رفتن به محتوای اصلی

نگاه به ویدا: تصویر یک زن پارتیزان با دو غذای شیک

نگاه به ویدا: تصویر یک زن پارتیزان با دو غذای شیک

در پی انتشار اینترنتی کتاب «یادها»(1) به قلم ویدا حاجبی تبریزی، در وب سایت مدرسه ، در مهرماه 1391 مدرسه فمینیستی ویژه نامه ای تحت عنوان  «ارج نامه ویدا حاجبی تبریزی: درختی که به کینه آبیاری نشد» تدارک دیده است. مقاله زیر با عنوان «نگاه به ویدا: تصویر یک زن چریک با دو غذای شیک» به قلم فرنگیس حبیبی نیز به همین مناسبت به نگارش درآمده است:

 

"ویدا معتقد است آدم لزومی ندارد آشپزی بلد باشد، کافیست بتواند یک یا دو  غذای شیک و جدید را خوب بپزد و هر جا لازم شد این هنرش را نشان دهد". این را پری، خواهر ویدا نقل می کرد.

 

 آن زمان، حدود سال 1969، من دانشجوی جوانی بودم.  تازه وارد کنفدراسیون شده بودم و تصویری که از ویدا حاجبی تبریزی داشتم ساختۀ شنیده هایم بود که همراه با آهنگی مالامال از تحسین به گوشم می نشست: ویدا زنی بود که به کوبا رفته بود، چه گوارا را دیده بود و با محافل انقلابی آمریکای لاتین در ارتباط بود. همین کافی بود که من او را در قامت زنی بلند، با اورکتی پارتیزانی مجسم کنم که در پناه صخره های کوه دماوند در حال تدارک انقلاب است.

 

نقل قول دربارۀ پختن "دو غذای شیک" البته با تصویر یک زن پارتیزان جور در نمی آمد ولی من بیشتر توجهم را به شیطنتی جلب کردم که در این دستور العمل نهفته بود. عکسی را هم که در خانۀ پری دیده بودم و ویدا را با لبخندی جوان و زیبا، در لباسی خوش دوخت، در حال رقص در یک مجلس میهمانی نمایش می داد به حساب مخفی کاری او در میان خانواده و جمع مرفه و مدرنی می گذاشتم که به مناسبت خاستگاه طبقاتیش با آن در تماس بود. اگر هم ناسازگاری میان این عکس و  تصویر ذهنی من از ویدا وجود داشت با تحول رویدادهای بعدی از میان رفت و وقتی خبر دستگیری ویدا به پاریس رسید و بعد در چند شهر دنیا تظاهراتی برای آزادی او برگزار شد و آوازۀ مقاومتش در زندان در خارج پخش شد، تنها تصویر بی شبه ای که از ویدا در ذهن من بجای ماند تصویر یک زن مبارز، مقاوم و سازش ناپذیر بود.

 

من در آن سال ها با پری بسیار نزدیک و دائماً شاهد نگرانی او از سرنوشت ویدا در زندان بودم. بخصوص که سرکوب مبارزان چریک و مجاهد و مبارزان دیگر روز بروز شدت می یافت.

می دانستم که ویدا با پافشاری و گویا با پرخاش پیغام فرستاده بود که نمی خواهد نامش جدا از دیگر زندانیان سیاسی در کارزار های دفاع از زندانیان سیاسی برده شود. و الحق پری و حسن قاضی که در سال های اول دهۀ پنجاه سازماندهی فعالیت های دفاع از زندانیان سیاسی را بعهده داشتند به این خواست ویدا احترام گذاشتند.

 

سال ها آشنایی من با ویدا از طریق شنیده های غلطان در امواج اندیشه های مختلف و گاه متضاد سیاسی تحول یافت و علی رغم فاصلۀ فرضی دیدگاه ها، حس احترام و تحسین نسبت به ویدا در من بر جای ماند. در ایام انقلاب چند بار ملاقات هایی داشتیم ولی رشتۀ محکم دوستی، سال ها بعد، در پاریس و در فردای مرگ پری میان ما بافته شد و درک مشترک وجودِ لطیف، دوستدار و والای پری وسیلۀ نزدیکی و مراودۀ فکری و عاطفی ما شد.

 

طی ساعت ها و ساعت ها بحث و صحبت و درد دل های زنانه، طی سفر های بسیار و در پی گفتگو های همدلانه و گاه مجادله آمیزی که بعد از خواندن این یا آن کتاب و مقاله یا بازدید های مکرر از نمایشگاههای نقاشی و یا دیدن این یا آن فیلم با هم داشتیم، تصویر ویدا برایم رنگین تر و پر حجم تر شد. برخی نقطه چین ها به خط تبدیل، برخی خطوط پر رنگ تر و پاره ای دیگر موج دارتر شدند. امروز من در ویدا  هم زنی را می بینم  که یکی دو غذای شیک و غیر متعارف را خوب از آب در می آورد. هم زنی را باز می شناسم که با شهامت و مقاوم است و بر سر آرمان های آزادی خواهانه و عدالت طلبانه سازش ناپذیر. هم از هنر بورژوا لذت می برد، هم درویش گونه می زید. هم بی قراری خود را در کسب ایده های جدید و تقسیم آن ها با دیگران حفظ کرده است و هم گاه فیلش یاد هندوستان می کند و سراغ برخورد های "قاطع" و تند و تیز می رود.

 

شیرین سمیعی، نویسنده، که در دبیرستان انوشیروان دادگر با ویدا همکلاس بوده نقل می کند که او در کلاس اغلب در کتابچه اش  تصویر پا می کشیده است. من با الهام از این خاطره، در نشست معرفی کتاب ویدا، "یاد ها"، گفتم که در واقع پا ، این عامل حرکت، ویدا را راحت نمی گذاشته است و همین پاهای مدام در حال حرکت اند که او را ، اغلب بدون برنامۀ قبلی، از تهران به پاریس و مسکو و ونزوئلا و دو باره به ایران و الجزایر و پراگ و کوبا و زندان و تبعید می برند. و امروز فکر می کنم براستی چشم و جان ویدا هم پا دارند و سکون را برنمی تابند. و شاید بی قراری و بی صبریش و نیز کنجکاوی او از همین پاهای درونی سرچشمه بگیرند. پاهایی که با نیروی خواستن به پیش می روند. خواست تغییر، خواست آشنایی با چیز های نو، خواست زیبایی، خواست آسایش که در واقع منطق مبارزه برای رفاه و زندگی بهتر برای همه از آن سرچشمه می گیرد.

 

ویدا تعریف می کند که هر وقت از بازجویی و شکنجه برمی گشته پتو را روی سرش می کشیده و چند ساعت به خواب عمیقی می رفته است. اوایل این کار ویدا برایم قابل هضم نبود. منی که هرگز در زندان نبوده و شکنجه نشده ام تصور می کردم آدم بعد از تحمل چندین ساعت توهین و فشار شکنجه و تحقیر، یا باید خشم خود را به گونه ای بیرون بریزد، یا مات و مبهوت در گوشه ای بنشیند، یا از درد به خود بپیچد و یا با همبندانش درد دل کند. اما ویدا در واقع به مرمت تن و جان خود می پرداخته.

ویدا جمله ای دارد که بارها به من گوشزد کرده و من، دست کم ذهناً، آن را پذیرفته ام. او می گوید "آدم باید به بدن خود احترام بگذارد".

 

 این حرف عمیقی است بویژه از زبان کسی چون ویدا که با زندگیش ثابت کرده که نه تن پرور است، نه راحت طلب و نه تجمل پرست. احترام به تنِ خویش یعنی درک فردیت خود. این اولین قدم است برای کسب حقوق فردی.  این درک در فضایی که سرشار از حس ایثار و شهادت طلبی است و در زمانی که رنجدیدگی یک فضیلت به حساب می آید، یک مزیت فکری ورفتاریِ مسلم است. بویژه در میان زنان که اغلب ستمدیدگی مضاعف را ستونی از شناسنامۀ خود می دانند.

 

از همین زاویه است که من کوشش بزرگ ویدا را در تدوین کتاب "داد بیداد" بسیار ارج می نهم. کتابی که در عین حال مایۀ انتقاد ها و گله مندی پاره ای از افراد هم شده است. اما به نظر من این کتاب که متاسفانه آنطور که شایسته است شناخته نشد، بویژه از آن جهت که نگاه بازبینندۀ حدود چهل زن زندانی اولین زندان زنان ایران را در دوران پهلوی نشان می دهد کاری یگانه است. کاری که تا آنجا که من می دانم زندانیان سیاسی مرد نکرده اند.

 

ویدا در واقع با این کتاب و از خلال نوشته های صمیمی و بزرگوارانۀ زنان راوی سندی را به تاریخ سیاسی مکتوب معاصر ایران عرضه کرده است که در آن این زنان نشان داده اند می توانند تجربۀ زندان و مبارزۀ سیاسی خود را با نگاهی خودمانی و با فاصله نقل کنند و تن به نقد خود دهند و حتی گاه طنز را بر نقد بیفزایند. از خلال سرگذشت هایشان آنها ها ما را به معنای کامل کلمه به پستوی روانشناسی سیاسی و مبارزاتی جوانان انقلابی دهۀ پنجاه ایران می برند. از همین روست که معتقدم پختگی این زنان و زحمت ویدا در عیان کردن آن بی شک افتخاری در کارنامۀ زنان سرزمین ماست.

 

آری من ویدا را نه از زاویۀ خط و توشۀ سیاسی دیروز و امروزش بلکه با نگاه به پاهایش که اخیراً کمی از درد زانو در رنجند، ولی همچنان در راهند، با نگاه به چشمانش که مدام در حال جستجو و کنجکاوی در گذشته و حالند  و با توجه به دلش که سرشار از میل به زندگی و شناخت زیبایی ها و مهر به انسان هاست تماشا می کنم.

 

پانوشت: 

 

 1- متن کامل کتاب «یادها» را می توانید در لینک زیر دانلود کنید:

 

http://feministschool.com/spip.php?article7149

 

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

برگرفته از:
مدرسه فمینیستی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید