ليلی رشيدی در گفتوگو با مسيح علینژاد: پدرم به دعوت "انجیاو ها" به ژنو رفته بود، پندار
ليلی رشيدی: سناريوی خنده دار
در پی حضور داوود رشيدی، بازيگر پيشکسوت ايرانی در اجلاس جهانی حقوق بشر در ژنو به همراه هياتی از تهران، سايت «صبح امروز» خبر از حضور اجباری او تحت شرايط خاص داده بود. اما حالا گفتگويی از «ليلی رشيدی»، دختر بازيگر او، منتشر شده که توسط «مسيح علینژاد»، روزنامه نگاری که در لندن اقامت دارد، بر روی اينترنت قرار گرفته است و در شبکه های اجتماعی دست به دست میچرخد. در اين گفتگو که به صورت تلفنی ضبط شده است، ليلی رشيدی حرفهای سايت «صبح امروز» را خنده دار توصيف کرده است. ليلی رشيدی می گويد پدرش به دعوت انجیاو ها به سوييس رفته و آنها قصد کار سياسی ندارند.
متن کامل اين فايل شنيداری در پی میآيد:
من سوالم در واقع اين هست با توجه به اخباری که منتشر شده، مبنی بر اينکه آقای رشيدی توی نشستی در اجلاس حقوق بشر در ژنو حضور پيدا کردند برای اينکه از وضعيت حقوق بشر در ايران دفاع بکنند. ممکن هست خودتان توضيح بدهيد که اين حضور در واقع چگونه و اساسا برای چی صورت گرفته؟
بله درسته ببينيد به نظر من اولين اشکال و اولين سوء تفاهم همينجا شروع میشه. من اول اينرا بگويم که ممنونم از شما که اين گفتگو را میکنيد و دلتون میخواد که سوء تفاهم ها برطرف شه و متاسفم، برای بعضیها که خيلی زود قضاوت میکنند و خيلی زود نظرهای قطعی میدهند. ببينيد اصلا اشکال اول و سوء تفاهم اول اين است که پدر من برای دفاع از حقوق بشر به آنجا نرفته بود. در اين وضعيت فکر می کنم هيچ کس دلش نمی خواهد کار سياسی بکند و در سياستی دخالت بکند.
دقيقا پدر من به دعوت تشکل «انجیاو ها» رفته بود يعنی گفته بودند که يک نشستی درباره انجیاو ها هست که ما چند بار پرسيديم و حتا با چند نفر ديگر هم صحبت کرده بودند و آنها پرسيده بودند که از ما چه توقعی داريد شما که مارا داريد میبريد به دعوتتون. کسانی ديگر پرسيده بودند البته. که آن ها گفته بودند نه ما هيچ توقعی نداريم و دعوت انجیاو هاست، دقيقا. که حتا پدر من با ويزای شخصی خودش اين مسافرت را رفت و منتظر ويزا از طرف آنها هم نشد برای اينکه برادر من سوييس زندگی می کند و پدر من خودش ويزا را گرفت و حتا من يادمه و اين چيزارو هم بگم که خيلی دقيق می خواهم صحبت کنم. روزی که سفارت سوييس رفتيم چون دعوتنامه برادرم بود. من هم آن جا بودم. يکی آمد تو که بابام به من گفت اين آقا جزو کسانی هستند که اين دعوت را انجام داده اند. حتا من با آن آقا صحبت کردم گفتم آقا قضيه چيه؟ گفتند انجیاو ها. حالا داريم ويزاهای بعضی ها را آماده می کنيم. بعد من گفتم کيان؟ يک اسمی را نام برند. يک هنرمندی را نام بردند که من و بابام گفتيم آخ آخ آخ کاش اين آقا نيايند و توروخدا ايشان نيايند. خود بابا گفتند که اگر ايشان بيايد من نمیآيم و گفتند نه خيالتون راحت، نميان نه.
ممکن هست که اسمش را بگوييد؟
نه. نه. نه. اصلا مهم نيست. فقط دارم براتون میگم. بعد من حتا خنديدم گفتم آقا منو ببرين.چرا منو نمی برين؟ بعد آن آقا به من گفت دعوت ان جی او هاست. دقيقا همين بودش، خلاصه. اينکه با ويزای شخصی خودش رفت و حتا تا روزهای آخر هم معلوم نبود اين سفر بشود نشود. برادر من هم اصلا پيگيری نمیکرد و فکر می کرد که حالا بابام ويزاشو گرفته و ميره پيش برادرم اينها آن جا.
ولی راجع به اين که اون جا شما گفتين پدر من چی گفته و توی اون سوالی که نوشته بودين، سوالی که ما نوشته بوديم جايی درباره وضعيت سينمای ايران گفته يا نه، پدر من اون جا شلوغ بوده يادش نمياد اما بارها از پدرم اين را شنيدم که گفته - و اين حرفی هست که البته همه می زنند- که هنرمند ايرانی اين استعداد را دارد و مثل خيلی از هنرمندان جاهای ديگه که يک کم در سختی و سانسور بوده اند اين چيز را دارد که بتونه از سانسور بگذره و پدر من اين را هم گفته که جامعه، مردم و بالتبع حکومت به هنرمندان احترام می گذارند. الان و بعد از انقلاب احترام گذاشته میشود. يک دورانی جفا بيشتر شده به هنرمندان و يک دورانی کم تر. اين يک دوران البته حرفی هست که من دارم میزنم. جفا شده به هنرمندان يک دوران کمتر و يک دوران بيشتر. ولی حالا شايد بتوانم از يک راهی…
خب نه من سوالی که برای پدر نوشته بودم در واقع اين بوده که آيا درموردِ خانهی سينما هم…
الان بهتان میگويم. خب، درمورد خانه سينما هم بله من مطمينم که پدرم صحبت کرده. پدر من، من اين را به شما، مردم ايران و جامعه سينمايی با اطمينان میگم که پدر من به خانه سينما پايبند است و اين را می دانم که چون دعوت ان جی او ها بوده و پدر من به آنجا رفته از خانه سينما به عنوان يک انجیاو نام برده و گفته که خانه سينما يک ان جی او هست که ۲۹ صنف توش هست و حدود بيست سال است که شروع به کار کرده و متاسفانه الان بنا به دلايلی وزارت ارشاد جلوی خانه سينما را گرفته اند و خواسته اند يک سازمانی موازی خانه سينما راه بيندازند که ما هنوز داريم مقاومت میکنيم در اين رابطه و اميدواريم که جلوی …آها و صنوف جلسات خودشان را به صورت خصوصی در دفاتر ديگر هنوز دارند و ما داريم مقاومت می کنيم که خانه سينما بسته نشود و اين را با اطمينان می گويم که پدر من به خانه سينما پايبند است و اين امکان نداره. امکان نداره اين را می توانم با اطمينان بگم که راجع به خانه سينما بد گفته باشه.
با توجه به اخباری که منتشر شده خانم رشيدی. در واقع در برخی از سايتها از جمله «صبح امروز» و سايت های ديگر که در واقع چند تن از مقامات کشور که به نوعی به عنوان مقامات وزارت اطلاعات از آن ها ياد کرده اند با پدر شما و سه چهره مطرح سينمايی ايران از جمله آقای «پوراحمد»، «سعيد راد» و آقای «انتظامی» ديدار کرده اند در هتل هما و آن جا تحت فشار قرار گرفته اند و از آن ها خواسته شده که در اين سفر شرکت کنند میخواهم خود شما توضيح بدهيد که اين خبر صحت دارد يا خير.
ببينيد به نظر من اين يک سناريوی خنده دار ديگه ست. خنده داره واقعا اين قضيه. پدر من و اينها، بله يک نشستی در هتل هما بوده. آها. سايت ها نوشته اند که پدر من به هنرمندان ديگر اصرار کرده که نه، بايد بيايين. درسته؟
بله. درسته. در واقع گفته اند که پدر شما به همراهی …
اصلا. اصلا ماموران امنيتی در آنجا نبودند و پدر من، نه در اين مورد مطمينم که به کسی اصرار نکرده و نه اصلا چنين آدمی هست. کسانی که يک خرده بابای من را بشناسند می دانند که آدمی نيست که به هيچ قضيه ای کسی را اصرار کند. نه من رو که بچه اش هستم تاحالا به قضيه ای اصرار کرده و نه کس ديگری. اين از اون موضوعات بسيار خنده دار بود برای اين که من بله در هتل «هما» بود درست است. پدر من هم رفت و ولی همون موقع هم که برای ما تعريف کرد همين قضيه ی ان جی او ها بود بالاخره اگر ماموران امنيتی بودند يا فضای عجيبی بود به ما می گفت و خودش هم الان خيلی خندهش گرفت که که اين حرف درآمده که در جلسه ای با ماموران امنيتی بوده که پدرم اصرار کرده. دلم می خواهد و تمام تلاشم اين بود که و آرزومه که مملکت من به دموکراسی برسه. به يک جايی برسه که کسی، کسی را قضاوت نکند.
کسی اين قدر زود با يک حرف کسی آن فرد را بالا نبرد و با يک چيزی که به نظرش می آيد آن کس را پايين نيندازد. ما مردم وظيفه مون اين است که اگر میخواهيم به اين دموکراسی برسيم يک کم اول اين را ياد بگيريم که قضاوت اينقدر زود نکنيم. اون کس کيه. کی نيست. بعد قضاوت کرديم. ين قدر زود قضاوت کردن و متهم کردن به چيزايی که بمن حتا دلم نمیخواد اون کلماتی را که شنيده ام از بعضیها، البته بعضیها هم نه. بعضی ها واقعا نه. میپرسند، میخواهند روشن شوند و متهم کردن پدر من به خيلی چيزا که میشنوم من واقعا متاسفم. برای اين که آدمها بايد ببينند. پدر من الان در سن ۸۰ سالگی است در اين سن به چه چيزهايی میخواهد برسد. يا من که دخترش هستم چه چيزهای اضافی يا زيادی ای داريم که از باج دادن به دست آورده باشيم. کسی اگر ما را بشناسد، بالاخره يک کم فکر کند يک کم ببيند که ما در هر برهه از زمان از کی دفاع کرديم کجا واستاديم چی بوديم، بايد يک کمی منصفانه تر قضاوت بکند.
برگرفته از [سايت پندار]
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید