رفتن به محتوای اصلی

نگاه از فراز سالی درس‌آموز به برساخت ِ «زن – زندگی – آزادی»
28.08.2023 - 17:53

این متن با افزوده‌هایی اندک، شکل نوشتاری سخنی است که طی نشست 4 شهریور 1402 بروکسل ایراد شد. نشست مزبور با سرنام «آسیب شناسی جنبش انقلابی زن، زندگی، آزادی» به دعوت «شبکه‌ی زن – زندگی – آزادی» بلژیک برگزار گردید.

نگاه از فراز سالی درس‌آموز به برساخت ِ «زن – زندگی – آزادی»

آسیب شناسی در چه چیز؟

جنبش «زن – زندگی – آزادی» در خودش آسیبی نداشت تا بخواهد آسیب شناسی شود. نیروی پیشبرنده‌‌‌اش، از به میدان کشیدن توش و توان خویش هیچ دریغ نکرد، هر چه داشت مایه‌گذارانه در میان نهاد، در جهش و برون‌داد ِ نهان ِ خود چیزی کم نگذاشت و با کوبیدن ِ مُهر ِ خود بر چالش گرهی در کشور، یعنی رویارویی جامعه و جمهوری اسلامی، برای آینده‌ی چالش ِ ملی سرمایه‌ی مانا‌ اندوخت. «زن – زندگی – آزادی» را همین بس که ایران برساخت ِ پسا مهسا، همان ایران پیشا ژینا نیست.

نگاه‌هایی که این جنبش انقلابی را با «شکست» توضیح می‌دهند و عامل اصلی را هم در به میدان نیامدن «قشر خاکستری» می‌جویند، اگر هم دچار محافظه‌کاری نباشند دستکم مشکل در شناخت تحولات کشور دارند. این جنبش، نه تنها شکست نخورد بلکه در وسع خود، دستاوردهایی پابرجا و بسیار ارزشمند بر جای گذاشت. در آن، خانه‌های زیادی خیابان را حامی شدند ولی قرار نبود که حد مایه‌گذاری‌  هم‌سان باشد. کسری جنبش را باید در عدم پختگی کافی برای همراهی مولفه‌های اجتماعی دید.

آسیب شناسی را اگر نیاز داریم که داریم، نه متوجه ِ واکاوی هسته‌ی سازنده‌ی این جنبش که باید در گشت و واگشت روندی جست که جنبش «زن – زندگی – آزادی» برهه‌‌ای از آن بشمار می‌رود و البته  درخشان‌ترین، طولانی‌ترین و بالاترین فراز آن‌‌ تا به امروز. نارسایی‌ها به گسست‌ها در روند جامعه‌ی جنبشی برمی‌گردد و تا اندازه‌ای به هم ناآمادگی و هم کژکاری‌های رفتاری مخالفانی از نظام. پس شناخت را نه در خود این جنبش که بر فهم روندی باید گذاشت که این جنبش بر متن آن پیش رفت.   

شناسه‌ی اصلی «زن – زندگی – آزادی» و بستر انقلابی آن

این پدیده‌ی اجتماعی – سیاسی قبل از همه در انقلاب فرهنگی علیه تعلقات و تحمیلات حکومت تعریف‌شدنی است. غُرش ِ بارش ِ تند ِ ابرهایی تراکم یافته در طول 45 سال واپسگرایی، با‌ فریاد رهایی تنانه در فضای کشور، بیان آزادی سبک زندگی در برابر نظام نهی از منکر و تقابل طغیانی با ارزش‌های حکومتی متحجر. یک انقلاب‌ فرهنگی ملی با درون‌مایه‌ی مدرنیته و با پیامی رسا به نظام تا بشنود که بیشترینه‌ی این جامعه به ویژه‌ در سیمای زن و جوان خود، موازین و معیارهای آن را برنمی‌تابد.

این انقلاب فرهنگی اما در وجه سیاسی ِ خود‌، همه‌شمولی ضرور ِ انقلاب را نداشت. لذا از جنبش انقلابی فراتر نرفت و به کیفیت انقلاب در معنای «جامعه نخواهد و حکومت نتواند» فرانروئید. با همه‌ی اهمیت خود فقط فازی بود از یک روند، و چرخش‌گاهی بر بستر انقلابی خود ویژه‌ی ایران کنونی‌ که مشخصه‌‌‌‌ی آن نه وقوع انقلاب به شکل انفجار یکباره، بل در آتش‌فشانی روندگونه است. «زن – زندگی – آزادی» همه‌ی مولفه‌های روند انقلابی را نمایندگی نمی کرد تا حائز کامیابی نهایی شود.

نمودهای این انقلاب روندی و تعالی فزاینده‌ی آن

پروسه‌ی مورد نظر چونان بدیل سترونی اصلاح نظام، ره را مبتنی بر چالش جامعه‌ی تبعیض‌ستیز علیه نظام سیاسی تبعیض‌بنیاد می‌پوید. پیمایشی در گذار از چرخش‌گاه‌های: تیر داغ دانشجویی 78، خرداد شهروندی 88، عصیان فقر دی 96، خیزش معیشتی آبان 98 و «زن – زندگی – آزادی» شکوفای 1401. نیز در بروزاتی چون خشم عمومی علیه شلیک موشک به هواپیمای مسافربری، اعتراض به بی‌آبی‌، تحرکات کارگری، زنان، معلمان، بازنشستگان، مالباختگان، دانشجویان و فرهنگ‌پروران.

روند چالشی در برابر این نظام تبعیض‌بنیاد، از انواع برآمدهای تبعیض‌ستیزانه‌ی غیرهمزمان می‌گذرد. از اعتراضات معیشتی وسیع تا برابر حقوقی‌خواهی جنسی و جنسیتی، رفع اجحافات دینی و مذهبی و رسیدن به حقوق ملی و مقاومت‌های فرهنگی و هنری ... که در هر فاز با یکی از این تبعیض‌ستیزی‌ها و یا ترکیبی از آنها به نمایش در می‌آید. برآمدها نیز مدام فراروییده‌هایی‌‌ از سطح مبارزات مطالباتی به خیزش‌ها و جنبش‌های انقلابی‌ و به لحاظ محتوی اجتماعی و پایگاهی، هربار ترکیبی‌تر از قبل.

با چنین تبیینی از واقعیت‌ها، بهتر می‌توان به این حقیقت پی برد که چرا روند انقلابی در تک فازهای خود نمی‌تواند باری بیش از ظرفیت خود حمل کند. نیز چرا در همانحال هر خیزش‌ و جنبشی از این انقلاب روندی نشان خود را بر پروسه‌ی جاری می‌نهد و برای ظهور متعالی‌تر آتی ره می‌گشاید. با چنین نگاهی، هم می‌توان از توهم پیروزی بلاواسطه در امان ماند و هم مصون از یاس ناشی از ترکیدن حباب خوش‌خیالی‌ها. همچنین به دام تفاسیر محافظه کارانه‌ی پسا جنبش‌های انقلابی نیز نیفتاد.            

«زن – زندگی – آزادی»، جنبشی عمیقاً سکولار و دمکرات

روند انقلابی جاری در فاز «زن – زندگی – آزادی»، ترجمان سیاسی خود را در سکولار دمکراسی بروز داد. عمده معیار سنجش سکولاریسم و لائیسیته در ایران، همانا آزادی زن از قیود مردسالاری و پدر سالاری تبلور در جمهوری اسلامی دارد. زایایی و بالندگی سکولاریسم در هرجایی سنجیدنی با عمده گرهگاه رهایی است و مثلاً در انقلاب کبیر فرانسه‌ با رهیدن از سلطه‌ی کلیسا (لائیسیته)، در ایران کنونی اما دگرگونی فمینیستی در موقعیت حقوقی زن چه در رابطه با دولت و چه فرهنگ عمومی.

«زن – زندگی – آزادی» بار عمیق آزادی‌خواهانه و دمکراتیک داشت و دارد؛ زیرا نافی جوهر تبعیض است و بدیل اثباتی در قبال تبعیض. جنبش انقلابی مهسا، بدیل‌ نوع آزادی‌خواهانه و دمکراتیک علیه ایدئولوژی حکومتی و حامیان آن را به تعریف برخاست. حکومتی که در خصوصیت‌هایش، پیش از همه تعین در دین‌سالاری دارد و مشخصاً هم در سیادت تشیع و بگونه‌ی مضاعف ولایی. نتیجه هم، جامعه‌ی جنبشی علیه تقسیم جمعیت به خودی و غیرخودی و حکومت اقلیت ِ خاص بر اکثریت ِ عام.

آسیب شناسی و عملکردها در صفوف مخالفین نظام

نکته‌ی نخست در این رابطه سنجش واقع‌بینانه‌ی توان اپوزیسیون و حد تاثیرگذاری آن بر جزر و مد جنبش است. واقعیت آنست که مخالفان برون‌مرزی نظام، نقش تعیین‌کننده اعم از مثبت و منفی در «زن – زندگی – آزادی» نداشتند. از اینرو هر آسیب شناسی که بخواهد هر کاسه کوزه‌ را سر اپوزیسیون بشکند، خواسته یا ناخواسته منویات نظام را پیش می‌برد و اگر هم بخواهد همه را به پای یک جریان  و یا چند جریان آن بنویسد، نه در کار تحلیل وضعیت که کیسه‌دوزی برای جریانی معین است.

اینها اما، آسیب شناسی در کارکرد اپوزیسیون نظام و عمدتاً نیز در اپوزیسیون برون‌مرز را منتفی نمی‌کند که بودوباش واقعی‌اش را در متن آن شش ماه نمایاند. این طیف، هم توانایی‌هایش را به نمایش گذاشت و هم نارسایی‌های خود را عیان کرد. بروز آن ناآمادگی‌هایی که، از آنها رنج مزمن ِ دیرینه می‌برد. در این آزمونگه بسیار حساس، شاهد ذهنیگرایی‌ها در تبیین این برآمد و نوع مواجهه‌ها‌ی عملی با آن شدیم که دوسویه‌اند: هم انحصارطلبی‌ها و فرقه‌گرایی‌ها و هم انزواجویی‌ها‌ و محافظه‌کاری‌ها.

پدیده‌ی مثبت همسویی‌ها در اپوزیسیون، در حرکت میدانی نمایان شد و اوج آن، عظمت برلین. تجمعی که لرزه بر اندام رژیم انداخت، همدلی‌ها را در اپوزیسیون دامن زد و تاثرپذیری سیاست‌های بین المللی نسبت به ایران را در پی داشت. بررسی تقویمی‌ تحرک اپوزیسیون بر متن «زن – زندگی – آزادی»، دو بازه‌ی سه ماهه دربردارد. مشخصه‌ی سه‌ماهه‌ی نخست هم افزایی‌ها و خصلت‌نمای دومی، تفرقه و انحصار‌طلبی. در اولی همه‌ی اپوزیسیون سهیم، در دومی اما مقصر اصلی عمدتاً سلطنت‌طلب افراطی.

این جنبش تغییر در توازن قوا پدید آورد؛ درس بگیریم!

«زن – زندگی – آزادی»، ریزش در حکومت برآمده از دل انقلاب 57 را سرعت بخشیده و رویش در جامعه‌ی معترض روان در راه انقلاب را شتاب داده است. حکومت ِ اینک دیگر اقلیت، تنها به اتکای سرکوب سازمانیافته دوام دارد. وگرنه، در ذهن اکثریت قاطع جامعه، بی آینده و رفتنی است. عبور ملت از جمهوری اسلامی فقط هم ‌تجربه‌ی ناشی از شکست اصلاح‌طلبی نیست بلکه استنتاج از خصلت نظامی است که در آن برکناری قدرت حقیقی، لازمه‌ی کنار گذاشتن قدرت حقوقی است و نیز برعکس.

اهرم اصلی بقاء در جمهوری اسلامی کنونی، سرکوبگری و نقش جدی آن در سیاست است. تبلور سازمان‌یافتگی اقلیت حاکم متشکل از رانت‌خواران فرادست تا پایینی‌های تحت الحمایه است. اما همین خود، علیرغم هیبت ترساننده‌اش‌ به پشتوانه‌ی چالش پیگیر جامعه با نظام و تراکم بحران‌های موجود در وجه ابربحران که خبر از افلاج رژیم می‌دهد خیلی هم شکننده. مقابله‌ی گفتمانی با این حربه‌ی ترعیب نظام، اهمیت بسیار دارد و به موجب آن، روشنگری درون نیروی سرکوب نیز بسی ضرور.

این جنبش نشان داد که اصل بر جنبش‌های اجتماعی با هر فراز و فرود در آنهاست و نیروی تغییر که مردم باشند زیستمند و مبارز درون‌مرز. شاه‌کلید چالش جامعه و نظام در ایران کنونی اتکاء بر جنبش‌های اجتماعی و گره خوردگی اینهاست و امکان محاصره‌ی مدنی نظام، محقق تنها در اتصال همه‌ی مولفه‌های اجتماعی تبعیض‌ستیز با همدیگر. در این میان، تاکید ویژه بر یک واقعیت حیاتی است. اینکه: نظام را نهایتاً اقتصاد زمین خواهد زد و لذا سکولار دمکراسی به بارنشستنی در ترکیب معیشت و آزادی.

اما نباید اجازه داد که پتانسیل مبارزاتی مردم ایران زیر تز موذیانه‌ی تقسیم درون‌مرز و برون‌مرز هدر رود. این را ورشکستگان دامن می‌زنند تا سستی‌ها و ناکارآمدی‌های خود را توجیه کنند. خطاها در صفوف مخالفان را لازم است خود آنان برطرف کنند تا مماشات‌گر شرمگین نتواند موفق به مسخ ظرفیت مبارزاتی این مردم شود. اپوزیسیون برون‌مرز با کمیتی بزرگ ‌دنیایی تجربه در خود دارد و ثروتی برای جامعه است. اپوزیسیونی که وظایف خطیری دارد و می‌باید عمل به این وظایف کند.

کدام روی‌کرد کلان؟

بازتاب این روند اجتماعی در سیاست، گزینش مشی گذار از جمهوری اسلامی است. مشی‌ای زمانبر و پروسه‌وار که ضرورت تجمیع و هماهنگی همسو‌ها را تامین و هم‌بسته خواهد کرد. «مهسا»، خود تمرین بزرگی بود در این مشی‌ که به لحاظ هدف سلبی، تعیین تکلیف با موجودیت جمهوری اسلامی را تعقیب و از نظر اثباتی، در پی استقرار سکولار دمکراسی شد. همانی که از نظر جمهوری خواهان سکولار دمکرات، شکل ساختاری مطلوب آن سیستم جمهوری است چونان پاسدار واقعی جمهوریت. 

روی‌کرد ملی، «همه با هم دمکراتیک» حول گفتمان سکولار دمکراسی است که در سه ماهه‌ی نخست «زن – زندگی – آزادی» به نمایش درآمد؛ و هم‌زمان مقابله با هر نوع «همه با من» و نیز «همه با هم اتمیزه» که در بازه‌ی دوم این جنبش انقلابی همچون آفت سربرآوردند. «همه با هم» دمکراتیک روش استنتاجی عام از کامیابی‌های ملی طی تاریخ است و بر همین عامیت در رفتاری دمکراتیک تکیه باید کرد و نیز رعایت ظرایف کار جمعی، تا سکتاریسم نتواند ضرورت «همه با هم» را خطر بنامد!

فراموش نکنیم که بدترین استنتاج از روند انقلاب 57 اینست که بخاطر شومی «همه با من» خمینی، به نفی اصل همه با هم دمکراتیک برسیم. مبارزه برای پیروزی است و پیروزی نیز در گرو نیروشدن و بسیج نیرو. بحث را باید بر چگونگی گردآمدن نیرو و مناسبات درون اجماع همگانی متمرکز کرد و نه بخاطر مبادا رهبری دیگری بر گریز از ضرورت تجمیع ملی! اپوزیسیون، هم با تهدید انحصارطلبی و برتری‌جویی مواجه است و هم تحدید ناشی از تنزه طلبی و فرقه‌گرایی. هنر، خنثی‌سازی این آفت‌هاست.

ارکان روی‌کرد کلان

راهبرد ملی در گذر از جمهوری اسلامی به سکولار دمکراسی، نیازمند ِ روش تکیه‌ی هم‌زمان بر چند رویّه‌ی هم افزاست: 1) توافق سر گذار از جمهوری اسلامی در عین تفاوت‌های برنامه‌ای، 2) بیشترین انعطاف برای تامین همسویی و همراهی میان اپوزیسیون سکولار دمکرات، 3) مرزبندی با خودمحوری و برتری‌جویی در گفتمان و عمل، 4) تاکید بر تحزب و تشکل، 5) پلاتفورمیزاسیون اپوزیسیون و 6) کوشش در راه ایجاد بلوک همگن سیاسی و تلاش برای هماهنگی این بلوک در مرکز هماهنگی.

حزب چپ ما اکنون هم در بلوکی از جمهوری‌خواهان سکولار دمکرات با نام «همگامی» حضور دارد و هم می‌کوشد امر تجمیع جمهوری‌خواهان سکولار دمکرات را در جهات متنوع به اجرا نهد. در عین حال بر ایجاد مرکز هماهنگی برای ایجاد تفاهم میان همه‌ی سکولار دمکرات‌های همسو در مبارزه علیه جمهوری اسلامی و پایبند تاسیس مجلس موسسان تدوین کننده قانون اساسی جایگزین نظام موجود تاکید دارد. ما بر روش گفتگو میان آنانی هستیم که پیگیر گذار از جمهوری اسلامی به سکولار دمکراسی‌اند.   

«زن – زندگی – آزادی» را در جزر و مد یا همان فراکش و فروکش جامعه دریابیم. یقین باید داشت که نظام تَرَک‌هایی در حال تعمیق شکاف برداشته و جامعه اما در هم‌افزایی و افزودن بر غنای مبارزاتی پیش می‌رود‌. با مقطع جمع‌بست کامیابی‌های مشخص مواجهیم و لحظات بازبینی تا جامعه در خیز دیگر  و متعالی‌تر برآید. وظیفه، تدارک ِ فعالیت پیروزمندانه تر و به پیشواز شتافتن ِ آینده‌‌ی ِ روشنی است که از راه  فرا خواهد ‌رسید. نشست‌هایی چون جلسه‌ی امروز، در خدمت چنین مسیری است. پیروز باشیم.

بهزاد کریمی 6 شهریور 1402 برابر با 28 اوت 2023

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
درسی که هیچوقت آموخته نشد!

درود بر آقای کریمی گرامی!

اصل مطلب را بگویم.

1)- گفتار شما، برداشت شخصی است از رویداد/زلزله/خیزش/انقلاب/شورش/فتنه، طغیان «زن-زندگی-آزادی» یا هر نام دیگری که شما و دیگران دوست دارند به آن بدهند حرفهای شما به ابهامات خاصّ خودش آمیخته است. شما کلیدی ترین مسئله را که «خمیرمایه» آتشفشان «زن-زندگی- آزادی» است، به مولفه هایی کاهش داده اید که با ذهنیّت خودتان همتراز باشند. در حالیکه اصل کلیدی به گرداگرد «آزادی در معنای وسیع آن از فردی گرفته تا اجتماعی و غیره و ذالک» میچرخد. وقتی شما بر مولفه های خاصّی به اسم «سکولار، دمکرات» انگشت میگذارید و کلّ مطلب خودتان را بر حول و حوش آن، تمرکز میدهید و دیگران را به همین سمت و سو دعوت میکنید، حقّ مطلب را ادا نکرده اید آقای کریمی.

شخص شما و دیگرانی که همسن شما هستند و از گذشته تا امروز در بسیاری از رویدادها و مسائل سیاسی، درگیر بوده اید، همواره یک نکته را از یاد برده اید که همانا به قول خودتان نشانگر «عدم پختگی کافی» است که نه تنها از لحاظ پراکتیکی صحت دارد؛ بلکه از لحاظ تئوریک نیز به همچنین. تاکید بر گرایشهای «سکولار، دمکرات» و فراخواندن دیگرانی برای همپا شدن با چنین مولفه هایی از بهر مثلا نمیگویم گذار – که در شرایط و اوضاع فعلی، حرف خطرناکیه!- ؛ بلکه خلع ید و عزل زمامداران فقاهتی نشانگر اینست که شما و همعقیدگان شما- امیدوارم به شما برنخورد- از تئوری و فلسفه سیاست- چیزی نمیدانید!، سوای سطحیات رایج. وقتی شما کفه ترازو را بر مولفه هایی سنگین میکنید که با ذهنیّت و اعتقادات شخصی و گروهی شما همسو باشد، آنگاه خواسته یا ناخواسته به حذف و محدود و ایزوله و رانده شدن دیگران از دامنه کشورداری تلاش کرده اید؛ زیرا مولفه های تاکیدی «سکولار، دمکرات» فقط از لحاظ تئوری و فلسفه سیاست به نام «پارتیکولار» محسوب میشوند که هیچ سنخیّتی با فلسفه و تئوری و دانش سیاسی به ذات خود ندارد؛ چونکه تفکّر سیاسی در واقعیّت اجرایی و زمامداری از طرف مشارکین در دولت باید در تصمیماتی که اتّخاذ میکنند، جامعیّت وجودی مردم را بدون هیچ تبعیضی در نظر آورند تا اقداماتشان به حیث تصمیم سیاسی فراگیر به حساب آید؛ نه اینکه سمت و سوی خاصی داشته باشد که خلاف فلسفه و دانش سیاسی و آیین کشورداری است. یعنی کسانی که بر مولفه های خاصّی تاکید میکنند، دقیقا همان راهی را میروند که جمهوری اسلامی ایران یا به عبارت دیگر، ولایت فقیه تا امروز با سرعت تیرتخش و تخته گاز دارد به پیش میرود و همچنان بر آنست که قرنهای قرن به پیش برود؛ آنهم «پارتیکولار رفتار و اجرا کردن بر حسب مولفه های عقیدتی/اسلامی». به همین دلیل نیز در حذف و پیگرد و کشتار و قتل عام و پایمالی حقوق ذاتی و انسانی تمام گرایشهایی که با مولفه های اسلامی ناهمخوان و ناهمسو و در تضاد و تناقض و تنش هستند با خشونت و خونریزی سرسام آور واکنش نشان میدهد.
مسئله «آزادی» که خمیرمایه «زن-زندگی-آزادی» را پی ریخته است و با صلابت تام در حال گسترش و ریشه دوانی در تمام شریانهای جامعه ایرانی رو به پیش است، دقیقا در صدد لغو و ابطال هر گونه مولفه های «پارتیکولاری» است؛ زیرا «پرنسیپ آزادی»، حقوق هیچ انسانی را پایمال نمیکند؛ بلکه او را مسئول و پاسخگو و متعهد به نگاهبانی و مراقبت و پاسداری از «آزادی» میکند.
تا زمانی که شما و همعقیدگان شما و دیگرانی که خودشان را نیرویی/گرایشی/ پتانسیلی/جبهه ای/ و غیره و ذالک آلترناتیوی میشمارند و بر مولفه های خودشان تاکید ملزم میکنند، همه بدون استثناء علیه آزادی در حال فعالیّت هستند؛ ولو شبانه روز از آزادی و آزادی و آزادی روضه رضوان بخوانند.
مسئله همپایی تمام نحله ها و گرایشها و سازمانها و گروهها و احزاب و امثالهم با «زن-زندگی- آزادی» باید دقیقا به گرداگرد محور «آزادی» همچون سیّارات در منظومه شمسی گرد آیند و هرگز بر مولفه های خاصّی که در تضاد با گوهر آزادی باشد، تاکید نکنند تا امکانهای آفرینش فضای باهمزیستی و باهماندیشی و باهمآیی امکانپذیر شود و دقیقا وقتی من از نفی مولفه های پارتیکولاری سخن میگویم، منظورم دعوت و فراخوان از گرایشهای دینی و مذهبی و سهیم شدن آنها در سرنوشت مردم و میهن به طور کلّی است؛ نه اینکه به حذف و ایزوله و نابودی آنها تحت مولفه های خاصّی رای بدهم. یعنی خلاف مولفه های تاکیدی شما یا دیگرانی با مولفه های خودشان که از نوع حذفی هستند. در کجای دنیای آزاد دیده اید که مولفه های مذهبی و دینی و کمونیستی و غیره و ذالک را از شرکت در سیاست، حذف کرده باشند؟. سیاست به معنای حذف نیست؛ بلکه باهمایی پارتیکولارها بر شالوده سنجشگری و گفتگو و بحث و استدلال و منطق و دلیل و غیره و ذالک برای آفرینش پازل تصمیم گرفتنهای کارسازی که تمام مردم ایران را بدون هیچ تبعیضی شامل شود؛ یعنی اینکه وقتی تصمیم گرفته میشود که تغذیه در مدارس ایرانی توزیع شود؛ آنگاه هیچ فرقی نباید بین بچّه های مردم گذاشت، خواه از خانواده های مسلمان، بابی، بهایی، یهودی، مسیحی، کمونیست، و غیره و ذالک باشند، خواه از خانواده های ادیان و مذاهب و نحله ها و ایدئولوژیهای دیگر. دقّت میکنید چه میگویم؟. و این یعنی کاربست همزمان فلسفه و دانش سیاست هم از لحاظ تئوریک، هم از لحاظ پراکتیک. رویداد «زن-زندگی-آزادی»، میدانی را شخم زد و آفرید که تمام نحله ها و گرایشها و گروهها و سازمانها و حزبها در آن حضور داشتند و اثبات کردند که همه بدون استثنا فقط دلباخته و کشته و مرده مولفه های «پارتیکولاری» هستند به همین دلیل نیز همه آنها در عمل شکست خوردند؛ ولی رویداد «زن-زندگی- آزادی» همچون رودخانه ای پُر خروش به کند و کاو بستر خودش به سوی «آزادی» در جریان است همچنان.
برای پیوستن به چنین رودخانه باشکوهی باید تمام نحله ها یاد بگیرند که از مولفه های پارتیکولاری عقب نشینی کنند و هنر یاری رساندن به شکوفایی «آزادی» را در تئوری و پراکتیک یاد بگیرند. زمامدارانی میتوانند دادگزار باشند که تصمیمهای سیاسی و فرهنگی را از چشم اندازها و دیدگاههای متنوّع، بررسی و انتقاد کرده باشند و هیچگاه به مولفه های پارتیکولاری مقیّد و وابسته و ملزوم نباشند. سیاستمدار خبره و کاردان و دانشمند و باهوش به کسانی میگویند که مبلّغ و مدافع مولفه های پارتیکولاری برغم اعتقادات شخصی نباشند و بکوشند که تصمیمهای سیاسی را در خمره رنگرزی مذاهب و ایدئولوژیها و نحله ها و گرایشها و غیره و ذالک نریزند و با شدّت تمام از چنین تمایلاتی پرهیز کنند و ناممکن بودنش را تضمین و تامین کنند.
وقتی صحبت از «باهماندیشی» میشود که اشتباهی آن را هماندیشی میگویند، منظور این نیست که شما و همعقیدگانتان دور یک میز بنشینید و در باره مسائل خاصّی گپ بزنید؛ بلکه مغزه «باهماندیشی» به این معناست که موضوع بحث از غربال سنجشگریهای متنوّع عقیدتی و فکری و ایدئولوژیکی باید عبور کند تا به نتیجه ارزشمند و کارگذار متحوّل شود. در گرداگرد میز «باهماندیشی» باید مذهبیها باشند، چپها باشند، دمکراتها باشند، لیبرالها باشند، مشروطه خواهان باشند. و همچنین دیگر نحله ها تا بتوان ادّعا کرد که فلان تصمیم بر حسب «باهماندیشی» گرایشهای متنوّع که واتاب دهنده پارتیکولارهای گوناگون اجتماعی هستند، سهیم بوده اند؛ وگرنه آش و کاسه مسئله «کشورداری و میهن آرایی» به همین شکلی خواهد ماند که قرنهاست در ایران پایدار مانده است. حکومت پارتیکولارهای عقیدتی با کاربست انواع و اقسام ابزارهای خشونتی.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
د., 28.08.2023 - 20:02 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.