رفتن به محتوای اصلی

یک تعریف از جنبش اجتماعی

یک تعریف از جنبش اجتماعی

 

در تب و تاب رویدادهای اخیر و حوادثی که پس از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری روی داده است، تلاش برای درک درست و تحلیل سامانمند از این جنبش اهمیت نظری و عملی دارد. این که آن چه در این مدت روی داده است ازحیث نظری «جنبش اجتماعی» است، در گروی رهیافت و تبیین نظری است که ارائه می شود. در مجموع می توان از سه رهیافت یا تحلیل ساختاری، روان شناختی اجتماعی و میانکنشی نام برد. جنبش اجتماعی و جنبش اجتماعی نو تقسیم بندی است که در منابع مختلف به کار برده می شود. نظریاتی در این باب است که سرآغاز و تاریخ جنبش اجتماعی را انقلاب فرانسه دانسته اند و پاره ای نیز مانند روستو سرآغاز را در حوالی 1850 می دانند. پاره ای نیز مانند رالف ترنر جنبش اجتماعی را بر مبنای نوع جامعه و مفهوم دوران و معضلات عمده جامعه تعریف می کنند. ترنر بر مبنای معضل یا مساله عمده بیعدالتی و ظلم سه دوره را تقسیم و از هم متمایز می کند: 1- دوره اومانیسم-لیبرال. موضوع عمده و اصلی این دوره عبارت است از: آزادی سیاسی و حق مشارکت و حق انتخاب و تصمیم آزادنه . جنبش های عمده نیز جنبش لیبرال و دمکرات است، و جنبش ثانویه یا فرعی (در آمریکا) جنبش زنان برای اخذ حق رای و جنبش ضدبردگی است.

2- دوره سوسیالیستی (در اروپا از اواسط قرن نوزدهم). موضوع یا مبحث اصلی و عمده این دوره عبارتست از: برابری از حیث برخورداری از رفاه مادی و امنیت. جنبش اصلی جنبش طبقه کارگر است با انواع و اقسام سمتگیری های ایدئولوژیک.

3- دوره از خودبیگانگی (نیمه دوم قرن بیستم) مساله عمده این دوره ازخودبیگانگی است. به قول ترنر «سمبل اصلی این عصر نو» ازخودبیگانگی است. به همین جهت هم جست و جوی معنا و هویت از مسائل عمده است. نیروی محرکه این دوره جوانان هستند و این جنبش ها، به قول ترنر، جنبش های اجتماعی نو هستند. مانند جنبش دانشجویی.

از سویی دیگر می توان به اثر برگر یعنی «ناخرسندی از مدرنیت» (1975) اشاره کرد. او جنبش اجتماعی را ازحیث مساله نوسازی تعریف و تقسیم می کند. او از سه سنخ از جنبش های اجتماعی نام می برد:

1- جنبش های نوسازی. این جنبش ها خواهان نوسازی جامعه هستند و از این فرآیند حمایت و پشتیبانی می کنند. رنگین کمانی را که برگر از این جنبش ها ترسیم می کند شامل جنبش های مختلف مانند جنبش زنان، کارگران، جوانان و غیره است که بیانگر طیف متفاوتی ازحیث سمتگیری سیاسی نیز هستند.

2- جنبش های ضد-نوسازی. جنبش هائی هستند که در روند مقاومت علیه فرآیند نوسازی شکل می گیرند. محافظه کاران، جنبش های فاشیستی یا افراطی از این قبیل اند.

3-جنبش های نوسازی زدائی. منظور جنبش هایی هستند که از بیخ و بن با پدیده نوسازی مخالفند و خواهان پیاده شدن از

قطار نوسازی و بازگشت به مرحله ماقبل مدرن و نوسازی اند.

البته این سنخ شناسی برگر بخصوص در مورد نوع دوم و سوم جای بحث و گفت و گو بسیار دارد.

یواخیم راشکه نیز بر مبنای سه دوره زمانی سنخ شناسی مشابهه ای را ارائه می کند. این سه دوره زمانی مصادفند با سه نوع جامعه:

1- جامعه ماقبل صنعتی (1789-1850) 2- جامعه صنعتی (1850/60-1960) 3- جامعه پساصنعتی

در دوره یا جامعه نخست جنبش های عمده جنبش های بورژوائی هستند. طبقه در حال اعتلا سرمایه دار است. مشکلات عمده تکوین و استقرار دولت حقوقی و دمکراسی (برابری حقوقی و سیاسی) است.

در دوره بعد جنبش اصلی جنبش کارگری است. موتور جنبش طبقه کارگر است. خواست های عمده این جنبش دولت رفاه (برابری اجتماعی و مدنی) است.

جامعه پساصنعتی بنابراین زمان پیدایش جنبش های اجتماعی نو است. گروه اصلی و عمده این جنبش خیل متخصصان و کارشناسان است. و مساله عمده آنان تمایز و تفکیک هویت اجتماعی فرهنگی خود است. پروژه آنان، برخلاف دو پروژه قبلی که معطوف به تغییر سیستم است، پروژه مینیاتوری است.

اما تفاوت میان جنبش اجتماعی و جنبش اجتماعی نو چیست. بحث عقلانیت به مثابه یک برداشت فرهنگی و اهداف عقلانی و کنش عقلانی از جمله این تفاوت هستند. هر چند رسا نیستند. یا شاید هم بتوان گفت که جنبش اجتماعی کلاسیک در اصل ساختارشکن بوده است اما جنبش های اجتماعی نوین اصلاحگر است. آن معطوف به تغییر و تحول تام بوده است و این معطوف به تغییرات در جزئیات کل. آن کلیت گرا است و این جزءگرا. اما وجوه عمده این تفاوت را شاید بتوان بنابر نظر راشکه به شرح ذیل خلاصه کرد:

- فقدان نظام ایدئولوژیک و جهان بینی تامیت اندیش

- تنوع موضوعات و تغییر پرشتاب آنها

- درجه پائینی از تصلب و چارچوب تشکیلاتی، دیوانسالاریزه شدن و تمرکز. خصلت ضد-اقتدارگرا (البته در جنبش های دمکراتیک) و منش های ضد رهبری فرهمند یا خدایگانی

- سطح چشمگیری از تنوع در اشکال تظاهرات و اعتراض و آکسیون های اعتراضی

- کثرت خرده جنبش های مستقل در جنبش اصلی

اما سوای این تقسیم بندی ها و سنخ شناسی ها، تعریف خود «جنبش اجتماعی» چیست؟

یوآخیم راشکه در کتاب ارزشمند خود «جنبش های اجتماعی» ضمن یک نگاه تاریخی-نظام مند، نخست یک تعریف به عنوان پیشدرآمد ارائه می کند:

«جنبش اجتماعی کنشگر اجتماعی است که در فرآیند تحول اجتماعی سیاسی شرکت می کند. »

به عبارتی جنبش های اجتماعی فقط رسانه تحول اجتماعی نیستند بلکه موجد آنند یا تلاش می کنند موجد آن باشند. به نظر او هر تعریف جنبش اجتماعی باید لااقل مشتمل بر دو نظریه باشد. یکی ویژگی ساختاری گروه یا گروه های اجتماعی است که این جنبش را تشکیل می دهند. و دیگری اهداف این جنبش است.

او سپس این تعریف را به نحو ذیل تنقیح می کند:

«جنبش اجتماعی یک کنشگر جمعی بسیج یافته است که با حفظ حد معینی از پیوستگی و تداوم، بر مبنای درصد بالایی از پیوندهای نمادین و درجه کمی از تقسیم و اختصاص نقش ها، به واسطه اشکال متنوع تشکیلاتی و انواع و اقسام حرکت ها این هدف را دنبال می کند که یا زمینه های تحول بنیادین اجتماعی را تدارک ببیند، یا ازتحولات بنیادین اجتماعی جلوگیری کند یا آن ها را به عقب برگرداند».

این تعریف بیانگر وضعیت پارادوکس این جنبش ها است:

- خصلت خودجوش جنبش: خودجوش بودن و خودسر بودن این جنبش ها حاکی از انعطاف بالا و خصلت ضدتشکیلاتی آن ها در مقایسه با تشکلات و سازمان های دیگر مانند احزاب است. در جنبش ماندن نافی تشکیلات آهنین و سلسله مراتب اداری-انضباطی است. اما بدون شکل هم نمی تواند بماند. خلاقیت جنبش ها در کسب تعادل میان این انواع و اقسام شبکه های تشکیلاتی یا به عبارتی ایجاد «تشکیلاتی بدون تشکل» است.

- درجه استمرار و پیوستگی: از کی می توان گفت که یک حرکت اعتراضی به یک جنبش پایدار اجتماعی بدل گشته است. آیا چهل روز اعتراض نشان یک جنبش اجتماعی است.

- درجه بالای انسجام و پیوند نمادین: آگاهی جمعی و احساس تعلق خاطر به یک جمع یا به عبارتی بحث آگاهی جمعی یک جنبش اجتماعی. نمادهای این آگاهی جمعی، زبان و حتا رنگ این آگاهی جمعی.

- درجه پائین نقش های از پیش تعیین شده و یا هیرارشی نقش ها. عضویت در این جنبش ها مانند عضویت در احزاب یا سازمان های دیگر نیست. و نقش آحاد جنبش در ساختارهای از پیش تعیین شده تعریف نمی شود.

- اشکال متنوع تشکیلاتی و عدم تعین اشکال مبارزاتی: خصلت منعطف و پرتحرک جنبش ها. فقدان یک رهبری مشخص یا ستاد رهبری و خصلت «ضداقتدارگرای» آن. این عدم نهادینه بودن جنبش است که شکل مبارزه سیاسی یا اجتماعی او را متفاوت می سازد.

قصد ارائه شمای کلی است. خلاصه، جنبش های اجتماعی را لازم است بر بستر تالی پویایی پرکشاکش تحول اجتماعی و در ذیل مفهوم نوسازی درک کرد و مولفه هائی مانند بسیج اجتماعی، شتاب تغییر و تحولات در حوزه ارتباطات، نظام آموزشی، درجه شهری شدن و رسانه ای شدن یک جامعه، فرآیندهای نوسازی فرهنگی که نماد آن عقلانیت است، و نوسازی سیاسی چارچوب آن را تشکیل می دهند.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید