رفتن به محتوای اصلی

به تو گفتم یا نگفتم علی سرتق؟

به تو گفتم یا نگفتم علی سرتق؟

پسر،تولدت مبارک.کجایی؟مدتی است در دسترس نیستی. شنیدم که در دسترس برادران امنیتی هستی و می خواهند تو را به راه راست هدایت کنند. خوب! عزیزم هدایت شو دیگر.چند بار به تو گفتم اینقدر به پر و پای اینها نپیچ.نگفتم؟گفتم کمی با مقوله ی ولایت مطلقه ی فقیه کنار بیا. نگفتم؟الان اگر بیرون بودی نمی دانی چقدر خوش می گذشت.تهران پر از جشن و پایکوبی است آن هم در روز رحلت بنیانگزار ولایت فقیه،14 خرداد. باورت نمی شود،کارناوال سبز پوشان در خیابان ها راه افتاده اند،صدای ضبط ماشین های خود را بلند کرده اند و آهنگ های شاد ِ شاد گوش می کنند،می رقصند و پایکوبی می کنند آن هم در روز 14 خرداد. آن وقت تو در زندانی. اگر بیرون بودی کلی در خیابان ها می رقصیدیم و شعار می دادیم. این روزها شهر آزاد است و حکومت هم مهربان شده است. آخر سخن از لزوم مشارکت بالای مردم در انتخابات است تا بار دیگر مشت محکمی به دهان استکبار بزنیم و این مصلحت ناب تر ایجاب می کند تا بشود برای مدتی اسلام ناب را به تعلیق در آورد.همین مصلحت است که به خاطرش می توانی روز ارتحال هم در خیابان ها برقصی بدون هراس از عسس و مگس و هر چه مزاحم دیگر. علی جان! بد شانسی توست که در زندانی. در این بیست سال هیچ گاه به یاد داری که 14 خرداد پسر و جوانی که تا دیروز به خاطر بدحجابی دستگیر می شدند بتوانند سبز بپوشند و سبز ببندند و سبز و با نشاط از خود حرکات موزون در کنند؟چقدر به تو گفتم جواب این حسین شریعتمداری را نده.نگفتم؟چقدر گفتم که برادر عزیز اصلا به تو چه مربوط است؟سر پیازی یا ته ِ آن؟گفتی که این مطالبه محوری یعنی چه؟گفتم به تو چه.نگفتم؟

چقدر به تو گفتم با این دکتر ملکی نگرد این آدم سرش بوی قورمه سبزی می دهد. نگفتم؟ گفتم به جای ملکی برو با تاج زاده و جلایی پور و ... بگرد که بی خطرند.گفتم این ملکی خلاف جریان آب شنا می کند،همه می خواهند در انتخابات شرکت کنند و فراموش کنند که این آقای سبز پوش و دیگران چه نسبتی با کشتار 67 داشته اند آن وقت این پیر مرد فیل اش یاد هندوستان 67 کرده است. نگفتم؟ گفتم با تاج زاده بگرد که می گوید کشته شدگان 67 خودشان خودشان را کشتار کردند.با جلایی پور بگرد که صد ساعت کار ِ کار شناسی کرده و به این نتیجه رسیده که باید سبز پوشید.نگفتم؟گفتم این پیر مرد بیمار را رها کن و بچسب به جبهه مشارکت که برایت هزینه هم نداشته باشد. نگفتم؟اصلا چرا از جبهه مشارکت زدی بیرون؟گفتم همانجا بمان و نان به نرخ روز بخور.آنجا هم می توانی دنیا را داشته باشی و هم آخرت را هم توبره را و هم آخورت را.نگفتم؟ خوب حالا در زندانی؟ به جهنم. روز تولدت در بندی؟ به درک.این پیر مرد هم نگرانت است.از من شماره منزلت را می خواست که نداشتم.تازه این پیرمرد بیمار مگر چه کاری از دستش بر می آید جز نگرانی.سرتق بازی در می آوری این هم می شود نتیجه اش. اگر بیرون بودی می دیدی که ایران چقدر تفاوت کرده با قبل. همه جا رنگ سبز است. احمدی نژاد هم کلی افشا گری کرده. خلاصه اینکه حال همه ی ما خوب است و اگر تو در زندان امنیت نداری ربطی به ما ندارد. ما فعلا همه دنبال سبزی هستیم. من که این روزها اینقدر رنگ سبز دیده ام و آواز خوانده ام کلی شده ام آوازه خوان. تولدت مبارک علی سرتق.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

برگرفته از:
حقوق بشر و فردگرایی ( بهزاد مهرانی)

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید