رفتن به محتوای اصلی

‎ماجرای خر ملانصرالدین‎

‎ماجرای خر ملانصرالدین‎

من شنیدم که خانه‌ی ملا
چکه می‌کرد موقع باران
سقف سوراخ بود از دو سه جا
هم خلا هم اتاق هم دالان
تا کند بام خانه را تعمیر
روزی از روزهای تابستان
بر خرش بار کرد ابزارش
ماله و بیل و ماسه و سیمان
خر قدم روی راه پله گذاشت
رفت تا بام راحت و آسان
لیک هنگام بازگشت از بام
ترس شد چیره بر خر حیران
هرچه ملا کشید افسارش
هیچ از جای خود نخورد تکان
چوب و شلاق زد، نشد که نشد
عاقبت خسته و عرق ریزان
خر رها کرد و خود به تنهایی
رفت پایین ناسزا گویان
آخر این نکته را نمی‌دانست
شیخ بی مغز ابله نادان
که خر از پله می‌رود بالا
لیک پایین نمی‌رود حیوان
الغرض، شد غروب و ملا رفت
سوی مسجد پیاده بهر اذان

بشنو از خر، همین که تنها شد
خوش به حالش شد و گشود دهان
عرعری کرد از ته سینه
عرّ شکرانه ای به رسم خران
نه کسی که نهد بر او باری
نه کسی که دهد بر او فرمان
بعد از آن هم به جفتک اندازی
چون کاتای کاراته‌ی شوتوکان
خیز از این سوی بام تا آن ور
دست افشان و دم و سم کوبان
کرده افسار خود رها یک سو
سوی دیگر رها جل و پالان
آن قدر جست و خیز و جفتک زد
تا فرو ریخت سقف آن ایوان
خانه آوار و خر سقط، یعنی
آیه‌ی کل من علیها فان

این حدیث از برای آن گفتم
تا کنم این نتیجه را اعلان
خر اگر بر بلند بنشانی
یا به بالا دهیش جا و مکان
هم خودش را دهد به باد فنا
هم کند خانه‌ی تو را ویران
هالو آخر به جرم این اشعار
با طنابی کنندت آویزان

http://www.4shared.com/video/hGB9aeO3ce/_171-___.html

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید