رفتن به محتوای اصلی

لباسهای معلم مان رنگ و بوی گلهای بهاری را داشت
10.04.2022 - 07:51

 

کسی بدرستی نمی‌توانست ثابت کند که از کجا شروع شد/8

کشيدن لوله های نفت با مرگ بلوطها همراه بود!/9

هیچ قاعده‌ای در مورد آخوندها صدق نمی کرد،چون هم بی شرم و حیا بودند و هم موزی(14)

. راه ها در پاییز از هر موقعی شلوغ تر بود. توی ده دوتا کوچه عمودی ،با شیب های تند یک کوچه ی افقی را که از اول تا آخر ده ادامه داشت قطع می کرد و ده را به شش قسمت تقسیم می کرد و در بین قسمتها راه و کوچه های کوچکتر هم بود. از صبح زود که بیدار می شدیم تا دیر وقت شب وقتی که از خستگی دیگر توان نشستن نداشتیم صدای سگ می شنیدیم. صدای سگ ها زمینه ی همه صداهای دیگر بود که از هر جانوری از صبح تا شب می شنیدیم بعضی از روزها هم آنقدر سر و صدا می کردند که همه را کلافه می کرد و صدای خروس، عرعر خر و مآغ گاو و قار قار کلاغ ها یی که روی گردوهای اطراف ده و در کنار قبرستان می نشستند با واق واق و زوزه سگها در می آمیخت و بعضی از زنها از ترس بد شگونی این کنسرت وحشت حیوانات جیغ می کشیدند و آنها که حامله بودند تکه های کوچک پارچه ویا پنبه در گوششان فرو می کردند که چیزی نشنوند و از پیامد نا شناخته این هماهنگی صدای حیوانات در امان باشند. راههای بین خانه ها بخصوص کوچه ی سرتاسری ده همیشه در طول روز و تا دیر وقت شب شلوغ بود. راه های بین دهات مجاور و همچنین راه های رفت و آمد به شهر و از شهر به دهات در این فصل شلوغتر از بقیه سال بود . بهار همه پخش و پلا می شدند و هر چند خانوار برای چرای گوسفند ان به دامنه های کوه‌های اطراف کوچ می کردند تا اینکه اواخر بهار و تابستان زنها و بچه های کوچک در خانه می ماندند و کسانی که که تکه زمینی‌ داشتند همه‌ ی وقت و انرژی خود را در آن تکه زمین های سنگلاخی برای درو گندم و یا کاشت برنج صرف می کردند . چندین نسل زمینهاتقسیم شده بود و درنسل پدر من قطعات زمین برای کشت و زرع کو چکتر و کوچکتر شده بودند .علاوه بر کمی مساحت زمین‌ها پراکندگی آنها هم دردسر بود یک روز این طرف رودخانه کار میکردی وروز بعد باید کلنگ ،بیل و ورزا و خرت را به آنطرف رودخانه برای کار روی یک تکه دیگر زمین می بردی . در چنین وضعیتی بود که ما بچه ها باید مدرسه می رفتیم. بار دوم بود که در پراشکفت که شامل هفت پارچه ده کوچک و یک ده بزرگ بود مدرسه باز شده بود. از مدرسه قدیم فقط خاطره ها مانده بود که گاهی از بزرگتر هایی که در آن درس خوانده بودند می شنیدیم و هنوز بقایایی از دیوار های مدرسه به جای مانده بود . مدرسه قبل از شروع دروی گندم و کاشتن برنج تعطیل می‌شد که بچه ها به پدر و کس وکارشان کمک کنند.ساختمانی برای مدرسه نداشتیم. در فصل سرما وبارندگی برف و باران از ایوان و یا اتاق یکی از اهالی ده در مقابل پرداخت پرداخت آرد ،برنج ویا قند وچای برای مدرسه استفاده می کردیم و در موقعی که هوا گرم بود در هوای آزاد می نسشتیم بچه‌ ها درگروه های کوچک دور هم می‌نشستند . جمع کردن کلا س اولی ها با هم از همه مشکل تر بود . هم تعدادشان زیاد بود و هم سر و صداشان بیشتر. زمستان مف همه بخصوص کلاس اولی ها آویزان بود . آنقدر مف مان را با آستین هامان پاک می‌کردیم که آستین ها مثل چوب سفت شده بودند .با همان لباس‌ها می خوابیدیم. معلم‌ دوسال اول دبستان ما دختر کدخدا بود .آنقدر زیبا و مهربان بودکه همه ذوق زده صبح زود آماده رفتن به مدرسه می‌شدیم و لباس‌هایی که می پوشید رنگ و بوی گلهای بهاری در کوهه های اطراف مان راداشت. برای مدرسه رفتن هیچ مدرکی برای ثبت لازم نبود . تا آنموقع هیچ کدام ازما شناسنامه یا ،سه جلد، نداشتیم.تو فامیل ما هیچکدام سه جلد نداشتیم. تا آن موقع به سه جلد و یا شناسنامه احتیاجی نداشتیم.

 
 
 
 
Open photo
 
 
 
 
 
 
 
 
Write to Khalifa Musawi

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.