رفتن به محتوای اصلی

نامم ( حميد ع ) است ولی می

نامم ( حميد ع ) است ولی می
ناشناس

نامم ( حميد ع ) است ولی می توانید مرا ( مصداقی) هم بنامید یا که ننامید: اینجانب ایرج متولد 1339 ، فعالیت سیاسی‌ام را با کنفدراسیون در آمریکا شروع کردم ولی انقلاب که شد، 18 سال داشتم ، در7 سالگی روزنامه رستاخیر می خواندم با این وجود «از کودکی با فدائیان بزرگ شده‌ام. آن‌ها سرنوشتم را رقم زده‌اند، » در دهسالگی درجنگل های سیاهکل همراه با چریک ها مشغول نبرد با شاه وطن پرست و متمدن بودم ؛ پس از آن برای ادامه مبارزه به خارجه رفتم .«هنگام بازگشتم به ایران، سوغاتم مجموعه آثار کامل لنین بود و ده کتاب جداگانه از آثار لنین و مارکس. آذین بخش اتاقم در سندیاگو، تصاویر حمید اشرف و بیژن جزنی و پرویز واعظ‌‌‌ زاده مرجانی و رضایی‌ها و شریف‌واقفی بود.»پس از انقلاب به دلیل افراط گرایی چریک ها که از گبند تا سندج و مهاباد سر پاسدارها را می بریدند وبه جمهوری اسلامی هم رای «نه» داده بودند ؛

نا امید گشته «خط » عوض کرده وبجای خلق ، فدایی مسعود رجوی شدم .در21 سالگی بدون هیج دلیل و مدرکی راهی زندان اوین شدم و دهسال _ تاریخ دقیق اش یادم نیست_ که چند سال بود، بهر حال در زندان هم بیکار ننشسته و مشغول تدریس زبان انگلیسی روزانه 12 تا 14 ساعت به زندانیان در انتظار اعدامی بودم ...از این کار های آینده نگری ، صنفی _سیاسی زیاد کردم بطور مثال یک عدد انزجارنامه الکی نوشتم ،آقا؛ از زندان زدیم به چاک ..... بابا این بیشرف ها، خایه ها را نشمرده ،می کشند ؛ ان وقت ها به جای «انیترنت»؛ جنگ سرد بود، هنوز رژیم خریت نکرده بود که بخواد،بمب اتمی بسازه ..و سازمان های حقوق بشری در جنگ سرد،خوابشان برده بود و منتظر بودند یکی در کشور سوسیالیستی برای مخالفت با حکومت «موزی» نوش جان بفرمایند تا با عکس و تفصیلات گوش ادم وعالم را کر کنند. کشورهای ازاد دنیا چهار چشمی مواظب ایران بودند که پس از افغانستان ، توسط توده ای به اقمار شوروی اضافه نشود .بن لادن هم چاه های نفت را دست پیمان کاران امریکایی سپرد وبا چند عدد استینگر روانه کوههای توربره افغانستان شد کهاز آنجا هواپیماهای مسافری افغانی را هدف قرار دهد. از ان طرف دیگر، گروههای سیاسی هم مشغول جنگ حیدری و نعمتی بودند .خمینی دستورکشتار 5000 زندانی راداد من از ترس خوف کرده بودم می دیدم که رزیم بی پدر حتی به توده ای واکثریتی خائن وتواب هم رحم نمی کند ؛ چه برسد به من مجاهد بریده .. حالا بیا، ثابت کن که واقعا بریده ای ؛ راستش در زندان آدم عقل ش سرجایش می اید و شعار ها و شعرهای انقلابی که می گفت وارطان «سخن نگو » زندانیان با شلاق و بی شلاق سخن می گفتند_ مسخره بنظر می رسید. دلم می خواست یک چک تو گوش این شاعر تریاکی که در دو نظام شاه و شیخ علنی زندگی کرد و موجب مقاومت بیهوده زندانیان را فراهم کرد و کلمه تواب را ازارزش می انداخت،.بدینگونه بود که بهترین فرزندان این اب و خاک را، دسته دسته راهی کرم خانه کرد. اینکه انسان پس از اعدام از همه سو ، مورد هجوم کرمها قرار میگرند را قبل از نمابش ان توسط بی بی سکینه ؛خودم از انگلیسی به فارسی روان ترجمه کرده بودم ....حتما گذرتان برای چند روز هم شده به زندان افتاده است. برخلاف لاجوردی دماغ پهن، بیشرف که ادعا می کرد «پیج زندان اوین مثل عصای حضرت موسی معجزه می کند» آن .... دماغ پهن دروغ می گفت. زندان بیشتر انسان ها را اینده نگر می کند ؛ شوخی نیست کشته که شدی ،بجای حوریان بهشتی، این کرم ها بسراغت می ایند ؛ تو گوش ، دهنت ،....، دماغت ؛حتی توی سوراخ ... هم بالا می روند... گور پدر انها که بخواهند بعد ازاین که کرم ها ترتیب مان را داده اند « شهید» اعلام شویم و یک مشت شارلاتان سیاسی بیایند و برات اشک تماسح بریزند و با زنت بخوابند و نقش عمو را برای فرزندانت بازی کنند ؛ که چه بشه، مسعود و بقیه احزاب درب و داغون از جنازه کرم خورده ات پرچمی برای بقای خود بسازند .نه .نه بیخیال مگه خود رجوی پس از خرداد 60 نگفته بود که تواب الکی شوید و پس از ازادی ،تاکسی بگیرید و آدرس خونه تیمی را به راننده مجاهد بدهید ...بقیه کارتون نباشه ..اتومات درست می شه .... تازه کی می فهمه من تواب شدم .... پس از دهسال نه تنها از زندان رهاشده بودم دیگر گفتم این بار می روم فرنگ و انجا خوش می گذارنم ، بیخیال مبارزه ، سیاست ..مگه این سیاست کوفتتی و اینهمه کشته و زندانی ، چه گلی بر سر این ملت زدیدیم . می رویم خارج اگر شد ، درس می خوانم واگر نشد،یک عدد شرکت صادرات واردات ثبت می کنم و اگرباز هم نشد، کلاس زبان انگلیسی با لهجه شیرین فارسی برای سوئدی ها، تاسیس می کنم؛ بلاخره آسیاب هم نوبتی ... .به زنم قول دادم .که دیگه سیاست بی سیاست .... سریال شهید زنده ادامه دار است اگر مسئول کامنت سانسور نکند