رفتن به محتوای اصلی

جنگ رهائی بخش یک موهبت فوق الهی

جنگ رهائی بخش یک موهبت فوق الهی

بنظرمیاید درشرایط کنونی و حساسی که کشورمان درآن گرفتارآمده، باید بیش ازهرزمان دیگری با چپهای وطنی واصلاح طلبان وصلح جویان رمانتیک وهواداران جنگ نه، صلح آری، اظهارهمدردی وهمراهی نمود. چراکه تا صحبت ازتهاجم نظامی وجنگ بمیان میاید، همه آنها یک صدا به این مسئله اشاره میکنند که دیدید درعراق وافغانستان و لیبی چه گذشت. شروع میکنند به ذکرمصیبت ازتبعات جنگ، بدون اینکه بخود اجازه دهند به علل وانگیزه این جنگها بپردازند. مسلم اینست که جنگ خونین وتغییراتی که درلیبی سرهنگ قذافی خونخواراتفاق افتاد، فرجامی بهترازسایرجنگها بویژه دربحرانهای منطقه خاورمیانه ومنطقه بالکان و بطورمشخص دریوگسلاوی میلوسوویچ نداشت. شوربختانه چنین مینماید که گویا مخالفان جنگ بجزشعارمخالفت با جنگ وراه انداختن دادوقال های تبلیغی چیز دیگری درانبان ندارند وبهمین خاطرهم هست که شب وروزبدون انقطاع مشغول کوبیدن برطبل مخالفت با جنگ هستند وهمه آنچه که دیده وشنیده میشود بیانگراین واقعیت است که تلاش و تقلای بسیارمیکنند تا ازاین طریق کماکان دروازه های نیمه بسته گفتگو وسفسطه، واقبال احتمالی برای فراررو بجلو را برای خود بازنگهدارند.

چپهای رومانتیک واصلاح طلبان سرخورده وفروافتاده درباتلاق واخوردگی وهمراهان وهمفکرانشان درجای جای کره ارض ونشسته برکرسی های تفسیروتحلیل رسانه های مختلف حالا دیگردربزنگاه وشرایط جبرتاریخی قرارگرفته اند که گریزازآن ضمن اینکه امری محال مینماید، شاید بتوان ادعا نمود که روند حوادث وآنچه که دارد روی میدهد درابعاد یک سونامی بزرگ بسی ویرانگرترازسونامی طبیعی ژاپن که چندی پیش بوقوع پیوست ودنیا را بحیرت واداشت، میرود تا برتفکرات این جماعت یکسونگروغافل از واقعیات آوارشود وهمراه با دفن شدن رژیم اسلامی آنها رانیزدرخود مدفون نماید.

اززمانیکه موضوع مخالفت مردم لیبی با حکومت سفاک قذافی بالا گرفت وسرهنگ خونخوارهمه توش و توان نظامی وشبه نظامی خودرا بکار گرفت تا شاید با کشتار ولومیلیونی ازسرنگونی حکومت مافیائی و خونخوارکه عمرش به 42 سال رسیده بود جلوگیری کند، واگرنشد بنابگفته خودش ازلیبی بدون قذافی تلی ازخاک برجای بگذارد که چنین نیز کرد ودرحالیکه قذافی مشغول کشتار مردم بیدفاع بود ونیروهای مخالف او به آهستگی داشتند دست به اسلحه میشدند، هنوزهم صلح طلبان امروزی برتفکرات خود پای میفشردند، بدون اینکه چشمشان را باز کنند وببینند که قذافی دارد دست بهرجنایتی میزند. زمانیکه مسئله لیبی و سرنگونی قذافی بیک موضع جدی درسطح بین المللی بدل گردید ودرنهایت پیمان ناتوخیلی دیرعزم جزم کرد تا بمقابله با قذافی برای پیشگیری ازکشتار مردم محروم وبیدفاع لیبی وارد عمل شود، هنوز هم بوقهای صلح طلبی و( جنگ نه) بدون اینکه به کشتارهای سبعانه سرهنگ قذافی و مزدورانش بصورت مجدانه توجه آنچنانی داشته باشند، صدایش بلند بود وروز وشب برآن دمیده میشد.

ازباب اینکه به میزان گرفتاری مخالفان جنگ پی برده شود، کافیست نگاهی اجمالی انداخته شود به تحلیل ها وداوری های معنا دارکارشناسان وتحلیل گران پیرامون آنچه که درآنزمان داشت میرفت تا برسر قذافی ورژیم سوپرتوتالیتراوبیاید. هنوزازیادها نرفته است که درماجرای لیبی مثل امروز که بحث کشورخودمان مطرح است، تمام راهها به ایالات متحده امریکا ختم میشد. با جستجوئی مختصر درسایتهای خبری که به بحران لیبی وتهاجم ناتو مربوط میشود، میتوان مدارک وتحلیل هائی را پیدا کرد که حتی مخالف ترین چهره های هژمونی آمریکا، آنروزها دست بدعا و التماس از پروردگارشده بودند که رهبری تهاجم به لیبی به مستاجردمکرات کاخ سفید ( آقای باراک حسین اوباما) سپرده شود تا شاید او ازاستراتژی چند جانبه گرایانه، یا بهتر است بگوئیم سیاست مماشات گرایانه خود دست بکشد وبه تعبیرآنها با دردست گرفتن هدایت ماشین جنگی دربحرانهای بین المللی وآنزمان درلیبی، کار یکی از فاسد ترین وخونخوارترین وجنایتکارترین رهبران جهان را که نمونه آن امروز درسوریه و کشورخودمان هنوز براریکه قدرت سوارهستند را یکسره نماید. اقدامی که میتوان با تصور نزدیک به یقین ادعا نمود که اگربجای دمکراتها، جمهوریخواهان ساکن کاخ سفید بودند خیلی زودترازاینها میتوانست به سرانجام برسد واز بخاک وخون غلطیدن هزاران نفرمردم بیگناه آن کشورجلوگیری شود.

بدون تردید امروز که قذافی رفته ونتایج حکومت 42 ساله او مورد رسیدگی اولیه قراردارد، میتوان ادعا نمود که سرهنگ جانی بعنوان فردی فاسد وبیرحم، مشابه ملایان که سی ودوسال است برکشورخودمان حکم میرانند ودرجهاتی باید قذافی و صدام وحافظ و بشاراسد ( پدر وپسر خبیث) درسوریه وسونگ درکره شمالی برای شان لنگ بیاندازند،  مسلما" دانسته وآگاهانه " با حمایت همان کشورهائی که با دخالت نظامی و بمبارانهای بی امان لیبی را به تلی از خاک بدل نمودند تا ماشین کشتاراورا ازکاربیندازند ودرعین حال اظهارات جنون آمیز قذافی که گفته بود لیبی بدون قذافی باید به یک ویرانه سوخته بدل شود را محقق نمایند، ودرپایان هم با چنان وضعیت فجیعی به زندگی او"و"رژیم فاسدش پایان دهند، طی 42سال حکومتش نورمشعشعی برگمراهی تاریخی بشریت تابانده بود که حدی برآن متصورنیست. آنچه اتفاق افتاد نظریه کارل پوپرفقید راکه کوتاه زمانی پس ازانقراض اتحاد جماهیرشوروی ارائه کرده بود برذهن متبادرمیشود که ازاین پس اولویت پسا انقراض امپراتوری حباب مانند شوروی ((جنگ برای صلح)) خواهد بود، ودرپی افزوده ، غم انگیزاست، اما چاره ای نیست ومانباید ازجنگیدن برای صلح کوتاه بیائیم، (کتاب زندگی سراسرحل مسئله است) امری که دردنیای کنونی هرروزپررنگ ترواجتناب ناپذیرترمینماید.

با درنظرگرفتن توصیف پوپرفقید درمورد جنگ برای صلح وحقایق تلخ وعریانی که امروزبرجهان آشفته حاکم است، بدبختانه چپهای لت وپارشده وبوی ناک که هنوزهم درسوگ مرگ پدرخوانده خود (شوروی سابق) نشسته اند ومذبوحانه دررویای بازگشت بدون برگشت آن بسر میبرند، برآن شدند تا برای جبران نابودی یک تئوری شکست خورده که طی هفتاد سال حیات هولناکش هیچ دستاوردی بجزکشتاروخفقان وپایمال نمودن بی چون وچرای همه حقوق مشروع شهروندان بلوک شرق، وصرف بودجه های کلان در راستای مسابقات تسلیحاتی آنهم درزمینه سلاح های کشتارجمعی بمنظورحفظ هژمونی  پوسیده ونخ نماشده اش چیزی درکارنامه هفتاد ساله اش نداشته، تابلوی تازه ای باعنوان ((صلح دوستی)) رابالا ببرند،ودست دردست گروهی ازرمانتیک های بظاهرحقوق بشری که بخشی ازاصلاح طلبان حکومتی نیز درمیان آنها هستند، وگروه دیگری ازفعالین محیط زیستی برآن اندیشمند بزرگ وباورمندان به اندیشه های خردمندانه کارل پوپربتازند وهریاوه ای را نثاراونمایند. تلاش کرده ومیکنند تا نظریه جنگ برای صلح را درقالب اتهاماتی چون (جنگ طلبی) بربریت (وپرت وپلاگوئی هائی چون کشورگشائی منکوب تبلیغات دروغین خود نمایند، بدون اینکه بیندیشند که درزمان پدربزرگشان ژزف استالین واعقاب اوچه جنایات هولناکی درقبله گاه آنهارخ داده وبرصفحات تاریخ نقش بسته است! شاید بتوان گفت که درمیان این جماعت انسانهای بشردوست هم وجود داشته که صد البته میتواند چنین هم باشدو وشاید بهمین دلیل هم بوده وهست که هنوز هم بسیاری ازوطنی هاشان با بهره گیری ازفضای باز وزندگی درجوامع دمکراتیک هنوز هم با شعار صلح دوستی ومخالفت با هرنوع جنگی ولو برای صلح ونجات بخشی ازجوامع بشری که درزیرسیطره خون آشام دیکتاتوری ها دراسارت محض بسر میبرند میگویند ونسخه های آنچنانی می پیچند. شاید هنوز درپی یافتن پاسخ این پرسش هستند که اگر لیبرال دمکراسی غرب توانست بدون بکار بردن مشت آهنین وبدون جنگ وخونریزی وبا سیاستی زیرکانه اتحاد جماهیرشوروی را در هم بکوبد وبافروریزی دیوار برلین بلوک شرق را درهم بریزد، چرااز چنان نسخه ای برای نابود کردن دیگردیکتاتوری ها سود نمیبرند؟ چه مقایسه نامانوس وپرسش بی مایه ای! چه بیراهه رفتن تمسخرآمیزی؟

عراق تحت سلطه صدام حسین یا لیبی زیرسیطره سرهنگ قذافی یا جمهوری اسلامی بیشرم وحیا را چگونه میتوان با اتحاد جماهیرشوروی که درآنزمان ودرجهان دوقطبی یکی ازقطبهای تاثیرگذاردرعرصه سیاست جهانی، ودارای حق وتو درشورای امنیت ملل متحد بوده وهنوزهم هست را با یکدیگرقیاس نمود؟؟ کدام عقل سلیمی میتواند این مقایسه ونوع برخورد با آنها را چنین ساده لوحانه تحلیل نموده وبرای آنها نسخه مشابه وداروی یکسان تجویز نماید وبپیچد؟؟ مگرشدنی است که حکومت قذافی یا صدام یا بشارویا همین جمهوری اسلامی را دریک کفه ترازوقرارداد، واتحاد شوروی سابق را درکفه دیگر؟؟ چگونه متصوراست که دراینگونه وزن کشی ومقایسه کفه های ترازو یکسان قراربگیرند؟! کشوری با هزاران موشک وکلاهک اتمی، و زرادخانه های انباشته شده ازموشکهای بالستیک وغیرو، باآن وسعت وجولانگاه سیاسی؟؟ میخواهم جسارت نموده وبگویم کدام احمقی دردنیا پیدا میشود که نداند اگرهرکدام ازاین دیکتاتوری های جهل وجنون حتی یک کلاهک آنرا دراختیار داشتند در نابودی بشریت وآتش زدن جهان تردید بخود راه میدادند؟! فشاردادن دکمه شلیک برای سرهنگ مجنون یا صدام دیوانه ویا خامنه ای جنایتکاروامثالهم اصلا" کاردشواری نیست ونمیتواند باشد. اینجاست که نظریه کارل پوپرفقید معنائی سخت قابل تامل پیدا میکند وهرخردمندی را وا میدارد تا روی آن تعمق نماید.

درکشورهائی که کلیه امکانات قدرت دردستان یکنفر قراردارد و ثروتهای کشوربحساب یک فرد یا حکومت مافیائی ریخته میشود ومیشد، ومیلیونها انسان گرسنه وبیکار وگرفتاروفقیردرآنها ازیک زندگی حداقلی وحتی زیرخط فقرهم برخوردارنیستند وهرکلام منتقد یا مخالفی با شکنجه وزندان واعدام ومرگهای مرموزپاسخ داده میشود، وهرمخالف یا منتقدی با بیرحمی زایدالوصف به مسلخ فرستاده ونابود میشود، چگونه میتوان باورنمود که یک خیزش مردمی بتواند قله آزادی ودمکراسی رافتح ودیکتاتورهای خون آشام راازاریکه قدرت بزیربکشند؟؟؟ مگرکورند و کر، نمی بینند ونمیشنوند که دراین کشورها چه برسرشهروندان آورده ومیاورند؟ جمهوری اسلامی یک نمونه عیان، ویک تجسم تمام وکمال ازدیکتاتوری های باقی مانده است که میبینیم چگونه درعین شقاوت وسبعیت، با بیرحمانه ترین شکل ممکن، وبدون هراس ازواکنش مجامع جهانی ولیبرال دمکراسی های مدعی آزادی ومدافع حقوق بشراقدام به سرکوب وکشتارشهروندان کمرشکسته ودرسراشیبی فقر وبدبختی قرارگرفته میزنند درحالیکه هنوزمماشات با چنین نظام جنون گرفته ای دراشکال مختلف ادامه دارد. تردید نیست که بخش بسیار – بسیارناچیزی ازآنچه را که دیکتاتوری آخوندی برسرملت ایران آورده ومیاورد جهانیان بویژه غربی ها درکلیپهای کوتاه اما بشدت تکاندهنده مشاهده کرده اند، ومتاسفانه شاهد آن هستیم که هنوزهم جهان آزاد دچارسرگیجه عمدیست واجازه میدهد که چنین حکومت فاسد وآدمکشی هنوزهم با جهان وجهانیان زورآزمائی کند ومدام زبان به تهدید بگشاید. حکومت هائی ازجنس صدام حسین وقذافی و جمهوری اسلامی وبشاراسد وکیم ایل سونگ درکره شمالی، نه تنها یک ملت ویک سرزمین رابه سمت نابودی و قهقرا وتباهی کشانده اند، که حاضرند اگرفرصتی بیابند جهان را به نابودی بکشانند. کافیست تصورکنیم که اگرحتی یک بمب اتمی دراختیار یک دیکتاتورخونخوار وپرازکینه ونفرت که هیچ شفقت وپرهیزی ازجنایت درقبال مردم خود ندارد، قراربگیرد، ازچه امکان بزرگی برای رسیدن به نیات پلیدشان برخورداروهرگونه تردیدی برای نابودی جهان برای آنهارا به نقطه صفرمیرساند. چه کسی هست که بتواندعکس این قضیه را اثبات نماید؟؟

با درنظرگرفتن این فرضیه صددرصد نزدیک به یقین این پرسش مطرح میشود که درچنان حالتی موج کاذب (صلح طلبی) وصلح طلبان کج اندیش چه کاری ازدستشان ساخته خواهد بود وچه کاری میتوانند برای نجات جهان انجام دهند؟ میسر ومقدوراست که بایک جانی سخن ازصلح و آرامش بشریت بمیان آورد؟ جانیانی که حاضرند بخش بزرگی ازکره زمین را منفجرنموده ومیلیونها انسان بیگناه رابکام نیستی بفرستند. درواقع اندیشه جنگ برای صلح ازمیان همه این تهدیدها واگرومگرهای هول انگیزعبورکرده واز زبان یک اندیشمند خردمند ابرازشده ودامنه گسترده ای هم پیدا کرده است. شاید بعداز ارائه نظریه جنگ برای صلح بود که جهان آزاد را برآن داشت تا ازخود بپرسد که اگروجدان بشری شان تا این مرحله به نقطه زوال رسیده باشد، یا منافع اقتصادی و...ایجاب نماید که شاهد وناظرمرگ تدریجی ملتهای دربند باشند، که متاسفانه چنین بوده. چه دلیل موجهی وجود دارد که جهان همواره دریک خوف همیشگی زندگی کند وتهدید مستمر وآزاردهنده راتحمل نماید وبازهم دست روی دست بگذارد!؟

اگرفرض براین باشد که وضعیت مماشات با دیکتاتورهای هنوزنشسته برکرسی قدرت کماکان بصورت کنونی ادامه یابد واقدامات از حد تحریم ومحکوم کردن های روی کاغذ فراترنرود، ودنیا بنشیند وشاهد کشتاربشاراسد درسوریه، خامنه ای وباند مافیائی خونخواروغارتگراسلامی درایران وکیم ایل سونگ درکره شمالی ونظامیان دربرمه و...باشد، درحقیقت این معنا القا میشود که نه تنها ملتهای دربند باید با گرسنگی و فقر وکشته شدن وپوسیدن درزندانها بهای درقدرت ماندن رهبران خودکامه جهان سومی را بپردازد، که جهان آزاد هم باید بخشی از صورتحساب دیکتاتورها را پرداخت نماید. برخی را با باج دادن، بعضی را با باجگیری، وآن دیگری رابا نادیده گرفتن ظلم وجوری که برمردمانشان روا میدارند.

شاید بتوان ادعا نمود که دخالت نظامی پیمان اتلانتیک شمالی ناتودر یوگسلاوی سابق برای پایان دادن به نسل کشی وجنایات جنگی میلوسویچ وبزیرکشیدن اواولین گام جنگ برای صلح بود. واگربخواهیم برآن دخالت بسیار کارسازچشم بربندیم، باید گفت که نخستین آزمون جدی ((جنگ برای صلح)) ازهمان جائی آغازشد که پوپرفقید پیش بینی کرده بود. صدام حسین درعراق. شاید نزدیک به ده سال قبل ازحمله جرج دبلیوبوش به عراق بمنظورساقط کردن صدام حسین ونابودی رژیمش، کارل پوپر درمصاحبه ای با نشریه آلمانی اشپیگل که دربازنشرکتاب اوآمده، تاکید کرده بود، با وجود حکومت هائی چون صدام حسین، دست یابی به صلح پایداردشوارخواهد بود. وهمین بود که جرج بوش برای حمله بعراق اعلام نمود که جهان بدون صدام حسین، جهان بهتری خواهد شد. صدالبته که اگرپوپرامروز درقید حیات بود حتما" براین نکته باردیگرتاکید موکد میکرد که جهان با وجود حکومتهائی چون جمهوری اسلامی وفردی چون علی خامنه ای، وبشار اسد و قذافی و... جهان خطرناک وهولناکی خواهد بود.گرچه که بعدازحمله آمریکا بعراق وبرافتادن جنایتکاری چون صدام حسین اثری ازسلاح های کشتار جمعی پیدا نشد واساس مسئله حمله بعراق به یک ماجرای بزرگ جهانی بدل شد، ومستمسکی شد برای مدعیان صلح طلبی، اما بعید مینماید که فردی پیدا شود که از سقوط یک دیکتاتوربیرحم خشنود نشده باشد ونشود. و امروزمردم لیبی با هم خساراتی که به کشورشان وارد آمده، بخاطرازمیان رفتن قذافی غرق شادی نباشند. یا فردا ملت سوریه وایران و...سقوط میمون ومبارک رژیم های جنایتکارشان را جشن نگیرند وبه رقص و پایکوبی نپردازند. براستی اگرآن جنگ درعراق وپس ازآن درلیبی با همه خساراتی که درپی داشته واجتناب ناپذیرهم مینماید اتفاق نمی افتاد چه نیروئی قادربود تا دو دیکتاتورخون آشام وبیرحم را ازاریکه قدرت بزیر بکشد؟ چرا مدعیان صلح طلبی که علم مخالفت با جنگ را بنا به دلائل تلفات انسانی وخسارات مادی بالا گرفته بودند وهمین حالا هم در مورد اقدامات پیشگیرانه درمورد سوریه وحتی جمهوری اسلامی مشغول قیل وقال تبلیغی هستند، ازسودمندی های انسانی سرنگون شدن صدام وقذافی صحبت چندانی بمیان نمی آورند؟ همین سروصدای تلفات انسانی ازسوی مدعیان صلح طلبی که تلاش میکنند تا ازآن بعنوان اهرم فشار برجامعه جهانی برای پیشگیری ازاحتمالات بعدی بنا بدلائل خودشان که شاید برای ملتهای دربند دیناری ارزش نداشته باشد استفاده میکنند، برعهده تاریخ است تا درمورد اقدامات نظامی برای صلح وآزادی درعراق ولیبی، وشاید در سوریه وحتی ایران خودمان قضاوت نماید.

موضع بسیار درخور توجه وقابل تامل آمارهای بی پایه واساسی بود که همین مدعیان صلح طلبی درقالب مسئله انسان دوستانه درجنگ عراق ارائه نموده بودند تا شاید ازاین طریق بتوانند به اهداف خودشان نائل آیند وجهان آزاد رااز نظریه جنگ برای صلح وآزادی بازدارند، بدون اینکه درنظرگیرند که آمارتلفات انسانی در زیر یوغ یک دیکتاتوری خشن بمراتب بیش ازآن آمارهای دروغینی است که اینگونه مدعیان ارائه داده ومیدهند. برای روشن شدن مسئله خوبست نگاهی داشته باشیم به آمارهائی که درجنگ عراق علیه صدام اعلام گردید وبعد بفهمیم که چنین آمارهائی درآنزمان تا چه حد اغراق آمیز وجهت داربوده. آنچه که مخالفان جنگ علیه صدام ارائه کرده بودند حکایت ازتلفات انسانی بین صدها هزارودرمواردی میلیونی بوده است که آماری غلو آمیزوپرت است، چرا که آمارهای رسمی بعدی که ازسوی مجامع معتبرجهانی چون سازمان بهداشت جهانی که مورد تائید یونیسف و سازمان ملل نیزقرارگرفته چنین است که جزئیات آن بدین شرح است. برابرآنچه که منابع رسمی اعلام کرده اند دقیق ترین رقم تلفات جنگ عراق درپایان سال2005منتشرشد که روشن نمود نزدیک به سی هزار نفردردوسال نخست بعداز سرنگونی صدام جان باخته اند. درسال2008 هم دولت آمریکا رقم تلفات راهشتاد هزار نفراعلام نمود، ودرسال 2010 هم یک نهاد بین المللی با عنوانIBC که درمورد رقم نهائی تلفات جنگ عراق پژوهشهائی انجام داده رقم نهائی تلفات را نزدیک به یکصد هزارنفر برآورد نمود. نتیجه اینکه مجموع کشته شدگان درجنگ عراق از مارس2003تا به امروز با احتساب آنچه که بعدازاعلام آمارهای رسمی بصورت اقدامات تروریستی جان باخته اند نمیتوانداز مرزحداکثری140هزارنفرتجاوزنماید، که بخش اعظم این رقم یا تروریستها بوده اند ویا مردم بی گناهی که با اقدامات تروریستی  کشته شده اند. یکصد وچهل هزارتلفات جنگ درهشت سال رامیتوان با مرگ ومیرپانصدهزارکودکی مقایسه نمود که درهشت تا ده سال پایانی حکومت صدام حسین جانشان راازدست داده بودند.مفهوم ریاضی چنین معادله ای این خواهد بود که اگرصدام حسین هنوزدرقدرت باقی مانده بود، تابه امروز بیش ازپانصدهزارتن دیگراز کودکان عراقی بدلیل گرسنگی باید جان میباختند. بموازات این مرگ ومیرتکان دهنده وهولناک، شاید بدوراز واقعیت نباشد که مرگ سالانه هزاران مادرعراقی بهنگام زایمان به سبب ستم بی حد وحصرو ناکارآمدی حکومت صدام، نبود بهداشت کافی – نبود کمکهای پزشکی لازم درحد استاندارد های بین المللی وتحریم های کمرشکن به آمارآن یک میلیون کودک افزوده شود. این آمارهای باید برای مدعیان صلح طلبی و کنشگران حقوق بشری و... چنان رقت آور و تکان دهنده باشد که نیازی بیاد آوری تباه شدن زندگی میلیونها عراقی دیگر درزیر چترحکومت خبیث صدام نباشد. زندگی بدون آزادی – رفاه – امنیت وآینده ای تاریک وعاری ازحداقل های زندگی، آنهم در دهه هزاره سوم ودرجهانی که سالهاست به دهکده جهانی تغییرنام یافته. بواقع درعراق صدام حسینی مسئله انسانی و پایمال شدن تمام وکمال حقوق شهروندان ازمرزبحران عبورکرده وبه نقطه  فاجعه رسیده بود. آیا درچنین شرایطی که فاجعه هرروزعمق بیشتری می یافت نباید برای نجات جان میلیونها عراقی که قربانیان واقعی این فاجعه بودند کاری صورت میگرفت وبهرصورت ممکن صدام حسین ازاریکه قدرت به پائین کشیده میشد؟ آیا همین عمل نباید درمورد قذافی خیلی زودترازآنچه که اتفاق افتاد صورت میگرفت تا آنهمه خون انسانهائی که آزادی طلب میکردند برزمین ریخته نمیشد؟ وهمین حالا نباید اقدامی جدی صورت بگیرد تا دیکتاتورپست فطرت سوریه هرچه سریعتراز بام قدرت بزیرانداخته شود تا ازجنایات بیشترجلوگیری شود؟؟

چقدرعالی وپسندیده میبود که مردم عراق و لیبی و سوریه وایران وکره شمالی و برمه میتوانستند از طریق جنبشهای اعتراضی – اجتماعی یا موج دمکراسی خواهی دیکتاتورهای خودراسرنگون کنند ونیازی به تهاجم نظامی واین همه خسارات جانی و مالی برملتها ومملکت شان تحمیل نمیشد. مشابه آنچه که در تونس و مصر بوقوع پیوست. اما درکشورهائی که خونخوارترین وبیرحم ترین دیکتاتورها برآن حکم میرانند ومردم آن حتی از حداقل های زندگی محرومند وفلاکت وبدبختی از درودیوارش میبارد، چگونه میتوان انتظار تحقق چنین مهمی را داشت؟ شاید بشود گفت لشکرگرسنگان وفقرا، ودرماندگان برای نان شب یا هرچه اسمش را بگذاریم. اگرچنین جنبشی درعراق برعلیه صدام بپا می خاست، عراق صدام حسین بیشترشباهت به مصروتونس پیدا میکرد یا مثل همانی میشد که درلیبی اتفاق افتاد؟ پرواضح است که فردی چون صدام حسین دیکتاتوری بمراتب جانی ترو بی پرواتر از قذافی بود که این بیرحمی را درحلبچه، وحتی درجنگ هشت ساله ایران عراق بلحاظ استفاده ازسلاح های شیمیائی بنمایش گذاشته بود. پس تصوراینکه صدام به همین سادگی وبا حداقل کشتارچون بن علی و حسنی مبارک قدرت را به لشکرفقرا و گرسنگان واگذار نماید، تصوری خام وساده لوحانه بنظرمیرسید که بازهم جهان آزاد باید درنهایت وارد میدان میشد وبا دست بدامن شدن به ایالات متحده آمریکا برای بعهده گرفتن فرماندهی عملیات جنگی، تا عمردیکتاتوررا ولو برای یک روز زودترهم که شده کوتاه نماید که دراینصورت بازهم جنگ برای رهائی انسانهای بیدفاع وتحت ظلم تعریف میشد که میتوان آنرا جنگی برای صلح و آزادی انسانی برشمرد. اما تفاوت بین قذافی و صدام دراین بود که سرهنگ مجنون قدرت وثروت بدون اینکه از تاریخ درس عبرت گرفته باشد بصورتی احمقانه راه رابرای نیروهای ناتوهموارنمود. درواقع همان کرد که پوپردرسال 1992مسئولیتش را بردوش جهان آزاد بعنوان یک رسالت قرارداده بود. هواداران نظریه جنگ برای صلح بارها وبارها ازمخالفان مداخلات نظامی بشردوستانه یا جنگهای رهائی بخش سئوال کرده بودند که نهایتا" با اندک دیکتاتورهای باقی مانده درجهان چه باید کرد؟  باید آنها آزاد و رها نمود تاباملتهای دربندشان هرآنچه میخواهند انجام دهند؟ آنها را بجرم حق طلبی و طلب آزادی  وبرقراری عدالت اجتماعی به مسلخ بفرستند، مثل آنچه که صدام وقذافی کردند وهمین حالا هم بشاراسد وجمهوری اسلامی دراوج سبعیت وبیرحمی دارند صورت میدهند؟ مدعیان صلح طلبی وفعالین حقوق بشری غیرواقعی و نه بشردوستان حقیقی ضمن اینکه پاسخ چندان قانع کننده ای نداشته وندارند، بصورتی بسیارغیرمسئولانه وساده انگارانه دل به خیزش های مردمی و جنبشهای اعتراضی درکشورهای بسته ومملوازفشاروخفقان، وفقروگرسنگی بی حدوحصر، که نه جامعه میتواند ازپس آن بربیاید ونه حکومتها چنین مجالی را میدهند تا جنین چنین جنبشهائی شکل بگیرد ودرهمان ابتدای نطفه گیری با تمام قدرت آنرا سقط میکنند. مسلم است که دلبستگی صلح طلبان وبشردوستان ساخته وپرداخته همین رژیمها راه به ترکستان دارند. جهان نمونه روشن آنرا درهمان جنبش سبزکه بعد ازانتخابات قلابی جمهوری اسلامی درسال1388شاهد بود، وهمین الآن هم دارند میبینند درسوریه بشاراسد جنایت درچه ابعاد هول انگیزی ادامه دارد.

موج دمکراسی خواهی یا همان بهارعربی که بن مایه اش ازجنبش سبزگرفته شده بود درکشورهای عربی شاید دلخوشی آنها را پررنگ کرده بود، اما بفاصله کوتاهی پس افتادن بن علی و حسنی مبارک متوجه شدند که میان ماه مصر تا ماه لیبی فاصله از زمین تا آسمان است. شاید خودشان هم با مشاهده آنچه که در ایران ومصر ولیی و سوریه وعراق گذشته ومیگذرد به این نتیجه رسیده باشند که با چه خیال باطلی به قضایا نگاه میکرده ومیکنند. این امکان وجود دارد که درکشورهائی با طبقات اجتماعی متوسط و بهره مند ازرفاه نسبی وآگاه وتکنوکرات اما"بسته" بتوان امید داشت که جنبشهائی زائیده شوند وساختارقدرت را بسوی دمکراسی هول بدهند، اماآنچه نباید ازنظردور داشته شود اینست که چنین نسخه شفابخشی برای درد بی درمان همه دیکتاتوری های موجود همچون قذافی وبشار وخامنه ای کارسازنخواهد بود وهنوزهستند حکومت سوپرتوتالیترهائی که ازاعزام توپ وتانک وهواپیما وهلیکوپتر ومزدوران خونخواربه میدان جنگ آزادیخواهی، چه به خیابان وبیابان وحتی به درون دانشگاهها وکارخانجات وحتی مدارس واستفاده گسترده هوائی وزمینی برعلیه مخالفان خود کمترین تردید وپروائی از خود نشان نمیدهند. همانگونه که خامنه ای از پشت تریبون نماز جمعه25 خرداد 88 فرمان قتل وعام صادرنمود وبشار اسد دارد انجام میدهد وقذافی هم نمونه دیگرآن بود. تجربه آنچه که بدان اشاره شد حقیقت عریانی را پیش روی ما قرارمیدهد که خودکامگان خونخواروبیرحم بجز زبان (( زور )) زبان دیگری رانمیفهمند وصرف هرگونه زمانی برای چانه زنی فقط بمنزله دادن فرصت بیشتربه آنها خواهد بود برای جنایت بیشترولاغیر. بی فایده بودن زبانی بجززبان "زور" زمانی گویا ترمیشود که دریافته شودجنگ جهانی دوم بادهها میلیون تلفات انسانی و آنهمه خسارات مادی درشرایطی بوقوع پیوست که قدرتهای آنزمان ازترس امنیت خودچه پیمانهائی که با آدولف هیتلر منعقد نکردند! نتیجه اش چه بود؟ یک جنگ ویرانگرکه دنیا را به آتش کشید. یک فکرکج اندیش –کج اندیش است. بهمین جهت است که درفرهنگ ما ایرانیان آمده (( ذات نایافته از هستی بخش --- کی تواند که شود هستی بخش؟))

با توجه به آنچه که درسطور بالا گفته شد وبنا به اهمیت مسئله که لاجرم کلام به درازا کشید، چقدربجا ومنطقی است که اگرجامعه جهانی، بویژه لیبرال دمکراسی غرب ونهادهای ناظرومسئول برصلح پایدارجهانی به این نتیجه برسند که اگرجنگ برعلیه معمرقذافی، وقبل ازآن برعلیه صدام ومیلوسوویچ، جنگهائی مشروع، ودخالتی قانونی وانسان دوستانه بوده، برخود واجب بدانند که ازهمین بن مایه بهره بگیرند وجنگ علیه دیگردیکتاتورها چون اورا به تناسب نیازهرملتی مشروع ومجازبرشمرند وبدانند که ملتهای تحت ستم ازدخالتهای بشردوستانه منجمله جنگ برای صلح ورهائی ملتهای دراسارت مستبدین با تمام وجودشان استقبال میکنند. دلیل آنهم مثل خورشید تابنده وروشن است. ادامه حیات هرحکومت خودکامه وهرمستبدی با هراسم وعنوانی که شباهتی با قذافی و صدام داشته باشد که بشاروخامنه ای ازنمونه های بارزآن هستند درهرگوشه جهان بجزنابودی وتباهی کشورها وملتها، و ایجاد هراس همیشگی برای جهان بشری هیچ پیامد ودستاورد دیگری درپی نخواهد داشت وهرگونه مدارا ومماشات با آنها تنها میتواند زمینه سازگستاخ ترشدن شان درکشتار و نسل کشی بیشتر، وتهدید هرروزه جهان و جامعه بشری ارزیابی نمود ونه بیش ازاین. نباید این مهم ازنظردوربماند، درزمانیکه کارل پوپرفقید نظریه ((جنگ برای صلح)) راارائه نمود جهان دردهه پایانی قرن بیستم قرارداشت وشکل وشمایل آن متفاوت ازآن چیزیست که امروزجهان درآن قرارگرفته است. جهان امروزبا یک ناامنی هولناک روبروست که بخش اعظم آنراهمین دیکتاتورهای عمدتا" نفتی اداره میکنند که هرروز هم میتواند دامنه عمیق تری پیدا کند. ازنظرپوپرامنیت جهانی یک فرض مسلم وانکارناپذیربوده وهست، چرا که بشریت بدون آن هیچگاه نمیتواند شب رابا خاطری آسوده سربربالین بگذارد. اقدامات تروریستی القاعده  درقلب ایالات متحده، نسل کشی غیرقابل توصیف درسودان، خشونت عریان قذافی دربمباران شهرها وبخاک وخون کشیدن هزاران نفرفقط درعرض چند هفته، جنگ هشت ساله ایران وعراق با بیش از یک میلیون کشته وناقص العضوومیلیاردها دلارخسارات مادی، حمله صدام به کویت و... همه وهمه این نهیب رامیزند که جهان امروزباید پایش را فراترازمرز"جنگ برای صلح" بگذارد ونسبت به وظیفه خود بشدت هوشیارباشد وبا احساس مسئولیت بدون فوت وقت وارد عمل شود.تجربه دیرعمل کردن جهان آزاد درقبال لیبی نشان داد که مدارا با خود کامه گان جنایتکارتاچه حدمیتواند فاجعه بارباشد، ضمن اینکه نباید گمان این باشد آنچه که درلیبی اتفاق افتاد بزرگترازازفاجعه ای بوده که طی 42 سال حکومت سرهنگ قذافی برلیبی براین کشوروملت آن رفته است.

جهان دراین مورد" مسئولیتی " بس خطیربردوش دارد که لازمست آنرا با گوشت وپوست استخوان لمس نماید وبداند که ملتهای دربند درهیچ زمینه ای نمیتواند مماشات وقصور جهان آزاد را بسادگی نادیده بگیرد. نباید ایستاد ونظاره گرمرگ قطره چکانی ونابودی تدریجی میلیونها انسان دربند بود وزمانی وارد عمل شد که دهها هزارانسان بیگناه وحق طلب بخاک وخون بغلطند. قبل ازاینکه به چنین نقطه ای برسیم، همواره زنگهای خطری هست که بصدا درمیاید وضرورت دارد که صدای آن زنگها سریعا" برای جهان آزاد قابل شنیدن باشد. حکومتهای توتالیتروحکمرانان بی وجدان وضدبشر، آزادیهای پایمال شده، زندانهای لبریز ازمردم عدالت جو از هرطبقه وصنف ولایه ای، برخورد خشن با مخالفین ومنتقدین، سقوط ارزشهای انسانی، غارت ثروتهای ملی  وفقرروزافزون ملتهای دربند، کاهش منابع ونزول شدید اقتصادی، ومرگ ومیرناشی ازگرسنگی ودهها عارضه دیگرهمان صدای زنگی است که باید شنیده شود. ظهوراین موارد درهرنقطه ای ازجهان دیریا زود میتواند لیبی دیگری راپیش روی ما قراربدهد.

جهان آزاد باید بهنگام صدای این ناقوس را بشنود وبهنگام هم اقدام نماید. برای نمونه اینکه اگرایالات متحده آمریکا درزمان بوش پدردر1990 کارصدام را یکسره کرده بود، شاید امروز میلیونها انسان خفته درزیر خروارها خاک زنده بودند واز مواهب زندگی بهره میبردند.اگرجهان بجای لاسیدن وعکس یادگاری گرفتن با قذافی که امروزبعنوان لنکه ننگی برپیکرشخصیت آنها سنگینی میکند، بموقع خطرقذافی رادرمیافت وپای معامله های پرسود بااونمی نشست بطورقطع هزینه تغییرات درلیبی تا به این حد سنگین وکمرشکن نمیشد. هزینه ای که بازهم باید ملت لیبی آنرا بپردازد. بدون هیچ اگروامائی، وبراساس آنچه که طی ماههای اخیر بویژه پس ازبحران تراژیک لیبی بوقع پیوست وسرهنگ دیوانه وحکومت او به زباله دان تاریخ انداخته شد وحتی جسد اومثل یک لاشه جانورگندیده وبوی ناک دربیابانی نامشخص دفن شد تا شاید درس عبرت دیگری برای معدود دیکتاتورهای باقی مانده در تهران و دمشق و برمه وپیونگ یانگ باشد که بعید بنظرمیرسد، ذکراین نکته بحدی ضرورت می یابد که اگردهها بار هم برآن تاکید شود خالی ازلطف نخواهد بود اینکه: اگرجهان آزاد همین امروزازسردرگمی وهنوزمعطل ماندن خارج نشود وتکلیف این چند دیکتاتوری باقی مانده، بویژه بشار اسد وخامنه ای رایکسره نسازد، شاید فردا نیازبه پرداخت هزینه های جانی، وخسارات مالی بمراتب سنگین ترکه میتوان آنرا پیش بینی نمود دراین کشورها بخصوص درکشورعزیزخودمان "ایران" اجتناب ناپذیرباشد. معروف است که علاج واقعه را باید قبل ازوقوع آن نمود. درواقع واکسینه کردن جهان درمقابل دیکتاتورهای نامعقول وغیرمسئول وآدمخوار بسیارمعقول ترازآن خواهد بود که فرصت داده شود تاآنها وقت پیدا کنند همانند یک ویروس خطرناک وکشنده کماکان یک خطربالقوه برای جامعه بشری باقی بمانند. خرد انسانی حکم میکند که وقتی نشانه های یک بیماری مهلک بصورت جدی بروز میکند، نایستیم وناظرباشیم تا بیمار به بسترمرگ بغلطد وآنوقت بدنبال درمان برویم. دیکتاتوری یک بیماری مهلک وبشدت خطرناک است که باید بهرطریق ممکن ولوبا توسل بزور، حتی "جنگ رهائی بخش" مورد جراحی قراربگیرد، وهیچ بهانه ای نمیتواند تعلل دریک امرانسان دوستانه را توجیه نماید. هرگزنمیتوان این حقیقت عریان راکتمان نمود که هرجا مستبد وحکومت وخودکامه ای لکوموتیوقدرت را دردست داشته باشد، برروی آخرین ایستگاه تابلوی مرگ – نابودی – وفاجعه بچشم میخورد وجهان متمدن ومدافع آزادی بشریت از یوغ اسارت وخودکامگی حاکمان فاسد وجنایتکارمسئولیت سنگینی بردوش دارد. بهمین دلیل باید قبل ازاینکه قطاربه آخرین ایستگاه برسد وهمه مسافرین آن نابود شوند، ضرورت متوقف کردن قطاربهرشکل ممکن درک شود. آنچه بدیهیست جنگ داروی تلخ وناگواریست. اما برای ریشه کن نمودن بیماری صدام ها وقذافی ها و بشارها و خامنه ای ها و... از پیکره لطمه پذیر جهان بشری ورهائی ملتهای دربند جراحی وبرکندن غده های سرطانی یک واجب حتمی و بشریست وسرکشیدن هرجامی، حتی جام شوکران هم یتواند شیرین وگوارا باشد.

اگرروح الله خمینی جنگ هشت ساله بین دوکشورهمسایه که دوانسان جنون گرفته برآنها حکم میراندند را با آنهمه خسارات جانی و مالی یک موهبت الهی دانست، ایرانیان و ملتهای اسیردیگرنیزباید جنگ رهائی بخش علیه دیکتاتورها را موهبتی فراترومافوق موهبت الهی بحساب بیاورند.

 

ایران 22آذر1390

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

منبع:
ایران گلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید