رفتن به محتوای اصلی

جواد گرامی ممنون از نوشته

جواد گرامی ممنون از نوشته
آ. ائلیار

جواد گرامی ممنون از نوشته خوبتان که گوشه ای از زندگی جوانان جامعه امروز ایران را به روشنی نشان میدهد. سئوالی اینجا مطرح میشود: چه شد که درسال 57 «جمهوری اسلامی» بر ایران مسلط شد؟ پاسخ را از مقالات هیمن سیدی تحت عنوان « کد انقلاب»، برای شما نقل میکنم. نسل 57 هم نسل سوخته ی آتش استبداد و دیکتاتوری بود. با اندک تفاوتی. پیش از 57، کم نبودند جوانان زیر 18 که به خاطر مطالعه رمان مادر از ماکسیم گورکی، پاشنه آهنین از جک لندن یا اصول مقدماتی فلسفه از ژرژ پولیسر و غیره تحت شکنجه قرار گرفته و بهترین سالهای عمرشان در زندان سپری شد:

« شاه ایران سال ۵۶ را با خبری ناخوشایند از سازمان ملل اغاز کرد، برای اولین بار پیشنویس نامه‌ای سرگشاده از سوی کمیسون حقوق بشر سازمان ملل اماده می‌شد که اسفناک بودن حقوق بشر در ایران را سرزنش می‌کرد. وی هنگامی که دو سال قبل برای نخستین بار سازمان عفو بین‌الملل، ایران را یکی از بزرگترین دشمنان حقوق بشر در جهان نامیده بود - بهمن ۵۴- نه تنها انرا جدی نگرفت که به سان بازی مسخره انگلیسی‌ها به ان نگاه کرد. در پی محکوم کردن شکنجه در زندانهای ایران از سوی کمیسون حقوقدانان ژنو - تابستان ۵۵- نیز انرا حساسیت زیادی دادگاههای سوئیس پنداشته بود. شاه ایران ان زمان نمی‌دانست که ان دو محکومیت ساده، دستمایه رئیس جمهور تازه امریکا برای اعمال فشار بر متحد دیرینه خواهد شد. این بار با اغاز سال۵۶ کار به سازمان ملل هم کشیده شده بود. در پی این رویدادها بازشدن انسداد و خفقان سیاسی به گونه‌ای ملموس اغاز شد و سانسور و خودسانسوری و سکوتهای مخوف پایان یافت اما روحانیون و هواداران اقای خمینی هنوز سر در لاک خود داشتند. در واقع اخوندهای سیاسی، اخرین قشر جامعه ایران بودند که در سال ۵۶ جرات ابراز مخالفت پیدا کردند. یعنی بعد از جامعه روشنفکری، بعد از نویسندگان و وکیلان، بعد از سیاسیون چپ و ملی، بعد از دانشجویان و جامعه علمی و در اواخر سال به میدان امدند.
در اردینهشت ۵۶ ده‌ها حقوقدان و وکیل دادگستری در نامه‌ای سرگشاده دخالت دولت در امور دادگاه‌ها را محکوم کردند. پس از بیش از ده سال این نخستین بار بود که یک گروه یا محفل داخلی اشکارا به خود جرات مخالفت می‌داد. البته در میان انها هیچکدام از یاران اقای خمینی اسمی نداشتند.
در خردادماه سه چهره سیاسی ملی:کریم سنجابی، داریوش فروهر و شاهپور بختیار، در نامه‌ای به شاه ایران، وی رابه نابودی زیربناهای کشور و زیر پا نهادن حقوق بشر محکوم کردند.
در تیرماه بیش از چهل تن از نویسندگان و روشنفکران ایران در نامه‌ای سرگشاده به هویدا نخست وزیر وقت کانون نویسندگان ایران را در راستای مبارزه با سانسور و سرکوب فرهنگی احیا کردند. این افراد دارای سابقه و مشی سیاسی متفاوتی از چپ رادیکال و میانه گرفته تا ملی و لیبرال بودند اما حتی یک فعال دینی یا روحانی در بین انها نبود.
در مردادماه، ده‌ها حقوقدان برجسته در بیانیه شدیداللحنی خواستار لغو دادگاه‌های کنونی شدند، هدایت‌الله متین دفتری، عبدالکریم لاهیجی و حسین نزیه رهبری این گروه را به عهده داشتند که هیچ کدام وابستگی به روحانیون و نزدیکان ایت‌الله خمینی نداشتند.
در شهریور ماه شوک ازادی نسبی و رفع تهدید زندان و بازداشت، جان تازه‌ای به پیکر فعالین قدیمی بخشیده بود، انها به ابتکار جالب ولی هولناکی دست زدند و موج جدید را به خارج از مرزهای ایران کشاندند، ۲۹ فعال سیاسی نامه‌ای سرگشاده به دبیرکل سازمان ملل نوشتند و به تشریح شکنجه و دادگاه‌های غیرقانونی و سیل بازداشت‌های گسترده پرداختند. جالب انکه در بین انها تنها یک روحانی، ایت‌الله زنجانی، دیده میشد و هنوز سایرین پا را از حوزه های علمیه خارج نکرده بودند.
اغاز پائیز با بازگشایی دانشگاه‌ها جامعه شاهد شدت و سرعت تغیرات بود. دانشجویان به میدان امده بودند و از هر تریبونی برای ابراز انزجار از رژیم پادشاهی استفاده می‌کردند تا انکه در ابانماه بیش از ده‌هزار دانشجو در تهران شبانه به خیابان ریختند و فریاد سرنگونی شاه را سردادند. با دخالت پلیس درگیری‌ها شروع شد و یکی از دانشجویان جان باخت، ده‌ها تن نیز زخمی شدند و بیش از ۱۰۰ تن بازداشت. اما شوک واقی در اخر پاییز وارد شد که مردم دیدند که دانشجویان بازداشتی این‌بار در دادگاه‌های مدنی محاکمه و همه تبرئه شدند. میتوان این رویداد را اغاز جرات پیدا کردن روحانیون نامید. انان که تنها سه ماه قبل در برابر خبر کشته شدن فرزند ایت‌الله خمینی سکوت اختیار کرده بودند اینبار توهین روزنامه به ایشان را از شایعه ‌کشتن فرزندش کشنده‌تر یافتند! و با این دلگرمی که دیگر سرکوبی در کار نیست نوزدهم دیماه، در قم به خیابانها ریختند.***فضای سیاسی سال ۱٣۵۶ حاصل مبازره و جانباختن صدها تن در ده سال قبلش بود نه میل و اراده پهلوی و نه تغییر سیاست امریکا، و نه مبارزه اقای خمینی. در واقع امریکا که جدیدا از سلاح حقوق بشر به عنوان استراتژی نه تاکتیک علیه بلوک شرق استفاده می‌کرد، در برابر شرایط حاکم بر ایران نمی‌توانست بی‌تفاوت باشد، اما از بین بردن رژیم شاه به هیج وجه در برنامه جدید امریکا نبود. ایت‌الله خمینی و هواداران سنتی‌اش نیز در تمامی این سالها قید تلاش برای سرنگونی را زده بودند. ایشان حتی حاضر نبود در برابر حمله‌های دکتر شریعتی به اخوندها و روحانیون سیاسی، دفاعی داشته باشد و تز اسلام منهای روحانیت شریعتی را محکوم کند.

حال سوال این است که خواست های دمکراتیک برای بهبود شرایط سیاسی و توزیع عادلانه ثروت که می توانست در صورت همراهی حاکمیت به شکل یک رفرم عمیق یا در صورت عدم همراهی به شکل یک انقلاب مدرن و تشکیل یک جمهوری دمکراتیک براورده شود چرا ظرف تنها یک سال از مسیر خود منحرف و به انقلاب اسلامی منتهی شد؟ ***در یک سال منتهی به انقلاب ایت‌الله خمینی توانست نقش یک کوردیناتور یا هماهنگ‌کننده را در بین اپوزیسیون و طبقات مختلف جامعه ایران ایفا کند، البته بدون انکه حقوق یا سهمی برای خود قائل باشد. در نگاهی کلی در سال ۵۷ طبقات اجتماعی به ۴ طیف: بازاری، کارمند، کارگر و دهقان و گرایشات سیاسی به ٣ گروه: چپ، ملی و مذهبی تقسیم می‌شد. در فضای سیاسی سال ۵۶، نخست ملیون، در پی انها چپ‌ها و در نهایت مذهبیون جرات ابراز نارضایتی و تظاهرات خیابانی پیدا کردند، اما در بین انها هر کدام که می‌توانست گروههای دیگر را هم قانع کند و خواستهای انها را هم در برنامه و شعارهای خود بگنجاند، می‌توانست سکان رهبری انقلاب را به دست گیرد. کاری که نیاز به "سیاست بازی" داشت و با اصول و پرنسیبهای مبارزاتی چپ‌ها و ملیون هم‌خوانی نداشت. اما جریان مذهبی به رهبری ایت‌الله خمینی از پس ان برامد. ایشان نه تنها جریانات سیاسی بلکه ۴ قشر جامعه را هم اقناع کرد. چپ‌ها مطمئن شده بودند که هم خود در سیستم اینده جایگاه‌ مناسبی خواهند داشت، هم دولت اینده در جبهه ضد امپریالیست قرار خواهد داشت. ملیون نیز به اعاده احترام و عزت و استقلال ایران دلگرم شده بودند و یقین داشتند که بیشترین پتانسیل را برای اداره حکومت و مدیریت سیستم جدید را خواهند داشت. این از گروه‌های سیاسی.***در میان اقشار نیز، حقوق‌بگیران که از بهره ‌نبردن از افزایش درامدهای نفتی سرخورده شده بودند سخنان اقای خمینی به دلشان می‌نشست، کارگران که از توزیع ناعادلانه ثروت به ستوه امده بودند شعارهای عدالت‌محورانه ایشان را باور کرده و روستائی‌یان و دهقانان نیز که ۱۵ سال پس از انقلاب سفید هنوز ارزوهایشان اندر خم جاده و اب و برق مانده بود، اینبار همه این رویاها را -ان‌هم بدین نیاز به پرداخت و به صورت رایگان -می‌دیدند. یعنی اقای خمینی ضمن حفظ گروه مذهبیون و قشر بازار، توانست گروههای چپ و ملی و قشرهای کارمند و کارگر و دهقان را هم با خود همراه کند. ***حال این سوال پیش می‌اید که چرا به این سادگی و بدون تامل این همراهی صورت گرفت. شاید نگاهی اجمالی به‌موقعیت شخصی اقای خمینی، سطح درک سیاسی گروه‌های مبارز و بافت جمعیتی جامعه در سال ۵۷، جوابی برای این سوال داشته باشد.
در پی ۲۵ سال فقدان ازادی احزاب (از سال ٣۲) و بیش از ۱۵ سال انسداد مطلق سیاسی (از سال ۴۲) و در پی جانباختن صدها تن از مبارزان و روشنفکران و همچنین زندانی شدن هزاران تن دیگر، می‌توان تا اندازه‌ای سطح درک و تحلیل سیاسی مبارزان ان وقت را حدس زد. از دیگر سو جامعه ایران بسیار جوان و کم حافظه و بی‌تجربه بود. طی سالهای ۴۵ تا ۵۵ جمعیت ایران ۹ میلیون نفر افزایش یافته بود، حدود دو سوم جمعیت ٣۴ میلیونی ایران زیر ٣۰ سال سن داشتند. مزید بر ان علیرغم ادعاهای رژیم سابق، ۱۵ سال پس از انقلاب سفید هنوز ۶٨% بزرگسالان ایران بی‌سواد بودند. یعنی با افزایش جمعیت شمار بی‌سوادان از ۱٣ میلیون به ۱۵ میلیون رسیده بود. اما از همه مهمتر موقعیت فردی اقای خمینی بود که هم ساده‌زیستی و ساده‌گویی‌اش و هم مظلومیتش در قریب ۱۵ سال تبعید و سازش‌ناپذیری‌اش با شاه جاذبه‌ای خاص به وی بخشیده بود. قول ها و وعده‌هایش نیز بسیار دلنشین می‌نمود، ان بخش از سخنرانی و اعلامیه‌هایش که شامل سرزنش شاه ایران در امتیازدادن به بیگانگان و فساد دربار و هزینه‌های کلان ارتش در مقایسه با کمبود مسکن و شرایط زندگی فقرا بود که کم و بیش حرف دل همه اقشار بود، همچنین دعوت به همکاری همه احزاب و و جریانها و جمع‌کردن همه در یک جبهه علیه شاه، ارزویی دیرینه بود، دفاع از زندانیان سیاسی و مرثیه برای جانباختگان سالهای مبارزه (که اکثرا غیرمذهبی بودند) بسیار اطمینان بخش بود. همه اینها دست به دست هم دادند تا طی کمتر از یک سال مذهبیون بتوانند رهبری انقلاب را بدست گیرند.***ایت‌الله خمینی دراعلامیه ۲۲ مرداد خود رسما با دعوت از تمامی جریانات و احزاب و روشنفکران، کنار گذاشتن اختلافها را خواستار شد که در واقع به معنی پذیرفتن احزابی بود که ان زمان وجود داشتند. در مقابل هیچ جایگاه خاصی برای خود قائل نبود. ایشان حتی چند ماه مانده به انقلاب در مصاحبه‌ای با هیکل در پاریس، به انتقاد از ایت‌الله کاشانی پرداخته بود که چرا در دوران نخست وزیری مصدق ریاست مجلس ملی را قبول کرده بود و "به جای انکه سیاسیون را دینی کند، دینی‌ها را سیاسی کرد!". وی در مصاحبه‌های متعددی که با خبرگزاری‌ها انجام می‌داد به هیچ وجه به مساله زنان، نقش روحانیون، ولایت فقیه و... نمی‌پرداخت و چهره‌ای بسیار انسانی از حکومت مطلوب خود نشان می‌داد. هنگامی که در هیجدهم ابان‌ماه یکی از خبرنگاران با لجبازی زیاد در مورد ازادی‌های دمکراتیک در دولت اینده و نقش شخص اقای خمینی در ان دولت سوال کرد، جواب می‌دهد: "دولت اسلامی یک دولت دمکراتیک به معنی واقعی است و هر کس می‌تواند اظهار عقیده خودش را بکند، اما من هیچ‌فعالیت در داخل دولت ندارم [یعنی نخواهم داشت] به همین نحو که الان هستم". این کجا و ولایت فقیه و حکم حکومتی و فرماندهی کل قوا و تنفیذ و عزل رئیس جمهور و اعلان جنگ و صلح و دستور کشتار زندانیان کجا!
ده سال مبارزه انقلابی منجر به ایجاد فضای باز سیاسی شد. یک سال استفاده از فضای باز سیاسی منجر به حضور مردم در خیابانها شد. مواضع دلنشین و سیاست بازی‌های ایت‌الله خمینی هم به انقلاب بهمن ۵۷ انجامید، کد انقلاب زیاد پیچیده نیست، بلکه سخت اسان است و زورآور!»