رفتن به محتوای اصلی

« بسیجگر» بودن یک ایده لوژی

« بسیجگر» بودن یک ایده لوژی
آ. ائلیار

« بسیجگر بودن یک ایده لوژی»: دلیل بر درستی آن نیست. خمینیسم، نازیسم آلمان، فاشیسم ایتالیا و فالانژیسم اسپانیا، همه با شعار های " خوب خوب" مثل « مرگ بر دیکتاتوری، آب و برق مجانی، پول نفت سرسفره، آزادی برای همه -حتی کمونیستها، و در اروپا: پایان بیکاری، همبستگی قومی، پول و اقتصاد پایه ملت، نژاد آلمانی تجسم اخلاق و ...» مردم را بسیج کردند. به حرکت در آمدن آنها علتهای سیاسی-اقتصادی-فرهنگی -اجتماعی داشت.بخشی از روشنفکران و مردم و گروهای سیاسی که ماهیت ارتجاعی این ایده لوژیها را شناختند فهمیدند که این راهها « توان حل مسایل را ندارند» - اینان نیروی اندک و ضعیفی را تشکیل میدادند. چرا؟ چون درک واقعیتها و علت اساسی مشکلات و رسیدن به راه حل دموکراتیک آنها سخت و مشکل است. اما راههای انحرافی- غلط و عوامانه بسیارآسان و بسیجگر است.

در مسایل فیزیک و ریاضی رسیدن به جواب درست سخت است - ولی دادن جواب نادرست نیازی به زحمت و یادگیری ندارد. دقیقاً این پارامترها در بسیج نیرو و سازماندهی عمل میکنند. علاوه بر این مسایل «جو اختناق» برای همه راهها یکسان مانع ایجاد نمیکند. دیگر اینکه کشتار « چپ» و « دیگر نیروها» قبل و بعد از 57 که توسط حکومتها صورت گرفت - و بخشی هم آواره شدند- حرکت نسل 57 را سد کرد. در این خلاء ناسیونالیسم بین جوانها بعنوان راه حل مشکلات از طرف کسانی که هیچ شناخت علمی در رابطه با مسایل نداشتند رایج شد. حکومت هم «سیاست نفوذ و کنترول و جهت دهی و سرکوب» یعنی سیاست هویج و چماق- را با آن در پیش گرفت. اکنون اکثریت نیروی فعال آذربایجان از نظر « درک علمی مشکلات» و «راه حل درست آنها» بسیار ضعیف اند. اینست که اسیر ناسیونالیسم شده اند. ولی من مطمئنم این جوانها مرحله ناسیونالیسم را پست سر خواهند گذاشت. و بعدها به ایده های این دوران از جمله به نوشته هایی مثل مقالات گروه مهران بهاری و مانند آنها - خواهند خندید. *عزیز آزاد اورمو به « گزارشهای تاریخی» از سوی مهران بهاری اشاره کرده و کار این گروه را مهم میداند. چرا؟ چون نمیداند پرداختن به مسایل تاریخی یک کار علمی ست. و علم متضاد با طرفداری ست. علم هیچ طرفی را نمیشناسد. آدمهایی که خود را ترکیست میدانند- و هفتاد من گزارش تاریخی و غیره در این مورد بیرون میدهند به اندازه یک سطر آدم بیطرف و علمی ارزش ندارند. کار تاریخی و باستانشناسی و علمی ضرورت دارد توسط متخصص بیطرف صورت بگیرد. روشن است گزارش و تاریخ نویسی یک ترکیست در مورد ترکها فقط میتواند ملاط تبلیغات باشد - نه کار علمی. این کار ها از دست من و امثال من بر نمیاید. آقای مددی در سالهای دور گفت « به محمد امین رسولزاده نچسبید - رها کنید اورا»- و دلایلش را هم گفت. درست هم گفت.اکنون میگوید ایده مهران بهاری انحراف است. دلایلش را هم بیان میکند. اینها خدمات این عزیز برای آذربایجان است. تشخیص این بیراهه ها برای نسل جوان سخت است. من میگویم «مبارزه ی حقوقی آری- ناسیونالیسم نه!» . اینها چراغ راه است . باقی را لازم است رهنوردان خود تکمیل کنند.
سخن من به نسل جوان اینستکه « اگر میخواهید چیزی را درک کنید- مسئله ای را حل کنید- تعصب و طرفداری را کنار بگذارید- به علم تکیه کنید». آنوقت خواهید دید که گذر از ملاط تبلیغات چقدر «راحت-سخت» است- و چه انرژی بزرگی میخواهد. عزیز اورمو به انعکاس اخبار زندانیان اشاره کرده است - در این مورد تا «حد امکان» -هم سایت ایران گلوبال و هم سایت آذربایجان زحمت کشیده اند . باید قبول کنیم که توان سایتها محدود است و بازتاب همه موضوعات از عهده آنها خارج است. * پیر شدن: چه چیزی پیر است - چه چیزی جوان؟ اندیشه ی« رسول زاده گرایی» جوان بود یا پیر؟ »مهران بهاری گرایی» جوان است یا پیر؟ ناسیونالیسم گرایی جوان است یا پیر؟ هر اندیشه ایکه پاسخ درست نسبی به مسایل میدهد در زمان و مکان خودش جوان است. وقتی نسل جوان از برهه ی ناسیونالیسم گذشت خواهد دید که چه اندیشه ای جوان بود و چه پیر. عزیز آزاد اورمو تشخیص نمیدهند که اینجا مسئله یک «بگو-مگوی» ساده در مورد مسایل نیست - بل صحبت سر یک « انحراف» و کجراهه در جنبش حق طلبانه است. و نشان دادن آن به نسل جوان - موجب رهایی انرژی در جهت درست میشود. *
بسیج «تودۀ نا آگاه» توسط ایده لوژیها هر اندازه بیشتر باشد خطرش به آزادی به همان اندازه بیشتر است:
مثالی در این رابطه از فدائیان ارومیه بزنم: فداییان به قانون اساسی ارتجاعی حکومت حاکم رأی ندادند. آنها درسال 1358 در ارومیه اول خیابان دانشکده روبروی ساختمان بزرگ « ساواک شاه» که بعد از 57 «مقر سپاه پاسداران» شده بود، در ساختمان دو طبقه ای اجاره ای- ستاد( دفتر روزنامه) داشتند. دو نیروی مسلح ( فدایی- سپاه) روبروی هم قرار داشتند. از طرف سپاه توسط فردی گویا به نام « بهزاد دربندی» شبانه یک نارینجک دست ساز به داخل دفتر پرتاب میشود که فقط خساراتی به بار میاورد. مدتها بعد حسنی امام جمعه ارومیه در مسجد جامع ضمن سخنرانی به مردم میگوید: « امروز میرویم ستاد فداییان را به سرشان خراب میکنیم». ساعاتی بعد «جمعیت مسجد »روانه خیابان دانشکده میشود. فداییان که مسلحانه از ستاد حفاظت میکردند سئوالی برایشان مطرح میشود« به مردم نمیشود شلیک کرد پس چه باید کرد؟» تصمیم میگیرند به «خانه های تیمی» عقب نشینی کنند. جمعیت مسجد ساختمان را به راستی با خاک یکسان میکند -« توده نا آگاه» . در حقیقت این ساختمان نبود که خراب میشد بل ساختمان « آزادی » خودشان بود که با دست خود نابودش میکردند. از اینرو اکنون دم در زندان منتظر ملاقات عزیزانشان هستند. و چشم براه بازگشتشان از غربت. این نابودیها و افزون بر آنها کشتار های وحشتناک در گوشه گوشه ایران تکرار شد. نسل آزادیخواه و عدالت طلب 57 بدون آخوند( ایده لوژی بسیجگر اسلام سیاسی حاکم) انقلا ب بهمن را تدارک دید و آخوند جلاد او و انقلاب شد.