رفتن به محتوای اصلی

جناب ائلیار عزیز،

جناب ائلیار عزیز،
ناشناس

جناب ائلیار عزیز،
در لحن شما وبقیه مسئولین ایران گلوبال، بخصوص مسئول کامنتها یک تبختر و خود برتربینی و یک نگاه عاقل اندر سفیه هست که شدیدا توی ذوق می زند. باور بفرمائید نه شما مخترع دموکراسی و آزادی بیان و نقد علمی و امثالهم هستید، و نه ما که با این نوشته برخوردی برای شما غیر قابل درک و "غیر علمی!!!" می کنیم، دیروز از پشت کوه قاف آمده ایم. باور بفرمائید ما هم شاید بیشتر از شما در باره "هرمنوتیک" و "ساینتیفیک آنالایزیس" و "کونستراکتیو کریتیسیسم" خوانده و آموخته ایم. اینها را به اسم اصلی شان نوشتم، که بدانید غیر از نخبگان گردآمده در ایران گلوبال دیگرانی هم به این علوم بزبان اصلی شان دسترسی دارند و شما و دوستانتان صاحبان انحصاری حقیقت و معرفت نیستید. پس مرحمت فرموده اینقدر از موضع عاقل اندر سفیه بالای منبر وعظ و خطابه نروید، که اینکار برازنده انسان قرن 21 نیست. این علوم کیمیا و

لیمیا و سیمیا نیستند که فقط عده ای دانشمند نخبه در ایران گلوبال به آنها دسترسی داشته باشند و باد در غبغب بیندازند و بخواهند بمن و مای عوام درس بدهند، باور بفرمائید من و ما هم در این باره بیشتر از شما اگر نخوانده باشیم، کمتر هم نخوانده ایم.
آخر عزیز دل! یک مطلب برای اینکه قابل نقد علمی باشد، باید اصول اولیه پژوهش علمی را رعایت کرده باشد. آخر من چطور می توانم به مطلبی نگاه علمی داشته باشم که نویسنده اش می نویسد: «کسروی و هم‌پالکی‌های او جعل نکردند، بلکه آن را به نفع ترکی‌ستیزان مصادره کردند. این اصطلاح قرن‌ها پیش از ظهور نامیمون آن‌ها وجود داشت» "همپالگی"؟ "ظهور نامیمون"؟ آیا اینها در دانشگاه ایرانگلوبال بخشی از ترمینولوژی تحقیقات علمی هستند؟ گذشته از آن دهها مقاله در جواب ایشان در اینترنت هست که اگر دلتان واقعا برای "نقد" تنگ شده و هدفتان خاموش کردن منتقدین نیست، می توانید به آنها مراجعه کنید.
آن دوره ای که می گفتند "نبین که می گوید، ببین چه می گوید" دیگر گذشته است. کسی که با الفبای دیالکتیک آشنائی در حد کلاس اول دبیرستان داشته باشد، بخوبی می داند که این حرف محصول اذهان عقبمانده روستائی است و در فرهنگ شهری جایی ندارد. از قضا درستش این است که «ببین که می گوید، چه می گوید، کجا می گوید، کی می گوید، و به چه کسانی می گوید»
در آلمان هم ممکن است کسی امروز نوشته های هیتلر را ویراستاری و چاپ کند، ولی بروید بخوانید نگاه قربانیان نازیها به کسانی که در اوج قدرت هیتلر مدح او را می گفتند چگونه است. آقای صدیق اشعار خمینی را در اوج قدرت جمهوری اسلامی ترجمه کرده است و آن مدیحه سرائیهای نفرت انگیز و مهوعش از خمینی را در دورانی به چاپ رسانده که جمهوری اسلامی در اوج قدرت مشغول سلاخی اعضای کانون نویسندگان بود.
مشکل مقاله ایشان نیست، مشکل اینست که نژادپرستانی که ادعای مبارزه با تبعیضشان گوش فلک را کر کرده است، از فرط درماندگی دست بدامن کسانی می شوند که مداح و مجیزگوی خمینی هستند و ای بسا نان شبشان از این راه تأمین می شود. همان خمینی که ننگین ترین شکل تبعیض را در جامعه ما نهادینه کرد و هنوز کفنش خشک نشده بود که جناب صدیق شروع به ترجمه آثار او کرد، آنهم نه بقول شما "برای آگاهی دیگران" (اینهمه دفاع از مرتجعین و نژادپرستان فقط برای اینکه ترک هستند؟!) بلکه برای تمجید و تعریف از شخصیت ایشان. حالا گیرم شما ترجمه را به نوعی ماستمالی کردید، اینرا چطور توجیه می کنید که حصرتش می فرماید: «صحبت در خصوص امام و ذکر فضایل و کمالات انسانی ایشان نیاز به فرصت و مجالی بیش از آنچه که فعلاً ‌در اختیار ماست دارد! همواره اعتقاد داشته ام که امام از شخصیتی والا برخوردار می باشند! توجه به زندگی پاک و بی آلایش ایشان همواره احترام نسبت به ایشان را چندین و چند برابر کرده است!»؟ اینهم در جهت آگاهی رساندن به مردم و شناختن و شناساندن خمینی است، برای اینکه ما خودمان را بهتر بشناسیم؟
می بینید جناب ائلیار! از قضا این شما هستید که برغم نگاه انساندوستانه در بیشتر نوشته‌هایتان وقتی پای مسائل قومی بمیان می آید شمشیر را از رو می بندید و از مداح خمینی دفاع می کنید و از ما می خواهید که "تهمت نزنیم!

مخلص کلام اینکه شما مقاله علمی چاپ کنید، تا ما هم نقد علمی کنیم. ولی حمایت بی قید و شرط خودتان از نژادپرستان و مداحان دیکتاتوری (فقط بدلیل ترک بودنشان) را به پای عقبماندگی ما ننویسید و خواهش آخر اینکه زبانتان را از زبان ملای منبری همه چیز دان موعظه گر دور کنید و به زبان روشنفکر نقاد جستجوگر نزدیک شوید.

شاد باشید