رفتن به محتوای اصلی

غزه، فلسفه و سیاست در آلمان
17.03.2024 - 17:47

 

هابرماس شناخته‌شده‌ترین فیلسوف زنده آلمان پس از حمله هفتم اکتبر حماس به اسرائیل، «دفاع از خود» را از «حقوق اصولی» اسرائیل برشمرد. این گفته‌ هابرماس نقدهای بسیاری را متوجه او کرد. منتقدان در آن سو خواستار محکومیت حمله بی‌تناسب اسرائیل به غزه شدند. چرا جنگ غزه تا این حد برای فضای فرهنگی و سیاسی آلمان چالش‌برانگیز است؟ فلسفه آلمانی در این خصوص چه نقشی بازی می‌کند؟ میهمان‌ها: رضا مصیبی، استاد دانشگاه رسول نژادمهر، پژوهشگر فلسفه

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

انتشار از:

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

دیدگاه‌ها

به قاجارزاده

--اسم این خواننده زن ، مارلینه بود و نه مارلین!
-- اسم آن ترانه مشهور: گلها در کجا ماندند؟ -- احتمالا منظور سربازان کشته شده متفقین هستند.
--- این خانم هیچگاه چاق نبود چون همیشه زنجیری سیگار میکشید و ویسکی مینوشید.
--- اغلب عمرش ساکن فرانسه بود چون امریکا را غیر اروپایی و دور از وطن میدید.
نتیجه : سلطنت طلبها از آخوندها بیسوادتر و لوس ترهستند. طنز برای جامعه دیکتاتوریست، و نه برای محیط این سایت؛ با فضای آزاد و دمکرات و سکولار.

د., 18.03.2024 - 14:48 پیوند ثابت
شازده اسدالله میرزا

خوش به حال آقا بزرگ این کد رمز فراموش‌نشدنی را همۀ دوست‌داران دایی جان ناپلئون به یاد دارند:
مرحوم آقای بزرگ با مارلین دیتریش آبگوشت بزباش می‌خورند، با ترشی لیته و گلپر.

مارلین دیتریش خواننده و بازیگر آلمانی تقریباً سی ساله بوده که به امریکا مهاجرت می‌کند و هنگام جنگ جهانی دوم بیشتر هم و غمش را روی اجرای برنامه برای سربازان امریکایی در سرزمین‌های دور می‌گذارد. او از دید خیلی از آلمانی‌ها یک خائن محسوب می‌شده و در آن زمان چند ترانۀ ضد نازی هم به زبان آلمانی خوانده‌است.
عکس‌هایش را که نگاه کنید می‌بینید که هر چه سنش بالاتر رفته لپش بیشتر گود افتاده و لاغرتر شده، در بیوگرافی‌اش نوشته‌اند که کارگردان مشهوری به او پیشنهاد کرده برای این که در یادها بماند بهتر است لاغر شود. ظاهراً این پیشنهاد کارساز بوده چون بنیاد فیلم امریکا در درجه بندی خود او را نهمین بازیگر زن برجستۀ سینمای امریکا شناخته‌است.
جالب است که مارلین در سال 1960 کنسرتی هم در اسرائیل برگزار کرده و برای اولین بار در آن تابوی ناگفتۀ اجرای ترانه به زبان آلمانی را (به خاطر حساسیت بازماندگان هالاکاست ) شکسته‌است. ترانۀ ضد جنگ و مشهور"همۀ گل‌ها کجا رفتند؟" هم که در کلیپ می‌شنوید در این کنسرت اجرا شده‌است. متن ترانه یک شاهکار و اجرای جوان بائز بسیار

د., 18.03.2024 - 04:03 پیوند ثابت
ناشناس

چپ آلمانی همیشه خودرای و استثنایی و غیر ارتدکس بوده مخصوصا منتقد یا مخالف چپ روس یا چپ استالینیستی یا چپ شوروی سابق. به این دلیل روسها آنها را رویزیونیست و چپ اروپایی و چپ امریکایی و سوسیال دمکرات و غیره می نامیدند. هابرماس گویا آخرین عضو و بازمانده مکتب فرانکفورت باشد که با دیکتاتوری پرولتاریا مانند نظر مارکس و لنین مخالف باشد. در زمان فاشیسم 1945-1933 اعضای این مکتب بجای شوروی به امریکا فرار کردند تا در آنجا بتوانند از استالینیسم انتقاد کنند. امروزه میتوان هابرماس را نیز یک سوسیال دمکرات نامید تا یک کمونیست وگرنه در دانشگاههای امریکا تدریس نمی کرد. او گویا چند بار نیز به ایران سفر کرده و سخنرانی نموده و آخوندهای فرهنگی و فیلسوفان الاهیاتی جمهوری اسلامی با شرکت هابرماس در جلساتشان کلی ژست داده اند. شرکت هابرماس در اتفاقات و بحث های سیاسی سابقه دارد و گویا مخالفتش با جنبش دانشجویی اروپا و امریکا از سال 1968 میلادی مانند آدرنو موجب بدنامی اش میان نسل جوان چپ آنارشیست در آلمان شد که تاکنون ادامه دارد. فکر کنم حزب سوسیال دمکرات آلمان اغلب او را بعنوان نماینده فرهنگی چپ آلمان به کشورهای فلک زده ای مانند ایران یا گینه بیسائو یا برای مصاحبه به رادیو ایروان ! میفرستد.


هابرماس ، متولد 1929 میلادی ، فیلسوف پست مدرن ، یکی از جامعه شناسان مهم نیمه دوم قرن بیست در آلمان است . نوشته هایش زیر تعثیر انسانشناسی فلسفی ، میان جامعه شناسی و فلسفه دور میزنند . تعثیر آدرنو روی او موجب شد که از چپ هایدگری بسوی مارکسیسم رویزیونیستی برود . درک آثار و نوشته های او بدلیل زبان خاص علمی وی قدری مشکل است . موضوع مورد علاقه هابرماس ، اخلاق مدرن است گرچه فلسفه او نوعی " تئوری انتقادی " است . او موجب خروج مکتب فرانکفورت از بن بست بدبینی و نا امیدی گردید . وی اشاره میکند که تحولات و تغییرات دمکراتیک اجتماعی در عصر ما بدون انقلاب نیز ممکن است .
هابرماس بیشتر زیر تعثیر کانت است تا مارکس ، گرچه او خود را از نظر سیاسی چپ میداند . وی با اشاره به کانت میگوید که روشنگری در عمل باید مقدمه جستجوی حقیقت باشد . او استالینیسم را سوسیالیسم بوروکراتیک و مدیریت شده از بالا نامید . هابرماس در مورد مارکس و مارکسیسم موضعی انتقادی دارد . نوشته های او غالبن نوع دانشگاهی انتقاد از سرمایه داری گلوبال و جهانی است .
او در سال 1963 در کتاب " تئوری و عمل " مرزبندی خود با اراده گرایی گروههای مائوئیستی را نشان داد . هابرماس بعدها نظریه ضد آمریکایی مارکوزه را ادامه داد . در سال 1986 در بحث تاریخ گرایی به حمایت از موضع آدرنو ، فاشیسم را نتیجه و محصول تهدید آنزمان کمونیسم روسی ندانست . او نوشته های 1935 هایدگر را فاشیستی نامید .
هابرماس مهمترین نماینده تئوری انتقادی اجتماعی نسل دوم مکتب فرانکفورت و ادامه دهنده نظرات آدرنو و هورکهایمر است . او در بحث پوزیویتیسم در مقابل عقلگرایی ، نماینده نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت بود . هابرماس کوشید تا فلسفه و نظزیه اجتماعی را با هم ترکیب کند و پایه و اصل تئوری جامعه مدرن را شرح دهد . در نظر او جامعه به دو بخش یعنی جامعه زندگی و جامعه سنتی تقسیم میشود و جامعه سنتی بر اساس پول ، قدرت ، و اقتصاد سازماندهی شده است . در سیستم مدرن جامعه سرمایه داری ، پول ، قدرت ، و اقتصاد بر انسان حاکم هستند .
شاهکار هابرماس کتاب " نظریه عمل تفهیمی " در سال 1981 در دو جلد و بیش از هزار صفحه در مخالفت با بدبینی و ناامیدی مکتب فرانکفورت منتشر شد . گرچه این کتاب یکی از پیچیده ترین آثار جامعه شناسی و فلسفه در قرن بیست بود ولی سالها مورد بحث و بررسی جهانی قرار گرفت . هابرماس در آمریکا از فلسفه عملگرایی و سودجویانه آنان انتقاد کرد . او مدعی است که غرب را نه تروریسم بلکه سیاست خارجی غلط آمریکا از هم پاشیده است . وی در مقابل سیاست اتوریته امریکا درزمان حال ، خواهان یک حکومت اروپایی است .
هابرماس به نقل از هگل میگوید که قانون و حقوق مدنی در یک کشور نشانه آزادی در آنجاست . دولت قانونی بدون دمکراسی رادیکال نه عملی است و نه قابل دسترسی . برای هابرماس عقل مفهومی اصلی و مرکزی دارد . او فرق بین دونوع عقل میکذارد - عقل ابزاری و عقل تفهیمی. عقل تفهیمی دارای خصوصیات بحثی ، جدلی ، و ارتباطی است . او میگوید که خانه عقل در سرزمین زبان قرار دارد .
هر فلسفه باید یک نقش شارح و مفسر در اجتماع و جهان داشته باشد . فلسفه و تئوری اجتماعی، نور افکنی قوی هستند که موظف به روشن کردن ایده آلهای مدرنیته میباشند . زبان فلسفه متافیزیک سپری شده است و فلسفه دیگر صاحب حقایق متافیزیک نمی تواند باشد . برای گفتمان فلسفی دوران مدرن انسان نیازمند به یک تفکر بعد از متافیزیک دارد . هر شناختی وسیله ایست برای تنازع بقا یا برای بقای خود چون هر شناختی زیر تعثیر علایق و منافعی است که آنرا دستکاری و هدایت میکند .
هابرماس از آغاز دهه هشتاد قرن بیست نقش فلسفه زبان را در تحولات سیاسی ، ارتباطی و اجتماعی مهم دانست . وظیفه اصلی تئوریهای او تجزیه و تحلیل هایی پیرامون زبان است . برای هابرماس فلسفه زبان بسیار مهم است چون زبان ابزاری است در خدمت فهم و درک و روشنگری . او مدعی است که شناخت معمولا وابسته به علایق و منافع شخصی است . یک انتقاد شناختی رادیکال تنها بعنوان تئوری اجتماعی مهم است .
از جمله آثار یورگن هابرماس - شناخت و منافع ، تئوری رابطه اجتماعی ، پیرامون فلسفه اجتماعی ، تکنیک و علم بعنوان ایدئولوژی ، اعتراض دانشجویی و رفرم دانشگاهی ، منطق علوم اجتماعی ، تئوری جامعه ، بازسازی ماتریالیسم تاریخی ، تحولات ساختاری جامعه و نظر عمومی ، دیالکتیک عقلگرایی ، دانشجو و سیاست ، فرهنگ و انتقاد ، تئوری و عمل ، شناخت و علایق شخصی ، منطق علوم اجتماعی ، تئوری یا تکنولوژی اجتماعی ، آگاهی اخلاقی و عمل تفهیمی ، فلسفه گفتمان مدرن ، افکار بعد از متافیزیک ، عملی نمودن انقلاب ، جمهوری برلین ، دعوت از شرکت کنندگان ، تئوری و حقیقت ، عملگرایی جهانی چپ ، انتقاد از دین , هرمنوتیک ، و نقد ایدئولوژی ، هستند .
او در کتاب " عمل و رفتار تفهیمی " نظریه علمی اجتماعی جامعه را مطرح میکند . موضوع پایان نامه دکترایش در باره " فلسفه تاریخ " شلینگ بود .






ی., 17.03.2024 - 21:16 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.