رفتن به محتوای اصلی

حکومت شاه و شخصیت شاه مملو از تناقضات بود! و یادی از دکتر حسن نزیه.
03.09.2023 - 11:48

حکومت شاه از تناقضات و تضادهای درونی و بیرونی بی شماری برخور دار بود. حکمومت شاه نه کاملا  سکولار بود و نه اسلامی!

از یک  سو تنها شاه شیعیان جهان به اسلام تظاهر میکرد و  از سویی دیگر در مجالس و مهمانی هایی که برای غربی ها ترتیب می داد گیلاس ویسکی می نوشید و همه خبرگزاری ها آن را پخش می کردند و مردم مسامان و روحانیت را بر اشفته می ساخت.وقتی  در دهه چها خورشیدی فرح را نایب السطنه اعلام کرد روحانیون غیر تند رو نامه انتقادی برایش ارسال کردند و نوشتند در مملکت شیعه یک زن حق نایب السطنه شدن را ندارد.از یک سو به مذهب شیعه و ظهور امام زمان و زیارت امام رضا افتخار می کرد و از طرف دیگر دکتر مخصوصش دکتر سرتیپ عبدالکریم ایادی بهایی شناخته شده بود که همواره مورد انتقاد روحانیون غیر سیاسی قرار می گرفت که  چرا پزشک شاه شیعیان شاه جهان باید یک بهایی باشد. شاه همه وزارتخانه ها را اداره می کرد و بخصوص وزارت جنگ و خارجه از خودشان هیچ استقلالی نداشتند.

سازمان برنامه و بودجه بدون اجازه شاه هیچ چیزی را تصویب نمی‌کرد.شاه همیشه از مارکسیسم اسلامی سخن می گفت و غرب را به وحشت انداخته بود که در ایران اسلام و مارکسیسم به وحدت رسیده  اند و اگر این جریان پیشروی کند تمام منطقه را در کنترل خود خواهند گرفت و یکی از دلایل اصلی حمایت غرب از خمینی در این بود که روحانیت به زعامت خمینی این توانایی را خواهد داشت که هم نیروی های چپ و مجاهدین خلق و ملی گرایان را یک جا سرکوب کند و منطقه را از تهدید مارکسیسم اسلامی رهایی بخشد.شاه همیشه می گفت اگر من نباشم ایران تجزیه می‌شود که خمینی در سال ۵۴  از نجف طی پیامی گفت** تو از ایران برو بیرون ما نمی‌گذاریم ایران تجزیه شود**

شاه در مصاحبه با خبرگزاری های بین المللی دمکراسی غرب را مسخره  و حتی توانایی زنان را مسخره می کرد و یکبار در مصاحبه ای که کنار فرح نشسته بود گفته بود** حتی بهترین آشپزها مردها هستند نه زنان*

شاه پس از سرنگونی در مصاحبه ای با خبرنگار غربی گفت

** این خواست خدا بود**

شاه برای روزهای بحرانی ساخته نشده بود و یکی از اشتباهات رضاشاه در این بود که او را برای تحصیل نباید به کشور سوئیس  می فرستاد بلکه باید او را برای تحصیل به جنوب شهر تهران میفرستاد تا در میان مردم رشد یابد و پسرش مانند خودش  با صلابت تربیت یابد.

خلاصه اینکه سرنوشت خوشبختی و بدبختی همه مردم و کشور به ماندن و رفتن او وابسته شده بود و این بسیار غم انگیز  بود و او که فرد روزهای سخت نبود و کشور را به گونه اداره کرد که عده ای عصر حجری توانستند او را کنار بگذارند و کشور را به عصر شتر بازگردانند. 

من روز ۲۲ بهمن ۵۷ فقط ۱۸ سال داشتم و خواستار سرنگونی شاه و روی کار آمدن یک حکومت آزاد و دمکراتیک نه اسلامی بودم و روز پیروزی اسلامی ها در روز ۲۲ بهمن ۵۷ غمگین ترین روز من بود.غصه من نه بخاطر سرنگونی شاه بلکه برای از دست رفتن میهن بود که باز پس گرفتن آن به یک معضل تاریخی تبدیل شده است!

به یاد دکتر حسن نزیه که طرفدار فقط جمهوری بود و در تابستان ۵۸  بدرستی گفت

: تشکیل حکومت اسلامی در شرایط حاضر نه مقدور است نه ممکن، نه مفید.» 

که بلافاصله از جانب دار

و دسته بهشتی مورد تهدید قرار گرفت و از ایران خارج شد. هیچ نیرویی از دکتر حسن نزیه حمایت نکرد و سالها در فرانسه با همسرش با پاسپورت پناهندگانی زندگی کرد و هیچگاه تابعیت فرانسوی را نپذیرفت و عاقبت در ۲۴ شهریور ۱۳۹۱ در سن ۹۱ سالگی در گذشت.

به حق باید به او لقب ملی گرای عصیان گر علیه تشکیل حکومت اسلامی لقب داد.دکتر حسن نزیه قبل از فاجعه ۵۷، کانون وکلا را به سنگری برای دفاع از زندانیان سیاسی  تبدیل کرده بود اما سیاسیون رهایی یافته از زندانها در حق او ناسپاسی کردند و او را تنها گذاشتند و به او بعنوان لیبرال تاختند..اکتبر سال ۱۹۸۵ که به آلمان آمدم بسیاری از چپگراهای بی ریشه سخنرانی او را در داشگاه برلین بهم زدند و این روزها اغلب همان جوجه کمونیست ها به ایران رفت و آمد دارند اما حسن نزیه هیچگاه به ایران نرفت و بسیار غریبانه و  بدون ذره ای ادعا، جهان را برای همیشه ترک کرد و در همین جا باید گفت یادش همواره گرامی باد

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

قرن بیست.فرهنگ…

عنوان مقاله
یاد یاران در آرشیو

ابراهیم گلستان از حزب توده تعریف میکند . نویسنده مقاله فوق از حسن نزیه به نیکی یاد میکند. سئوال اینست که پاسخ تاریخ، به فرهنگسازان گذشته چیست ؟ ؛
یعنی این دو روشنفکر در زمان شاه چه فعالیتی میکردند ؟
دیکتاتوری شاه موجب شد که روشنفکران و فرهنگسازان چپ و ملی لت و پار شوند و آخوندها بتوانند بر اثر بی فرهنگی جامعه بقدرت برسند.
آیا حزب توده در مورد مرگ این دو روشنفکر سکوت کرده ؟ یا نقد و سنجشی نموده ؟

ی., 03.09.2023 - 23:00 پیوند ثابت
مشکل روان

عنوان مقاله
تحلیل مناسب قرن 21

مسئله تحلیل روانشناسی شاه نیست. او واقعن باور داشت که مدیون و مامور امریکا-انگلیس است و هر وقت آنها بخواهند میتوانند وی را کنار بزنند. این موضوع را بارها در مصاحبه هایش با خارجیها گفته بود.
امریکا هم در تمام امور امنیتی و نظامی ایران نفوذ داشت و میتوانست هر لحظه وی را کنار بزند.
تئوری عجیب دیگر اینست که : شاه چون یک شیعه ارتجاعی بود از شروع انقلاب پاسیو رفتار کرد و میدانست بعد از مرگش بهترین انتخاب برای وی آخوندها هستند.
مردم به دلایل شکستهایی که در زمان پهلویها برای عملی کردن خواسته هایشان خورده بودند، دیگر به هیچ اظهار پشیمانی و قول و قسم شاه باور نداشتند و میگفتند حال که گلوی کفتار بیمار پیر زیر دندانهایشان است نباید گاز را شل کنند تا وی زانوهایش سست شوند.
شاه تمام نیروهای سیاسی روشنفکری ملی را سرکوب کرده بود. کسی غیر از شیخ و مسجد بجا نمانده بود.
ملت ایران نشان داد که دیگر فریب حاکم مزدور ابله را نمی خورد. فقط حیف شد که کسی نمانده بود که مانع موج سواری نعلین گردد.
این بار ولی این ضعف هم جبران خواهد شد اگر توهمگرایان "ممالک محروسه" جانبدار قاجار، و اردغان و علی اووف، فرصت طلبی نکنند و مبارزه را منحرف نمایند.

ی., 03.09.2023 - 12:49 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.