رفتن به محتوای اصلی

من پیش این امریکاییها خجالت کشیدم!

من پیش این امریکاییها خجالت کشیدم!
جشنواره فیلمی به نام « دختران شهرزاد» بر گزار کرده ایم در کالج می سا
‏(masa)
( در فینیکس، اریزونا.بهار ۲۰۰۴)
سعادت یاری میکند و موفق میشوم ردی از خانم سوسن تسلیمی بیابم و ایشان هم با بزرگواری دعوت ما را میپذیرند.
هنگام نمایش فیلمی که خودشان کارگردانی کرده اند(
All hell let loose
متوجه میشوم که برخی از هموطنان به تحریک دو نفر ، با عصبانیت دارند سالن را ترک میکنند. از تصور اینکه خانم تسلیمی برای پرسش و پاسخ بیایند و سالن خالی باشد، بدنم یخ می زند. خود را میرسانم به لابی و می پرسم چرا در نیمه فیلم برخاستند. و داد و فریاد این عزیزان ایران دوست به هوا میرود:
- فیلم توهین کرده به ایرانیها
- من پیش این امریکاییها خجالت کشیدم
- زن‌های ایرانی کجا اینجوریند؟ و ....من اما می کوشم صبور باشم و پاسخ دهم به همه شان ، اما زمان دارد می گذرد و باید فکری کرد عاقبت نیم‌جدی،نیم شوخی میگویم:
- شما بیست دقیقه از فیلم را دیده اید از کجا میدانید باقی فیلم درباره شکوه و عظمت ایرانیان نباشد و‌شما را نزد امریکاییها سر بلند نکند؟ پیشنهاد میکنم فیلم را تا پایان ببینید و بعد تصمیم بگیرید.
بهر دلیل- و البته پس از انکه محبت وطن دوستانه شان را نثار programmer
جشنواره که بنده باشم ابراز کردند- به سالن بر میگردند .
در این فاصله خود را میرسانم به هتل خانم تسلیمی و میگویم چنین واکنشی داده شده و من می فهمم اگر مایل باشند پرسش و پاسخ را کنسل کنند. و ایشان با لبخندی می گویند؛ “من برای این کار آمده ام. “
و میرویم به سالن نمایش فیلم.
خانم تسلیمی لباس مشکی خوش دوختی به تن دارند و بازوبندی به بازوی ورزیده شان. موهای مشکی براقشان صورت زیبای سبزه و چشمان زیتونی رنگش را قاب گرفته است. خیره کننده است زیباییشان و تلولوی اراده در آن چشمان درخشان .
زمانی که مقابل جمعیت میایستد و‌با شور و شعور شروع میکند به حرف زند، حس غروری بدنم را گرم میکند: او‌ در نظرم چون ایزد بانویی مبارز جلوه میکند.
پس از پرسش و پاسخی دشوار، با آن صدای محکم افسانه ای می گوید:
«تحمل دیدن فیلمی که تصویر متفاوت از تصویر ذهنی مان میدهد را نداریم ، و انوقت از آزادی بیان حرف میزنیم؟
تا یاد نگیریم تبادل نظر کنیم و پذیرای دیدگاه متفاوت باشیم، به شما قول میدهم به دموکراسی نمیرسیم .»
و سالن از صدای کف زدنها به هوا میرود! و من -مانند همین حالا- اشک به چشمانم میاید.
زادروزتان بر ما فرخنده خانم تسلیمی عزیز ! ببخشید که گزیری جز رفتن برایتان نماند.برقرار باشید و صدایتان رساتر !
Image removed.
 
 
 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

برگرفته از:
فيسبوك نويسنده

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید