مقاله را تا آنجایی که می
اژدر بهنام
مقاله را تا آنجایی که میتوانستم با دقت خواندم. نویسنده دو تز را مورد بررسی قرار میدهد: امنیتی بودن و بیمار بودن.
برداشت من این است که نویسنده در نهایت به این نتیجه میرسد که آقای مصداقی بیمار است. نویسنده هیچ اتهامی به آقای مصداقی نمیزند. اتهاماتی را که برخی میتوانند به راحتی به ایشان وارد آورند، به صورت سؤال و ابهام مطرح میکند ولی اتهام نمیزند. به نظر من این نکته به جای خود بسیار مثبت است.
تا لحظهای که نظرم را مینویسم، 6 نفر زیر این مقاله کامنت نوشتهاند، به علاوه نظر کوتاهی که آقای همنشین بهار به صورت مطلبی مستقل منتشر کردهاند.
کامنت اولی برایم روشن نبود و نتوانستم آن را بفهمم. کامنت دوم و سوم در موافقت با خانم کیمیا خاوری بوده و پا را فراتر گذاشته و فرضیه امنیتی را به صورتی جدی مطرح کردهاند.
نفر چهارم آقای تبریزی است که از آقای توکلی میخواهد در گفتگوی خصوصی مشکل خودش را با آقای مصداقی حل کند و اینگونه مقالات را که ایشان مانند تمامی نظرات مخالفانش "هرزنامه" مینامند، به تیغ سانسور لت و پار کنند. ایشان مطابق معمول مقاله را هم از دیدگاه "سیاه و سفید" مورد حمله قرار میدهند و مانند روال همیشگی خودشان، ابتدا فرضیاتی را از قول نویسنده پیش میکشند که در مقاله نیست و بعد آن را میکویند.
نفر پنجم هم خانم "Rosa" هستند که هشدارهایی جدی و قابل فکر میدهند ولی براداشت من این است که روانشناسان را یک دست کرده و عامل "شکنجه سفید" معرفی نموده و خواستار حذف روانشناسان از رسانههاست.
نفر ششم آقای مراد هستند که تصور میکنم مقاله را دقیق نخواندهاند.
امیدوارم نظرات بیشتر و سازندهتری در زیر این مقاله بخوانم و یاد بگیرم.
راستش را بخواهید من اوایل، نوشتههای آقای مصداقی را با ولع خاصی میخواندم. در آنها تناقضاتی میدیدم که برایم عجیب بودند(قصد و امکان آن را ندارم که این تناقضات را ردیف کنم که نیاز به کاری سنگین و وقت گیر دارد) و در این میان، آنچه که بیش از همه در نوشتههای ایشان رنجم میداد و رنجم میدهد دو چیز بودند و هستند، لحن آنها و "ادبیات" ایشان، و اتهاماتی که به اشخاص زیادی زده، با دلایل غیرمستقیمی که خود شاهدشان نبوده و از دیگرانی نقل میکنند که در بسیاری موارد، هویتشان برای خواننده نامعلوم است و یا اعدام شدهاند و دسترسی به آنها ممکن نیست.
متاسفانه من در این سالها نوشتهای از ایشان نخواندهام که این خصوصیات را نداشته باشد.
من روانشناس نیستم و اطلاعاتم درباره روانشناسی، تنها یادماندههایی گنگ و ناروشن از چند واحد درسی دانشگاه و چند کتابی است که جسته و گریخته خواندهام. ولی احساس میکنم در مقاله خانم خاوری حرفهایی وجود دارند که میتوان روی آنها عمیقا فکر کرد. برخلاف آقای تبریزی، اینکه "کیمیا خاوری" نام مستعار است یا حقیقی، برای من اهمیت اساسی ندارد. همچنان که آقای تبریزی میتوانند با نام مستعار بنویسند، دیگران هم این حق را دارند.
خانم خاوری نتیجه گرفتهاند که آقای مصداقی بیمارند. این تشخیص ایشان میتواند درست یا نادرست باشد. مانند تشخیص هزاران پزشگ که نادرست از آب درمیآیند. ولی با خواندن مقاله ایشان، صدها سؤال در مغز من پیدا شد و انگیزهای در من پدید آمد که بار دیگر آثار آقای مصداقی را با نگاهی انتقادیتر و پرسشگرانهتر بخوانم شاید به پاسخهایی برای صدها سؤال پیشین خودم نیز دست یابم. سؤالاتی از این قبیل که چرا آقای مصداقی به راحتی فحاشی میکند؟ چرا به راحتی به دیگران اتهام میزند؟ چرا در مورد دیگران اینهمه به دقیق بودن تاریخها حساس است و در مورد خود حساس نیست و اینکه این همه اطلاعات را چگونه گردآوری میکند؟ اگر منبع ایشان دیگر زندانیان سیاسی است، آیا حتی یک زندانی هم پیدا میشود که بتواند ادعا کند که فلان کس در بازجویی خودش این را نگفته و این را گفته است؟ و... صدها سؤال دیگر.
پیشنهاد من به آقای مصداقی این است که اگر خاطرات مینویسند، خاطرات خودشان را بنویسند و اگر از دیگران نقل قول میکنند، آن را در حد نقل قول نگهدارند و به حکمی قطعی تبدیل نکنند. اگر میخواهند کسی را نقد کنند، به مواضع سیاسیاش بپردازند و اگر گاها لازم میدانند که به مسائل خصوصی و شخصیتی هم بپردازند، فحاشی نکنند. . متاسفانه مجموعه نوشتههای آقای مصداقی این منظره را جلو چشم ما پدید میآورد که ایشان به جای جمهوری اسلامی، اپوزیسیون را هدف قرار داده است.
به امید روزی که بتوانیم مواضع سیاسی و فکری هم را با جدیت تمام نقد کنیم، که نقد سازنده است و آلاینده. و به امید روزی که از به لجن کشیدن هم بپرهیزیم و این را در خود نهادینه کنیم.
نفر پنجم هم خانم "Rosa" هستند که هشدارهایی جدی و قابل فکر میدهند ولی براداشت من این است که روانشناسان را یک دست کرده و عامل "شکنجه سفید" معرفی نموده و خواستار حذف روانشناسان از رسانههاست.
نفر ششم آقای مراد هستند که تصور میکنم مقاله را دقیق نخواندهاند.
امیدوارم نظرات بیشتر و سازندهتری در زیر این مقاله بخوانم و یاد بگیرم.
راستش را بخواهید من اوایل، نوشتههای آقای مصداقی را با ولع خاصی میخواندم. در آنها تناقضاتی میدیدم که برایم عجیب بودند(قصد و امکان آن را ندارم که این تناقضات را ردیف کنم که نیاز به کاری سنگین و وقت گیر دارد) و در این میان، آنچه که بیش از همه در نوشتههای ایشان رنجم میداد و رنجم میدهد دو چیز بودند و هستند، لحن آنها و "ادبیات" ایشان، و اتهاماتی که به اشخاص زیادی زده، با دلایل غیرمستقیمی که خود شاهدشان نبوده و از دیگرانی نقل میکنند که در بسیاری موارد، هویتشان برای خواننده نامعلوم است و یا اعدام شدهاند و دسترسی به آنها ممکن نیست.
متاسفانه من در این سالها نوشتهای از ایشان نخواندهام که این خصوصیات را نداشته باشد.
من روانشناس نیستم و اطلاعاتم درباره روانشناسی، تنها یادماندههایی گنگ و ناروشن از چند واحد درسی دانشگاه و چند کتابی است که جسته و گریخته خواندهام. ولی احساس میکنم در مقاله خانم خاوری حرفهایی وجود دارند که میتوان روی آنها عمیقا فکر کرد. برخلاف آقای تبریزی، اینکه "کیمیا خاوری" نام مستعار است یا حقیقی، برای من اهمیت اساسی ندارد. همچنان که آقای تبریزی میتوانند با نام مستعار بنویسند، دیگران هم این حق را دارند.
خانم خاوری نتیجه گرفتهاند که آقای مصداقی بیمارند. این تشخیص ایشان میتواند درست یا نادرست باشد. مانند تشخیص هزاران پزشگ که نادرست از آب درمیآیند. ولی با خواندن مقاله ایشان، صدها سؤال در مغز من پیدا شد و انگیزهای در من پدید آمد که بار دیگر آثار آقای مصداقی را با نگاهی انتقادیتر و پرسشگرانهتر بخوانم شاید به پاسخهایی برای صدها سؤال پیشین خودم نیز دست یابم. سؤالاتی از این قبیل که چرا آقای مصداقی به راحتی فحاشی میکند؟ چرا به راحتی به دیگران اتهام میزند؟ چرا در مورد دیگران اینهمه به دقیق بودن تاریخها حساس است و در مورد خود حساس نیست و اینکه این همه اطلاعات را چگونه گردآوری میکند؟ اگر منبع ایشان دیگر زندانیان سیاسی است، آیا حتی یک زندانی هم پیدا میشود که بتواند ادعا کند که فلان کس در بازجویی خودش این را نگفته و این را گفته است؟ و... صدها سؤال دیگر.
پیشنهاد من به آقای مصداقی این است که اگر خاطرات مینویسند، خاطرات خودشان را بنویسند و اگر از دیگران نقل قول میکنند، آن را در حد نقل قول نگهدارند و به حکمی قطعی تبدیل نکنند. اگر میخواهند کسی را نقد کنند، به مواضع سیاسیاش بپردازند و اگر گاها لازم میدانند که به مسائل خصوصی و شخصیتی هم بپردازند، فحاشی نکنند. . متاسفانه مجموعه نوشتههای آقای مصداقی این منظره را جلو چشم ما پدید میآورد که ایشان به جای جمهوری اسلامی، اپوزیسیون را هدف قرار داده است.
به امید روزی که بتوانیم مواضع سیاسی و فکری هم را با جدیت تمام نقد کنیم، که نقد سازنده است و آلاینده. و به امید روزی که از به لجن کشیدن هم بپرهیزیم و این را در خود نهادینه کنیم.