رفتن به محتوای اصلی

پرسش : در باره کودتای نوژه و پاسخ آن:

پرسش : در باره کودتای نوژه و پاسخ آن:

۴. در توضیحات سرمقاله ۷۸۴ که به موضع کودتای نوژه پاسخ دادید، از شما خواستم شفاف بفرمائید آیا شما معتقدید اساساً کودتایی در کار نبوده و این نقشه از سمت بختیار و صدام طرح شد تا سازمان ارتش از هم بپاشد؟ ولی از پاسخ شما نتوانستم قانع شوم. بخصوص آن که مجدداً تاکید کردید: " باری، برفرض که قصد واقعی کودتا بوده..." لطفا بفرمائید آیا بالاخره از نظر شما نقشه کودتا واقعی بود یا یک بازی از پیش طراحی شده برای تخریب ارتش و اساسا کودتایی در کار نبود؟ اگر اساسا کودتایی درکار نبود، پس این ماجرا که گفته می شود«خلبانی اندکی پیش از اجرای کودتا لب به سخن با مقامات وقت جمهوری اسلامی گشود و کودتا لو رفت» چگونه توجیه می شود؟

• پاسخ بنی صدر: ۱ – خلبان نبود که لب گشود. هم اطلاعات ارتش ماجرا را تعقیب می کرد و از آن آگاه بود و هم همسر یکی از خلبانان به مجلس، نزد آقایان خامنه ای و دکتر یزدی رفته و از شرکت مشکوک شوهرش در جلسه هائی شبانه خبر داده بود و آنها از او خواسته بودند به دفتر رئیس جمهوری برود. ۲ – از دید آنها که در آن توطئه شرکت کرده بودند، کودتا بود. به آنها نگفته بودند مأموریت شما پاشاندن شیرازه ارتش و زمینه سازی برای حمله عراق به ایران است. ۳ – اما برای رژیم صدام – که بطور کامل از «کودتا» آگاه بود و پول و امکانات در اختیار می گذاشت -، مأموریت شرکت کنندگان در عملیات، گسستن شیرازه ارتش ایران بود. وگرنه، کودتائی چنان ناپوشیده چگونه قابل توجیه است؟ افزون بر این که، برابر اسنادی که وزارت خارجه انگلستان منتشر کرده است (و نیز سخنان وزیر تشریفات صدام)، جرج براون، وزیر خارجه اسبق انگلیس و ارتشبد اویسی و بختیار به صدام اطمینان می داده اند که شیرازه ارتش ایران از هم پاشیده است.

 

❊ پرسش پنجم و پاسخ آن:

  1. در پرسش­های خود که در شماره ۷۸۵ پاسخ داده شد، از شما خواستم تا درباره «تغییر موضع ظاهراً تاکتیک در مقابل مسئله ولایت فقیه در دوران نامزدی ریاست جمهوری» توضیح دهید. پاسخ دادید که «با ولایت فقیه مخالف بودید، در مجلس خبرگان قانون اساسی به آن رأی ندادید و متن مصوبه را هم امضا نکردید» آن گونه که من برداشت کردم می گوئید، اگر در ایام نامزدی خود را با ولایت فقیه موافق جلوه دادید و در جاهایی مانند مسجد جامع کرمان آن گونه گفتید که «رئیس جمهور باید به حقانیت ولایت فقیه ایمان کامل داشته باشد»منظورتان از ولایت نه استبداد، که مدیریت بر برادری و برابری بوده است. بر فرض که این طور باشد، اما یک تناقض پدید می آید: آقای علی تهرانی بنا به گفته شما به آن اصل ولایت فقیه مندرج در قانون اساسی رای داد، در انتخابات از شما طرفداری کرد و هم او بود که گفت: «من و آقای بنی صدر هر دو به ولایت فقیه رأی مثبت دادیم» این عبارت در روزنامه انقلاب اسلامی که خود شما مدیر مسئول و صاحب امتیاز آن زمان آن بودید، چاپ شد و شما نمی توانستید از آن بی خبر باشید. با این حال سوال این است که چرا هیچ وقت حداقل رای خود را علنی نکردید و نگفتید که «نه خیر! آقای تهرانی اشتباه می کنند! من به ولایت فقیه رای ندادم» پاسخ شما تاکنون این بوده که مردم می دانستند که در مجلس خبرگان با ولایت فقیه مخالفت کردید و این کافی است.

    اما سوال دو باره این است که امروز در مقابل اتهامات واهی چون ماجرای پوتین سربازان و اشعه زن و ... بارها و بارها در جلسات مختلف بحث آزاد از شما پرسیده شده هرگز از پاسخگویی و تکذیب ماجرا و توضیح حقیقت باز نایستادید اما در مقابل دروغین بودن ادعای شیخ علی تهرانی که از قضا در روزنامه شما چاپ می شود سکوت کردید؟! حتی آن زمان آقای بهشتی تاکید کرد که شما رای منفی خود به ولایت فقیه را شفاف اعلان کنید تا جامعه بداند! و تا آن جا که من پی گیری کردم، شما آن زمان هیچ گاه چنین نکردید.

    البته آن زمان مخالفان شما تلاش داشتند تا به استناد این که شما به ولایت فقیه رای ندادید، نتیجه بگیرند که به قانون اساسی رای نداده اید و در نتیجه صلاحیت کاندیداتوری برای پست ریاست جمهوری را ندارید (آن چنان که انقلاب اسلامی در هجرت در شماره ۶۱۸ به ماجرای تلاش محسن سازگارا در این رابطه اشاره کرده است) به نظر می رسد شما برای جلوگیری از وقوع چنین رخدادی از اعلان شفاف و صریح مخالفتتان با ولایت فقیه در جلسه رای گیری برای اصل ۵ یا۱۱۰ خودداری کردید.

    آیا این را هم نمی توان به حساب مصلحت اندیشی و تطبیق دادن خود با قدرت حساب کرد؟! آیا این نشان نمی دهد که شما از این که حتی برخی افراد ولو به قول شما اندک که با ولایت فقیه موافق باشند با این سکوت شما را مطلوب خود خواهند دید و به شما رای خواهند داد؟ آیا این را هم نوعی مصلحت اندیشی در راستای کسب رای حداکثری نمی بینید؟!

• پاسخ بنی صدر:

۱ – از زمان تأسیس روزنامه انقلاب اسلامی تا امروز، با این که شفاف و مستمر خاطر نشان همگان شده است که نشریه مسئول مقاله هائی که درج می شوند، نیست. بنایش بر آزادی جریان اندیشه ها و اطلاعات است، بابت هر خبر و یا مقاله ای که در نشریه (یا سایت)انتشار می یابد، کسانی که نوشته یا خبری را به زیان خود می یابند، به بنی صدر ناسزا می گویند و می نویسند. غافل از این که بنی صدر بر عهد خویش وفا می کند و تا هست و می تواند «سپر بلا» می شود تا اهل قلم آزادانه بنویسند و آگاه شوندگان از حقیقت آن را انتشار دهند. اما کار بنی صدر این نیست که از هرآنچه در نشریه انتشار می یابد، آگاه بگردد. اصل بر توزیع مسئولیت است. هدفهای ده گانه انقلاب اسلامی نیز بر مسئولان معلوم هستند. هرکس می باید به مسئولیت خویش عمل کند. بدیهی است هرگاه نوشته ای هدفی را نقض کرد و آن نوشته از مسئولی بود، برابر مسئولیتش می باید پاسخ گو باشد. این روش بر استبدادیان ناشناخته است.

۲ - از قول آقای طهرانی آگاه نشدم. در مهاجرت بود که دو سه نوبت کسانی پرسیدند و به آنها پاسخ گفتم. تردید نکنید که اگر کسی می خواست در نشریه به آن پاسخ گویم چنین می کردم.

۳ – ولایت، شرکت در برابری و برادری در مدیریت است نه بیش از آن. این ولایت را نیز جمهور مردم دارند. «مدیریت بر برادری و برابری» که در متن آورده اید، قول من نیست.

۳ – وقتی قانون اساسی به تصویب مردم رسید، کسی که بنا بر آن، نامزد ریاست جمهوری می شود، نمی شود مخالف آن باشد. زیرا بنا بر همان قانون اساسی، مجری آنست. بخصوص که در انشاء اصل ۱۱۰ – منهای فرماندهی کل قوا – شرکت کرده بودم. پس سخنم در کرمانشاه سخن نابجائی که از راه مصلحت گفته شده باشد، نیست.

۴ – در آن قانون اساسی، به فقیه اختیار اجرائی داده نشده بود. هرگاه آقای خمینی به آن قانون ملتزم می ماند، استقرار دموکراسی میسر می گشت. هرگاه، چون امروز، در قانون اساسی، اختیار اجرائی در یکی از سه قوه پیدا می کرد، با دموکراسی تضادی حل ناشدنی نیز می یافت. به یاد می آورم که آقای خمینی به من اطمینان نیز داد که در صورتی که در عمل، ولایت فقیه مشکل ایجاد کرد، قانون اساسی اصلاح شود. در عمل، برخلاف آن وعده، ولایت فقیه را مطلقه کردند. بنا براین، ضرروت نداشت، بنا بر مصلحتی بیرون از حقیقت، سخنی بگویم و یا سکوت بکنم.

۵ – با این وجود، از تصویب قانون اساسی، در باب ولایت فقیه بمثابه صاحب اختیار کشور، سخنی نگفتم. این سکوت هم مصلحت بود(دست آویز ندادن به امثال آقای بهشتی) و هم مورد نداشت. زیرا توانسته بودیم مانع از تصویب آن ولایت فقیه در مجلس بشویم.

امروز که در وضعیت خود می نگرم، می بینم آسان ترین کار این بود که خطر ولایت فقیه – ولو مانع از تصویب آن شدیم – را خاطر نشان کردن و کناره گیری، برای خود و بستگانم، بهترین کار بود هرگاه می خواستم از مسئولیت بگریزم و به انتقاد بسنده کنم. آن روز، این استدلال را پذیرفتم که می باید ایستاد و مانع از استقرار استبداد فقیه شد. پس نامزد شدم. از این دید، برای مردم ایران و مردم کشورهای مسلمان و همه انسانهائی که جباران بر آنها ولایت مطلقه دارند و برای من و بستگانم، ابتلائی که در آن شرکت کردم، بسیار ارزشمند بود.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

منبع:
انقلاب اسلامی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید