سالها پیش در دوران اصلاحات حسین بشیریه در یکی از مقالاتش، دوم خرداد را زمینه تازهای برای سازمانیابی و ائتلاف نیروها و طبقات مدرن دانست و پیشبینی کرد "خط بعدی شکاف در درون همین طبقات مدرن بروز خواهد کرد."
احتمالاً استاد زمان نوشتن چنین جملاتی مطمئن بود که دولت اطلاحات همچنان موقعیت خود را در قدرت حفظ خواهد کرد. اما پیشبینی استاد با انتخابات 3 تیر به صخره سخت واقعیت برخورد کرد و نیروهای مدرن به مدت 4 سال به حاشیه رانده شدند و خود استاد نیز بعد از اخراج از دانشگاه به خارج از کشور هجرت کرد!
در این انتخابات که نمیتوان آن را به پیروزی مهندسی شده محمود احمدینژاد تقلیل داد رادیکالترین طیف پیروهای سنتی و تجدد ستیز روی کار آمدند. نیروهایی که از سال 1368 به بعد متاثر از سیاستهای دوران سازندگی به حاشیه رانده شده بودند و یکبار دیگر تاریخ ایران جولانگاه کسانی شده که از تجدد پیکر مرده آن را میخواهند، تکنولوژیاش را دوست میدارند و فرهنگش را دور میریزند.
با پیروزی گفتمان تجدد ستیز اصل گزینش بار دیگر احیا شده است، دانشجویان و استادانی که با ایدئولوژی حاکم زاویه دارند از دانشگاه تصفیه میشوند تا بار دیگر "انقلاب فرهنگی دوم" با حروفی درشت در روزنامهها خودنمایی کند.
روشنفکری مدرن و روشنفکران بار دیگر موردحمله قرار میگیرند و دوباره لیبرالیسم در کلام سیاستمداران به دشنامی گزنده تبدیل شده است.
در این مدت بسیاری از روشنفکران مجبور به مهاجرت شدهاند یا گوشه عزلتی برگزیده و بیهیچ کلامی تنها نظارهگر حوادث شدهاند.
"تمامی" روزنامههای مستقل تعطیل شدهاند، تشکلهای دانشجویی منتقد از بین رفته و حتی نام آنها نیز مصادره شده است.
غرب ستیزی بیش از پیش تقویت شده، تمامی مردم دنیا را انگشت به دهان کرده است و ایران را تبدیل به مسالهای کرده که هیچکس برای آن راه حلی ندارد.
با چنین وضعیتی ما در آستانه انتخابات ریاست جمهوری قرار گرفتهایم.
نیروهای مدرنی که پایگاه اجتماعی دولت اصلاحات را تشکیل میداد در آخرین سالها از آن قطع امید کرد و در طول 4 سال خصوصیترین حوزههای زندگیش درنوردیده شد، اکنون بیرمق، ضعیف و متلاشی شده با تصمیم درباره انتخابی دیگر روبهرو شده که تقریباً همه درباره نتیجهاش با هم متفقالقولند.
شاید بتوان مدعی شد که مهمترین دستاورد دولت نهم برای طبقات سنتی، لوث کردن شعارهای مدرن در جامعه ایران بوده است.
در انتخابات فعلی دیگر کسی از آزادی بیان و آزادی اجتماعات و جامعه مدنی سخن نمیگوید، کسانی که زمانی خاتمی را به دلیل تفسیر جامعه مدنی به مدینهالنبی سرزنش میکردند اکنون همه بیهیچ کلامی در پی "الگوی زیست مسلمانی" صف بستهاند.
دیگر شعار امروز "ایران برای همه ایرانیان" نیست بلکه باید روی بیرقهای انتخاباتی بنویسیم "بودن به از نبود شدن خاصه در (این) بهار."
در واقع در این چهار سال کارگزاران دموکراسی تنها ایزوله نشدند بلکه خلع سلاح و در هیات رقیبشان میان مایه شدهاند.
اگر روزنامهای باقی مانده بولتن شده...، تحلیلگران دیروز کاتبان اعظم کسانی شدهاند گاه در گذشته برای دیدن آنها باید چشم تنگ میکردند.
شعارهای آزادیخواهانه دیروز همانند کف روی آب ناپدید شدهاند فریاد روشنفکران نالههای ضعیفی شده که دیگر شنیده نمیشود...
امروز دیگر بیبرنامه بودن هیچ کاندیدایی برایش عیب محسوب نمیشود فقط ماندن و رأی آوردن مطلوب اصلاحطلبان است حال چه فرقی دارد که یک نفر 20 سال هیچ نکرده و دیگری همه حُسناش این است که شماره تلفن زندانبانان را از بر بوده است.
امروز دیگر همه میدانند که رأی ندادن "سیاست سیبزمینی و هزار تومانی دستی دادن" را دوباره قدرت میبخشد. پس همه در سکوت به نوشتن نامهایی روی برگ رأی میاندیشند که از آنها هیچ نمیخواهند جز بودن و کاهش احتمال نبود شدن.
آری مهمترین عنصری که در این 4 ساله از اردوگاه اصلاحطلبی رخت بر بسته "امید" است.
در اسطورههای یونان آمده است که خدایان برای اینکه انسان ادعای خدایی نکند کاری کردند که از آینده بیخبر بماند اما به جبران این نقیصه نعمتی دیگر به او عطا کردند تا در عین بیخبری آتش طلب در قلبش نخشکد این نعمت امید بود معلوم نیست که از ترس چه امید را هم از نسل ما گرفتهاند.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید