رفتن به محتوای اصلی

سلطانک های خارج نشین و ادعای سلطنت ستیزی

سلطانک های خارج نشین و ادعای سلطنت ستیزی

تفاوت حکومتگری در این اروپای کاپیتالیستی با دنیای جهان سومی ما در این است که در این دنیا، اگر سلطنتی است، سلطان بیشتر از یک تابلوی بر دیوار عمارت ملی نیست و اگر جمهوری است؛ چه با قدرت چه نمادین ویا تابلو گونه، هر چند سال یک بار عوض میشود و نمیتواند خود را هم ابد مدت کند. برعکس؛ در جهان سومی که متأسفانه ما بدان تعلق داریم، سلطان واقعاً سلطان است ورهبر خدا ئی میکند و مادام العمر است و پرسش ناپذیر، حتی رهبریت حزبی چه پوزیسیونی و چه اپوزسیونی در این دیار جهان سوم مادام العمر است مگر اینکه با کودتائی یا تروری، جای خود را بدیگری دهد. رئیس جمهور و یا رهبر، در این دنیای سوم فقط یکبار برای تمامی عمر برگزیده میشود و فقط عزرائیل او را بازنشسته میکند.

اگر این سلطان منشی و سلسله گرائی به داخل مملکت محدودمیشد، میتوانستیم این طور توضیح دهیم که: بله! چون یک چهره سیاسی با زحمت مخاطب یابی کرده و اشتهار توده ائی می یابد، بعلت فقدان دموکراسی و ساز وکار های آن، صلاح نیست دائماً ازنوچهره سازی و شخصیت آفرینی کرد. باید همین ُقدیسینِ شناخته شده را پاس داشت و از سرمایه سیاسی آنها برای جامعه و مبارزه برای دموکراسی سود جست.

ولی وقتی که این سلطنت پیشگی در این اروپائی که همه زمینه ها برای نوسازی و جوان سازی سازمانها ، نهادها و گروها و.. آماده است، با همان سرسختیِ تداوم سلطان مآبانه سیاسی، خود را نشان میدهد وبه هیچ روی نمی خواهد صحنه را به جوانان واگذارد، انسان حق دارد در نیت آنها که خود را پدرخوانده های مادام العمر حرکت های سیاسی خارج کشوری میدانند تردید کند.

جمعه هفته قبل یکی از دوستان تلفنی اطلاع داد که تعدادی از دانشجویان و جوانان در این شهر(یوتوبوری ـ سوئد) جلسه ائی برای تدارک اکسیون پیشگیرانه اعتراضی به سرکوب بیشتردر میهنمان در دانشگاه چالمرز برگزار میکنند. برغم سرما خوردگی شدید، منهم به این جلسه رفتم. از فضای ارتباطی آنجا خوشحال شدم چون این فضا را برخلاف جلسات مرسوم فارغ از کاسبگری سیاسی دیدم. البته با برخی مواضع این جوانان موافق نبودم ولی به دوران جوانی خود و نگاه آنروزیم به نسل سیاسی قبل از خود اندیشیدم.

بیاد آنروزهائی افتادم که بیشتر درآمد ناچیز و وقت ناچیز تر خود را صرف چاپ و توزیع اعلامیه و اطلاعیه حزب توده معروف میکردم و غافل بودم از اینکه رفقا در کنار دریای سیاه و بار ها و کاباره های اروپائی به هزینه من و امثال من دارند کیف میکنندو نام آن را مبارزه گذارده اند !

تحت تأثیر بی شیله پیلگی این جوانان، بسهم خود، بعنوان یک هوادار آن جمع، آنچه را که در توان داشتم، انجام دادم تا بلکه فراخوان آنان به گوش مردم این شهر برسد. افسوس که بیشتر امکانات رسانه های ایرانی این شهر، به متولیان سیاسی ریشه کرده و پدرخوانده های مادام العمری که حاضر به واگذاری دکاکین خود تا دم مرگ هم نیستند تعلق شبکه ائی دارد و لذا کوشش ها بی نتیجه ماند. سرمای بی مروت ده درجه زیر صفر هم کمک کرد و در آن غروب چهارشنبه از قریب ده هزار ایرانی مقیم این شهر بیشتر از چند ده نفر در این اکسیون حاضر نشد.

با نگاهی به پیش زمینه این عدم موفقیت نسبی میتوان گفت که موج های مهاجرت پس از انقلاب موجب شد که میلیونها مهاجر سیاسی و یا نیمه سیاسی ایرانی در کشور های اروپائی زمینه ائی فراهم ساختند که برخی فعالین سیاسی قدیمی و حرفه ائی تر، از آن، سکوئی برای تامین منافع شخصی خود بسازند. برای این گروه از فعالین سیاسی؛ هدف، نه مبارزه با رژیمی که میهن مارا به فلاکت کشانده بود بلکه نردبان سازی و استفاده ی ابزاری از شهرت ضد انسانی رژیم و جنایات او برای حد اکثر تأمین منافع شخصی خود بود.

بر چنین زمینه فکری بود که امروز خبر اکسیون موازی برخی رفقای شناخته شده سیاسی این شهر را(یوتوبوری) شنیدم. البته این اقایان با توجه به سابقه و رابطه های خودمیتوانند کمک هائی از موسسات دولتی و نیمه دولتی شهر بگیرند که آن جوانان، به آسانی نمیتوانند و وقت دوندگی برای این کار ها را هم ندارند.

این آقایان ارتباطی با رسانه های ایرانی شهر دارند که آن جوانان ندارند. ولی سئوال من از این دوستان این است:

آیا هنگام آن نرسیده است که کنار بکشید و اگر حسن نیتی در کار است آن امکانات و انرژی خود را در پشت سر این جوانان بگذارید؟ بیائید یکبار هم که شده نه سر صف بلکه ته صف بایستید و از اینکه خود را تابلو کنید بپرهیزید، البته اگر منظور ترتیب اکسیون علیه رژیم است.

شما، شاید بتوانید با استفاده از امکانات وسیع خود دو سه برابر این جوانان، ایرانیها را به صحنه بکشید ولی آیا نمی خواهید این تفاوت ناچیز نمایشی را با ظرفیت بالقوه جمیعت ده یا پانزده هزاری این شهر مقایسه کنید؟

آیا نمیخواهید بپذیرید که این متولی گری و پدر خواندگی سیاسی مادام العمر شما سهم زیادی در منفعل کردن سیاسی هموطنانمان در این شهر بازی کرده است؟

توصیه دوستانه من بشما اینست که در این سرزمین تغیر دائمی چهره های سیاسی، نه مثل سرهنگ قذافی ها وحافظ اسدها بلکه مثل تونی بلر ها و یوران پرشون ها رفتار کرده موازین دموکراسی را پذیرفته و میدان را به این جوانان وانهید بدون اینکه ناکامی نسبی و یا کاستی های آنها را برهانی برای لزوم و ضرورت حضور همیشگی خود در صحنه بدانید.

اعتماد از دست رفته سیاسی ایرانیان این شهر را همین جوانان میتوانند باز گردانند نه نسلی که بار تجارت پیشگی سیاسی پس مهاجرت بر بارسنگین سیاسی گذشته او افزوده گشته است. در آینده این مبحث را جامع تر خواهم شکافت.

حبیب تبریزیان

15 ژانویه 2009

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید