عشـق چیست و عـاشـق کیست
هر کس برای عشق تعریفی دارد و نظرات در این رابطه یکسان نیست. اگر کسی از من تعریف بخواهد می گویم عشق عالیترین و خالصانهترین احساس یک انسان سالم است. هر فرد که دارای احساس سالم باشد، با یک جرقه! در یک لحظه! حتی بدون اینکه که قیافه طرف را ببیند و چیزی از او بداند، عاشق می شود. عشق هم سن و سال، جا و مکان، نژاد و ... نمی شناسد. آیا چنین عشقهایی پایدار هست یا نه، بحث دیگری را می طلبد که در ادامه به آن می پردازم. آنچه را که بیان کردم شايد شما اسمش را چيز ديگري بگذاريد. يا تعبير و تعريف ديگري از براي آن داشته باشيد که داريد. البته اين طبيعي است و عشق در نزد همگان يکسان نيست. شخص تا جايي با عشق در مي آميزد که وجودش در خور آن باشد. عشق به حدي وسيع و عميق است که فرد تنها گوشه يا گوشهها، سطح يا سطوحي ازآن را تجربه مي کند. منظورم تنوع و محتواي عشق است. جالب اينجاست که همه اشکال متنوع عشق ناميده مي شود. از عشق به يک گل، به يک پرنده تا عشق به انسانيت و عشق به انساني ديگر يعني جنس مخالف و حتی همجنس. براي هر فرد عمق، وسعت و محتواي عشق متفاوت است. ممکن است فرد در يک سطحي باقي بماند و يا امکان دارد در اعماق پيش برود و به احساسي که خيلي زيبا و انساني است، دست یابد. مي گويند طرف فرشته است. واقعا رسیدن به چنین جایگاهی امکان پذیر است و در آنجاست که فرد از دنیای دروغ، تزویر، ریا و خودمحوری فاصله گرفته و به جزیره زیبایی سفر می کند که در واقع خارج از دنیایی است که جمعی به آن عادت کردهاند.
* آیا هر کس که بخواهد می تواند عاشق شود؟
* آیا هر عشقی پایدار است؟
* چرا بعضی از "عشقها" به نفرت بدل می شود؟
هرکس نمي تواند عاشق شود. اولين و مهمترين لازمه عشق، احساس سالم و صیقل خورده است. انسانهايي عشق مي ورزند که از لحاظ روحی و روانی سالم باشند. انسان سالم با زاياندن همه استعدادهاي بالقوه خود، با تبديل شدن به آنچه در توانش است، با تحقق بخشيدن به تمامي قابليتهايش در واقع توانائيهايش را مي آفريند. نوشتم مبرمترين و مهمترين لازمه عشق ( عاشق شدن)، سلامت روح و روان است و کليد سلامت روان همانا نيرومندي گرايشات بارور و فعال بودن انسان در تعيين سرنوشت خويش می باشد. فرد هر چه در رابطه با زندگياش فعال تر باشد، بيشتر احساس تندرستي و يگانگي مي کند. در اين حالت او قادر به ايجاد رابطه آزاد و برابر با ديگران مي شود. در اينگونه رابطهها طرفين مي توانند فرديتشان را حفظ کنند و در عين حال احساس همبستگي نسبت به يکديگر داشته باشند. در عشق بارور آدمي در عشق به ديگري جذب و گم نمي شود و مجال شکفتن مي يابد. انسان به احساس وابستگي مي رسد اما هويت و استقلالش را از دست نمي دهد. همانطور که اشاره شد فرد براي هرچه بارورتر کردن زندگي خود بايد سعي کند تا فاعل زندگي خودش باشد و فعالانه با مسائل زندگي روبرو گردد. همچنين براي هرچه بارور کردن زندگي عاطفي ( زندگي عاشقانه) نيز، فرد بايد سعي کند تا نقش فعالانهاي در رابطه خود داشته باشد. فعل پذيري از وجود ديگري و احساس وابستگي کاذب از مهم ترين نشانههاي رابطه عاطفي نا بارورند( عشق ايستا و غير بالنده). اگر فرد در رابطهاش(رابطه عاشقانه) با ديگري فعال نباشد، مجال شکفتن نمي يابد و عشقش بارور نمي شود. عشق ورزيدن و عشق بر انگيختن بايد در امتداد همديگر پيش بروند و در اينجا ديگه فقط احساس صيقل خورده و روح روان سالم کافي نيست بلکه يک چيز ديگري طلب مي کند که آن هنر عشق ورزيدن و هنر عشق بر انگيختن است. پس اگر مي خواهيد از زندگيتان لذت ببريد، بايد اين هنر را کسب کنيد. اگر مي خواهيد و يا در پي آنيد که در ديگري نفوذ نمائید، بايد استعداد انگيزش و ايجاد رغبت و شوق در او را داشته باشيد. اگر عشق بورزيد بدون اينکه عشق بر انگيزيد، عشقتان غير بالنده و نابارور است. چون اين دو لازم و ملزوم همديگر هستند و بايد پا به پاي همديگر و یا حداقل با سرعت نزديک به هم پيش بروند. پس نتیجه می گیریم که عشق دقیقا مثل یک چشمه آب زلال است که باید ورود و خروج داشته باشد. یعنی عشق بورزید و عشق بر انگیزید که معشوق یا معشوقهتان هم عاشقتان بماند. اگر چشمه آب زلال هم ورود و خروج نداشته باشد، بعد از مدتی ضد خودش را در درون خودش بوجود آورده و به مرداب بدل می گردد. عشق هم از این قانون و قاعده مستثنی نیست.
* همآغوشی زائیده عشق است یا عشق زائیده همآغوشی؟
* نیاز جنسی نیاز فیزیکی است یا نیاز روحی، روانی و عاطفی؟
* آیا می شود نقش یک عاشق دلباخته را بازی کرد؟
نیاز جنسی، نیاز فیزیکی انسان نیست بلکه نیاز روحی، روانی و عاطفی انسان است. همآغوشی خودش زائیده عشق است. انسان زماني از بر آورده کردن ميل جنسي خود راضي مي شود که تمامي وجودش را راضي کند يا راضي کرده باشد. زماني تمامي وجود انسان از اين رابطه ارضاء مي شود و فرد احساس خشنودي و يگانگي مي کند، که بر آورده کردن نياز جنسياش همراه با احساس همبستگي و رابطه عاطفي ( عاشقانه) بين طرفين باشد. يا به عبارتي ( به بياني ديگر) رابطهاش با ديگري همراه با عشق باشد. نکته مهم اينجاست که وقتي از عشق سخن مي گوييم باید به این نکته توجّه داشته باشیم که هر قدر انسان در رابطهاش فعالتر و مداخلهجوتر باشد، شناختش از ديگري بيشتر، رابطهاش انسانيتر و عشقش نسبت به ديگري واقعيتر مي شود. ممکن است فرد در رابطه عاشقانهاش در يک سطح باقي بماند و يا اينکه رابطهاش را گسترش دهد و به عشق بارور و بالنده دست يابد. اين از دشوارترين کوششهاي انسان در زندگي است. منظورم از عشق فقط احساس عاشق شدن نيست بلکه لازمه عشق، تلاش فراوان است چونکه عشق هنري است که نياز به تمرين براي پديد آوردن قابليت عشق ورزيدن دارد. عشق ورزيدن هم نه تنها شور و هيجان، بلکه يک فعاليت هنري است. آيا مي شود در عشق نقش بازي کرد؟ يعني نقش يک عاشق دلباخته را؟ نمی دانم شما چه جوابی برای اين سئوال داريد ولی جواب من مطمناً نه است! چرا که رابطه عاشقانه خالصترين تجربه فرد در مقابل ديگري است و اگر فرد بخواهد در مقابل ديگري نقش يک عاشق دلباخته را بازي کند، در حالي که احساسش با تمام مسائل مادياي که او را در اين جامعه احاطه و از خود بيگانه کردهاند، عجين باشد، طبعاً او خود نيز از چنين رابطهاي رنج خواهد برد و قادر به ادامه آن نیست.
احساس سالم و هنر عشق ورزيدن و عشق بر انگيختن را برای تک تک شما عزيزان آرزو می کنم تا عاشق شويد و برای همیشه عاشق بمانید.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید