رفتن به محتوای اصلی

● صفحه شما

دوستان و خوانندگان عزیز، امکان کامنتها واقعا به شما تعلق دارد. هدف ما ایجاد محیطی دوستانه برای تبادل نظر است. آزادانه نقد، نظر، خبر، تفسیر، تحلیل و... بنویسید اما خواهش می کنیم بدون نام بردن از اشخاص حقیقی و حقوقی در کمال امنیت برای خود و دیگران فضایی ایجاد نمائید که بدور از توهین و اتهام و جوسازی و مسموم کردن محیط تبادل نظر باشد. توجه داشته باشید کامنتهایی که این موارد را در نظر نگیرند، منتشر نخواهند شد.

لطفا اعتراض، انتقاد و پیشنهاد خود را به آدرس info@iranglobal.info ارسال کنید. از پاسخ به اعتراضات در کامنتها معذوریم.

افزودن دیدگاه جدید

تاریخ: شنبه, 27. آوریل 2024 - 11:01
نویسنده: کیانوش توکلی
عنوان دیدگاه: خوب می شد که این دو تو ماج‌ را هم با هم مقایسه می نمودی
دیدگاه:

دو تو ماج‌: توماج ۵۷ تی که توسط خلخالی جنایتکار در جنگل های گرگان تیرباران شد و توماج70 دی:

شیرمحمد درخشنده توماج (۲ فروردین ۱۳۲۷ – ۲۹ بهمن ۱۳۵۸) فعال سیاسی مخالف رژیم بود. وی از اعضای سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران، کانون فرهنگی و سیاسی خلق ترکمن و ستاد خلق ترکمن بود که رهبری اعتراضات ترکمن‌ها را برعهده داشت. او در بهمن‌ماه ۱۳۵۸، به‌دستور صادق خلخالی اعدام شد.

تصویر
ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 27. آوریل 2024 - 09:38
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: جناب علوی.یکی از اهداف…
دیدگاه:

جناب علوی.
یکی از اهداف سلطنت طلبان تخریب کل اپوزیسبون؛ عیر از خود شاه اللهی ها و سلطنت طلبان است.
.... بطور مدام هر 2 هفته به یکی از جریانات اپوزیسیون و به افرادمبارز سرشناس حمله های کوچه خیابانی میکند تا در توهم و خیال خودش، رضا پهلوی را تنها آلترناتیو جا بیندازد.
فاجعه پایان سلطنت؛ نه تنها فرار شاه بود ،بلکه تراژدی دن کیشوتی هایی همچون امثال .....است که دلایلی برای انقلاب می آورند که شرم آور و خنده آور است ،و اوج غرض ورزی و بیسوادی و ضعف شناخت و تحلیل سیاسی ایشان را نشان میدهد.
سلطنت طلبان اگر دارای فرهنگ و دانش سیاسی بودند، نفله و طعمه آخوند نعلینی نمی شدند!
وی برای تخلیل های مخرب و از پیش تعیین شده اش دست به هر ابزار نالوطی و غیرجوانمردانه و ناصادقانه میزند, از تصاویر زیر نافی و لباس زیر و مسائل خصوصی و اطاق خواب و لاف و گزاف های روستایی ارتشی اش تا شایعات و دروغ های 70 ساله بلندگوهای شاه و شیخ و دروران جنگ سرد یانکی ها علیه خرسهای روسی... .......

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 27. آوریل 2024 - 09:32
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: از دیدگاه فاشیستی پان ترک ها…
دیدگاه:

از دیدگاه فاشیستی پان ترک ها یکی این است هر که با این  ها همراه نباشد ، حتما ارمنی ؛ باستانگرای ایرانی  ویا شوینیست فارس است و جالب اینجا آقای بهزاد کریمی از مادر و پدر و هفت نسل خود ترک آذری است ؛ می گویند ( ارمنی تبار)  چرا که نسل کشی  ارامنه توسط ترک ها را محکوم کرده است 

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 27. آوریل 2024 - 08:17
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: به همین سادگی!برو خارج بشو…
دیدگاه:

به همین سادگی!
برو خارج بشو الترناتیو!
هر سابقه‌ای هم در شکنجه داشتی خیالی نیست. از ثابتی که دیگه بیشتر نیست ما اون رو هم برای الترناتیوی کنار آق رضا پیشنهاد داریم!
ا
…….

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 27. آوریل 2024 - 08:15
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: اتحاد ملی برای نجات توماج و مبارزه با جمهوری اسلامی!
دیدگاه:

دوستان گرامی آقایان محسن کردی و فرامرز حیدریان، خسته نباشید!
آقای کردی، مقاله شما را با عنوان " توماج چه گفت و گلسرخی چه گفت " را که برای اثبات اینکه بنظر شما " قد توماج از گلسرخی بسیار بلند تر است " تحریر کرده بودی خواندیم. سپس تجزیه و تحلیل دوستانه و مشفقانه دوست دیگرمان فرامرز حیدریان که از پی آن آمده را هم وقت گذاشتیم و خواندیم. ایشان سعی داشت به شما یادآوری کند که " توماج» را در برابر تصویر «گلسرخی» مقایسه کرده ای، به نظرم دو فضا و موقعیّت متفاوت را باید رعایت می کردی تا باعث کژفهمی نشود. «توماج» در عصر و موقعیّت دیگری و شرایط به غایت متفاوتی زاده و بزرگ و پیکارگر شده است. به همین دلیل، آوازش و گفتارش، کاملا فرق می‌کند با آنچه که گلسرخی بود. گلسرخی نیز در شرایط و موقعیّت و حال و هوا و فضای دیگری زاییده و بزرگ و فعّال شد. "
دوستان گرامی من به نظرات شما که در بسیاری جهات شبیه و بعضی جهات کمی متفاوت است احترام می گذارم و احترام متقابل شما را بیکدیگر نیز می ستایم، اما اجازه بدهید توصیه انتقادی کوچکی که بنظر خودم بسیار هم مهم است به شما بکنم. دوستان عزیز، در وانفسای کارزار  امروز برای دفاع از توماج اصلا جای چنین بحث هایی نیست. اینکه گلسرخی درست عمل کرد یا نه، تحت تاثیر فلان شاعر چپ بود یا نه، آن شاعر هوادار فلان حزب سیاسی بود یا نه و باید می بود یا نمی بود، دردی را از مشکل امروز ما که راه اندازی یک کارزار دفاع از مبارز نستوه در بند ما توماج صالحی است، دوا نمی کند! اصلا مقایسه قد و قامت سیاسی گلسرخی و توماج چه گرهی از مشکل ما که همانا نزدیکی و همراهی و اتحاد برای دفاع از  قهرمان زنده ما توماج و جلوگیری از انداختن طناب دار بر گردن اوست، باز می کند؟ جلادان جمهوری اسلامی دارند آ

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 27. آوریل 2024 - 07:16
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: این شوونیسم قومی است نه ناسیونالیسم
دیدگاه:

آقای کریمی آنجا که مینویسند: «ناسیونالیسم جوان ترک که پیش چشم خود مرگ سلطانیسم کثیر الملله فرتوت عثمانی را می‌دید...»  و نیز آنجا که «تصفیه حساب ناسیونالیسم ترکی با ناسیونالیسم ارمنی داشناک که در همان زمان دستکم سابقه‌ی بیست و پنج سال فعالیت هویت‌طلبانه از شورش‌های موضعی تا ترورها را پشت سر داشت،... » .. طبیعی است که چنین نگاهی به فاجعه می انجامد 

ادامه نظر:
در آغاز بگویم که آن نسل کشی ارامنه و کوچ دادن مردمان با هرگونه توجیهاتی که برای آن بیاورند، محکوم است و شبیه آن هرگز نباید در ایران ما رخ بدهد. بحث ما در اینجا بررسی چرایی این فاجعه است.
آقای کریمی آنجا که مینویسند: «ناسیونالیسم جوان ترک که پیش چشم خود مرگ سلطانیسم کثیر الملله فرتوت عثمانی را می‌دید...»  و نیز آنجا که «تصفیه حساب ناسیونالیسم ترکی با ناسیونالیسم ارمنی داشناک که در همان زمان دستکم سابقه‌ی بیست و پنج سال فعالیت هویت‌طلبانه از شورش‌های موضعی تا ترورها را پشت سر داشت،... » .. طبیعی است که چنین نگاهی با آن سوابق 25 ساله داشناک ها به فاجعه می انجامد. مشکل من اما با زاویه نگاه شماست و این که این نگاه زمینه چین توجیح ایدئولوژیک یک جنگ داخلی در ایران را نوید میدهد. این که شما «شوونیسم قومی-فرهنگی» را با «ناسیونالیسم ملی» یکی میگیرید. در ترکیه این درگیری بین شوونیسم ترک و ملی گرایی ارامنه بود که فاجعه را آفرید نه ناسیونالیسم دفاعی کشور عثمانی در مقابل روسیه و انگلستان و فرانسه در جنگ جهانی اول. «ناسیونالیسم دفاعی» به معنای دفاع از آب و خاک در مقابل دشمن بیگانه که قصد تعرض به خاک یک کشور عضو سازمان ملل را دارد بسیار هم پسندیده است. اما شما این نگاه را تحسین نمی کنید و برعکس هنگامی که شوونیسم قومی- فرهنگی را ناسیونالیسم می نامید مرزهای تفسیر را در هم میریزید و این آغاز فاجعه است. آنجا که شما از عبارت و اصطلاح «کثیر الملله» استفاده می کنید اولین تخم های جنگ های قومی را نیز به تقلید از ترکهای جوان عثمانی در زمین ایران نیز می کارید. وقتی گروهی از مردم از هویت قومی بدر آمده و دارای هویت ملی میشوند طبیعی است و باید که برای این هویت ملی خودمختاری که هیچ، استقلال سرزمینی و عضویت در سازمان ملل را بعنوان یک کشور طلب کنند. آایراد من به نوع بکار گیری نابجای شما در تفسیر واقعه تاریخی کشور عثمانی و ترکیه بعدی است. جای پرده پوشی نیست که ایران سابقه جمهوری مهاباد و حکومت خودمختار آذربایجان و جمهوری گیلان را دارد که این هرسه در اثر یک شورش بر علیه دولت مرکزی توسط گروهی قدرت طلب انجام گرفت و هنوز هم این خطر وجود دارد. در ایران هرگز سابقه شوونیسم قومی که شما آنرا به اشتباه ناسیونالیسم می نامید رخ نداد و هرگز «پاکسازی قومی» یا قومی را به زور از خانه و کاشانه شان راندن مانند ارامنه در ترکیه در ایران رخ نداد. این تعبیر شما از ناسیونالیسم که نتیجه میگیرید که « این ناسیونالیسم (ترک) مقابله با پاسداری کماکان از ناسیونالیسمی هم است که دفاع از خود را در انکار غیر‌خود می‌جوید و نمودی از آن، انکار حقوق ملی کردهای ترکیه که دیرینه‌ترین ساکنان این خطه‌..» در یک این همانی جملات شما، در مورد ایران ما «ناسیونالیسم فارس» به معنای انکار غیر فارس هرگز نداشته ایم. اصلا فارس نداشته ایم که بخواهد «غیر» را انکار کند. ما در ایران همواره نه فارس که ایرانی داشته ایم. هرگز در تاریخ نداشتیم که فارسها در مقابل حملات اعراب ایستادگی کردند بلکه ایرانیان بودند. هویت ناسیونالیستی ما ایرانی بودن ماست و این بسیار نیک و پسندیده است و به این ترتیب «انکار غیر» بجز انکار حمله دشمن خارجی به خاک ایران معنا پیدا نمی کند.
آنجا که از «حقوق ملی کردهای ترکیه» در «کشور کثیر الملله» سخن می گویید باید که این جملات را برای ایران و کردها و ترکها و بلوچ ها و اعراب ساکن ایران نیز بناچار باید در نظر بگیرید. یک بام و دو هوا نمی شود. و آیا لازم به تذکر است که این نگاه زمینه چین یک جنگ داخلی و به ثمر رسیدن نظریه برخورد تمدنهای ساموئل هانتینگتون را فراهم می آورد که در یوگوسلاوی سابق روی داد؟
تاریخ: شنبه, 27. آوریل 2024 - 07:09
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: عجب دروغی این ناظر مخفی پان…
دیدگاه:

عجب دروغی این ناظر مخفی پان ترک می گوید :" بهزاد کریمی ؛  یک فرد ارمنی تبار است" مدرک دارید رو کنید ؟ دروغ دوم این ناظر مخفی سایبری پان ترک  این است که از قول بهزاد کریمی می گوید : "این من بودم که نگذاشتم حتا یک سازمان سیاسی منسجمی در آزربایجان شکل بگیرد." خوب مدرک این ادعا را همینجا بگذارید 

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 27. آوریل 2024 - 03:32
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: ناسیونالیسم ارمنی
دیدگاه:

آقای بهزاد کریمی با سلام، شما که یک فرد ارمنی تباری، خود را نیز چپ تلقی میکنی، یکی از جمله های معروف تان در نشست تشکیلات اکثریت، که بیشتر بدنه آن آزربایجانی بودند، در خصوص عدم تشکل سیاسی در آزربایجان گفته بودی:" این من بودم که نگذاشتم حتا یک سازمان سیاسی منسجمی در آزربایجان شکل بگیرد."
این گفته جنابعالی هنوز در خاطره مردم آزربایجان زنده است. اما آن روزها روشنفکران سیاسی و مردم آزربایجان از هویت تبار ارمنی تان بی اطلاع بودند.
جناب بهزاد کریمی، شما که با مظلوم نمائی ماهرانه با رنگ و لعاب بشر دوستانه از کشتار ارمنی های داشناک قلم فرسائی میکنی، اگر نسبت به بشریت یک ذره حس انسانی در خود سراغ دارید، لطفا این حس بشر دوستانه را در خصوص کشتار هزاران تن از مردم بی دفاع آزربایجان اعم از زن و بچه و پیر و جوان بدست ناسیونالیستهای ارمنی، و داشناکهای تا دندان مسلح را نشان دهید تا ماهیت انسان دوستی تان بر همه اثبات گردد. و الا تنها به قاضی رفتن، دست خالی برگشتن دردی را دوا نمی کند. اگر مدارک مستند میخواهی مطالب مندرج در روزنامه ها را برایت بفرستم. آقای زوری بالایان ارمنی در آن مصاحبه به خبرنگار قضیه کندن پوست دختر بچه آزربایجانی را شرح میدهد. تمام مصاحبه و گفته هایش در کتاب وی نیز موجود است. کسی که خود را به اصطلاح شاعر و نویسنده نیز میداند. لازم است به محضرت خاطر نشان شود که کشتار مردم بی گناه آزربایجان بدست ناسیونالبستهای ارمنی، از شرم‌های بزرگ تاریخی است. برخاسته‌ای از بطن ناسیونالیسمی هار‌ بر متن ناسیونالیستی متخاصم استوار است. عامل اصلی این جنایت فجیع، ناسیونالیسم ارمنی است. ناسیونالیسمی که به پاک سازی قومی دست یازیده، با ادعاهای ارضی، هنوز که هنوز است به آتش جنگ دامن میزند.

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 27. آوریل 2024 - 00:04
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: حالا دیگر باید دست به دامن…
دیدگاه:

حالا دیگر باید دست به دامن اسلام گرایان و اصلاح گرایان و حامیان سابق آخوندها زد. امثال هوشنگ امیراحمدی نقل میکنند که این جناب نصیری آنزمان موقع مصاحبه با منتقدین حکومت، ابتدا از ایشان می پرسید که آیا نماز می خوانند و روزه میگیرند !؟ - یعنی بقول غربی ها: نخستین پرسش شکار را این طور طرح میکرد تا طرف مقابل را از آغاز و در ابتدا به وحشت بیندازد و به سکوت وا دارد.
زن.مقاومت.رهایی!

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 26. آوریل 2024 - 22:05
عنوان دیدگاه: چاهی که زیر پا، کنده میشود
دیدگاه:

دروود بر محسن عزیز!

توضیحی مختصر.

من به خاتمه صحبتت و اینکه چرا بعد از واقعه 1357 و مهمتر از همه، فروپاشی شوروی، هنوز حضرات در همان مواضع و سنگرهای طبقاتی! خود وامانده اند، اندکی میپردازم.

مسئله بر سر فقط جهل و تعصّب و علایق سازمانی و امثالهم نیست؛ بلکه مسئله برمیگردد به «نخستین شیرینی دلچسب» که از «تحوّل در بینش آدمی» ریشه میگیرد و سپس به سراسر مویرگهای روح و روان و مغز آدمی آغشته و چسبیده میشود. دُرُست عین نخستین تجربه «عاشقی و دلباختگی به» فرض کنیم دختر همسایه. یا به عبارت دیگر، همان «عشق اول». اینگونه رویدادها در زندگی انسانها، کاملا طبیعیست و جای تعجب ندارد؛ زیرا انسان در هر «تجربه نو به نو و بدیع»، پروسه پوست اندازی و تحوّل درونی را در خودش به طور بی واسطه حسّ میکند. تا اینجا اصلا جای بحث ندارد و مشمول همه انسانها میشود، مهم نیست از چه چیزهایی متاثر میشوند و به چه گرایشهایی متمایل. مهم و اصل مسئله این است که انسان در تجربیات پراکتیکی اگر نتواند به «خطا آمیز و نارسا بودن» «بینش/نگرش ایده آلی خودش» پی ببرد و سرسختانه بر صحت آن، استقامت و خیره سری کند، آنگاه است که او نه به حیث انسانی فکور و خردمند؛ بلکه به حیث قربانی به حساب می آید که مغلوب «عقیده خشک و آکبندی خودش» شده است. از این نقطه به بعد است که «تراژدی غمبار انسان مومن و وابسته به تجربه شیرینی» که دیگر هیچ شیرینی ندارد؛ سوای زهر آگین بودن برای روح و مغز و روان، شروع میشود.

ادامه نظر:
اینگونه انسانها همچون کسانی هستند که بر اثر شوک ناگهانی، حافظه خود را از دست میدهند و نیروی یادآوری تجربیات نخستین خود را که بکر و اصیل بوده اند، فراموش میکنند. برای آنکه چنین انسانهایی مجدّدا به خود آیند، باید موقعیّتهایی در زندگی آنها پیش آید که دوباره عین شوک اول، آنها را متحوّل کند و حافظه و گذشته و نیروی یادآوری را در وجود آنها بازفعّال کند تا بتوان امید داشت که حضرات اسیر و مغلوب شده عقیده/ایدئولوژی/مذهب و امثالهم میتوانند از اسارتهای عقیدتی/مذهبی/دینی/ایدئولوژیکی آزاد شوند؛ آنهم به همّت خودشان.
مسئله «تجربیات بی واسطه» و شیرینی که ناشی از بکر بودن آنهاست، همواره دلیل و رانه ای بوده است برای انسان در شوق و ذوق و عطشش به جستجو برای چیزهای نو به نو و تازه به تازه و بدیع. فقط نفهمیدن این موضوع و نیندیشیدن در باره نتایج پروسه دگرگشتهای روحی و روانی انسان باعث میشود که هر انسانی در «بازماندن به تجربه نخستین» که محرّک «درک آزادی و تازه شوی او» بوده است و سپس در ایمان آوردن و ثبات ابدی بر آن، بلافاصله، چاهی عمیق در زیر پایش حفر میشود و او را اسیر نگه میدارد. فاجعه وضعیّت آنانی که بعد از واقعه 1357 و فروپاشی شوروی همچنان به همان روال سابق ماندند، دقیقا حکایت آنانیست که «مستی عشق اول»، خیالات و فانتزیهای آنها را به اندازه ای تسخیر و حجیم کرده است که هیچ جایی در وجود آنها برای «خردمندی و شک و پرسش و انتقاد» باقی نگذاشته است.
تمام تلاش متفکّران و فیلسوفان و شاعران ژرفمایه و هنرمندان و نقّاشان و رمان نویسان و عارفان و فیلمسازان و امثالهم به گرداگرد این موضوع میچرخد که از انسان «مومن و مقلّد و اسیر در عقاید سمنت شده»، انسانهایی گشوده فکر و جوینده و پرسنده و شادخوار و اصیل بپرورانند تا در هر «تجربه تازه به تازه» که در زندگی فردی میکنند، چهره ای دیگر از گوهر بسیار گسترده و اصیل خود را کشف کنند و بشناسند و آن را پدیدار کنند و بر زیباییهای جهان باهمستان بیفزایند و نه تنها خودشان شادخوارانه زندگی کنند؛ بلکه همنوعانشان را نیز بتوانند به زایش چهره های گوهر خود بینگیزانند تا همه با هم، جهان مناسبات اجتماعی و پیرامونی را زیبا بیارآیند.
درک این مسئله، نیاز به فکر کردن ظریف و عمیق دارد برای خود بودن و استقلال فکر و قائم به ذات شدن؛ یعنی کاری که از حضرات بازمانده تا کنون برنیامده است و این باعث تاسفه. همین.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
تاریخ: جمعه, 26. آوریل 2024 - 20:23
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: عصر گلسرخی، عصر توماج
دیدگاه:

آقای حیدریان گرامی

 

ادامه نظر:
در مورد مقوله اعدام کاملا با شما همنظرم. و همچنین در مورد عصرهای متفاوت توماج و گلسرخی. تفاوت بزرگ این دو در این است که گلسرخی با موج رفت آنچنان که هزاران با موج رفتند بدون آنکه نفس دریا را دریابند یا از آنان که پیش تر در آن دریای اتحاد شوری میزیستند بیشتر بجویند. بهشت سوسیالیسم را در آمال شان جستند. در آن زمان بسیاری بودند جوانانی که سوسیالیسم را شنیدند و شک کردند. آنها که شک کردند از این توان برخوردار بودند که گرفتار جوزدگی زمان نشوند و این توان را داشتند که در خیال خود را در محیطی سوسیالیستی تصور کنند که ببینند که مردش هستند که به اندازه توان شان کار کنند و به اندازه نیازشان بردارند؟ من همواره خودم را انسان پاکی دانسته ام اما در همان جوانی دریافتم که برای زیستن در محیط سوسیالیستی باید یک سوپر انسان بود که من نبودم. با ذکاوتی که داشتم براحتی در میافتم که همالان من نمی فهمند که اصلا دارند از چه حرف میزنند. خیلی خیلی خیلی باید انسان باشی و خیلی خیلی خیلی مرام درویشی داشته باشی و بی غل و غش که بتوانی به اندازه توانت کار کنی و به اندازه نیازت ببری. نه.. این انسانی نبود. فوق انسانی بود و من خودم را نمیتوانستم گول بزنم. دیگران را نیز دیدم که یا فریفته عوام هستند و یا نمیدانند که مرد یا زن این کار نیستند. اما حقا که اعتقاد به سوسیالیسم کلی برایت اعتبار می آورد که لیاقت انسان طراز نوین شدن را داری که یک سر و گردن از آدم های معمولی بیشتر انسان هستی. من میدانستم که برای زندگی در محیط سوسیال لازم است که پاک باشی و بی غل و غش. من باور به چنین انسانی ندارم. انسان پاک و بی غل و غش نباید هرگز بلغزد. به باور من بسیار بیخبری از خود میخواست که کسی خود را چنین انسانی بپندارد. با این نگاه بود که من به گلسرخی و دانشیان و سایر باورمندان به چنین عقیده ای با تحقیر می نگریستم. نه من کتاب کاپیتال مارکس را خوانده بودم و نه گلسرخی و مطمئنم که گلسرخی حتا مولا حسین و مولا علی را هم خوب نمی شناخت. از که بیاموزد؟ علی شریعتی؟ وقتی به آن ایدئولوژی باورمند شدی چاره ای نمی ماند تا از پایه ویران کنی تا بر ویرانه هایش سوسیالیسم را برپا کنی. اینجوری بود که سر از سیاهکل در میاوردند. اینجوری بود که نمیتوانستند جامعه جلوی چشم شان را ببینند و به نیازمندی های آن جامعه فکر کنند.
همانطور که نوشتید توماج از امکاناتی برخودار بود که گلسرخی نبود. اما توماج هم سواد روزنامه نگاری ندارد که گلسرخی داشت. از گلسرخی انتظار بیشتری میرفت تا توماج. توماج جو زده نشد. کسی ایدئولوژی به او نخوراند که چشمانش را کور کند و نتواند جامعه اش را بخوبی ببیند. از این روست که نگاه توماج به جامعه اش بسیار زمینی تر و ملموس تر است تا گلسرخی.
در مورد اعدام و شکنجه در قبل از انقلاب.. من چند باری در مقالاتم به آن اشاره کرده ام. آنها راه بهتری بجز خشونت عریان بلد نبودند. در محیطی چشم باز کرده بودند که خشونت از کودکی آموخته میشد: چوب معلم گله..
در جمهوری ایران بجای نظام پهلوی به باور من و با توجه به همان جو زدگی و تقلید از اتحاد جماهیر شوروی به تبعید فرستادن یا کشتار انسان ها براحتی با عذر «هدف وسیله را توجیح می کند» توجیح میشد. با توجه به روحیه مقاومت و زیر بار نرفتن ایرانی معلوم نیست ابعاد کشتار مخالفان و تبعید تا کجاها را در می نوردید. حتما نباید رخ بدهد که بباوریم. یک جمهوری خاورمیانه ای: عراق، ایران، سوریه،.. مگر کم کشتند؟ زشت است خوشحال باشیم که در آن 57 سال کم کشتند. یکی اش هم زیاد است. اما آنها فرزند زمانه خودشان بودند و مخالفانشان هم فرزند زمانه خودشان. هیچکدام بهتر از آن را بلد نبودند.
اما امروز.. اگر توماج می فهمد، چرا ظریف نمی فهمد؟ و دیگرانی که در این 45 سالی که ما که می فهمیدیم با این رژیم همراهی نکردیم چرا اینها همراهی کردند؟ چرا احسان طبری و علی خاوری و کیانوری و بقیه شان که اتحاد شوری و کل بلوک شرق را دیده و غرب را هم زندگی کرده بودند باز به این فریب ادامه دادند؟ چرا آگاهانه صدها هزار جوان را فریفتند؟ و چرا هنوز هم در پیرانه سری بسیاری از اینها همچنان در شان بر یک پاشنه میچرخند؟ فکرش را بکن.. جوانکی بودند زیر بیست سال یک جزوه دست شان دادند و دهه ها گذشته و هنوز همان جوانک خام باقی مانده اند.
تندرست و شادکام باشید.
تاریخ: جمعه, 26. آوریل 2024 - 19:28
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: .بازندگان طلبکار تاریخ.
دیدگاه:

سرنگونی شاه نشان داد که گلسرخی باهوش تر از پرویز ثابتی، سناریونویس آن جنایت ضد بشری بود. مردمی را که آموزش و پرورش و رسانه ها و مساجد نظام شاهنشاهی تربیت کرده بودند به شعارهای گلسرخی باور نمودند و شعله انقلاب را شعله ور نمودند. ترور و سرکوب سیاسی فرهنگی 50 ساله توسط شاه دیگر نیرویی باقی نگذاشته بود تا مانع موج سواری خمینی و آخوند بر چهارمین انقلاب شکوهمند قرن 20 جهان شوند. هدف گلسرخی مبارزه با اعتقادات مردم نبود بلکه آگاهی رنجبران در راه انقلاب زودرس آینده بود. مبارزات چریکی 2 سازمان و محاکمات نمایشی-نظامی دادگاههای دوران پهلوی نقش مهمی در حرکت انقلابی 57 داشت و نشان داد ساواک و مشاوران شاه و سازمان سیا چقدر ابله و بیسواد و بیگانه با جامعه ایرانزمین هستند.

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 26. آوریل 2024 - 18:49
عنوان دیدگاه: درووود بر محسن عزیز!
زمزمه…
دیدگاه:

درووود بر محسن عزیز!

زمزمه ای برای پشتک و وارو زدن بر روی پل صراط!

نقش وسایل ارتباط جمعی به طور کلّی از اعلامیه بگیر تا پلاکارد و رادیو و تلویزیون و شبکه های اینترنتی و غیره و ذالک، در تمام جوامع بشری، نقش دارند. میزان تاثیر و نفوذ آنها نیز متفاوت هستند. محتویات مطالبی که ارائه میدهند نیز مختلف است. از دروغ محض گرفته تا حقیقت ناب یا مخلوطی از هر دو حسب درصد دلبخواهی.

از قدیم الایّام گفته اند و نوشته اند که «شنونده باید عاقل باشد». اینکه در رویداد فاجعه 1357، چه فاکتورهای ریز و درشتی سهیم بودند، میتوانند موضوع صدها و هزاران رساله پژوهشی به حساب آیند. امّا یافتن دلایل متّقن و مستدل برای توضیح فروپاشی سلسه پهلوی و قدرتگیری سلسله خلفای الله، مبحثیست که نیاز به ژرفنگریهای بی غرض و مرض دارد. همونطور که بارها گفته ام، باز تاکید میکنم که تاریخ عصر سلسه پهلوی [پدر و پسر] هنوز کاویده و سنجشگری نشده است و همچنان در محاق است. آنچه را که نوشته و منتشر شده است و  تا جایی که من به آنها دسترسی داشته و مطالعه و بررسی و زیر ذرّه بین گذاشته ام، صرف نظر از تعدادی معدود، اکثرا پرتگویی و غرضگویی و انتقامگیری و چرت و پرت نویسی بوده اند.

ادامه نظر:
در اینکه تصویر «توماج» را در برابر تصویر «گلسرخی» مقایسه کرده ای، به نظرم دو فضا و موقعیّت متفاوت را باید رعایت میکردی تا باعث کژفهمی نشود. «توماج» در عصر و موقعیّت دیگری و شرایط به غایت متفاوتی زاده و بزرگ و پیکارگر شده است. به همین دلیل، آوازش و گفتارش، کاملا فرق میکند با آنچه که گلسرخی بود. گلسرخی نیز در شرایط و موقعیّت و حال و هوا و فضای دیگری زاییده و بزرگ و فعّال شد. تنها نکته تراژیک در سرنوشت هر دو نفر، مسئله «اعدام» است که دقیقا گرهگاه کلیدی برای شناخت معضلات جامعه ایرانی و زمامداران حاکم بر آن است. مهم نیست که «توماج« را برای آوازخوانی اش محکوم به اعدام کرده اند و «گلسرخی» را برای «عقیده اش». مهم نیست که ما با حرفها و عقاید «گلسرخی» و آوازخوانی «توماج» موافق یا مخالف باشیم، بلکه اصل مسئله که در پسزمینه این دو واقعه تراژیک از دیدها پنهان است و نقش کلیدی را در وجود وقایع هولناک در ایران ایفا میکند؛ مسئله علّت یابی مجازات مرگ برای انسانی است که «آواز» می خواند یا «عقیده دیگری» دارد. من شخصا «گلسرخی و دانشیان» را قربانی کسانی میدانم که از استعداد آنها سوء استفاده ایدئولوژیکی کردند برای رسیدن به مقاصد سیاسی و اغراض حزبی و سازمانی خودشان. همچون سیاوش کسرائی و دهها نفر دیگر. من شخصا بسیاری از شعرهای «گلسرخی» را دوست دارم به دلیل محتواهای صمیمی و آرزویی و عاشقانه آنها. امّا این دو خطّ آخری که در پایان مطلبت آورده ای، دقیقا بهترین سند گویا در باره رسوا کردن ذهنیّت و مغز و روح و روان طیفی است که خود را تا امروز «چپ» نامگذاری کرده اند؛ یعنی ملغمه ای مضحک از «اسلامیّت تشیّع و مارکسیسم» و گلسرخی با تمام «صمیمیّت خود»، چکیده گویای آن را در موقع محاکمه بر زبان راند. اگر کسانی که ادّعای چپ میکنند بر این اعتقادند که در حرف و عمل، خلاف آن حرفی هستند که گلسرخی بر زبان راند، هنوز که هنوز است - حسب مواضع رفتاری و گفتاری و تحریری که تا امروز از خود نشان داده اند -، روغگویانی بی شرم از نوع مسلمانان شیعه هستند که به اندازه یک جو «شهامت و صداقت گلسرخی» را نیز ندارند. چپ ایرانی، هنوز که هنوز است یک «مسلمان مارکسیست غربمحور= شیر بی یال و دم و اشکم» است؛ ولو خودش با عربده و داد و فریاد منکر شود چنین حقیقت تلخی را.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
تاریخ: جمعه, 26. آوریل 2024 - 16:37
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: موضوع اتحاد برمحور قوانین زیبا
دیدگاه:

سالام
جناب حسن جهانیان ،
درخواست من با نوشته شما زمین تا آسمان فرق دارد،
الکی شمارنده اصول را زیر پا گذاشتی
تفرقه از نوشته شما همه جا را آلوده میکند.
قرار نیست ،قومیت وزبان ،ملیت تشویق شود،
تو نمی توانی در جمع آزاد اندیشان باشی

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 26. آوریل 2024 - 14:14
عنوان دیدگاه: اپوزیسیونهایی که معنای اپوزیسیون را نمیفهمد!
دیدگاه:

درووود بر ابوالفضل عزیز!

اندکی گپهای به در بگو، دیوار بشنوه!

یکی از مشکلات اساسی تمام گرایشهای سیاسی و حتّا مردم به طور کلّی در این است که «کار» را تا انتها و نتیجه گیری کردن به پیش نمیبرند؛ بلکه همچون گربه، تراتشان تا دم کاهدون است. اینکه موانع همبستگی چه چیزهایی هستند، یک طرف قضیه است. اینکه مدّعیان مخالف حکومت فقاهتی کیانند و چه در سرشان میگذرد نیز یک طرف قضیه است. اینکه صاحب ملک و صاحبخانه و مدعی العموم اصلی که همان «مردم ایران در جامعیّت وجودی» باشند، چه می خواهند و در آرزوی چه چیزی هستند نیز یک طرف قضیه است.  در کنار این سه بدیل، بدیلی نیز به نام حکومت الهی با تمام امکانهای خونریزی و سرکوبگری و جنایتکاری اش ایستاده و حاکم اقتلویی با افاضات و توفیقات الهی است. حالا سئوال این است که خواستگاه اقدامهای کلیدی «سه بدیل» باید بر شالوده کدام عینیّتها و اولویّتها شکل بگیرند؟.

ادامه نظر:
اگر مردم داخل مرزهای میهن را «معیار» قرا ردهیم، آنگاه باید پرسید که دو بدیل بعدی در کجا ایستاده اند و به دنبال چه چیزی هستند؟. حقیقت تلخی که طبیعتا گرایشهای سیاسی با موضعی حقّ به جانب، آن را مدام انکار کرده و همچنان انکار میکنند، این است که هیچکدامشان در فکر «آزادی» نیستند؛ بلکه در فکر «تسخیر قدرت و واپس زدن و نابود کرردن رقیببان خود» هستند؛ زیرا اگر کسانی واقعا و قلبا در فکر «آزادی و سرفرازی مردم ایران و رهایی میهن از چنگال غارتگران و خونریزان الهی» بودند یا باشند، آنگاه باید خیلی سریع به جای ارجح شمردن عقاید سخیف و حقیر و بی مایه خود در فکر همبستگی باشند و برای «آزادی میهن» در کنار «مردم میهن» بایستند؛ یعنی اقدامی که چهل و پنجساله به تعویق افتاده و همچنان در سمت و سوی ادّعای الله معمم (=خامنه ای) در حال حرکت است؛ یعنی دوام حکومت الهی در طول قرنها قرن. (حرف خامنه ای و حرف خلخالی که گفت آخوندها هزار سال حکومت خواهند کرد).
مدّعیان اپوزیسیون با تمام هارت و پورتهای «چهل و پنج ساله اشان» ثابت کرده اند در عمل و گفتار که اصلا و ابدا مستعد «همبستگی و باهماندیشی و مقاومت و پیکار پیگیر تا نتیجه بخش دادن» نیستند؛ بلکه قهرمان بی همتای تفرقه و خصومت و کینه توزی و کاه کهنه به باد دادن و طلبکار بودن از همدیگر و مردم هستند. حضراتی که اتیکت اپوزیسیون به پیشانی و بازوی خود آویخته اند، فقط در حرف و ادّعا، «اپوزیسیون؛ ولی در عمل، پارازیت» هستند. اگر هم مواردی بوده است که از سر ناچاری و داغ بودن وضعیّت و شرایط پیش آمده (مثل مورد مهسا)، تعدادی تلاش کرده اند به گرد هم آیند، به دلیل اینکه تشکیلات و سازمانهای سیاسی و فرقه ای به شدّت ایدئولوژیکی هستند در صدد نابودی و متلاشی کردن «همبستگی و باهمآیی دیگران» بر آمده اند. از این موضوع، حکومتگران فقاهتی، آگاهی کامل و عالی دارند و میدانند که مدّعیان اپوزیسیون، به قول معروف، سرشان با کونشان بازی میکند. آخوندها اطمینان خاطر دارند که هر کاری را تا زمانی که مصدر قدرت هستند، اراده کنند، میتوانند در اجرایش مختار باشند بدون آنکه بخواهند به احدی پاسخگو باشند. حالا مدّعیان اپوزیسیون هر چقدر هم بخواهند در حرف و تئوری، هارت و پورت کنند. (زنبوران بی عسل) آنها جواز هر جنایتی را از «الله و مزخرفاتش در قرآن» گرفته اند و همه جا نیز جار میزنند که ما فقط به «الله» جوابگو هستیم؛ ولاغیر.
حالا یا مدّعیان اپوزیسیون، این ابزار توجیهی حُکّام فقاهتی را میفهمند و به عمق فاجعه پی میبرند و دلیل «همبستگی» را کشف خواهند کرد یا اینکه حکومت فقاهتی کما فی السآبق به تکالیف الهی-گیوتینی خودش ادامه خواهد داد و حضرات اپوزیسیون نیز به دوام پدرکشتگیهای همدیگر همّت مبارزاتی خواهند کرد. بدبخت فقط ملّت ایران است که شاهد و قربانی اینهمه فلاکتهاست و باید به امیدهایش دلخوش باشد. همین.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
تاریخ: جمعه, 26. آوریل 2024 - 11:51
عنوان دیدگاه: عجز از منطق و استدلال و فقر آگاهی و ترسو بودن
دیدگاه:

دروووود!

نیروی تمییز و تشخیص.

اندکی زمزمه های زیرلبی برای هوشیار ماندن و به خواب نرفتن!

فرض کنید یک نفر می آید و در باره «چلو کباب»، مقاله ای را منتشر میکند. کسی که ادّعای آشپزی میکند و خودش و همپالکیها و تیمش را استاد تمام عیار آشپزی در سراسر منظومه شمسی میداند، اگه به اندازه یه پشه شعور و فهم و سواد اکابری داشته باشد، باید بتواند در باره «محتویات مطلبی که در باره چلو کباب» نوشته شده است، بحث کند. یعنی در درجه اول نشان دهد که محتوای مقاله را دقیق و صحیح فهمیده است. سپس نشان دهد که کجای مقاله، انتقادپذیر است. آنگاه با ادّله متّقن و مستدل نشان دهد که در مطالب ذیربط، چه نکاتی در باره «چلوکباب» رعایت نشده یا نادیده گرفته شده اند یا اصلا هیچ ربطی به چلو کباب ندارند. سپس آدرس رستوران خودش را به خوانندگان بدهد تا بروند از «چلو کباب استاد استادان منظومه شمسی» بخورند و لذّت ببرند.

ادامه نظر:
من آمده ام در باره: 1 – آزادی 2- خشونت 3- ابهام تفکّر 4- دمکراسی و باهمآیی مطالبی را موجز و مختصر نوشته ام.
یه عده ای که در تمام عمرشون هنوز نتوانسته اند خودشان را از شرّ «تعلیم و تربیت اسلامی و به دنبالش ایدئولوژی مخرّب و مزخرف مارکسیسم و از همه بدتر و فاجعه بارتر، متابعت از هر چی آقا گفتنهای باختری» آزاد کنند و همچنان با غرور و افتخاری ابلهانه! در عمق باتلاقهای عقیدتی/ایدئولوژیکی/متابعتی اسیر و ذلیل و خوار و زار مانده اند، وظیفه خود میدانند که فقط و کلا، زرهای بی ربط به موضوع را قنطور کنند و از شعار دادن میلیمتری واپس ننشینند.
آقا جان!. شعورم خوب چیزییه. مدیر محترم این سایت از روز اول به طور شفاهی و کتبی و حتّا مرامنامه ای بارها و بارها و بارها و بارها فریادها زده است که اینجا فضای آزاد است برای گفت و شنود در باره محتویات «مطالب و مقالات»؛ نه میدانی برای پلاکارد چسبوندن و اعلامیه پخش کردن و شعارهای یل من یزیدی دادن. کسی که به ندای مدیر سایت نمیتواند احترام بگذارد و طلبکار است و بی شرمی میکند و فقط عقیده و ایدئولوژی خودش را مقدّس بالذّات میدونه، حقّ نداره برای مدیر سایت تعیین تکلیف کند؛ بلکه اگر شعور دارد باید برود و برای خودش صدها و هزاران سایت راه بیندازد و در باره مذهب و دین و ایدئولوژی خودش جار بزنه. بابا جون! راه باز است و جاده نیز دراز و فضای مجازی نیز تا بینهایت جا دارد و گسترده است. چرا نمیفهمید؟ چطور باید به شماها تفهیم کرد که وقتی در باره «چلو کباب» صحبت میشود، نباید از کشکیّاتی حرف زد که هیچ ربطی به چلو کباب ندارند؟. شرم هم خوب چیزییه.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان
تاریخ: جمعه, 26. آوریل 2024 - 10:13
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: اسرائیل خود مروج تروریسم جهانی
دیدگاه:

اگر کسانی امید به دولت اسرائيل بسته اند که مردم ایران را از شر آخوند نجات دهد، سخت در اشتباه هستند. اسرائیل هدفی جز تخریب خاورمیانه در سر ندارد.
شناسایی کشوری بنام فلستین از سوی اسرائيل می‌توانست صلحی پایدار درخاورمیانه بوجود آورد ولی شاهد بودیم چگونه نخست وزیر اسراییل آگاهانه از سوی نیروهای واپسگرابه قتل رسید تا صلحی بوجود نیاید.
تمام قطعنامه های سازمان ملل پشیزی برای اسرائیل ارزش نداشت. کشورهای عرب همه به شناسایی دولت یهود تن دادند ولی دریغ از اسرائیل که روز به روز مردم فلستین را آواره می‌کرد میکند وحق وحقوقی برای آنها را به‌رسمیت نمیشناسد.
باور مردم جهان این بود وهست چرا اسراییل از جنگ دوم چیزی نیاموخت و یهودیان همان راهی را رفتند که نازی ها در آلمان آغاز کردند.
ما مردم ایران بخاطر منافع غرب و دولت یهود متحمل شدیدترین ضربات اقتصادی و سیاسی شدیم.
انقراض نظام پادشاهی ایران از سوی غرب و تحریم های غربی کمکی به هدف دولت یهود نکرد ودولت یهود همواره باهمه خاورمیانه در جنگ است.
اسرائيل همواره به عنوان یک دولت دینی و خشن استعماری باید انتظار مقاومت مسلحانه از سوی مخالفان خود را داشته باشد.
مخالفت با دولت یهود از سوی طلاب دینی را ما در مجله مکتب اسلام شاهد بودیم. اصل اخوت اسلامی و ظلم رفته بر مردم مسلمان امروز بصورت جنگ ظاهر شده است.
سعادت مردم یهود نه در نابودی مردم مسلمان بلکه در تعامل با آنها و پذیرش کشوری بنام فلستین است که این خود می‌تواند امنیت برای اسراییل و تمام دیگر کشور ها بیاورد.
سیاست دولت یهود، سیاست نظام اسلامی را بوجود آورد هرچند مردم ایران دشمن مردم یهود نیستند. ادامه سیاست دولت یهود ضامن بقای نظام اسلامی است.

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 26. آوریل 2024 - 10:12
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: - و 2 نکته.
دیدگاه:

در رابطه با .......... اطاق فکر آخوندی، کمونیست ها دو هدف را دنیال میکنند: عادت به کوتاه نویسی سفسطه گران/ وادار نمودن افراد ضد کمونیست و ضد غرب به آشنایی با اندیشه گلوبال هومانیستی ایرانی.
پاسخ توهین ها در روز موعود و در میدان داده خواهد شد چون مسئول کمنت اینجا لابی گری میکند.

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 26. آوریل 2024 - 10:05
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: آقا منم زندان ژاپنی میخوام!
دیدگاه:

اولا من رفته بودم تو نخ یارو مصاحبه کننده که گمانم ساندیس خور بود. مدام میگفت وای چه وحشتناک بد تر از زندانهای ایران بوده.
ثانیا خوشحالم از اینکه ما نه فقط فرار مغز ها داشتیم بلکه فرار بی مغز ها هم داشتیم و جنایت کاران و قاچاقچیان را در بسته های ویژه صادر کردیم به تمام جهان.
ثالثا این یارو زندانیه باید یکهفته در زندان قرچک باشه تا قدر زندان ژاپن را بدانه.
رابعا حالا تو گفتی مواد مال تو نبوده و ما هم که همشهریت هستیم گفتیم باشه ولی گمان نکن که خرمان کردی ها!

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 26. آوریل 2024 - 09:49
عنوان دیدگاه: شرمنده از ایرانی بودن
دیدگاه:

درووود!

ابله قدرتپرست عقیدتی که نقاب آزادی را بر چهره آویخته!

اندکی گپهای تلخ ولی شفابخش.

کسی که تفاوت دست چپ و راستش را از همدیگر نیمداند. کسی که هنوز دوغ را از دوشاب، تمییز و تشخیص نمیدهد. کسی که هنوز نیاموخته، یک جمله بنویسد که آن را «خودش اندیشیده باشد». کسی که نشخوارگر حرفهای دیگران است و مدام میگوید: «فلانی این را گفت. ایکس این را گفت. ایگرگ این را گفت. دبلیو این را گفت. سی این را گفت. و الی آخر.» درست عین متشرّعین و آخوندها که در مشقهای خود مدام مینویسند: «قال. قولو. قال. فیقول. قولو. قیل و الی آخر». کسی که هنوز تفاوت بین «سنجشگری و انتقاد» را با قیافه حقّ به جانب گرفتن و منم منم کردن و خود را محّق به حکومت مطلق دانستن نمیداند و ادّعای اپوزیسیونی بر ما مگوزید میکند. کسی که مدام برای تبلیغ ایدئولوژی و مذهب و نحله و مرام عقیدتی خودش، یقه درانی میکند. کسی که در تمام عمرش حتّا یه روزنامه را نتونسته دُرُست بخونه. کسی که به شدّت از ایرانی بودن خودش شرمنده و احساس حقارت ذاتی میکنه؛ ولی برای مردم ایران میخواهد ادای «روشنفکر بازی» را در آورد و صرااط المستقیم باتلاق عقیدتی خودش را راه آزادی مردم تبلیغ کند. کسی که مدام جویده شده دیگران را نشخوار میکند و عربده های اپوزیسیونی میزند، اینگونه اشخاص را اگر هزاران سال نیز هشدار بدهی، آخرش در همان «کندوی ایدولوژی/مذهب/عقیده/سازمان/حزب/گروه» خودشان «معتکف تسبیح و سجاده به دست» خواهند ماند؛ زیرا آنقدر دلیر نیستند که «خود» باشند و اصالت فردیّت خودشان را حفظ کنند.اینگونه موجودات در زیر صدها ماسک و نام استعاری مدام پنهان میشوند؛ زیرا از یک چیز آگاهند، آنهم دروغ بودن خودشان به ذات و صورت.

شاد زیید و دیر زیید!

فرامرز حیدریان

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 26. آوریل 2024 - 08:47
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: کسیکه که مانند پیامبران…
دیدگاه:

کسیکه که مانند پیامبران دروغین بقول کارل پوپر سوسیال دمکرات فقط خود را تنها ایرانی شعورمند بداند و دهها هزار مبارز و دمکرات و کمونیست و سکولار و هومانیست و فدرالیست دیگر در اپ.زیسیون خارج و داخل را گمراه و وابسته بداند باید بخ خودش شک نمود چون بدلیل تخریب در خدمت رژیم آخوندی قرار میگیرد. هدف از مقاله نویسی و ادبیات و هنر باید روشنگری برای آگاه کردن باشد تا انقلاب و تحوات و اصلاحات بعدی برای مردم و میهن شکل بگیرد.

ادامه نظر:
چه انتظاری از اهل قلم میتوان داشت ،آدرنو جامعه شناس آلمانی میگفت نویسندگی، هنر و ادبیات وسیله ایست برای مقاومت . بر اثر نوشتن و خلاقیت ادبی فعالیت فکری تبدیل به موضوعی مادی میشود . نویسندگی سفری است زیردریایی زیر پوست خواننده .کافکا ادبیات را پتک و تبری برای شکستن اقیانوس یخ زده درون انسان در جوامع طبقاتی بورژوایی میدانست .منظوراینکه ادبیات وهنر میتواند بعضی از ناتوانیهای انسان را کوچک جلوه دهد. یک اثر ادبی ممکن است نقشی تربیتی ، فلسفی ، انتقادی ، و یا سرگرم کننده داشته باشد .
هرتسن نویسنده روس میگفت ما طبیعت نیستیم ما خود درد و رنج هستیم . هراز شاعر رم باستان میگفت شادی بخشیدن و فایده رساندن هدف قلم زنی او است . نویسنده باید گاهی داستانی را بسراید که اصلا هنوز اتفاق نیافتاده . ما در عصری زندگی میکنیم که شش دقیقه مطالعه در روز و 136 دقیقه نشستن در پای تلویزیون با هم رقابت میکنند .
نویسندگی بسته به غرض و هدف میتواند فعالیتی هنری ، عملی پرهیزکارانه ، حرفه ای فنی ، شغلی برای امرارمعاش ، فعالیتی شبه علمی ، و یا امری خبیثانه و غرض آلود باشد . البته عده ای هم برای سرگرمی ، تفزیح ، و وقت گذرانی سراغ ادبیات میروند . ادبیات هر دوره همچون آینه ایست که قسمتی از نارساییها و یا زیباییهای آندوره و جامعه را به ما منعکس میکند . نویسندگان به بافت قالی بزرگ و رنگارنگ فرهنگ جهانی بشریت کمک میکنند . هر آدم ادیبی دارای دو وطن است ؛ وطن اصلی و وطن دوم یعنی ادبیات دلخواه او ؛ جهانیکه او در آن می اندیشد و مینویسد و یا میخواند و سخن میگوید.
برداشت مارکسیستی این بود که میگفت ادبیات باید موضعی مثبت نسبت به واقعیات زندگی داشته باشد و نقشی تربیتی برای رسیدن به جامعه عدالت و برابری را بعهده بگیرد . قلدران و زورگویان حاکم باید بگذارند انسانها خود تصمیم بگیرند که آیا از این وسیله انسانی و جهانی استفاده کنند یا خیر ؟
درفرهنگ بعضی از جوامع قدیم ،به شاعر و نویسنده بعنوان رهبراخلاقی ، سنبل تقوا ، یا بعنوان معلم خلق نگریسته میشد . گورکی نویسنده شوروی سابق میگفت کتابها به عقل و فهم و قلب من بال پرواز دادند ، آنها به من کمک کردند تا از باطلاق گندیده و فقرزده زندگی بیرون آیم . بدون کتابها من در جهالت خودخواهانه وبدبینی فرومیرفتم و خفه میشدم ، ادبیات انسانیت زنگزده درون مرا جلایی مجدد داد .
ایبسن نمایشنامه نویس نروژی میکوید من برای سئوال کردن و مطرح نمودن مسائل و کمبودها موظف هستم و نه برای جواب دادن و حل آنها . برشت نویسنده آلمانی میگفت ادبیات یا همچون دارویی مسکن خواننده را در جامعه آرام میکند یا اینکه به نادانی و جهل او دامن میزند و برایش زور و خشونت و استثمار را توجیه میکند یا اینکه از نیروهایش برای سازندگی ، صلح و انسانیت استفاده میکند . در سالگرد مرگ گوگول نویسنده روس نیکولای اول سزار روس توصیه نمود که آثارگوگول را که پیرامون فساد و رشوه خواری کارمندان و درباریان بود برای نمایش از زیر سانسور ازاد شوند و دولتیان و کارمندان موظف شدند به دیدن آثاراوبروند تا از فساد خود و اطرافیانشان باخبرشوند.
غالب آثار جهانی ادبیات در شرایط آزادی خلاقیت و نیازهای زمان خود بوجود آمده اند ونه از طریق سفارش ویا ماموریت دادن به نویسنده . ادبیات نه تنها آرشیو و بایگانی گذشته هاست بلکه میتواند آینه زمان حال نیزباشد .ادبیات نه وابستگی است نه نیاز و نه عشق افلاتونی بلکه سرنوشت است . نیچه پرشورترین فیلسوف و شاعرمدرن غرب میگوید من دینامیت هستم یعنی از سخن او باید خوف نمود چون اگربخواهیم میتوانیم آنرا تبدیل به ماده کنیم و عده ای را به وحشت و دردسر اندازیم .
نویسندگان مانند قله ای هستند که منتقدین ادبی آموزش ندیده ازآن بالا میروند وآنجاکه رسیدند آستین ها را بالا میزنند و دستی تکان میدهند تا جلب نظر عده ای از خودشان بیسوادتررابنمایند . زمانیکه ادیبان فرهنگ عامیانه بیسواد بودند ادبیات مطمئن تر میزیست ، ادبیات شفاهی قرنها پیش توانست پدیده ای جهانی گردد و آثاری مانند قصه های هزارویکشب ، متون اوستایی ، آیه های توراتی ، و اشعار هومری را خلق کند .
ادبیات گاهی محصول و نتیجه زباله ها و ناپاکیهای آگاهی و شناخت در جامعه است ، اینگونه ادبیات نه زیرزمینی است ونه آوانگارد .فاکنر میگفت هرکس مجموعه ایست از گذشته خود .اومارک تواین را بدلبل واردکردن لهجه سیاهان ناحیه میسوری به ادبیات تحسین کرد .
موضوع اثرادبی میتواند انسان ، جامعه ، عدالت ، تولد ، عشق ، و یا مرگ باشد . نویسنده اغلب خودرا بعنوان منتقد ، روشنگر ، معلم ،روشنفکر یا پیام آور وغیره می بیند . امیداست ادبیات در درازمدت تعثیرمثبت خود را در راه آزادی ،عدالت ،آگاهی و زیبایی بجا بگذارد . روشنگری و نویسندگی همیشه فعالیتی تحریک آمیز است و کسیکه چیزی بنویسد خود به خود به تحریک و کنجکاوی خواننده دست میزند . نویسنده باید قادر باشد در زمان مناسب سئوال مناسب و ضروری را مطرح کند .
فعالین و مسئولین فضای ادبی بعضی جوامعه شکایت میکنند که ادبیات جنجالی و مبتذل همچون کارخانه ای به تولید رویاهای دروغین وآرزوهای بربادرفته تصویری سطحی و خیالی و غیرواقعی از جهان میدهد . ارسطو فیلسوف یونان باستان میگفت قهرمان داستان را باید به اوج قله برد تا از سقوط او به دره فاجعه خواننده و شنونده بر اثر لرزش ضربه بفکروچاره افتد .
اگرچه با کمک ادبیات تاکنون مستقیما هیچ کارخانه یا موسسه ای به اشغال کارکنان آن درنیامده وهیچ قانونی بعلت انتقاد ادبی تغییرنکرده ویا بطور مشخص ادبیات به چیزی دسترسی نیافته ، بااینهمه بدون ادبیات جهان غم انگیزتر وغیرانسانی ترمیبود .سالهاست که نقدادبی مغرض جزئی از تبلیغات برای افزایش فروش شده و کنسرنهای سرمایه داری حتی بازارفروش کتاب را همچون سایرکالاها زیرنفوذ خودگرفته اند .هدف آنان ترویج ادبیاتی آرام، ساکت ، مودب ، بی خطر و بیطرف است که برای صبر و حوصله دادن و تربیت سازشکاری و بیطرفی یا بی عدالتی اجتماعی و زورگویی همچون دارویی مسکن میباشد .
باید سعی نمود ادبیات را از حوزه انحصار و سلطه نخبه گان و ثروتمندان خارج نمود وآنرا در دسترس عموم قرارداد . در جوامع پیشرفته صنعتی ناشر بعنوان تولیدکننده کالای کتاب ، نقد ادبی بعنوان موسسه تبلیغات برای فروش و بازاریابی بیشتر، و کتابخوان بعنوان مصرف کننده و خریدارکالایی بنام کتاب، فعال هستند .توخولسکی منتقد آلمانی در وصف کتاب و ادبیات میگفت کتاب را باید در آغوش گرفت و زن را باید خواند .


تاریخ: جمعه, 26. آوریل 2024 - 08:31
نویسنده: کیانوش توکلی
عنوان دیدگاه: ننگ بر جمهوری اسلامی که پیام…
دیدگاه:

ننگ بر جمهوری اسلامی که پیام آور مرگ و نیستی است

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 26. آوریل 2024 - 08:12
عنوان دیدگاه: انجماد سمنتی و فلاکت هزاره ای
دیدگاه:

دروووود!

اندکی ادب نشان دادن برای بچّه های بی ادب.

به لقمان گفتند: ادب از که آموختی؟. گفت: «از بی ادبان!».

اگر من میآمدم مثل آنهایی که مقلّد و مومن به مارکس هستند، شب تا صبح در رسای مارکس و صحابه و طبقه کارگر و خزغبلات مشابه، زر مفت میزدم، صد در صد نور چشم تمام حضراتی میبودم که از اول عمرشون تا همین امروز و لحظه در باتلاق مارکسیسم ساکن ابدی هستند. اگر من می آمدم و در رسای اسلامیّت شمشیر اقتلویی، ورّاجیها میکردم، صد در صد الان مصدر یکی از کلیدیترین ارکان حکومت فقاهتی بودم و صدها کاخ و ویلا در اقصا نقاط جهان داشتم و در هر کدامشان نیز یه سی چهل تا کنیز با حرمسرای  ویژه. اگر من می آمدم و برای قوم خودم کلکلکلکل میکردم و علیه اقوام دیگر، فحّاشی و لیچاربافی میکردم، صد در صد مقبول هر قدرتپرست بی مایه و روانی و کمپلکسی بودم. اگر من می آمدم و همچون مدّعیان بی مقدار، شبانه روز از محصول پژوهشهای اساتید باختری، فقط رونویسی میکردم و اظهار لحیه های فاضل مآبانه و نشخوارگری، صد در صد الان دهها دیپارتمان دانشگاهی به استادی ام افتخار میکردند وردر بوق و کرّنا به حیث آئوتوریته درجه یک، تشویق نامه ها میگرفتم و صدها برنامه سخنرانی و مصاحبه و امثالهم برایم ترتیب میدادند. همینطور الی آخر.

ادامه نظر:
امّا نه!. من خودم هستم و به حیث ایرانی،ریشه و تاریخ و فرهنگی دارم که در پروسه گذشته ها به بسیاری مصایب مبتلا شده است و در فلاکتهایی گیر افتاده و وظیفه خودم میدانم تا جایی که فهم و شعور و دانش و تجربیاتم قد میدهند در باره مسائل میهن و مردمم فکر کنم و سخنهایم را بر زبانی که مردم میهنم میفهمند، عبارتبندی کنم. من در کنار مردم میهنم میمانم و خودم را ایرانی میدانم در هر گوشه ای از جهان که به سر برم. اصلا هم هیچ احساس شرم نمیکنم که ایرانی هستم. افتخار و غرور کاذب نیز ندارم. به داشته های پدرانم و نیاکانم نیز نمی نازم؛ زیرا از فضل دیگران، مرا هیچ حاصلی نیست. من هر چه هستم به توان استعداد و فهم و جستجوها و اندیشیدنهای خودم هستم. من موضوعاتی را مطرح و در باره آنها چند کلامی مینویسم موجز و مختصر برای انگیزاندن دیگرانی به هدف استقلال اندیشیدن و قائم به ذات شدن خودشان و پایداری و ارجگزاری به کرامت وجودی خودشان تا یاد بگیرند هیچوقت «متعه و رکابدار و مقلّد و مبلّغ و یخه دران» عقاید و مذاهب و ایدئولوژیها و مرام ومسلکها و فرقه بازیها و قوم پرستیها و امثالهم نشوند؛ بلکه بیاموزند که انسانند و انسانوار بزییند و خود را تا اوج کرامت خدایی و شاهنشایی سرفراز و فرزانه بپرورانند. همین.
من برای آگاهی و تامّل خوانندگان به یک مورد فقط اشاره ساده میکنم و خوانندگان میتوانند خودشان قیاس بگیرند که ما در جامعه ایرانی با چه فجایع هولناکی روبروییم و چرا حکومتهایی امثال حکومت آخوندها، اینقدر دوام می آورند.
بردارید خودتان در اینترنت، سرچ کنید. مجموعه آثار «ویلهم دیلتای»، بیست و شش جلد قطور هستند. من یادمه هفده سال پیش ناشر آثارش، هر گاه تک تک آنها از چاپ خارج میشدند، آنها را برای من می فرستاد آنهم با چه قیمت گزافی.
کلّ آثار او در قفسه کتابخانه من تلنبارند، تقریبا بالغ بر چهارده تا پانزده هزار صفحه میشوند. من طول اینهمه سال، فقط توانسته ام چهار جلد از آثارش را با چه مکافاتها و بدبختیهای کلنجار رفتن برای فهمیدن مطالعه کنم و همواره به آنچه فهمیده ام نیز مشکوک بوده ام تا امروز. ولی جان آنانی که دوست میدارید، یه نگاهی همیشه به زر مفت زدنهای حضررات بکنید که برای کلکلکلکلکلکلکلکلکلکل کردنهای بی مغز و پایه خود از صدها متفکّر و شاعر و فیلسوف و استاد و غیره و ذالک باختر زمینیان نام میبرند تا بگویند که مثلا ما یه پخی هستم و تعجّب من از این است که چطور دانشگاههای باختری تا کنون چنین نوابغ برجسته ای را تا کنون کشف نکرده اند تا از فضل و دانش وسیع و کهکشانی آنها بهره برداری کنند؟
«خود شدن» قائم به ذات بودن، استقلال اندیشیدن، کار شاقّی نیست؛ بلکه یه جو دلاوری و رادمنشی و صداقت داشتن با خود میخواهد. همین.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان
تاریخ: جمعه, 26. آوریل 2024 - 07:04
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: نیاز به یک انقلاب فرهنگی است…
دیدگاه:

نیاز به یک انقلاب فرهنگی است. نیاز به روشنفکرانی که علمی و دیالکتیکی و انسانی و ماتریالیستی و دیالکتیکی و جهانشمول و ملی و خلقی و اتنیکی فکر کنند.کمونیسم ستیزی و لیبرال ستیزی و دمکراسی ستیزی و روشنفکرستیزی و غرب ستیزی و دگراندیش ستیزی ما را در گرداب دین و خرافات و شونیسم و انسان ستیزی نگه خواهد داشت. فرد گرایی و سکتاریسم و فرقه گرایی سیاسی و حزبی و تشکیلاتی مانع رهایی مردم و مملکت خواهد شد.
حرافی های پوچ خنثی و غیرعلمی، انشاء نویسی های بی محتوا و طولانی، باستانگرایی های ابلهانه، ادعاهای شونیستی و توهمی، غرب ستیزی، دگراندیش ستیزی، علم ستیزی، ماتریالیسم ستیزی، سوسیالیسم ستیزی، و قوم ستیزی، روشنفکر را تبدیل به یک شارلاتان مزدور حاکمان و رژیم خودسر خواهد نمود.

ادامه نظر:
نیاز به یک تولرانس و آینده نگری و روشنگری بر اساس یک انقلاب فرهنگی همه جانبه است؛ که :سکولار، انسان مدار، تجددخواه، و تکثرگرا است.انقلاب فرهنگی معمولا سیاست اجتماعی برای تغییر، بعد از هر انقلاب توده ای، در تمام زمینه ها و عبور از فرهنگ سرمایه داری و فئودالیستی به فرهنگ سوسیالیستی و انسان گرا است؛ تا مانع دکادنس و تاثیرات فرهنگ بورژوایی؛ که مانع شکل گرفتن زندگی انسان نوین است، بشود. غیر از مارکس و انگلس، طرح عملی انقلاب فرهنگی از لنین است. هدف آن تربیت انسان نوین از طریق کوشش برای اجرای نرمهای جدید رفتاری است. آن مربوط به مرحله گذار و پروسه تاریخی، برای تغییرات عمیق در شرایط زندگی و تحول شخصیت انسانها؛ مخصوصا زحمتکشان است. در مرکز انقلاب فرهنگی سکولار، شکوفایی آگاهانه خلاقیت اجتماعی زحمتکشان برای تهیه مقدمات عبور از کاپیتالیسم به سوسیالیسم است. برای این هدف، زحمتکشان و روشنکران باید بتوانند طی یک مبارزه طبقاتی به حاکمیت اقتصادی و ایدئولوژیک بورژوازی خاتمه دهند.
مارکس و انگلس میگفتند: انقلاب فرهنگی باید در خدمت تغییرات اجتناعی و انسانی باشد. لنین میگفت: این تغییرات باید نظری و عملی صورت گیرند. مارکوزه در ارتباط با جنبش دانشجویی سال 68 میلادی میگفت: هدف تغییر رادیکال و بنیادین انسان هاست؛ آنطور که مارکس میخواست. یکی دیگر از اهداف انقلاب فرهنگی، بی اثر کردن افکار و عقاید ارتجاعی ضد کمونیستی در آگاهی توده ها، و جایگزینی انترناسیونالیسم مردمی بجای ناسیونالیسم بورژوایی ، جهان بینی علمی بجای دین و خرافات، عادات و ایده آلهای خلقی بجای روانشناسی بورژوایی است. انقلاب فرهنگی توده ای متکی است به نیروی عملی کارگران، دهقانان، روشنفکران، و وابستگان آنها. در انقلاب فرهنگی ترقی خواه، رشد تولید اقتصادی، شکوفایی فرهنگ فکری طبقات و اقشار زحمتکش در رشته های: آموزش، هنر، جهانبینی، علم، و روشهای اشاعه آنان، مد نظر است. هدف دیگر: تغییر ایدئولوژی، فرهنگ، و نوع زندگی بورژوایی، از طریق سنت های انقلابی تودهها و دست آوردهای فرهنگ ملی و فرهنگ جهانی؛ بر اساس رهنمودهای نظریه پردازان چپ میباشد.
انقلاب فرهنگی براساس قانونمندی عام انقلاب اجتماعی و ساختار نظام نوین است که مدام با ایدئولوژی ارتجاعی و بورژوایی مبارزه میکند. هدف ایجاد یک روشنفکری انسان مدار و خلقی از طریق اتحاد زحمتکشان شهری و تعاونی های دهقانی برای صنعتی نمودن نظام کشاورزی و غلبه بر عقب ماندگی فرهنگی روستائیان است. سوسیالیستها در انقلاب فرهنگی خواهان وحدت زحمتکشان با روشنفکران و اتحاد فرهنگ روشنفکری پیشین و جدید برای ایجاد یا آگاهی روشنفکری خلقی جدید و مسلح به ایدئولوژی مارکسیسم-لنینیسم هستند. از طریق انقلاب فرهنگی با بی سوادی و محدودیت های قرون وسطایی و ایدئولوژی های ماقبل علمی و ارثیه ارتجاعی فرهنگ و سنت گذشته مبارزه میشود و سنت های ایدئولوژیک درک بورژوایی از فرهنگ نیز کنار زده میشوند. هدف، سلطه بر این سنت ها و نابودی آنهاست.
لنین میگفت: حتی زحمتکشان کشورهای پیشرفته صنعتی سرمایه داری نیز در یک برده گی فرهنگی بسر میبرند. باید از آخرین دست آوردهای علم و صنعت در برنامه ریزی اقتصاد کلان سوسیالیستی برای تولید استفاده نمود. ما باید سوسیالیسم را با کمک کسانی بسازیم که کاپیتالیسم و ارتجاع دینی آنها را منفعل و بی اخلاق بار آورده. در مبارزه با افکار اتوپیستی خرده بورژوایی و رویزیونیسم در جنبش کارگری باید کارگران به یک سطح فرهنگی حداقل رسیده باشند. انقلاب فرهنگی عنصر ضروری یک پروسه تاریخی در جامعه برای تغییر و تحول انقلابی اساس اقتصاد و اجتماع است. هدف دیگر اینست که فرهنگ را از انحصار اقشار و گروههای استثمارگر دربیاوریم و فرهنگ زحمتکشان را مدام ارتقاء دهیم.
انقلاب فرهنگی باید: در راه آزادی زنان و برابری آنها، آزادی خلقها و اقوام دیگر ساکن کشور، غلبه بر اختلاف طبقات و اقشار، کمک به شکوفایی شخصیت انسانی افراد، تشویق و طرح ایده آلهای استتیک و زیبا شناسی زحمتکشان و کوشش برای عملی نمودن آنان، کوشش نماید. در انقلاب فرهنگی باید با ایده آل های آنارشیستی و خرده بورژوایی و فردگرایانه مبارزه کرد. لنین میگفت: برای عبور از کاپیتالیسم به سوسیالیسم باید با فرهنگ زمین داران کلان، بوروکراتیسم دولتی، خرافات آیات عظام، و فرهنگ مردسالار مبارزه نمود، چون فرهنگ انقلابی و خلقی از آسمان نازل نمیشود، بلکه و ظیفه ای تاریخی و جهانی است. جنبه های مثبت ارثیه فرهنگی گذشته باید وارد فرهنگ نوین خلقی گردند.
پروسه تغییر و تحول فرهنگی همزمان یک مبارزه ایدئولوژیک و ادامه مبارزه طبقاتی در تمام اشکال نظری است. از جمله اهداف انقلاب فرهنگی سوسیالیستی، اشاعه جهانبینی علمی مارکسیسم-لنینیسم و مطابقت ایده آلها و صفات طبقات زحمتکش و نوع زندگی جمعی با این جهانبینی است. در این اقدام کوشش میشود تعریف جدیدی از: مفهوم کار خلاق و فرق بین کار فکری و کار جسمی، بین شهر و روستا، و برای ارتقاء فرهنگ و سطح زندگی مردم و تشکیل نیازهای فرهنگ نوین، انجام گیرد. از طریق انقلاب فرهنگی با عادات ریشه دار ارتجاعی خرافاتی و سنتی و تمایلات ناسیونالیستی خرده بورژوایی که بر حوزههای فرهنگی تاثیر گذار باشند، مبارزه میشود.
انقلاب فرهنگی چین از طریق مائو بین سالهای 1969-1965 با جنبه های مثبت و منفی آن انجام شد. در غرب نیز جنبش دانشجویی جوانان سال 1968 را بخشی از انقلاب فرهنگی جوانان نامیدند، چون علیه فرهنگ بورژوایی سنتی و مبتذل بود. جامعه شناسان اشاره میکنند که هر تحول فرهنگی متکی است به وحدت و تحکیم نیازهای زحمتکشان و روشنفکران. سیاست فرهنگی یعنی سازماندهی و استفاده از ابزار قدرت طبقه حاکم مانند: حزب، دولت، و سازمان های توده ای، برای تشویق فرهنگ مردمی و عقب راندن تاثیرات امپریالیسم فرهنگی. علوم فرهنگی مفهومی است کلی و جمعی برای رشته های فلسفی و علمی, تا پیرامون فرهنگ های تاریخی تحقیق کنند. متد و جهانبینی اصلی برای اینکار اندیشه مارکسیسم-لنینیسم است. از جمله اقدامات عملی انقلاب فرهنگی باید: تشکیل تاسیسات نوین فرهنگی، تشکیل رسانه های جمعی مدرن، تشکیل یک سیستم واحد تربیتی آموزسی، و ایجاد سازمانهای تربیت سیاسی ایدئولوژیک؛ برای اشاعه فرهنگ مردمی خلقی در تمام حوزه های زندگی اجتماعی باشد.
در منابع لیبرال به نکاتی پیرامون فرهنگ اشاره شده؛ از جمله اینکه برای درک پدیده فرهنگ باید از علوم طبیعی و علوم انسانی کمک گرفت. کانت میگفت: ممکن است انسان اخلاق گرا باشد، ولی الزاما فرهنگ گرا نیست. فروید میگفت: متاسفانه فرهنگ و اخلاق طبیعت بر خشونت بنا شده. بعضی از مورخین مدعی هستند که همه فرهنگها در حال زوال هستند و معمولا جریانات مد روز جای آنان را خواهند گرفت. در تئوری نسبی گرایی فرهنگ اشاره میشود که هر جامعه ای خالق سیستم ارزشی خاص خود است، و در نیهلیسم فرهنگی اشاره میگردد که اولا، سرانجام تمام فرهنگها، زوال و سقوط است و راه نجاتی نیست. دوما،فرهنگ را میتوان در وضعیت زوال بهتر تعریف کرد ولی پیش بینی آینده آن غیرممکن است. سوم اینکه، عناصر و علائق مادی فرهنگی برای فرهنگ اصیل و واقعی مضر هستند.
از نظر تاریخی اشاره میشود، که در افسانه پرومتئوس، ربودن آتش را میتوان استعاره ای برای خودشناسی انسان فرهنگی نخستین دانست. پروتاگوراس میگفت در فلسفه هستی، انسان میزان همه چیز است. فلسفه فرهنگ در جستجوی: معنی، هدف، و ارزش فرهنگ است. فلسفه فرهنگ، نقد فرهنگ بود و نمایندگانش در غرب: نیچه و روسو هستند. در زمان رشد بورژوازی، متفکرانی مانند هردر آلمانی و کوندورست فرانسوی کوشیدند از طریق تفسیر و تحقیق تئوریک، فلسفه فرهنگ و قوانین عام زندگی اجتماعی را درک و کشف کنند. انقلاب فرهنگی خلقی میتواند برای غلبه بر سنت های ارتجاعی، به جذب جنبه های مثبت فرهنگ جهانی بپردازد. اخلاق و روانشناسی در نظر لیبرال ها از جمله مقدمات جدی و ضروری آموزش فرهنگ ملی هستند.





تاریخ: جمعه, 26. آوریل 2024 - 03:21
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: از جز ها به کل برسیم
دیدگاه:

سالام
آنهاییکه ادعای روشنفکری دارند،
برای شروع حرکت برای اتحاد،تفاهم،
همدلی،جامعه ایی مترقی،شاد،
آینده بهتر، برای دوری از تئوری بافی های فاشیستی،وو،،،بیایید.
استارت ابتدایی برای اتحاد را بزنیم،
تا اگر کسی راست میگوید و آنهاییکه صداقت درحرفشان است،
شناخته شود،
همه حرفهارا بگذاریم ،برای حرکات
و مراحل بعدی،
همه بیایید،درهرتفکری با هراعدامی
مخالفت کنیم،
ودر هرجا ودرهر محل ومکانی هستیم،
هرتفکری داریم،
هردین آیین داریم،
بیایید با برداشتن اعدام ازقوانین ایران
باهرجرمی مخالفت کرده و برچیدن این
قانون کمک کنیم،
این قانون اعدام را همه رد کرده واز سازمان ملل و سازمان حقوق بشر،
وازتمام احزاب بخواهیم در این
زمینه همکاری وبه فعالین کمک کنند،
ازدولت ایران هم بخواهند،اعدام ازقوانین ایران برداشته شود.
حتی ازتمام کشورها بخواهیم ،
ازایران این رابخواهند.

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 26. آوریل 2024 - 00:44
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: بزرگترین اشتباه نابخشودنی است
دیدگاه:

درود بر فرزند شجاع وطن توماج صالحی که حقایق روزگار مردم ایران و حکام خودکامه حکومت آخوندیسم را آشکارا بیان کرده است مقتدای ما توماج صالحی است که با آهنگ های خود حکام ظالم را رسوا کرد. مبادا حکومت مستبد ایران دوباره در مورد این فرزند وطن اشتباه کند که این بار با الفبای آتش به اختیار خودتان آزادی خواهان وطن انتقام هزاران فرزند وطن را خواهند گرفت بزرگترین اشتباه نابخشودنی است و قابل بخشش نیست باید در تمام ابعاد حکومت و آخوندها و مراجع تقلید را تحریم کنید و هر مراسمی که آنها را تایید می کنند حضور پیدا نکنید حتی ترک مساجد وظیفه همه آزادیخواهان است طبق آیه ۴سوره ابراهیم(ما پیامبری نفرستادیم مگر به زبان خودشان) آیه ۱۹۸ سوره شعرا(ما قرآن را برای سرزمین عربستان و اعراب فرستادیم اگر در سرزمین های غیر عربی نازل می کردیم آن را درک نمی کردند و گمراه می شدند) آیه ۲۵۶ سوره بقره(در دین زور و اجباری نیست) و.......طبق آیات فوق دین اسلام هیچ ارتباطی با سرزمین ایران و مردم آن ندارد بلکه با زور جنگ و خونریزی و ویرانی و تجاوز و قتل عام و کشت و کشتار و چپاول و غارتگری و صدها نکبت دیگر به اجداد و نیاکان ما ایرانیان تحمیل شده است ما باید دوباره به اصلیت خویشتن رجوع کنیم و دوباره سرزمین ایران را با رنگین کمان زیبای پارسی رنگارنگ نماییم و کل آداب و رسوم و سنت و آیین و دین و......اعراب بدوی و تازی را در زباله دان تاریخ بیاندازیم مقتدای ما کوروش بزرگ و اندیشه ها و تفکرات و منشور حقوق بشر جهانی اوست اگر مطالعه و تحقیق و بررسی و اندیشه کنید خودتان حقایق را درک خواهید کرد. التماس اندیشه و تفکر.......

ادامه نظر:
تاریخ: پنج‌شنبه, 25. آوریل 2024 - 22:26
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: تقصیرهیچ کس نیست.
دیدگاه:

سالام
بفکرم،تقصیر هیچ یک ازاین عزیزان
که درتوهم ناسیونایسم، کمونیسم واقعن
ناموجود وناممکن،اسلامی هزارشاخه شده وخودشان سر دربرف کرده ووو،،،
نیست.
ملت ما گرفتار مهندسان و پروژه‌ای
آنهاست.
این پروژه ها حتی خود ندانسته انسان
را واردکانال فکری آنها می اندازد.
حالا یکی بیاید ،هی بکند ،ممنت،
یکی هی دوروووود بنویسد
و بگردد،تا استخوانی ازگوری پیدا کرده
و برایمان فکرکند،تولید تئوری میکند.
یکی ،
ازطنابی بریده و باکله بخورد،به زمینی
ومیدانی که آن مهندسان برایشان مهیا
کرده اند،
یکی را حتی نتوانیم ،باطناب ببندیم
که بابام بابام جان مرده را نمی توانی زنده کنی.
پول را ازارباب میگیرد،پشت کامپیوتر
نشسته برایمان تئوری تولیدمیکند،
نمی دانم چرا تئوری دان اینها چرا
نمی ترکد؟

ادامه نظر:
تاریخ: پنج‌شنبه, 25. آوریل 2024 - 20:21
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: به این دلیل که....
دیدگاه:

 من یادم نمیاد زمان شاه هنرمند و ورزشکار به مرگ مشکوک فوت کند. تختی تنها کسی بود که خودکشی کرد و ابن الوقت ها انداختند گردن ساواک. در خارج کشور هم سلبریتی ها الکی نمی میرند و سرطان نمیگیرند. چرا فردین ده روز پس از یک انتقاد در جمع که ویدیویش بیرون آمد فوت کرد؟ چرا حبیب به فاصله کوتاهی پس از آمدن به ایران فوت کرد؟ پاسخ ساده است. انداختن اتوبوس نویسندگان و قتل های زنجیره ای گران تمام میشود. «عمو پوتین» راه بهتری را نشان داده است: آمپول بزن یا مسموم کن که پس از یکی دو سال بمیرد مثل الکسی ناوالنی. عموجان راههای دیگری را هم نشان داده: با ساچمه بزن کور کن و خالکوبی شیروخورشید را روی دستش بسوزان، دست را بشکن و سپس از طناب آویزانش کن. هنوز صدای آن گزارشگر حرامزاده در گوشم می پیچد که وقتی مجیدرضا رهنورد گفت « بر مزارم نه نماز بخوانید و نه قرآن، شادی کنید و آهنگ شاد پخش کنید» سخن او را با لحنی طلبکار که برساند پس اعدام حق ات است جمله او را تکرار کرد: پس گفتی برایت نه نماز بخوانند و نه قرآن بجایش شادی کنند؟ و یک روز اگر دستم به این حرامزاده برسد.. 

ادامه نظر:
تاریخ: پنج‌شنبه, 25. آوریل 2024 - 17:48
عنوان دیدگاه: فلاکت و فقر بی خویشتنی
دیدگاه:

هت ردرووود!

اندکی پس گردنی برای کسانی که هنوز تشخیص نداده اند که تا خرخره در دیگ شرایع اسلامیّت، ذوب شده و در اوج حماقتهای فردی در قالب باتلاق ایدئولوژی مارکسیه منجمد شده اند.

من وقت گرانبهای خودم را برای پاسخ به اراجیفگویی آدمهایی هدر نمیدهم که هنوز نمیتوانند یک جمله در زبان خودشان با دهها غلط املایی بیندیشند و بنویسند و تته پته کنند. یک پیشنهاد ساده و خردمندانه به اینگونه آدمها میکنم. اگر فهمی داشته باشند، گوش میکنند؛ اگر هم نه که هیچی؛ چون، آب در هاون کوبیدن است. آدمهای اراجیفگو در هر کجای جهان که هستند، اولا بروند یک بیل و کلنگی را به سرمایه خودشان از فروشگاه لوازم باغبانی خریداری کنند و بعدش حتما به دکان نجّاری مراجعه کنند و از نجّار بخواهند که اسمشان را بر روی بیل و کلنگ، حکّاکی کند و سپس تشریف ببرند به شهرداری محل و بگویند که ما آمده ایم رایگان و برای احترام به انسانها و حفاظت و پرورش از محیط زیست، درختکاری کنیم؛ آنهم با بیل و کلنگ خودمان. من مطمئن هستم که آنها با چنین اقدامی نه تنها به انسانهای سراسر کره زمین، خدمات شایسته خواهند کرد؛ بلکه نامشان بعد از مرگشان نیز تا ابد بر تارک گنجینه خادمان بشر به طور تابناک خواهد درخشید و «بیل و کلنگ» آنها نیز در موزه ها به حیث اشیاء قیمتی و الگوی نسلهای آینده محفوظ خواهند ماند. این را جدی و صمیمانه میگویم. حضرات به جای اراجیفگوییهای صد تا یه غاز فقط با درختکاری میتوانند هم به خودشان و هم به ابناء بشر خدمت کنند. همین.

شاد زیید و دیر زیید!

فرامرز حیدریان

ادامه نظر:
تاریخ: پنج‌شنبه, 25. آوریل 2024 - 15:09
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: معلوم میشه با وجود جو شانتاژی که نتانیاهو راه انداخته.
دیدگاه:

جوانان آزاده آمریکا نگران وضع انسانهای دیگر هستند. موردی که بسیاری از ایرانیان با آن بیگانه هستند.
طرف حق را گرفتن و نه بیطرفی.
جوان آمریکایی که در شهر امن و خانه ی گرم زندگی میکند, نگران وضع زندگی سایر انسانهاست. این جای احسنت گفتن دارد.

ادامه نظر:
تاریخ: پنج‌شنبه, 25. آوریل 2024 - 14:12
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: اندیشه یا انشاء نویسی.؟
دیدگاه:

بیان منیت های شعار، و آرزو و لاف زدن در تاریخ سیر اندیشه بشر، انسان را بجایی نمی رساند. نه تنها در طول دو هزارسال گذشته کشورهای امثال ایران در خاورمیانه از قافله اندیشه و تمدن و فرهنگ عقب افتادند در قرون 20/19 نیز دچار فلاکتی شدند که موجب از خودبیگانگی آنان شد. چرا نتیجه و ادعای این خوخواهی های شونیستی بشکل چهارچوب فکری و سیستم مانند جوانع غربی فرموله و عرضه نشده تا جوانان ایرانی دنبال تئوری و مکاتب و فلسفه و اندیشه و هومانیسم و دمکراسی و سکولاریسم و سوسیالیسم و حقوق بشر و استتیک و فمنیسم بومی خود بروند ونه برای غرب لع لع بزنند!؟ همین خودخواهی های بی اساس و حرافی های توخالی و غرب ستیزی خود از جمله عوامل عقب افتادگی فرهنگی و اجتماعی جوامعی مانند ایران هستند. زبان فارسی عربی، دین قرون وسطایی اسلام، عرفان منفعل سازی انسانی، خشکی جغرافیایی، عوارض جانبی نئو کلنیالیسم، دول و حاکمان خودسر حرمسرایی و مزدور و خود فروش و ...... نیز از جمله دلایل عقب افتادگی مادی و معنوی، فرهنگی و تمدنی، صنعتی و گلوبال کشوری هستند که سیاست و توانایی اقتصادی و شکوفایی فرهنگی اش اکنون صلح ستیزی و فساد و عملیات انتحاری و دشمنی با زمین و آسمان و دریا و زنان و طبیعت و سوسیالیسم و لیبرالیسم و هومانیسم و گلوبالیسم است. و ماتریالیسم و سکولاریسم است.

ادامه نظر:
نبوغ یعنی استعدادی قوی و فوق العاده در یک زمینه ای. همه اسطورهها با نیمه خدایان شروع شدند. نبوغ، خدای درونی است، به این دلیل تعریف ماتریالیستی، بقول متافیزیک ها، از آن غیرممکن است. پرسش در باره هرنویسنده اینست که آیا او میتواند موجب رشد آگاهی خواننده گردد و چگونه؟ مطالعه لذتی است در چهارچوب یک استتیک عمومی، و لذت مطالعه امری است شخصی یا اجتماعی و بدون انتظارات ایدئولوژیک. دانشنامه بیوگرافی نویسندگان جهان باید برخورد و اشتغالی انتقادی با ادبیات هومانیستی و مترقی جهان باشد. انسان نسبت به طبیعت یا خالق یک مرگی را بدهکار است، فرصتی برای بد زیستن و بدخواندن نیست، زمان بی رحم است. انسان زمینی، خدایی است فناپذیر، و خدای آسمانی، انسانی است ابدی. سوسیالیست ها میگویند ایکاش انتخاب و ارزش گذاری آثار ادبی بر اساس ماتریالیسم تاریخی-دیالکتیکی میبود، یا بر اساس شناخت یک نقد پیشرو و مترقی. در دانشنامه های چپ نویسندگان مهم جهان،گاهی به 1800 نام اشاره میشود که در طول 2600 سال گذشته جاودانه و کلاسیک شده اند. یک دانشنامه ادبی جامع باید به معرفی همه نویسندگان مترقی و هومانیستی جهان و آثارشان بپردازد. هر اثر پرفروش سرگرم کننده در درازمدت، نمی تواند جزو ادبیات مترقی و هوانیستی بشمار آید. در پاسخ سئوال نابعه ادبی قرن حاضر چه کسی خواهد شد؟ ادعا میشود که یک منقد تیزبین ادبی یا استتیک قادر است نوابغ را در هر دوره ای بشناسد و معرفی کند. وطن نویسنده جامعه است و نه دانشگاه. در جامعه ای که بجای فرهنگ و ادبیات، لباس زنانه یا جنگ و خشونت تبلیغ شود، اخلاق مطالعه بوجود نخواهد آمد. مطالعه باید خلاق باشد. برای زیباشناسان و استتیک ها استانداردهای مطلق وجود ندارد. آثاری که از طریق یک نقد ادبی مارکسیستی ارزش گذاری شوند معمولا واقعگرایان اجتماعی و انتقادی هستند تا سرگرم کننده و سودجویانه. امرسن میگفت همه امریکایی ها، شاعر یا عارف هستند و استعدادی طبیعی برای این دوعنوان دارند!
ویلهلم دیلتای فیلسوف ،در سال 1906 در کتاب "مشاهده، تجربه، و نویسندگی" مدعی شد که ادبیات، نمایش و بیان زندگی است،یعنی نشان و معنی زندگی است. او میگفت زندگی و آثار یک نویسنده، وحدتی ضرورتی را نشان میدهند، اثر ادبی محصول یک پروسه تاریخی است که مدام در حال تغییر است. بعدها پوزیویتیست ها این نظریه را یک تفکر غیرعلمی و بیگانه با واقعیات نامیدند. نازی ها برای درک آثار ادبی اشاره به خلوص نژادی و بیولوژیک نویسنده میکردند. سوسیالیستها اثر ادبی را در رابطه با زیربنای اقتصادی و کارگری نقد میکردند که در صورت ضرورت میتواند روبنای ایدئولوژیک را بشکل انقلابی کنار بزند. در فرانسه ادبیات اگزیستنسیالیستی بعد از 1945 بتدریج جای ادبیات مقاومت را گرفت. در انگلیس یک نگاه ادبی روانشناسانه سایر جریانات ادبی را کنار زد. بر اثر اینگونه تحولات و نقدها، تاریخ ادبیات غرب ،از وضعیت پوزیویستی نخستین خود فاصله گرفت و روش های بیوگرافیک، فرای مواضع پوزیویستی، دارای وزن و ارزش شناختی گردیدند. ژان پیاژه، روانشناس فرانسوی در سال 1968 نوشت که هر تحولی، تحول میان سیستم هاست و خود تحولی قابل توصیف است. بیوگرافی نویسنده در ساختارگرایی، عضوی از عنصر سیستم است که در یک متن قرار دارد و خیلی آهسته از طریق یک شناخت جدید بشکل مثبت تغییر میکند.
کسانی که به تئوری نابغه باور دارند، در ادبیات به نامهایی مانند شکسپیر، دانته، سروانتس، هومر، گوته، ورژیل، افلاتون، وایتمن، بایرن، فروید، اسکار وایلد، دیکنز، و غیره اشاره میکنند. امرسن در کتاب" نمایندگان بشریت "خود از افلاتون، مونتگنی، شکسپیر، گوته، ناپلئون، و سودنبورگ، نام میبرد. او میگفت پروست، میلتون، شکسپیر، سروانتس، دانته، و مونتگنی، در تاریخ ادبیات و فرهنگ جهانی، فرازمانی هستند. سروانتس، نخستین رمان نویس بود. مونتگنیی نخستین مقاله نویس خودنگر بود. میلتون نخستین نوگزا در روایت و حماسه سرایی بود. تولستون توانست رمان و روایت را در سبک نویسندگی اش مخلوط کند. شکسپیر و دانته جزو نوابغ استتیک هستند. زردشت، بودا، عیسی، و محمد، جزو نوابغ مذهبی بودند. کنفسیوس و سقراط جزو نوابغ سکولار اخلاقگرا بودند. امرسن را از جمله متفکران امریکای شمالی بشمار می آورند.. او میگفت شاعر امریکا، وایتمن است، رمان نویس امریکا، هنری جیمس است. گروهی هم مدعی هستند که فراز و صعود شکسپیر به قله مشهوریت ادبی، محصول دوران استعمار گرایی و کلنیالیسم بریتانیا در جهان است.
هارولد بلوم، ادیب و منتقد امریکایی در کتاب " نبوغ، صد نام از مهمترین نویسندگان جهان" در طول 2600 سال تاریخ ادبیات جهان نام میبرد که در ژانرهای داستان، رمان، شعر، نمایشنامه، و مقاله، قلم زدند و آثاری کلاسیک و جاودانه آفریدند. او سقراط و محمد را جزیو ادبیات شفاهی میداند گرچه اسلام مدعی است که قرآن را خدا نوشته و نه محمد. غیر از کتب مذهبی، آثار نویسندگانی مانند سقراط، افلاتون، یاهوسین، پاولوس، و محمد را نیز جزو ادبیات عالمانه بشمار می آورند. رقیب دیگر شکسپیر در نبوغ ادبی، دانته، زوار ایتالیایی است که کتاب شعر کمدی الهی را نوشت.
هارولد بلوم صد نابغه ادبیات جهانی، پیشنهادی خود را، به 10 گروه زیر تقسیم میکند. گروه اول شامل - شکسپیر، سزوانتس و مونتگنی و میلتون، تولستوی، ورژیل، آگوستین،و دانته. گروه دوم شامل- سقراط، افلاتون، محمد، گوته، فروید، و توماس مان. گروه سوم شامل- نیچه، کیرکگارد، کافکا، پروست، بکت، مولیر، ایبسن ،چخوف، اسکار وایلد،و پیراندلو. گروه چهارم شامل - پوپ، سویفت، آوستن، موراساکی،ملویل، ویرجینا ولف. گروه پنجم شامل - امرسن، دیکینسن،فروست، استون، الیوت، شلی، وردورث، شلی، کیستس، لئوپاردی، تنیسون. گروه ششم شامل- روزتی، پاتر، هافمنتال، ویکتور هوگو، نروال، بودلر ،و پاول والری. گروه هفتم شامل - هومر، جویس، پاز، استاندال ،مارک تواین ، فالکنر، همینگوی، و اوکونور.
گروه هشتم شامل- وایتمن ، کرانه ، لورکا ، الیوت ، وارتن ، فیتزجرالد ، و ایریس موردوخ. گروه نهم شامل- فلوبر ، بورخس ، کالوینو و بلک، لاورنس، ویلیامز، و ریلکه . گروه دهم شامل- بالزاک ، کارول ، هنری حیمز ، برونینگ ، ییت ، دیکنز ، داستایوسکی ، بابل، سلان ، و الیسون.




تاریخ: پنج‌شنبه, 25. آوریل 2024 - 06:51
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: سلطنت طلبان اگر دچار توهم و…
دیدگاه:

سلطنت طلبان اگر دچار توهم و تخیلات نبودند که حکومت را به آخوند نعلینی نمی باختند. دروازه تمدن بزرگ و پنجمین ارتش جهان و فرضیه ارتجاع سیاه و قوای مخرب سرخ و اسب ضامن آهو و دست بریده ابوالفضل و شال امام زمان چمچرانی، قرائت چند فقره از این افکار خرافاتی شاه تحصیل کرده در سوئیس با مدرک دیپلم ناقص است. ح.............

ادامه نظر:
تاریخ: پنج‌شنبه, 25. آوریل 2024 - 06:04
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: عجب حوصله ای دارم!
دیدگاه:

آقای کیانپور عزیز، شما اول کسی نیستید که به من گفته اید عجب حوصله ای دارم که با اینها دهن به دهن میشوم.

ادامه نظر:
میدانید.. این سایت اوایل که راه افتاده بود نسل مفسرین امروز در بی بی سی و ایران اینترنشنال هنوز به دبیرستان میرفتند. نسل 57تی انقلابی جمهوریخواه راه خود را از مجاهدین همیشه طلبکار جدا کرده بود و برای من یقین بود که این نسل بدون تکیه به مردم داخل ایران کاری از پیش نمیبرد و مردم داخل ایران هم هیچ دل خوشی از اینها نداشتند و می دیدم که از انقلاب بشدت پشیمان و هنوز روی شان نمیشد شعار بدهند چه اشتباهی کردیم که انقلاب کردیم و تنها به نور به قبر آن خدا بیامرز بباره بسنده میکردند. جمهوریخواهان خارج بجز هواداران شان در داخل که هرچند بسیار کم بودند اما هنوز هم میتوانستند بصورت کادر سازمانی از عهده بسیج مردم در روز موعود برآیند نیرویی بود که میشد با جلب همکاری شان با شاهزاده توجه مردم را جلب و مردم را بسیج کرد. این تجربه سازمانی را مشروطه خواهان نداشتند. در تمام این بیست و چند سال در این سایت تلاش من برای جوش دادن این دو نیرو بود. اما همواره زیاد بودند کسانی که کینه شخصی شان با شاه به مصالح ملی و میهنی میچربید و همیشه سنگ می انداختند. گذشت تا بیانیه پیمان نوین شاهزاده چند سال پیش بیرون آمد که بازتاب خوبی در رسانه ها داشت اما متاسفانه جمهوریخواهان با آن به ستیز برخاستند. در جنبش مهسا دوستان زور که زدند یک لیستی تهیه کردند و همچی با شرم حضور اعلام حمایت کردند. و وقتی حرکت مهسا به بن بست برخورد بهانه به دست آمد که «دیدید ما در این چهل و چند سال درست می گفتیم که با رضاپهلوی نمیشود نشست؟ و قهر کردند و رفتند به خانه شان و خدا را شکر کردند که فردا سر پل سراط که چرا مردم را تنها گذاشتید عذر دارند که تقصیر شاهزاده بود. نسل 57تی انقلابی وقتی در میدان نیرو نداشته باشد بجز سطرهای سیاه نظرات شان خاصیت دیگری ندارند و این سطرها در این ایران گلوبال و گویا و ایران امروز با امثال من توفانی در فنجان براه می اندازیم که آن نیروی کف خیابان در ایران اصلا روحش هم خبر ندارد. من فکر میکنم ما 57تی ها همه به یک نوع مرض روانی دچار هستیم که این توفان در فنجان را توفانی بر فراز خاک ایران تصور می کنیم. خرمگس ها تلاش میکنند که این توفان ایران را با خود نبرد و ما تصور می کنیم که اگر الان فلان پیر فرتوت را با رضاپهلوی همراه کنیم فردا مردم همان بلایی را بر سر خامنه ای خواهند آورد که مردم لیبی بر سر قذافی آوردند. حق با شماست.. عجب حوصله ای دارم و ... عجب حوصله ای داریم. نه آقای کیانپور عزیز، کاری از ما بر نمی آید. آن نسل 57تی که به کادرهایش در ایران امید بسته بودم هم خودش در حال رفتن است و هم کادرهایش در ایران. همه بجز خاطره ای تاریخی نیستند. به باور من امروز شاهزاده یک پرانتز پنج تا ده ساله دارد که آخرین زورش را به تنهایی بزند. این 57تی فرتوت امروز دیگر کادری در ایران ندارد. آنها که دارد در دهه های آخر عمر و یکی آلزایمر و دیگری دیابتی و .. وقتی نیرویی برای سازماندهی کف خیابان نداشته باشی بجز توفانی در فنجان چای نیستی. اما این 57تی حتا در پیرانه سری هنوز از پس یک کار بسیار خوب بر می آید: سنگ اندازی و مانع تراشی و تزریق زهر خود در کام مبارزین کف خیابان. یکی از زهرآگین ترین آنها فردی است بنام فرخ نگهدار. به محض آنکه حرکت مهسا زمین خورد بی بی سی اول با او مصاحبه کرد. این مصاحبه نمیدانم در یوتوب هست یا نه. من دو بار آنرا دیدم. مهم نیست که فرخ نگهدار در آن مصاحبه چه گفت مهم اما حسی بود که من از نگاه و حالت بیان او گرفتم. بنظرم آمد که مردی آنجا دارد سخن میگوید که گویی از یک «آوار نفرت آور» که داشت بر سرش میریخت جان بدر برده و حالا با یک کینه همراه با شادی که بزحمت میتوانست احساس اش را کنترل کند در بی بی سی میگفت که این حرکت درست نبود و محکوم به بن بست رسیدن بود. امثال فرخ نگهدار با همراهی رضاعلیجانی و اکبر گنجی و سایر خاتمی چی ها هرچه توانستند در راه شاهزاده سنگ اندازی کردند. محسن مخملباف که شد محسن چریک! تلاش بیهوده اما همراه امید من در این سالها این بود که این هایی که امروز باهم در اینجا موی مان سفید شده را آگاه کنم که «ای که دستت میرسد کاری بکن، پیش از آن کاز تو نیاید هیچ کار. شاید میشد، شاید نوشته های بیش از دو دهه من در این سایت تاثیری بر آن بیش از صد نفری که از این جمع از منشور مهسا حمایت کردند داشت.. اما .. امروز دیگر چه فایده. امروز این بحث های ما فنجانی در توفان است که نه پسرخاله من در ایران از آن خبر دارد و نه بقال سر کوچه شما در ایران. امروز این بحث های ما در خارج از کشور بحث های رو کم کنی است. بله.. حق با شماست.. عجب حوصله ای داریم. خب.. وقتی کار دیگری نداری به مشغولیات ذهنی مشغول میشوی. یکی باید باشد که پاسخی برای تاول های کف پایش داشته باشد. من تابحال پاسخ درستی برای تاول های کف پایم داشته ام. دیگرانی که با هم همنظر هستیم نیز از کف پایمان عذر خواسته ایم اما سربلندیم که نیت خیر داشتیم هرچند موضوع برخی مان نه سیاست که کینه ورزی از سر نا آگاهی بود. امروز عقیده دارم که همراهی دوستان جمهوریخواه با رضاپهلوی به پارادایمی نظیر روابط حامد اسماعیلیون با شاهزاده تبدیل خواهد شد. رفقای پیرانه سر برای آنکه به هم اثبات کنند که سر در آستان اعلیحضرت همایونی نساییده اند آنقدر اما و اگر و شروط در روابط می آورند و آنقدر ناز و ادا می آیند که نبودن شان سودمند تر از بودن شان است. چند سال قبل که بیانیه پیمان نوین بیرون آمد و جامعه هم آمادگی داشت اینجا به در و دیوار زدم که رفقا، دوستان، اگر میخواهید رضاپهلوی را مهار کنید و سر یک میز با رای مساوی بنشینید الان وقتش است که نمک گیرش کنید. فردا که آن کادر باقی مانده از شما در ایران از میدان بیرون رفته باشد همکاری با شماها موضوعیت اش را از دست میدهد. امروز به آن مرحله رسیده ایم. شاهزاده دیگر نیازی به سر میز نشستن با رای مساوی با دوستان را ندارد. ناچار است به تنهایی پیش برود. نسل جوانتر جمهوریخواه اما به این باور رسیده است که کار را دست خودش بگیرد اما پرچم شاهزاده را بدست بگیرد. ما هم فعلا سرمان اینجا گرم است. ننویسیم چه کنیم.. گه گاه مگس کش را هم بر میدارم مثل اواخر عمر پدر بزرگم تو سر مگس ها میزنم.
تاریخ: چهارشنبه, 24. آوریل 2024 - 23:05
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه:    Sina Maniee جناب عبدی…
دیدگاه:

 

 

 

Sina Maniee

 جناب عبدی خیلی متاسفم که از کامنت من برداشت بی سیاستی به جناب محققی کرده اید و در کامنتی دیگر طعنه زنان. از من بعنوان رفیق شفیقتان یاد کردید حقیقتا هرکسی از کلمات برداشت خودش را بر طبق سلیقه اش دارد...... قبل از هر چیز من یکی از افتخاراتم دوستی با جناب محققی است .و همواده از وی اموخته ام و می اموزم و هیچگاه به خود اجازه جسارت به ایشان را نمی دهم زیرا جایگاه ایشان برای من چون معلمی فرهیخته و حقیر خود را شاگرد تنبل کلاس می دانم‌ و اما ... کامنت من منظور بی سیاستی ایشان‌نیست که ایشان انزمانها که در زندانهای مخوف ساواک کتک می خوردند جنابعالی را نمی دانم ولی بنده مشغول جوانی و عشق و حال بودم هدف من از ان‌کامنت که اکنون برای شما پیراهن عثمان شده است با ان این دوست اندیشمند.و مبارز ما را می کوبید این بود که تشتت تفکر انان امکان اتحاد مورد نظر بین انها وجودندارد که البته ایشان خود اگاه است وتلاش به نزدیک کردن دیدگاه انان دارد از آنجاییکه حوصله بحث ندارم زیرا ادامه این بحث منجر به مجادله خواهد شد فقط توضبحی دادم و از ادامه ان امتناع می کنم

ادامه نظر:
تاریخ: چهارشنبه, 24. آوریل 2024 - 23:03
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: Ario Yaghoubvand با درود!…
دیدگاه:

Ario Yaghoubvand

 

با درود!

جناب آقای نیکفر گویا در حال حاضر بعنوان نظریه پرداز مورد قبول بخشی از چپ سابقا مارکسیست لنینیست و چپ ملی مذهبی شناخته و معرفی می شوند.

بعنوان کسی که خود در گذشته متعلق به طیف سیاسی آقای نیکفر بوده ام، بنظر می رسد ایشان بعد از چهل و پنج سال هنوز به "تئوری راه رشد غیر سرمایه داری" سوسولوف باورمند هستند.

لازم به ذکر است که این دکترین اساس برنامه حزب توده در مقطع پنجاه و هفت بود که بر اساس آن می بایست کمونیست ها در اتحاد با "دموکرات های انفلابی" با تشویق آنها به مبارزه با امپریالیسم و نزدیکی با شوروی ایران را در مسیر راه رشد غیر سرمایه قرار داده تا در نهایت وارد بلوک سوسیالیسم واقعا موجود نمایند.

از نطر حزب توده و اکثریت افرادی مانند بهشتی و رفسنجانی و کلا طیف مرسوم به "خط امام" دموکرات انقلابی بودند.

به باور من آقای نیکفر و همفکران حالا هم با ادبیاتی البته نو از نظر سیاسی همان ایده را دنبال کرده و گمان می کنند در اتحاد با ملی مذهبی ها که آنها هم به اصلاح طلبان داخل کشور نزدیک هستند، می توانند هنگامی که حاکمیت در آستانه فروپاشی قرار گیرد، بعنوان ناجی، وارد میدان شده و کلیت نظام را، حالا شاید بدون پسوند اسلامی و حذف شورای نگهبان، حفظ نمایند.

ادامه نظر:
منطور من این است که آقای نیکفر و هم‌ اندیشان با چنین پیشینه و نگرشی است که حاضرند، به دلیل تعصب خود در جمهوری‌خواهی و پهلوی ستیزی مزمن، از اصلاح طلبان حکومتی حمایت کنند، اما مایل نیستند با هدف گذار از جمهوری اسلامی، با طرفداران سامانه پادشاهی وارد یک اتحاد فراگیر ملی شوند.
تاریخ: چهارشنبه, 24. آوریل 2024 - 23:02
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: عجب.
دیدگاه:

یادم باشه هیچ مطلبی از ایران جلوبال رو باز نکنم ......

ادامه نظر:
تاریخ: چهارشنبه, 24. آوریل 2024 - 23:00
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: Abolfazl Abdiٱقای محققی…
دیدگاه:

Abolfazl Abdi

ٱقای محققی گرامی تشکر از توجه و پاسخ .

شما بخوبی میدانید چنانچه رد انتقاد به گونه ای باشه که در حد و اندازه ی همان انتقاد نباشه ، این سیکل بگو مگو و نفهمیدن یکدیگر تا بینهایت ادامه می یابد . من نه به ادعاو اتهام دوست شفیق تان ، شما را به بی سیاستی متهم کرده ام و نه به گفته ی شما از اقای پهلوی و همسرش نفرت دارم و قصد نفرت پراکنی دارم . برعکس معتقدم ایشان یک پایگاه محدود و مشحص دارد که اتفاقا خودش انرا به محک اندازه و سنجش قرار داده است و تعجب میکنم که چرا شما به همان سنجش استناد نمیکنید و این همه مکرر مینویسید و ازش تمنا میکنید که کاری کند کارستان .

انچه خلاصه ی کلام من است و انرا توهم شما پنداشته ام . دیدگاه و تصور شماست از میزان پایگاه اجتماعی ایشان و خانم علی نژاد . منظورم از خانم ، مسیح خانم بوده نه همسر اقارضا که نه سر پیاز است و نه ته پیاز .

گفته ام و باز هم میگویم که توهم دارید نسبت به نقش و وزن اپوزیسیون خارج از کشور و بخصوص به ان بخشش که رضا پهلوی را بشه در صدرش گذاشت . ( اگر چه بخشی از سلطنت طلبان هم از وی عبور کرده اند ) .

در این باره که ایا این توهم تا چه حد با واقعیت تناسب دارد یا خیر ، بهتره به دیدگاه و نظر نزدیکترین اعضای خانواده تان که در ایران زندگی میکنند ( واغلب نظرات معتدل تر و واقع بینانه تری از شما دارند ) ، عنایت داشته باشید نه به افرادی چون من که دوستانتان فکر میکنند در صدد تخریب شخصیت شما هستم .

من قبلا هم در پیام خصوصی به شما نوشته ام که چقدر دلم میسوزد و نگرانتان هستم که شخصیت تان شبیه برادر بزرگم است که متاسفانه همچون شما بیش از حد در جوش و خروش بود و در جنگ با واقعیت ها و کلافه ازاینکه چرا زودتر ملاها سرنگون نمیشو

ادامه نظر:
در مورد راه حل کمکی حمله ی نظامی به ایران که نه تنها رضا پهلوی بلکه بخشی از مردم ایران و نزدیکان و خویشان من و شما هم اشکار یا پنهان به ان باور دارند نیز ، خود شما به اندازه ی کافی مطالعه دارید و دسترسی به مستندات و مطالب هست ، نیازی نیست من چیزی را اثبات کنم یا شما رد کنید .
من یکی از بهترین تحلیل ها را در این رابطه ، در دیدگاه اقای محمد رضا نیکفر دریافته ام که یکی از نوشته هایش را اینجا به اشتراک میگذارم .
نوشته های ادبی شما عالیست و حرف نداره . اما بخشی از تحلیل های سیاسی تان دور از واقعیت است و قابل نقد .
خیلی روی تایید و تمجید این گونه تحلیل ها از سوی برخی رفقای قدیمی تان حساب نکنید . بد نیست گاهی شک کنید نسبت به انچه حقیقت می پندارید
من نمیدانم در گذشته ایشان چی فکر میکرده اما چون میدانم خودم هم بخشی از باور های گذشته ی
خودم را چرند و چرت میدانم ، و اقای محققی نیز که در صفحه اش دارید کامنت میگذارید ، بیش از خیلی ها بدون طفره و ملاحظه باور های گذشته ی خویش را به باد انتقاد گرفته
بنابر این ، انچه را در این نوشته ایشان شرح داده اند ، به دلم نشست و از زاویه ای که من هم اکنون به واقعیت ها می نگرم ، منطبق است .
تاریخ: چهارشنبه, 24. آوریل 2024 - 22:58
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه:  ابوالفضل محققی : آقای…
دیدگاه:

 

ابوالفضل محققی : آقای عابدی من معملا جوابی بر کامنت ها نمی نویسم .چرا که بنظرم هر آنچه که فکر می کنم در حد توان نوشته ومنتشر می کنم .اما فکر کردم بخاطر این که بقول شما بدلیل کهولت سن ممکن است سلامتی که محترمانه آن می شود زوال عقل از دست داده وپیش از حد توان می نویسم .جوابی کوتاه بدهم .من برعکس شما و برداشتی که از کامنت شما دستم آمد.که بر آیند آن زیر ضرب بردن آقای رضا پهلوی و نسبت دادن این که برای شخص نتانیاهو کف زده و می خواهنئد که بمب بر سر مردم بریز. مطلقا چنین چیزی نشنیده ام .واین گونه اتهام زنی بی پایه را خارج کردن رژیم جنایت کار خامنه ای از زیر ضرب تلقی کرده و متعقدم چنین بر خوردی یعنی تلاش برای ایجاد شکاف بیشتر در بین اپوزیسیون ودلسرد کردن چه مبارزان داخل وچه خارج از امکان نزذیکی نیروی های مخالف رژیم بیک دیگر است. با چنین نفرتی که شما از آقای رضا پهلوی وهمسرشان نوشتید .من هم تعجب می کنم که چه بر سر این مرد جوان آمده که قادر نیست با واقعیت جاری در پروسه مبارزه مردم وافکار عمومی د ر ایران را با واقع بینی بر خورد کند .و قبول نماید که آقای رضا پهلوی چهره ای مطرح در بین مردم است.چه من بخواهم ویا نخواهم .قبول کند گه برای سرنگون ساختن این نیروی جهنمی هیچ امری مهمم تر از اتحاد عمل تمامی نیرو های مخالف جمهوری اسلامی چه در داخل وچه خارج نیست . قبول کند که متاسفانه عملکرد چهل ساله این حکومت کار را بجائی رساند ه که مردم برای اسرائیل کف می زنند و نه برای سپاه واز این رو بنظر من وظیفه هر فرد ونیروی سیاسی است .که تلاش کن ،خسته نشود ،از پای ننشیند .بهر میزان هم که پیرشده باشد در جهت نزدیکی نیرو های اپویسیون بیک د یگر تلاش کند .این امر ربطی به سن آدم ها ندارد برعکس تجربه وحوصله پیران 

ادامه نظر:
تاریخ: چهارشنبه, 24. آوریل 2024 - 22:55
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: Mike Naderدوستان واقعيت…
دیدگاه:

Mike Nader

دوستان واقعيت جامعه خارج كشور و اپوزيسيون با همه اختلافات و گسست .. حتى اگر همين طرح " من وكالت ميدهم " و يا آن جمع ٦ نفره و يا ٨ نفره به حركت خود ادامه ميداد با تمام كاستى هايش كارى را به پيش مى برد كارى مثبت بود و حداقل كمپينى مى بود و سر صدايش در داخل انعكاس داشت پيام هايش را قادر بود به دولت هاى غربى برساند و حداقل همبستگى را تجربه ميكرد و يك كشمكش فكرى سازنده در راه مى بود و يك حركت و مبارزه در سطح فضاى مجازى راه مى افتاد و حداقل جلو. گسست و پراكند گى را مى گرفت .. ولى الان چى ؟ تنها منافع كه اين رژيم با نبودن و فقدان اين اپوزيسىون دارد مى برد توماج صالحى به اعدام محكوم شده با صداهاى پراكنده و بدون يك ارگان همبسته و متحد كه صداى او باشيم و. اين حقوق انسانى او را به. دنيا فرياد كنيم فقدان اش را بايد حس كرد و اين ئك تأسف براى ٨ ميليون صداى ايرانى خارج كشور است

ادامه نظر:
تاریخ: چهارشنبه, 24. آوریل 2024 - 22:52
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: اصغر جیلو: نيت واقدام…
دیدگاه:

اصغر جیلو: نيت واقدام ابولفضل عزيز در دعوت از مخالفين حكومت جمهوري أسلامي براي همدلي و همكاري و اتحاد بر اساس خير عمومي و منافع مشترك، كاريست درست و ملی و نه ضد ملی، و طرح آن در اين فضائي كه تدبير حكومتيان تفرقه را بر همكاري در درون اپوزيسيون به بلندترين صدا تبديل كرده، شجاعت اخلاقي و جربزه ميخواهد، كه بسياري از آن تهي اند، خصوصا آنهايي كه نتنياهو را به جاي خامنه اي مينشانند، يا پست گذار را با كلماتي چون كهولت سن و بي سياستي تحقير ميكنند و یا به دروغ مدعی میشوند که رضا ّپهلوی یا فلان خانم از نتنیاهوخواسته بر سر مردم ایران بمب بریزند.

ادامه نظر:
چندین خلط بحث از روی کامنتها قابل تشخیص است و من بدون نام بردن از افراد بر داشت خود را طرح میکنم: 1-ابولفضل محققی متهم شده که به جای مراجعه به مبارزین داخل به چند نفر هیچکاره وبی عمل و کم نفوذ و پشه قامت درخارج مراجعه کرده است. کسانیکه چنین اتهامی را القاء میکنند یا نوشته ابولفضل را درست نخوانده اند ویا عمدا و به منظور خاصی چنین سخن میگویند. حرف و سخن ابولفضل محققی آنگونه که من خوانده ام چنین است: ای کسانیکه اسم ورسمی در خارج به هم زده اید، به خود بیایید، به هم نزدیک شوید و اگر خواهان دفع شر حگومت دینی هستید از مبارزان و مبارزات داخل حمایت یک دست و فعال و همآهنگ بکنید. کسی که میگوید نباید چنین درخواستی را از چهره های خارج کرد در واقع حرف جمهوری اسلامی را میزند و همه را ساکت میخواهد. 2-میگویند این که واضح است که رضا پهلوی ومسیح علی نژاد از نتنیاهو خواسته اند به ایران حمله کند. نه خیر، این گونه نیست، سخن شما دروغ آشکاریست که رژیمیان و دنبالچه هایش ساخته اند، اگر شما دنبالچه آن نیستید آن سخن را تکرار نکنید. گذشته از این شما اگر به کشوری حمله نظامی بکنید بسیار محتمل است که شما نیز مورد حمله قرار خواهید گرفت. بروید یقه حکومتتان را بچسبید و نه اسراییل را. این جمهوری اسلامیست که 44 سال است که میخواهد اسراییل را نابود کند و نه برعکس. 3-ابولفضل محققی نه تنها از نزدیک اقای نیکفر را میشناسد بلکه بسی بسیار بیشتر از مدافعان وی در این صفحه با سکنات و وجنات و افکار وشخصیت وی آشناست. بیهوده لاف نزنید، کسان دیگری نیز از نزدیک وی را بهتر از خودش میشناسند و میدانند که جنسش از چیست؟ 4-آقای نیکفر از توجیه گران انقلاب دوبنه بوده و درکی رفوزه شده از وقایع رخ داده که به انقلاب اسلامی منجر شد دارد. نه فریبی درکار بود، نه انقلاب به بیراهه رفت و نه دزدیده شد، انقلاب اسلامی در ماهیت خود و رهبری و نیروهای مدافع آن یک باز گشت تمام عیار ارتجاعی به گذشته بود و همه به جز قشر بسیار کوچکی از سیاسیون ملی به آن لبیک گفتند. این افراد از جمله نیکفر حق ندارند که شاه و خمینی را مستبد بدانند ولی حساب خود را از آنها جدا کنند. اغلب اینها خواهان استبدادی مطابق ایده آلهای خود بوده وبا دموکراسی هیچ الفتی نداشتند و تا زمانیکه به چنین حقیقتی اعتراف نکنند علیرغم سخنان زیبا و شورانگیز و ازادیخواهانه خود غیر قابل اعتماد خواهند ماند. در ضمن نیکفر هنوز هم انس والفت خود را با اسلام سیاسی که روشنفککری دینی بخش پوشیده آنست کم یا بیش حفظ کرده است. 4-اینکه میگویند هر که نگه رهبر ما پهلویه اجنبیه، ما راه به جایی نخواهیم برد. این شعار ضد همگرایی و اتحاد و ابزار دست حکومت جمهوری اسلامی برای تشدید تفرقه است. جامعه متکثر ایرانی به بیش از یک رهبر نیاز دارد و خوشبخنانه ما در این زمینه کمبودی نداریم، اگر خیر عمومی مد نظر است هر کسی میتواند مطابق نیرو ونفوذ و توان خود یار ویاور دیگری باشد. رهبران جنبش اغلب در زندانها و در ایران اند و به محض گسترش بیشتر شکاف در بین مردم وحکومت ودر درون حکومت به میدان خواهند آمد و نقش خود را ایفا خواهند کرد. شخصیتهای ذینفوذ مقیم خارج باید تا آن هنگام هر کاری از دستشان بر میاید برای جلب افکار عمومی بین المللی در حمایت از مبارزان داخل و افزایش فشار های سیاسی بر جمهوری اسلامی در متوقف کردن سرکوب خشن، و هماهنگ کردن اقدامات خود درخدمت داخل انجام دهند. اینکه مسیج فلان است و رضا پهلوی بهمان و بقیه هم هیچ یعنی تبعیت از حکومت برای تشدید تفرقه و ادامه جدایی ها و دوام عمر حکومت جبار جمهوری اسلامی.
خیرعمومی ما ایرانیان مثل هر ملت دیگری، نمیتواند بدون اولویت بخشی به منافع مشترک اقشار و طبقات مختلف اجتماعی معنا یابد. آنجایی که ضرورت همکاری و همبستگی در این راه مطرح است، سهم خواهی نمیتواند جایگزینی برای همکاری بی چشمداشت باشد. همیشه محافلی خُرد و کوچک ولی پر سر و صدا در جنبش یافت میشوند که با الهام از ایدئولوژیهای تامگرا، بر وجوه افتراق خود با دیگران تکیه کرده و گفته اند که "منافع هیچوقت اشتباه نمیکنند". آنها همیشه کوشیده اند، خواسته های گروه اجتماعی معینی را به جای خیرعمومی بنشانند. امید بستن به همکاری با آنها بر سر منافع مشترک بی فایده است. همین وضع در طیف افراطی نیروهای موسوم به راست سلطنت طلب نیز عینا حاکم است، آنها نیزمشابه گروه پیشین، تحت بهانه های دیگر، جز تخریب و تفرقه جویی عملکردی ندارند. هر دو این گروهها بستر مناسبی برای فعالیت نفوذیهای جمهور اسلامی بر علیه بخشهای اصلی اپوزیسیون هستند.
اما، کسانی هم هستند که اصل همکاری با دیگران را برای خیر عمومی در صحنه میپذیرند، ولی در مقام عمل متاسفانه برعکس رفتار میکنند. آنان یا بر این تصورند که تنها بعد از اینکه به یک ثقل نیرومند تبدیل شدند، با دیگران همکاری خواهند کرد، چون درغیر اینصورت هر نوع همکاری از سوی آنها بابقیه به نفع رقبا تمام خواهد شد و یا اصولا هیچ نوعی از همکاری بین آنها و مشروطه خواهان نمیتواند شکل بگیرد چون سلطنت مشروطه با جمهوری از دو جنس کاملا مختلفند. به عنوان مثال برخی از جمهوریخواهان و چپ گرایان، بخشی دیگر را متهم میکنند که با پذیرش همکاری مشترک با طیف مشروطه خواه، راه اتحاد" همه با آقای رضا پهلوی" را برای بازگشت استبدادسلطنتی هموار میکنند. آنها در واقع جایگزینی نظام ولایت فقیه با یک نظام دموکراتیک را، تنها در انحصار ثقلی از نیروهای چپ گرای شبیه خود میدانند و برای اتحاد "همه با من" نوع خود میکوشند و معلوم هم نیست مرجعیت واعتبار "خود ساخته" آنها برای تعیین خوب و بد دیگران از کجا آمده است. سود این رفتار آنها، حتی اگربه جیب جمهوری اسلامی نرود به جیب خود آنها هم نمیرود. آنها ظاهرا با شاه و شاهی در کشور مخالفند ولی هر یک در دنیای کوچک خود، شاهِ شاهانند. "راستهای چپ نمای آنها" که بیش از 4 دهه بر طبل اصلاح نظام دینی، تغییر رفتار "رهبری" وعادی سازی شر اهریمنی آن میکوبیدند، حتی فراتر از این می روند وهر نوعی از همدلی بین گرایشات مختلف دموکرات و یا حتی افراد سرشناس ایرانی در خارج از کشور را که مخالف رژیم حاکم برکشورهستند، به هیچ وجه بر نتافته و آنها را آلت دست بیگانه و پروژه ای برای"رهبر تراشی" به دستور آنان معرفی میکنند وهمنوا با جمهوری اسلامی، این همکاریها را کانالی برای اعمال نفوذ دشمنان در تعیین سرنوشت ما و زمینه سازی برای حمله نظامی به ایران مینامند و یا بسیاری بهانه های دیگر که من از ذکر آنها در این جا میگذرم. اما تجارب تلخ ثبت شده بر صفحات پر ازخون کارنامه جمهوری اسلامی و ...، ماهیت شرآلود این نظریات "نوین" را هم خیلی زود آشکار خواهد ساخت. تردید نباید بکنیم که همکاری طیفهای مختلف دموکرات، بر اساس خیرعمومی و منافع مشترک، در داخل وخارج از کشور بر تفرقه جویی های آنان پیروز خواهد شد.
نيت واقدام ابولفضل عزيز در دعوت از مخالفين حكومت جمهوري أسلامي براي همدلي و همكاري و اتحاد بر اساس خير عمومي و منافع مشترك، كاريست درست و ملی و نه ضد ملی، و طرح آن در اين فضائي كه تدبير حكومتيان تفرقه را بر همكاري در درون اپوزيسيون به بلندترين صدا تبديل كرده، شجاعت اخلاقي و جربزه ميخواهد، كه بسياري از آن تهي اند، خصوصا آنهايي كه نتنياهو را به جاي خامنه اي مينشانند، يا پست گذار را با كلماتي چون كهولت سن و بي سياستي تحقير ميكنند و یا به دروغ مدعی میشوند که رضا ّپهلوی یا فلان خانم از نتنیاهوخواسته بر سر مردم ایران بمب بریزند.
تاریخ: چهارشنبه, 24. آوریل 2024 - 22:17
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: نظرات
دیدگاه:

با درود
دوست عزیز اقای محسن کردی
دقیقا درست نوشته اید ولی نقطه ای را که متاسفانه فراموش کرده اید اینه که این اقا ویا خانم سیمای ازادی مثل رهبرشان از سوراخ موش نه معذرت می خواهم از چاه چمکران دنیا رو می بینند و افاضات میفرمایند. مگر نه اینکه رهبر بزرگ در غیبت ضغرا بسر میبرند
راستی اقای کردی شما هم عجب حوصله ای دارید...

ادامه نظر:
تاریخ: چهارشنبه, 24. آوریل 2024 - 20:06
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: خدا رو شکر رضاپهلوی شریک جرم پیدا کرد
دیدگاه:

 از نگاه تورک اوغلو بزرگ ایرانگلوبال و دانشمند همه چیز دان و باسواد ما  تابحال سلطنت طلبان و مرکز گرایان و رضاپهلوی عامل عدم اتحاد سیاسیون داخلی وخارجی ومردم بودند.. حالا  آقای ابوالفضل محققی هم به جمع ما پیوستند. به گروه خوش آمدید. 

ادامه نظر:
تاریخ: چهارشنبه, 24. آوریل 2024 - 20:01
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: وحشت مسعود رجوی و مریم
دیدگاه:

نویسنده «سیمای آزادی» از این مقاله به وحشت افتاده. این که زنان دارند برای آزادی شان مبارزه می کنند باعث وحشت مریم و مسعود و کل مجاهدین شده. آخه آنها هم با این لباس مشکل دارند.  زنانی که در عکس هستند هرگز در ارتش و صفوف مجاهدین جای نخواهند داشت. برادر یا خواهر مجاهد ما این که زنان دارند با خامنه ای در میافتند مساله او نیست بلکه مساله این است که این عکس فوتوشاپ است. درست میگوید اما چون فوتوشاپ است معنی اش این نیست که زنان و دختران در این چند ماه این گونه نگشته اند. عکس را من از گوگل برداشته ام و از روی یک ویدیوی یوتوب. صحن های خیلی خفن تر از این هم در یوتوب دیده ام این که چیزی نیست. ضد زن بودن و ضد آزادی بودن از این آدم میبارد. وقتی در رقابت های ریاست جمهوری بحث حجاب پیش آمد احمدی نژاد گفت: مشکل دختران و زنان ما پوشش شون هست؟ حالا این رفیق مان به شیوه احمدی نژاد بحث رو انحراف میبره و میگه دوران گرانی کالا و قحطی و فقر و گرسنگی مردم در سردر مقاله اش منتشر میکند». حالا چون قحطی و گرسنگی هست مردم بروند مثل خواهر مریم و زنان مجاهد لباس بپوشند؟ چرا جرات نمی کنی با اسم حقیقی است خودت رو رسوا کنی؟ آغا اینا چقدر اینقدر ترسو هستند! از انقلاب فرهنگی چین برای چی روایت آوردی؟ برای این که اگر کسی مخالفت با نظرات ات کرد و دختری برجستگی های بدنش معلوم شد ببری اردوگاه کار!! آهای کیانوووووش توکلی ی ی ی! این دایناسورها و آدمخورا رو از کجا میاری میندازی به جان زنان ایران؟؟؟؟ آغا اینا کی هستن دیگه! سال به سال دریغ از پارسال! فک کنم پا به سن گذاشتن دیگه قدرت تفکر ازشون سلب شده. یکی اینا رو ببره خانه سالمندان آبرو ریزی نکنند. 

ادامه نظر:
تاریخ: چهارشنبه, 24. آوریل 2024 - 18:43
عنوان دیدگاه: فاجعه ناظران طلسم شده
دیدگاه:

دروووود!

تلخگفتاری  در نکوهش ناظرانی که بیش از چهل و پنج ساله که طلسم شده قدرت و جاه طلبی هستند.

قُضّات گیوتینی الله میدانند که اتّهامات، واهی و مزخرفند. امّا در پسزمینه این شقاوت و ددخویی، فقط امتیاز و سائقه قدرتپرستی مطلق و کسب منافع نجومی از راه غارتگری نهفته است و بس و ضامن غارت و اقتدار نیز، خونریزی است. متصدّیان و مُجریان قدرت الهی فقط با خونریزی و کشتار جوانان و نوجوانان و انسانهای سرکش و بزرگیجو میتوانند به دوام و سیطره نکبت بار خودشان ادامه دهند. آنها، حُکم را اجرا خواهند کرد؛ ولو هشت میلیارد مردم جهان اعتراض کنند!. حُکم، حُکم قدرت افسار گسیخته است که هیچ مسئولیّتی در قبال اعمال و تصمیمات خودش ندارد؛ زیرا خود را مصدر حقیقت محض و هرگز خدشه ناپذیر میداند.  واقعیّت درد انگیز و خانه خراب کن روح و روان آدمی، واکنش آنانیست که بیش از چهل و پنج سال آزگار است که شاهد به دور انداختن «جان و زندگی» هستند و حضرات همچنان برای تسخیر قدرت مطلق به هیچ کاری کارستان برای مقابله و عزل حُکّام بی لیاقت و براندازی آنها، میلیمتری گامهای همبستگی برنمی دارند تا همیشه و ابد «جانستانی و جان آزاری» را از چهره جامعه ایرانی و خاورمیانه بتوان زدود و نابود کرد. داستان فاجعه رفتاری و گفتاری کنشگران ایرانی و تحصیل کردگانش را در رویارویی با حکومت خونریز الهی تا کنون هیچکس نتوانسته تحریر کند. فاجعه بی فکری. بی حمیّتی. بی سوادی، بی خیالی. بی آبرویی. بی وجدانی. و از همه هولناکتر بی احساس و فهم بودن در برابر اینهمه جنایتهای هولناک.

ادامه نظر:
او را به در خواهند آویخت یا در ملاء عام یا پنهانی در مخوفگاه الهی. برای زهر چشم گرفتن از پیر و جوان و دختر و زن و کودک. شاید اینقدر باید در این سرزمین، خونها ریخته شود؛ طوری که دیگر هیچ دریایی نتواند با اقیانوس خونریزی در تحت سیطره فقاهتی برابری کند و دیگر هیچ ایرانی نیز نباشد که بخواهند گردن او را قطع و حاکمیّت الله بلعنده را تامین و تضمین و ترضیه کنند. الله معمّم [= خامنه ای = گدای سر خرمن] خونخواریست که زخم عقده هایش را فقط با خونریزی میتواند التیام دهد. خامنه ای و اعوان و انصار خبیثش با کشتن و آزار فقط حقارت ذاتی و گداصفتی وجودشان را تا امروز اثبات کرده اند.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان
تاریخ: چهارشنبه, 24. آوریل 2024 - 14:57
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: سعید سلطانی : واقعیش  نه !…
دیدگاه:

سعید سلطانی : واقعیش  نه ! چون از تمام این جماعت کاری جز ناامید کردن و هرز دادن نیروهای مردمی داخل ، کاری ساخته نیست ! 
در سیاست اشتباه اول ، اشتباه آخر خواهد بود . 
بگذریم  از اینکه بعضی حضرات داعیه چهل و پنج سال  مبارزه با حکومت رو دارن ولی خروجیشون فقط گرفتن فاند و سفرهای تفریحی برای مذاکرات آزاد سازی ایران در جزایر خصوصی سرمایه داران بوده !

ادامه نظر:
تاریخ: چهارشنبه, 24. آوریل 2024 - 14:17
عنوان دیدگاه: درایت سیاسی داشتن؛ یعنی همگام شدن با هنگام
دیدگاه:

درووود بر محسن و جیلو عزیز!

اندکی کج و معوج رفتن برای رسیدن به صراط المستقیم!

جیلو عزیز،  لُب مطلب را در یک جمله گفته است: «حضرات از ترس اینکه اعتبارشان در رقابت با دیگران به محک بخورد و متوجّه شوند که چندان وزنه ای نیستند، میهراسند و میرمند». تمام بحثها و سنجشگریها و انتقادهای تند و بی امان من نیز بر سر همین مسئله است. نیامدن به میدان همآوردی و مدام نق زدنهای بی پایه و مواضع حق به جانب گرفتن برای مدّعیان به مراتب آسانتر است از وارد میدان شدن و خویشآزمایی چند و چون لولهنگ خودشان!

اگر بحث «حسادت و پدرکشتگیها» را کنار بگذاریم، من هنوزم بر این اندیشه ام که مشارکین در همبستگی باید تا میتوانند از «ایدآلیزه کردن شخصیّت مشارکین» به شدّت پرهیز کنند و آنها را به حیث انسانهایی در نظر آورند که برآنند در کنار یکدیگر به کاری کارستان اقدام کنند و تصمیمها و مواضعشان میتوانند به اشتباه و خطا و حتّا دلخوری نیز آمیخته باشند. امّا باید کاری کارستان را پیش برد، پیش از آنکه بیگانگان و حُکّام فقاهتی بخواهند حرف اول و آخر را بزنند.

موضع حُکام در شرایط فعلی نسبت به زنان و دختران، دقیقا  پرتوهای «سپیده دم هنگام» را برای اقدامی کلیدی نوید میدهد که اگر مدّعیان «اپوزیسیون» به اندازه یه پشه، شعور و درایت و فهم سیاسی داشته باشند، باید سریع در کنار یکدیگر و با همبستگی خدشه ناپذیر با «هنگام» بدون هیچ تعلّلی «همگام» شوند؛ وگر نه آخوندها پاش بیفته خیلی هم خشن تر از قبل به سرکوب زنان و دختران اقدام خواهند کرد.

این گوی و این میدان.

شادر زیید و دیر زیید!

فرامرز حیدریان.

 

ادامه نظر:
تاریخ: چهارشنبه, 24. آوریل 2024 - 13:52
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: این مقاله نویسنده ای هم دارد…
دیدگاه:

این مقاله نویسنده ای هم دارد یا وحی شده ؟

ادامه نظر:
تاریخ: چهارشنبه, 24. آوریل 2024 - 13:46
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: اصغر جیلو:
دیدگاه:

اصغر جیلو:

ادامه نظر:
نكاتي در مورد "كار زار من وكالت ميدهم" به نوعي با اين نوشته مرتبط است. اين كه آيا چنين تاكتيكي در آنموقع درست بود يا غلط مورد نظر من نيست:
در روشهاي متعارف نظر سنجي معمولا رقمي بالاي ١٠٠٠ را در نظر ميگيرند و بطور تصادفي براي ثبت نظر افراد اين "سمپل" با انها تماس ميگيرند و سوالاتي از پيش تعيين شده را از آنها مي پرسند. بعد از آن به تحليل داده هاي به دست آمده مي نشينند و گرايش اصلي و فرعي در سوالات را از داده ها استخراج ميكنند. در سالهاي اخير روش هاي ديجيتالي در دنياي مجازي بر روش كلاسيك گفته شده نيز افزوده شده است كه با نمونه هاي إن توسط موسسه گمان آشنا هستيم كه نتايجي تا به امروز قابل اتكاء نسبي بوده است. از يك نظر طرح وكالت ميدهم داراي يك سمپل و نمونه ٤٣٠ هزار نفري است كه حدود ٥٠٠٠ آن وكالت نميدهم وبقيه يعني ٤٢٥ هزار نفر به آن پاسخ آري گفته اند. دو ايراد ميتوان به اعتبار اين داده ها گرفت؛
اولين آن روش مراجعه با افكار عمومي است كه از مراجعه راندوم و تصادفي تهي است. اين ايراد وارد است ولي اولا اين ايراد در مورد آراي منفي هم صادق است وثانيانيا با يك محاسبه فرضي در مورد ميزان اشتباه حداكثر، ميتوان به يك نظر نزديك به واقعيت در اين مورد دست يافت. حتي اگر فرص را بر اين بگذاريم كه كه از هر ١٠٠ نفر ٩٩ نفر از آمار به دست آمده به دليلي موجهي حذف شوند و فقط نظر يك نفر از اين ١٠٠ نفر ثبت شود در اينصورت ٤٢٥٠ نفر مًوافق وكالت و
.٥ نفر مخالف آن بوده اند. حتي اگر ٥٠ در صد از رقم ٤٢٥٠ يعني نصف آنرا هم باطل اعللام كنيم وبه نفع مخالفان وكالت كم بكنيم باز يك سمپل ٢٠٠٠ نفر موافق در مقابل ٥٠ نفر مخالف خواهيم داشت ، يعني گرايش اصلي در جمعيت نمونه با در صد بالايي به نفع وكالت ميدهم بوده كه ميتوانست منعكس كننده گرايش غالب در بين مخالفان حكومت در جامعه سياسي ايران باشد. استفاده از چنين روشي را بايد جز حقوق هر مدعي رهبري سياسي در اپوزيسيون دانست كه براي و وزن كشي سياسي و كسب مشروعيت بتواند استفاده كند. يك از دلايل مخالفين نظام در اپوزيسيون با اين روش هراس آنان از مشخص شدن وزن كم واقعي آشان در جامعه سياسي اپوزيسيوني است. اما ايراد دوم به طرح وكالت اين است كه ميً گويند كه اغلب آراء از اكانتهاي فيك صادر شده است. اين ادعا فاقد اعتبار است. در توءيت ميتوان از اكانت جعلي استفاده كرد و لي در پتيشن چنين امكاني بسيار محدود و كم دامنه است و بطور ديجيتال ناممكن است و علاوه بر اين، براي امضاي مخالفين طرح هم همين موضوع ميتواند مطرح باشد. اما به نظر من ايراد وارد و به جا هيچ يك از دو مورد فوق نيست ، تنها ايراد واقعي كه ميتواند طرح شود فقدان داده ها در مًورد گرينه ممتنع و يا نميدانم است كه در طرح وجود نداشته است و من تا حال نديده و نشنيده ام كه كسي بر اساس چنين ايرادي آن را رد كرده باشد.
تاریخ: چهارشنبه, 24. آوریل 2024 - 13:44
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: ابوالفضل عبدی : ٱقای محققی ،…
دیدگاه:

ابوالفضل عبدی : ٱقای محققی ، مشاهده میکنید ؟  حتا یک نفر صحه نگذاشته بر توهم شما .
 توهمی که ضرب المثل  ٱقای سینا منیعی  ، جان کلام را بیان میکند . 
این ٱقا و خانمی که به ٱنها دل بسته اید پرچم مبارزه را  دوباره بر افراشته کنند ،  مگر نمی بینید و نمی شنوید که از دور دارند برای بنیامین نتانیاهو کف میزنند و هورا میکشند که به جای موشک بمب بر سرایران بیندازد ؟ ٱنها سرنگونی خامنه ای و سپاه را میخواهند به هر قیمتی که به خیال خودشان راه حکمرانی برای انها باز بشه .
ٱدم شک میکنه که خدای ناکرده سلامتی  تان به خطر نیفتاده باشه به دلیل کهولت سن و قلم فرسایی بیش ازحدتوان در عرصه ی سیاست .

ادامه نظر:
تاریخ: چهارشنبه, 24. آوریل 2024 - 13:41
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: نوشته شما را باید با طلا…
دیدگاه:

نوشته شما را باید با طلا نوشت،ولی برای عملی شدنش نیاز به فرهنگ سازی ست.منافع طرفداران افراطی رضا پهلوی ،گروه های سیاسی ،از چپ ،سوسیال دمکرات تا ملی مذهبی ها و جبهه ملی چی ها و جمهوری خواهان مدعی سوسیال دمکراسی در حرف از  باب همگرایی و اتحاد ها مینویسند ولی منافع گروهی و "حرف من حرف است و حرف حقه"در تارپوتشان رخنه کرده منظورم خارج نشینان را میگم.وگرنه داخل ، در زندانها پدر اجتماعات اعتراضی ،هم باهم بوقوع میپیوندد.فائزه با نرگس مشکلی ندارند،در ایران تشکیلات سازمان هر روز ضربه می‌خورد ،در تاشکند بحث سیاسی و منافع جناحی کولاک میکرد.کیانوش گرامی خطاب تان به داخل باشه.خارج نشینان فقط به درد "تشکیل کنگره و کنفرانس"میخورند و بس.

ادامه نظر: