاشگران حقوق بشر و به ویژه شیوا، با خانواده دستگیر شدگان در تماس بودند و شرایط دهشتناک این بازداشتگاه را به اطلاع افکار عمومی و رسانه ها می رساندند.

بسیاری از زندانیان و خانواده ها، بطور مستمر و علنی با شیوا در تماس بودند. بارها او را دیدم که برای نوشتن رنج نامه، درخواست یک زندانی و یا گزارش آنها از شرایط بد زندان صبورانه پای تلفن می نشست و لغت به لغت می نوشت.

موبایل شیوا همیشه روشن بود! هرگاه که تماس می گرفتم و درباره وضعیت دشوار یک زندانی و لزوم واکنش به موقع و سریع کمیته سخن می گفتم. پای اما و اگر را وسط نمی کشید و بلافاصله اقدام می کرد. هرگز فراموش نمی کنم سال 86 زمانیکه از شرایط وخیم جسمی احمد باطبی (دانشجوی زندانی واقعه 18 تیر 78 ) از طریق خانواده اش اطلاع یافتم، با اینکه پاسی از نیمه شب گذشته بود، به منزل شیوا رفتم و وضعیت احمد را شرح دادم. در همان شب موضوع را با بعضی دوستان در میان گذاشتیم و با برگزاری نشستی در دفتر ادوار تحکیم وحدت و حضور بسیاری از چهره های فرهنگی، سیاسی و خانواده این زندانی سیاسی به وضعیت ناگوار وی اعتراض شد.

این تنها گوشه ای از تلاشهای اعضای کمیته گزارشگران حقوق بشر در جهت اقدام فوری به منظور کمک و کوشش برای کاستن از آلام صدمه دیدگان و قربانیان نقض حقوق بشر در ایران است. از دید نگارنده نقش شیوا نظرآهاری در طول این سالها بسیار برجسته و درخشان بود. هرگز اجازه نداد که مزاحمتها و تهدیدها به سدی غیر قابل نفوذ در راه این تلاش مقدس تبدیل شود. در عین صراحت و شجاعت، آرام، صبور و امیدوار بود. توقع تشویق و قدردانی نداشت. از گشایشی هر چند کوچک در گره یک انسان دریغ نمی کرد.

بی شک، امروز شیوا نظرآهاری، تاوان و هزینه سعی مدام و کوشش بی وقفه خود و مجموعه گزارشگران حقوق بشر را می پردازد.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

برگرفته از:
کمیته گزارشگران حقوق بشر

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید