رفتن به محتوای اصلی

سلام ای ستارۀ سفر

سلام ای ستارۀ سفر

باغ را به سر، گذشت

سرگذشتِ نانبشتۀ پریشِ خویش

چه شد، چه بود

کِه ناگهان گُل ام رُبود؟

چرا زِ من گذشت

رفت وُ پشتِ سر نگه نکرد

کجا نبشته این سخن

که دوست را رها کنند وُ بگذرند

 

نه پاسخی به نامه داد

نه قاصدی به سویِ من روانه شد

ندیده جایِ خالی اش

چه آتشی به پا نمود وُ خانه بی ترانه شد

به این رواقِ تیره هر غروب

غمِ جهان دلِ مرا نشانه شد

نمانده در کنارِ من

مگر درختِ خامُشی وُ قُمریِ غریب

که ناله می کند: کجاست او، کجاست کُو...

باد، ابر را کشید وُ بُرد

برکه دیده اش براه ماند وُ مُرد

 

سلام بر تو ای ستارۀ سفر

بُرو به او بگو:

ندانی ای گُلِ یگانه ام

که بر منِ شکسته پَر

ز دوری ات چه ها گذشت

2015 / 5 / 6

http://rezabishetab.blogfa.com‍

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید