رفتن به محتوای اصلی

رفیق شاهرخ آزادی مبارک

رفیق شاهرخ آزادی مبارک

شبی با شاهرخ خودمونی درد دل می کردم از همه چیز گفتیم تا اینکه شاهرخ یاد کودکی های نینا افتاد و خاطره ای کوتاه از نینا گفت که در کودکی چگونه روبروی میز قاضی ایستاد و خواستار آزادی پدرش شده بود؛ لحظه ای سکوت؛ شاید در ذهن شاهرخ همزمان بازیگوشی های کودکانه نینا تجسم شده بود؛ و همچون یک کودک معصوم اشک در چشمان او حلقه زد؛ من نیز در آن لحظه با او همراهی کردم؛ این نمایش تراژدی پدرانه در شب سرد در سلولی تاریک و بی روح اما پر از احساس و غرور در زندانهاي ايران اتفاق افتاد؛ هر دو اشک ریختیم و تا دقایقی؛ سکوت؛ قطرات اشک؛ و احساس های پدرانه دو زندانی. 
( گفتگوی نینا با شاهرخ)

وقتی؛ چشمانت؛ 
گيسوان مرا؛ 
نوازش می دهند؛ 
من قلبم را؛ 
به نسیم صبح می سپارم؛ 
و در رؤیاهایم؛ 
لبخند تو را؛ 
بر حصار آفتاب سرزم ینم؛ 
همچون کودکان خیابانی شهر؛ تقدسی عاشقانه می دهم. 
پاورقی خاطرات خالدحردانی

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

منبع:
زندان رجایی شهر

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید